• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

نقد ترجمه فارسی کتاب اللمع فی التصوف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از آن‌جا که عرفان عصاره علوم اسلامی است، ترجمه متون عرفانی از دشواری بیشتری نسبت به سایر متون برخوردار است چراکه مترجم علاوه بر تسلط بر زبان مبداء و مقصد، باید در حوزه علوم اسلامی نیز تسلط و اشراف داشته باشد تا بتواند از پس ترجمه یک متن جدی و کهن عرفانی برآید.
این پژوهش به بررسی موردی ترجمه‌های فارسی کتاب اللمع فی التصوف می‌پردازد و به روشنی نشان می‌دهد که میزان آشنایی و تسلط مترجمان با علوم اسلامی و زبان مبداء و مقصد تاثیر مستقیمی بر صحت و قوت ترجمه دارد.
از جمله چالش‌های فراروی مترجمان در ترجمه متون عرفانی می‌توان به: قرائت نادرست متن، استفاده نادرست از واژه نامه‌ها در معادل یابی درست، عدم توجه به بافت در معادل یابی، عدم آشنایی با مصطلحات تخصصی عرفانی اسلامی و نیز فهم نادرست متن اشاره کرد.

فهرست مندرجات

۱ - مقدمه
۲ - معرفی اثر و مؤلف
۳ - معرفی مترجمان
۴ - پیشینه پژوهش
۵ - نقدهای کتاب
       ۵.۱ - نقد احمد ابومحبوب
       ۵.۲ - نقد سعید کریمی
۶ - چالش‌های فرارو
       ۶.۱ - قرائت نادرست متن
       ۶.۲ - عدم استفاده درست از واژه‌نامه
              ۶.۲.۱ - مورد اول
              ۶.۲.۲ - مورد دوم
              ۶.۲.۳ - مورد سوم
              ۶.۲.۴ - مورد چهارم
              ۶.۲.۵ - مورد پنجم
              ۶.۲.۶ - مورد ششم
              ۶.۲.۷ - مورد هفتم
              ۶.۲.۸ - مورد هشتم
              ۶.۲.۹ - مورد نهم
              ۶.۲.۱۰ - مورد دهم
              ۶.۲.۱۱ - مورد یازدهم
              ۶.۲.۱۲ - مورد دوازدهم
       ۶.۳ - عدم آشنایی با علوم اسلامی
              ۶.۳.۱ - نمونه اول
              ۶.۳.۲ - نمونه دوم
              ۶.۳.۳ - نمونه سوم
              ۶.۳.۴ - نمونه چهارم
              ۶.۳.۵ - نمونه پنجم
              ۶.۳.۶ - نمونه ششم
              ۶.۳.۷ - نمونه هفتم
              ۶.۳.۸ - نمونه هشتم
              ۶.۳.۹ - نمونه نهم
              ۶.۳.۱۰ - نمونه دهم
       ۶.۴ - خطاهای عدم فهم متن
              ۶.۴.۱ - مثال اول
              ۶.۴.۲ - مثال دوم
              ۶.۴.۳ - مثال سوم
              ۶.۴.۴ - مثال چهارم
              ۶.۴.۵ - مثال پنجم
              ۶.۴.۶ - مثال ششم
              ۶.۴.۷ - مثال هفتم
۷ - نتیجه‌گیری
۸ - فهرست منابع
۹ - پانویس
۱۰ - منبع


عرفان عصاره علوم اسلامی است و لذا ترجمه متون عرفانی از دشواری خاصی برخوردار است به این معنا که مترجم متون عرفانی باید علاوه بر تسلط بر زبان مبداء و مقصد از تسلط و اشراف خوبی در علوم اسلامی و مصطلحات عرفانی برخوردار باشد، یعنی صرف دانستن زبان و داشتن علایق عرفانی برای ترجمه متون جدی و کهن عرفانی کافی نیست.
مترجم باید در عرفان اسلامی استاد دیده باشد، کتاب خوانده باشد و متضلّع در این مباحث باشد تا بتواند از عهده ترجمه متون عرفانی برآید. متاسفانه در کشور ما کار برعکس است! یعنی افراد می‌آیند و مستقیماً در رشته‌ای به نام مترجمی تحصیل می‌کنند بی آن‌که در زمینه یا موضوعی خاص تبحر داشته باشند و یا تحصیل کرده باشند.
آنگاه برای رفع خلاء و نقص در زمینه‌های تخصصی، چند واحد به عنوان زبان تخصصی می‌گذرانند و سپس با این بضاعت‌ اندک و دانش تنک دست به ترجمه می‌زنند. حال آن‌که کار باید دقیقاً برعکس باشد. به این طریق که مثلاً کسی بیاید و در رشته فلسفه تحصیل کند، آنگاه در مقطع دکتری در رشته‌ای خاص با عنوان ترجمه متون فلسفی به تحصیل بپردازد و سپس بتواند متون فلسفی را ترجمه کند و‌ اندک‌ اندک در این زمینه تبحر بیابد.
کلیات ترجمه و مباحث مطالعات ترجمه نباید به صورت مجزا و در رشته‌ای خاص با نام مترجمی عرضه شود. چنین کاری بس عبث و بی حاصل و آفت خیز است.
همانطور که عرض کردم، افراد باید ابتدا در رشته‌ای علمی مثلاً کشاورزی یا مهندسی و یا ادبیات تحصیل کنند، آنگاه در مقطع دکتری وارد رشته ترجمه تخصصی شوند و همان‌جا نیز با کلیات ترجمه و مطالعات ترجمه عمومی آشنا شوند.
ما در این پژوهش به روشنی نشان داده‌ایم که فردی که در ادبیات فارسی در مرتبه دانشیاری قرار دارد به دلیل آشنایی ناکافی با زبان مبداء و نیز موضوع مورد ترجمه دچار چه خطاهای فاحشی در ترجمه گردیده است.


عبدالله بن محمد بن یحیی مکنی به ابونصر و مشهور به سرّاج طوسی و ملقّب به طاووس الفقراء است. وی از مشاهیر علماء و محدثان و فقها و عرفای قرن چهارم هجری است. نخستین توجه خاص به وی در ضمیمه‌ تذکرة الاولیاء است و مقاله‌ جامی در نفحات الانس عمدتاً از آن فراهم شده است.
غالب منابع عرفانی متاخر هم‌چون کشف المحجوب، رساله قشیریه، طبقات صوفیه و... از وی و اثر معروفش اللمع فی التصوف نام برده‌اند.
[۱] طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
هدف سراج از نوشتن این کتاب، ارائه اصول حقیقی تصوف و اثبات موافقت و مطابقت این اصول با قرآن و سیره‌ پیشوایان دین بوده است.
در واقع، اللمع صراحتاً ویژگی دفاعیه‌نویسی و جدلی دارد. نکته آن‌که سرّاج، اثری ابتکاری ارائه نکرده و نظریات و دیدگاه‌های خود را ارائه ننموده. وی هدف خویش را در ضبط و تفسیر اقوال یا مکتوبات پیشکسوتان خود منحصر می‌کند و نویسندگان هم عصر خود را به سبب آن‌که اسیر خودنمایی در مباحثات گشته‌اند، ملامت می‌کند.
[۲] طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.

سرّاج، به شدت از لفّاظی و آراستگی‌های لفظی و معنوی گریزان است و در پی آن است که بدون هیچ تعقید و یا اظهار فضل و لحیه نمودن، مخاطب را با حقایق طریقت و تصوف آشنا سازد. نکته مهم دیگری که در مورد اللمع شایان ذکر است مطلبی است که نیکلسون مصحح اللمع بدان اشاره کرده. وی می‌گوید: «در اللمع قطعات بسیاری وجود دارد که تنها یک صوفی می‌تواند آن را‌ به‌طور شایسته شرح دهد».
[۳] مقدمه‌ نیکلسون، به نقل از خیاطیان، ۱۳۸۰.

ما در قسمت تطبیقی پژوهش خود نشان داده‌ایم که مترجم محترم چون اهل اصطلاح نبوده‌، نتوانسته از عهده‌ متن برآید و صرفاً تحت لفظ، ترجمه‌ای گنگ و مبهم ارائه داده‌ که به هیچ نمی‌ارزد.


اللمع فی التصوف تاکنون دو بار به فارسی ترجمه شده است. نخست در سال ۱۳۸۰ به وسیله دکتر قدرت‌الله خیاطیان استادیار دانشگاه سمنان که البته این ترجمه کامل نیست و کمتر از یک سوم اللمع را به پارسی برگردانده است. از آن‌جا که ترجمه دکتر خیاطیان اغلاط کمتری دارد ما در این پژوهش برای نشان دادن ترجمه صحیح و پیشنهادی از ترجمه ایشان استفاده کرده‌ایم.
اما ترجمه دوم که در این پژوهش به ارزیابی آن پرداخته‌ایم متعلق است به دکتر مهدی محبتی دانشیار دانشگاه زنجان که چاپ نخست آن در سال ۱۳۸۲ به وسیله انتشارات اساطیر عرضه گردیده است و متن کامل اللمع را به فارسی برگردانده است. دکتر محبتی دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران اخذ کرده است. شایان ذکر است این ترجمه در سال ۱۳۸۸ تجدید چاپ گردیده است بی آن‌که اغلاط فاحش از آن زدوده گردد.


عجیب است که کتابی با قدمت و اهمیت اللمع فی التصوف بسیار دیر به فارسی ترجمه شده است که دو بار آن به صورت ناقص انجام گرفته (یکبار توسط دکتر خیاطیان که تفصیل آن گذشت و یک بار هم بوسیله آقای سیدعلی نقوی زاده که تنها باب اول را ترجمه کرده اند و در فصلنامه مترجم سال ۱۳۷۳ به چاپ رسیده است.) و یک بار هم بوسیله دکتر محبتی به صورت کامل ترجمه شده است.
عجیب‌تر این است که پس از گذشت ۲۲ سال از اولین ترجمه اللمع تاکنون تنها دو بار این ترجمه‌ها مورد نقد قرار گرفته‌اند که ذیلاً به آن‌ها اشاره می‌کنیم. و این نشانگر کسادی بازار نقد در کشور ماست و شگفت‌تر آن‌که بسیاری از افراد و سایت‌های اینترنتی و غیره بدون آن‌که نقدی وجود داشته باشد و سره را از ناسره تمیز داده باشد ترجمه دکتر محبتی را ترجمه‌ای خوب و دقیق و امین شمرده‌اند که برای نمونه اشاره می‌کنیم به سایت ویکی فقه ذیل اللمع فی التصوف به آدرس Wikifeqh.ir و مقاله دکتر مصطفی ذاکری با عنوان اللمع فی التصوف که در مجله آینه میراث به چاپ رسیده است.


ما در این پژوهش به روشنی نشان می‌دهیم که ترجمه دکتر محبتی نه دقیق است و نه امین و حاوی اغلاط فاحشی است. به هر حال تاکنون فقط دوبار ترجمه‌های اللمع نقد شده است.

۵.۱ - نقد احمد ابومحبوب

نقد دکتر احمد ابومحبوب بر ترجمه دکتر خیاطیان که در کتاب ماه ادبیات و فلسفه، بهمن و اسفند ۱۳۸۰، به چاپ رسیده است و بیش‌تر به معرفی تاریخچه کتاب اللمع پرداخته و نیز نقدهایی به پیشگفتار فارسی مترجم وارد ساخته و در نحوه ارجاع تذکراتی داده، اما در خصوص نقد ترجمه صرفاً یک اشکال وارد ساخته و در مجموع ترجمه را ترجمه‌ای نسبتاً خوب ارزیابی کرده است.
ما با نظر ایشان در مورد کیفیت ترجمه تقریبا موافقیم. ما در این پژوهش بیش‌تر به نقد ترجمه دکتر محبتی پرداخته‌ایم و در آینده ترجمه دکتر خیاطیان را در مقاله‌ای مستقل نقد خواهیم کرد. در این پژوهش از ترجمه‌های صحیح خیاطیان به عنوان ترجمه پیشنهادی استفاده شده است. البته ما در این پژوهش به یکی از اغلاط فاحش ترجمه خیاطیان نیز اشاره کرده‌ایم.

۵.۲ - نقد سعید کریمی

نقد آقای سعید کریمی بر ترجمه دکتر مهدی محبتی که در شماره ۵۶ مجله آینه میراث سال ۱۳۹۴ صفحه ۲۹۴ به چاپ رسیده است. منتقد تنها سه صفحه از دوازده صفحه ترجمه مقدمه انگلیسی نیکلسون را بررسی کرده و بیش از ده خطا را شناسانده است.
در مورد اصل متن نیز از ۳۹۰ صفحه ترجمه دکتر محبتی صرفاً ۳۰ صفحه را بررسی کرده است. در واقع وی از ۱۶۳ باب کتاب اللمع صرفاً ۱۸ باب اول را بررسی نموده و ۱۵ خطای ترجمه‌ای و ۳۲ فقره حذف‌هایی است که محبتی از اصل کتاب انجام داده و در ترجمه نیاورده است.
منتقد تصریح می‌کند که این خطاها مشتی از خروار است و برخی خطاها نیز فاحش است. وی می‌افزاید دکتر محبتی امانت در ترجمه را به بهای زیبایی سخن از کف داده است، که البته ما با ایشان موافق نیستیم و در این پژوهش نشان داده‌ایم که ریشه خطاها بیش‌تر ضعف علمی مترجم در زبان مبداء و آشنایی با عرفان و علوم اسلامی است.
شایان ذکر است که پژوهش ما ۶۲ باب از کتاب اللمع را در برمی گیرد و در مقایسه با ۱۸ بابی که جناب کریمی بررسیده‌اند گستره وسیع تری دارد. البته ما به حذف‌های فراوانی که جناب محبتی انجام داده‌اند نپرداخته‌ایم و آن را در مقاله‌ای دیگر برخواهیم رسید.


چالش هایی که در ترجمه متون عرفانی با آن مواجه هستیم به شرح ذیل است:

۶.۱ - قرائت نادرست متن

ضرورت دارد که مترجم پیش از ترجمه متن کهن عرفانی ابتدا به تصحیح و تحشیه آن بپردازد و نکات مبهم و لغات و عبارات دشوار متن را استخراج نماید تا در هنگام ترجمه با مشکلی مواجه نشود و احیاناً هم‌چون برخی مترجمان به بهانه رعایت اختصار دست به حذف قسمت‌هایی از متن اصلی نزند.
در این مورد می‌توان به ترجمه منطق الطیر به وسیله سرکار خانم منیژه نوری اشاره کرد که وی دو بار این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه کرده است. وی دلیل این کار را تصحیح منطق الطیر بوسیله دکتر شفیعی کدکنی می‌داند و پس از آن‌که منطق الطیر با تصحیح شفیعی کدکنی به دستش می‌رسد، تصمیم می‌گیرد برای بار دوم کتاب را به فرانسه ترجمه کند.
تصحیح و تحشیه عالمانه آنقدر در خوانش درست و فهم درست متن تاثیر دارد که خانم نوری تصریح می‌کند: «اگر تصحیح دکتر شفیعی کدکنی نبود، منطق الطیر به جهانیان معرفی نمی‌شد.»
[۵] سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۹۲، مصاحبه با خانم منیژه نوری، ۵ اسفند.

در این خصوص به یک مثال از ترجمه دکتر محبتی اکتفا می‌کنیم:
قیلَ فَمن بالُ العقلُ قال العقلُ؟ عاجِزٌ لا یَدلُّ الاّ علی عاجِزٍ مِثلِهِ.
[۶] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۱، سطر ۱۶.

گفته شد نقش خرد چیست؟ گفت: خرد ناتوانی است که جز در برابر ناتوانی چون خویش خوار نمی‌گردد.
[۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۳، سطر ۱۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
پرسیدند: پس کار عقل چیست؟ گفت: «عقل ناتوانی است که جز بر ناتوانی چون خود راه ننماید».
[۸] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۲۴، سطر ۶، نشر فیض، ۱۳۸۰.
توضیح: واضح است که محبتی عبارت را غلط خوانده و لا یدل را لا یذل خوانده است اما به قول ابوالحسن نجفی در «امانت در ترجمه» مترجم هیچ از خود نپرسید که مولف مگر دیوانه بوده که چنین حرف بی‌ربط و بی‌معنایی بزند؟! دیگر این‌که ذَلَّ یذَلّ، «علی» نمی‌گیرد!

۶.۲ - عدم استفاده درست از واژه‌نامه

آشنایی با واژه‌نامه و انتخاب و استفاده صحیح و به جا از آن‌ها در معادل یابی واژگانی نقش بسیار حیاتی دارد. پیتر نیومارک در این مورد می‌گوید: «توصیه بلاک Belloc را به خاطر بیاورید که اگرچه نمی‌توان آن را خیلی جدی گرفت، اما واقعیت مسلمی در آن هست: «تک به تک واژه‌ها را در فرهنگ لغت نگاه کنید، به ویژه واژه‌هایی که فکر می‌کنید معنی آن‌ها را می‌دانید.»»
[۹] نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما،۱۳۹۰،

ذیلاً به برخی خطاهای فاحش در ترجمه دکتر محبتی اشاره می‌کنیم که در جریان معادل یابی واژگانی رخ داده است و البته به یک مورد خطای فاحش از ترجمه خیاطیان نیز اشاره می‌شود.

۶.۲.۱ - مورد اول

و دَوَّنُوا اَسمآءَهُم و کُناهُم و مَوالِدَهُم و وَفاتَهُم و وَرَّخُوا ذلکَ
[۱۰] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶، سطر ۱۵.

و نام‌ها و کنیه‌ها و فرزندان و تاریخ وفات آنان را تدوین نمودند تا آنگاه که زمان‌بندی کردند.
[۱۱] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۸، سطر ۲۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

در نقل و ضبط حدیث، مکان و اسم و کنیه، زمان تولد و وفات آنان را معلوم می‌داشتند.
[۱۲] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۳، سطر ۱۹، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم میان موالد که جمع مولد است با موالید که جمع مولود است، فرق نگذاشته و نیز به سیاق توجه نکرده که دریابد ثبت زمان تولد و وفات علماست که اهمیت دارد و ثبت اسامی فرزندان علما فایده‌ای برای مورخان ندارد.

۶.۲.۲ - مورد دوم

قُلْ لَوْ کانَ البَحْرُ مِدادًا لِکلماتِ رَبِّیِ
[۱۳] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۵، سطر آخر.

خداوند (عزّوجلّ) فرمود: بگو اگر دریا مدادی گردد تا کلمات خدا را بنویسد...
[۱۴] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۸، سطر ۱، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود.
[۱۵] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۴، سطر ۱ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم مداد عربی را به مداد فارسی ترجمه کرده است! در صورتی که مداد در عربی به معنای مرکب است. چنان‌که در ترجمه خیاطیان به درستی آمده.

۶.۲.۳ - مورد سوم

کما کان حُذَیْفة مخصوصاً بعلم اسماء المنافقین کان قد اسرَّه الیه رسولُ الله.
[۱۶] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۶، سطر ۹.

چنانکه حذیفه نام منافقان را می‌دانست و آن را پوشیده می‌داشت.
[۱۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۸، سطر ۱۴، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

هچنانکه حذیفه در اسامی منافقین. و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از وی خواست آن را پنهان دارد. چنانکه عمر از وی می‌پرسید: آیا من هم از ایشانم؟ از علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) روایت است که «عَلَّمَنی رسولُ الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سَبعینَ بابًا مِنَ العِلمِ لَم یُعَلِّمْ ذلک احدًا غَیری»
[۱۸] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۴، سطر ۱۴، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: سیاق عبارت دلالت دارد که پیامبر برخی اصحاب خود را به اسراری مخصوص می‌فرموده که سایرین از آن بی‌اطلاع بوده‌اند. مترجم محترم نه به این سیاق توجه کرده و نه فرق واژه اسرّ=کتم و اسرّ الیه حدیثَا: اوصله و اعلمه کما فی الآیه «اذا اسرّ النّبیّ الی بعض ازواجه حدیثًا» را دریافته. معنای درست واژه اسرَّه الیه رسولُ الله. همان است که خیاطیان آورده و فاعل در اسرَّ الیه حضرت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است نه حذیفه، چنان‌که به غلط در ترجمه مترجم محترم آمده. این نمونه و امثال آن کاملاً نشان می‌دهد که مترجم محترم به اشتقاق و علوم عربیه آشنایی و اشراف ندارد.

۶.۲.۴ - مورد چهارم

و قیلَ لِبَعضِهِم مَن اَصحَبُ؟ فقال اصحَبْ الصُّوفیَّةَ فَاِنَّ لِلْقَبیحِ عِنْدَهُم وُجُوهًا مِنَ المَعاذیرِ و لَیسَ لِلْکَثیرِ عِنْدَهُم مَوْقِعٌ فَیَرْفَعُوکَ بِهِ فَتُعْجِبُ نَفسَکَ.
[۱۹] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۱۰.

و به یکی از آنان گفته شد چه کسی صحابی‌تر است؟ گفت: اصحاب تصوف. چون در نزد آنان برای کارهای نابهنجار دلایلی است و کثرت و عدد برایشان چندان مهم نیست.
[۲۰] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۳، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

صوفی‌ای را پرسیدند: مصاحبِ که باشیم؟ گفت: صوفیان؛ زیرا زشت را نزد آنان وجوهی برای عذرخواهی است و به «بسیار» اعتنا ندارند تا ترا بدان بالا برند تا خویش را بزرگ انگاری.
[۲۱] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر آخر، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: واژه اَصحَبُ را اسم تفضیل از صحابی گرفته که اوج صرف دانی مترجم محترم است و به خوبی تسلط وی را بر زبان مبداء نشان می‌دهد. نکته این‌که مترجم محترم همان‌طور که در مقدمه‌اش آورده از نسخه مصحح نیکلسون استفاده کرده که مورد استفاده ما نیز بوده، لذا اختلاف نسخه در کار نیست.

۶.۲.۵ - مورد پنجم

و رُویَ (عنه) انه اَکَل طعامًا مِن شُبهَةٍ فلمّا عَلِمَ بِهِ تقَیَّاَ و قال.
[۲۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۲، سطر ۲۲.

روزی غذایی شبههناک خورد، چون دریافت ترسید و گفت.
[۲۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۰، سطر ۲۴، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

و از او روایت است که غذای شبهه‌ناکی خورد و پس از آن‌که از آن آگاه شد، استفراغ کرد و گفت:
[۲۴] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۲۸، سطر ۵، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: وی تقَیَّاَ را ترسید ترجمه کرده که نشانگر عدم مراجعه ایشان به واژه نامه و فهم صحیح معانی واژه‌هاست.

۶.۲.۶ - مورد ششم

ان ارَدْتَ ان تَلقَی صاحِبَکَ فَرَقِّع قَمیصَکَ و اَخصِف نَعلَکَ و قَصِّر اَمَلَکَ و کُلْ دونَ الشَّبعِ.
[۲۵] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹، سطر ۴.

اگر اراده کردی که همنشینت را دیدار کنی، پیراهنت را پاره کن، ‌ کفشت را تکه کن، آرزوهایت را کوتاه نما و کم بخور.
[۲۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۷، سطر ۱۱، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

یعنی: ‌اگر می‌خواهی دوستت را ملاقات کنی، پس پیراهن و کفشت را پینه بزن و آرزویت را کم کن و تا حد سیر شدن غذا بخور.
[۲۷] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۷، پاورقی۳، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: واضح است که استاد مترجم محترم زحمت مراجعه به لغت برای دانستن معنای رَقِّع و اَخصِف را بر خود هموار نفرموده‌اند. لازم است در اینجا جمله معروف نیومارک را که در متن پژوهش آورده‌ام، تکرار کنم که: ‌«توصیه بلاک را به خاطر بیاورید که اگرچه نمی‌توان آن را خیلی جدی گرفت اما واقعیت مسلمی در آن هست، تک به تک واژه‌ها را در فرهنگ لغت نگاه کنید به ویژه واژه‌هایی را که فکر می‌کنید معنی آن‌ها را می‌دانید؛ من
[۲۸] دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما.
مطلبی را به گفته‌ او اضافه می‌کنم و آن این‌که ابتدا در یک فرهنگ یک زبانه سپس در یک فرهنگ لغت جامع واژه‌ها را نگاه کنید.»
[۲۹] ۱۳۹، نیومارک پیتر ۱۳۹۰، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما.


۶.۲.۷ - مورد هفتم

امّا بِلالٌ و صُهَیبٌ رَضی اللهُ عَنهما فاِنَّهُ رُویَ عَنهُما انَّهُما اَتَیا قبیلَةً مِنَ العَرَبِ فَخَطَبا اِلَیهِم فَقیلَ لَهُما مَن اَنتما فقالَ بِلالٌ و صُهَیبٌ کنّا ضالّینَ فهدانَا اللهُ تعالی و کنّا مَملوکینَ فاَعتَقَنا اللهُ تعالی و کنّا عایلینَ فَاَغنانَا اللهُ تعالی فَاِنْ تُزَوِّجونا فَنَحمَدُ اللهَ و انْ تَرُدُّونا فَسُبحانَ اللهِ فقالوا تُزَوَّجونَ و الحَمدُ للهِ.
[۳۰] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر ۳.

بلال و صهیب: روایت شده که آن دو به قبیله‌ای از عرب‌ها وارد شدند و با آن‌ها سخن گفتند. بدان‌ها گفته شد شما دو تن کیستید؟ گفتند: بلال و صهیب، مردانی گمراه که خداوند هدایتمان کرد و مملوک بودیم و خداوند آزادمان ساخت و نیازمند بودیم و خداوند بی‌نیازمان ساخت. اگر به ما زن دهید خدا را حمد می‌گوییم و اگر ما را برانید خداوند پاک و بی‌نیاز است. عرب‌ها گفتند: شما را زن خواهیم داد، خدا را شکر کنید.
[۳۱] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۴، سطر ۱۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

اما بلال و صهیب (رض) روایت است که نزد قبیله‌ای از عرب‌ آمدند و خواستگاری کردند. از آن دو سوال شد: شما کیستید؟ گفتند: بلال و صهیب، ‌ گمراه بودیم، خدا هدایتمان کرد. برده بودیم خدا آزادمان ساخت. فقیر بودیم، خدا توانگرمان نمود. اگر به ما زن دهید، خدا را سپاس می‌گزاریم و اگر دست رد بر سینه ما زنید، خدا را تسبیح می‌گوییم. پس گفتند ازدواج می‌کنید و حمد از آن خداست.
[۳۲] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۷، سطر ۷، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: خطب هرگاه با الی بیاید به معنای خواستگاری کردن است؛
[۳۳] سال سوم، شماره ۱۳ و ۱۴.
بلکه به معنای خطبه خواندن است و فاعل آن یا خطیب است و یا خاطب! خطیب به معنای خطبه خوان و خاطب به معنای خواستگار.

۶.۲.۸ - مورد هشتم

عَبدالله بن ربیعة و مُصعَبُ بنُ عُمَرَ رَضیَ اللهُ عَنهما فکانا متواخِیَینِ.
[۳۴] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر۸.

عبدالله بن ربیعه و مصعب بن عمر: هر دو مریض بودند.
[۳۵] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۴، سطر ۲۵، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

اما درباره عبدالله بن ربیعه و مصعب بن عمر که با هم عقد اخوت داشتند.
[۳۶] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۷، سطر ۱۴، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: واقعاً نمی‌دانم مترجم محترم چرا تواخی را به معنای مریض بودن! گرفته و ترجمه کرده است.

۶.۲.۹ - مورد نهم

(قال اَبو عُبَیدَةَ وَدِدْتُ ان اکونَ کَبشًا لاُهدَی فَیُتَعَرَّقَ لَحمی و یُتَجَنّی فِرقی و لَم اُخلَق).
[۳۷] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۲، سطر ۱۸.

ابو عبیده گفت: دوست داشتم قوچی می‌بودم که قربانی کنند تا گوشتم را پخش کنند و بچینند و هرگز کهنه نمی‌شدم.
[۳۸] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۱، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

(ابو عبیده گوید: دوست داشتم قوچی بودم که قربانی می‌شدم و گوشت و پی و استخوانم از هم جدا می‌شد و هرگز آفریده نمی‌شدم.)
[۳۹] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۲، سطر ۱۰، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: لَم اُخلَق را بی توجه به سیاق کهنه نمی‌شدم، ترجمه کرده که نامفهوم است.

۶.۲.۱۰ - مورد دهم

و رُویَ عَن (ابن) عُمَرَ اَنَّه (قال) اُهدیَ لِرَجُلٍ مِن اصحابِ رَسولِ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رَاسُ شاةٍ قال اِنَّ اخی کان اَحوجَ الیهِ منِّی فَبَعَثَ اِلَیهِ فَلَم یَزَل یَبعَثُ الواحِدُ اِلی الآخَرِ حَتّی تناوَلَهُ سَبعَةُ ابیاتٍ فَرَجَعَت الی الاوَّلِ قال و نَزَلَت فیهِ هذِهِ الآیَةُ و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة.
[۴۰] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر ۲۰.

از ابن‌عمر روایت است که: سر گوسفندی به یکی از صحابه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تقدیم شد. گفت: برادرم از من به آن محتاج‌تر است و آن را نزد وی فرستاد. صحابی پیاپی سر آن گوسفند را برای یکدیگر فرستادند تا آن‌که هفت خانه از آن خوردند و سرانجام به خانه اول برگشت. ابن‌عمر گفت: این آیه در شان این گروه نازل شد: و یوثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة.
[۴۱] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۸، سطر ۹، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: تناول در لغت‌نامه‌های قدیم و حتی در الوسیط به معنای اخذ و تعاطی آمده است و صرفاً در برخی لغت‌نامه‌های جدید همچون المنجد و و دیگر لغت‌نامه‌های معاصر به معنای اکل آمده است؛ لذا بعید است در قرن چهارم تناول به معنای اکل بوده باشد، هرچند سیاق ما را از این استدلال بی‌نیاز می‌کند؛ ‌ چراکه این روایت در واقع درصدد بیان شان نزول آیه ایثار است. حال باید از جناب خیاطیان پرسید اگر هفت خانه از آن سر گوسفند خورده باشند و نیز برای یکدیگر فرستاده باشند، این که دیگر ایثار نیست! به این عمل می‌گویند انفاق، نه ایثار!

۶.۲.۱۱ - مورد یازدهم

عَن ابنِ عبّاسٍ رضی اللهُ عنهُ اَنَّ صُورَةَ جبریلَ علیه السَّلامُ فی قَایمةِ الکُرسیِّ مثلُ الزَّرَدَةِ فی الجَوشَنِ.
[۴۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۷، سطر ۱۷.

از ابن‌عباس نیز روایت شده که: صورت جبرئیل (علیه‌السّلام) در ستون کرسی است همانند نقش‌ها در جوشن.
[۴۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۸، سطر ۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

در حدیث دیگری نیز از ابن‌عباس (رض) آمده است: «همانا صورت جبرئیل (علیه‌السّلام) در ستون کرسی مانند حلقه‌های زنجیر در زره است.»
[۴۴] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۱۸، سطر ۲۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: در لغت آمده است: زَرَدَ الدرع: زره بافت، جوشن ساخت؛ زردة: حلقه جوشن و زره؛ بنده متوجه نشدم که مترجم محترم چطور به سیاق توجه نداشته و دو واژه‌ی همایند زرده و جوشن را به نقش در جوشن ترجمه کرده و اصلاً ایشان واژه نقش را از کجا آورده؟!

۶.۲.۱۲ - مورد دوازدهم

فَمِن‌هاهُنا غَلَطَ مَن غَلَطَ فی تَشریفِ الغنا علی الفقرِ و ذَهبَ علیهِ انَّ هؤُلآءِ لَم یَکُونوا اغنیاءَ باعراضِ الدُّنیا و لا فُقَرآءَ بِما یَعدِمونَ مِنَ الدُّنیا لِاَنَّ غَناهم بِاللهِ و فَقرَهم الیهِ.
[۴۵] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۶، سطر ۷.

در همین جاست که برخی از مردم در برتری غنا بر فقر به خطا افتاده‌اند و پنداشته‌اند که آن‌ها توانگر نیستند چون دل از دنیا اعراض کرده‌اند و فقیر نیستند چون دنیا را رام کرده‌اند و فقر و غنایشان فقط برای خداست حال آن‌که همه خطاست.
[۴۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۴، سطر ۱۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

از همین جاست که گروهی در شرافت غنا بر فقر دچار اشتباه شدند و معتقد گشتند که این طایفه، ثروتمند به کالاهای دنیا نبوده و فقیر در از دست دادن اموال دنیایی نیستند بلکه غنایشان به خدا و فقرشان به سوی اوست.
[۴۷] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۳، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: نخست آن‌که میان اعراضِ الدُّنیا =کالاها و متاع دنیا با اعراض و رویگردانی از دنیا تمیز نداده و از خود نپرسیده که اگر اینجا اعراض به معنای روی‌گردانی است، پس حرف عن چرا نیامده، ‌چون اعراض همواره با عن می‌آید. دیگر آن‌که در فارسی دل از دنیا اعراض کردن نامفهوم و غیر منسجم است. نیز عبارت لا فُقَرآءَ بِما یَعدِمونَ مِنَ الدُّنیا را نفهمیده و فرموده چون دنیا را رام کرده‌اند.
که برای بنده دو سوال پیش آورده: اولاً این ترجمه از کجای عبارت برآمده، ثانیاً دنیا را رام کردن به چه معناست؟ از آن‌جا که انسجام موجود در جملات را درنیافته در پایان افزوده حال آن‌که همه خطاست! و معلوم نیست منظور وی از همه چیست و کجای مطلب خطاست؟ این عدم فهم انسجام عبارات با نظر به ترجمه صحیح خیاطیان کاملاً هویداست.

۶.۳ - عدم آشنایی با علوم اسلامی

از آن‌جا که متنی عرفانی چون اللمع سرشار از نکات فقهی، روایی، تاریخی و... مترجم باید یا خود با این علوم و مصطلحات آن آشنا باشد و یا قبل از ترجمه از فردی که مسلط به این مباحث است بخواهد که متن را تصحیح و تحشیه نماید. ذیلاً به پاره‌ای خطاهای فاحش که در ترجمه دکتر محبتی راه یافته و ریشه در ناآشنایی وی با علوم اسلامی دارد، اشاره نموده‌ایم.

۶.۳.۱ - نمونه اول

ثُمَّ انَّ مِن آدابِهِم و شَمایِلِهِم ایضًا مُراعاةُ الاسرارِ و مُراقِبَةُ المَلِکِ الجَبّارِ و مُداوَمةُ المحافظةٍ علی القلوب بِنَفیِ الخواطر المذمومةٍ و مُساکَنَةُ الافکار الشّاغِلَةٍ الَّتی لا یَعلَمُها غَیرُ اللهِ عزّ و جل.
[۴۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۰، سطر ۱۳.

همچنین از آداب و اوصاف صوفیان نگه داشتن رازها و پرهیز از فرمانروای ستمگر و استمرار نیکی دل با راندن بدسگالی‌های زشت و پندارهایی است که دل و‌اندیشه را بی‌راه می‌سازند. و جز خدای کسی چیزی درست از آن‌ها نمی‌داند.
[۴۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۲، سطر ۲۰، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

از دیگر آداب و صفات صوفیان، آن است که حافظ اسرارند و مراقب ملک جبار. خانه‌ی دل، همواره با دور کردن خواطر نکوهیده پاس دارند و از منزل گزیدن افکار باز دارنده که کسی جز خدای (عزّوجلّ) نمی‌داند، مانع‌اند.
[۵۰] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۷، سطر ۲۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: این نمونه کاملاً آشکار می‌سازد که محتبی ترجمه‌ای لفظ به لفظ انجام داده و به سیاق نیز توجه نداشته و نیز اهل اصطلاح نیست، چراکه کسی که‌ اندک اطلاعی از عرفان و تصوف داشته باشد، می‌داند که مراقبت اصطلاحی عرفانی است. در متن نیز محافظه و نفی خواطر موید این معناست. اما مع‌الاسف وی المَلِکِ الجَبّارِ را که مراد خداوند متعال است، به پادشاه ستمگر ترجمه کرده است.

۶.۳.۲ - نمونه دوم

قال هُمُ الّذینَ لا یَکتَوُونَ و لا یَستَرقُونَ و علی رَبِّهِم یَتَوکَّلُونَ.
[۵۱] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴، سطر ۶.

گفت: کسانی که دزدی نمی‌کنند و به خداوند خویش توکل می‌نمایند.
[۵۲] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۶، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

«آنان که خودستایی و افسون نکنند و بر پروردگارشان توکل نمایند.» در ترجمه رساله‌ قشیریّه آمده است «عبدالله بن مسعود گوید که پیغمبر گفت: (و ایشان آن‌ها باشند که) داغ نکنند و فال نگیرند و افسون نکنند و بر خدای توکل کنند...»
[۵۳] ترجمه رساله‌ قشیریّه، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزان‌فر، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص۲۴۵ و پاورقی آن.
[۵۴] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۲، سطر ۳ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم معنای واژه لا یَکتَوُونَ را درنیافته، لذا ترجیح داده آن را حذف کند. با این‌که وظیفه‌ وی بوده با مراجعه به منابع حدیث از ماقبل و مابعد جمله در واقع از گفتمان و سیاق مطلع شود تا بتواند معنایی درست و مقبول از واژه به دست دهد. خیاطیان تقریباً این کار را انجام داده و زحمت مراجعه به یک منبع را بر خود هموار نموده. هرچند در ترجمه وی هم معنای واژه کاملاً مفهوم نیست.
نکته این‌که این روایت را مسلم در «کتاب الایمان» و بخاری در «کتاب الطّب» صحیح خود نقل کرده‌اند.
[۵۵] بخاری، محمد بن اسماعیل، کتاب الطّب، ص۱۴۴۶، ۱۴۲۳ق.
[۵۶] نیشابوری، مسلم بن حجاج، کتاب الایمان، ص۱۹۸۱، ۱۴۱۲ق.

کرمانی شارح بزرگ صحیح بخاری در توضیح روایت می‌گوید: یَستَرقُونَ به معنای پذیرای افسون شدن از ریشه «رقی» است. یَکتَوُونَ نیز به معنی تن به داغ دادن برای دفع شیاطین از ریشه «کتو» است. اکتوا و رقیه در طب دوره جاهلیت میان اعراب رواج داشت و پیامبر مردم را از آن‌ها برحذر داشت.
[۵۷] کرمانی، محمد بن یوسف، الکواکب الدراری فی شرح صحیح البخاری، ص۲۱۷-۲۲۰.
[۵۸] ما به کجاییم و امانت کجاست، سعید کریمی، آینه میراث، شماره ۵۶، ص۳۰۳.


۶.۳.۳ - نمونه سوم

و امّا الاحکامُ فَالحُدُود.
[۵۹] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۹، سطر ۱۶.

اما احکام چون تعزیرات.
[۶۰] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۱، سطر ۱۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.

توضیح: روشن است که اطلاعات فقهی مترجم محترم نیز ضعیف است و نمی‌داند که حدود و تعزیرات دو اصطلاح فقهی کاملاً متفاوت هستند.

۶.۳.۴ - نمونه چهارم

و سُئِلَ عَلِیُّ بنُ سَیِّدِ الرحیمِ القنّادُ رَحِمَهُ الله عَن التّصوفِ فَقالَ نَشرُ مَقامٍ و اتّصالٌ بِدوامٍ.
[۶۱] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۲.

.. حذف کرده است.
[۶۲] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۲، سطر آخر، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

علی بن سیدرحیم قناد در این باره گوید: نشر مقام۱ و اتصال مدام.
۱. در شرح التعریف... از امام مستملی بخاری نیز این گونه آمده است: «فمن نطق بعلومهم و عبّر من مواجیدهم و نشر مقاماتهم و وصف احوالهم قولًا و فعلًا بعد الصحابه» آن کسانی که سخن گفتند به علم این طائفه و عبارت کردند از وجدهای ایشان و نشر کردند مقام‌های ایشان و وصف کردند احوال هم به قول و هم به فعل...»
[۶۳] مستملی بخاری، امام ابوابراهیم، شرح التعرف لمذهب التصوف، ربع اول، ص۱۹۵، از انتشارات اساطیر، چاپ اول.
[۶۴] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر ۹ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: وظیفه‌ مترجم چنین متن تخصصی است که مصطلحات صوفیه را با تحقیق در سایر کتب برای مخاطب توضیح دهد، چون ابونصر سراج اصلاً این کتاب را برای آشنا ساختن مخاطبان با اصطلاحات و آراء صوفیه نگاشته. اما مع‌الاسف مترجم محترم هر جا که از عهده برنیامده، به جای آن‌که زحمت تتبع را بر خود هموار کند، متن را حذف کرده است!

۶.۳.۵ - نمونه پنجم

فَقالَ هُو الَّذی لا یُتْعِبُهُ طَلَبٌ و لا یُزْعِجُهُ سَلَبٌ.
[۶۵] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۹.

گفت: کسی که جستجو به رنجش نیندازد و سلب آزارش ندهد.
[۶۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۳، سطر ۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

گفت: «آنکه طلبی او را نرنجاند و سَلَبْ نیازارد.»
سلب: «سَلْب» در اصطلاح صوفیان، سلب اختیار سالکان را گویند در همه اقوال و احوال و اعمال ظاهری و باطنی.
[۶۷] فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سجادی.
و «سَلَبْ» به مطلق جامه و جامه‌ای که در ماتم و عزا می‌پوشند گفته می‌شود.
[۶۸] معین، محمد، فرهنگ معین، ذیل سلب.
[۶۹] دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ذیل سلب.
و به معنی دلربایی نیز به کار رفته است.
[۷۰] فرهنگ لاروس، ذیل سلب.
[۷۱] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر ۱۶ پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مجدداً مترجم محترم از تتبع گریخته و اصطلاح صوفی سلب را بی توضیح رها کرده است.

۶.۳.۶ - نمونه ششم

التوکُّلُ وَجْهٌ کُلُّهُ و لَیسَ لهُ قَفًا و لا یَصِحُّ الّا لِاَهلِ المَقابِرِ.
[۷۲] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۹۱، سطر ۳.

توکل همه‌اش روی است و پشت ندارد و توکل درست، جز اهل گورستان را راست ننماید.
[۷۳] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۵، سطر ۱۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

«توکل، به تمامی رو آوردن است و پشت کردنی در آن نیست و جز برای اهل قبور درست نمی‌آید.»
پاورقی: در مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه از قول سهل بن عبدالله چنین آمده است: سهل بن عبدالله گوید: (ترجمه عبارت عربی) «اولین مقام از مقامات توکل آن است که بنده در محضر حق مانند مرده در دستان غسل دهنده (غسال) باشد تا به هر گونه‌ای که بخواهد او را برگرداند و مرده دارای حرکت و تدبیر نباشد.» و همو گوید:... هر مقامی را بدایتی است و اقبالی به مثابت وجه و نهایتی و ادباری به مثابت قفا الّا توکل را که همه بدایت و اقبال است و هرگز به نهایت و ادبار نینجامد و گفته‌اند مراد از این توکل عنایت است، یعنی اعتماد بر حسن مشیت قدیمه نه توکل کفایت، یعنی اعتماد بر صدق کفایت و توکل کفایت داخل بود در توکل عنایت من غیر عکس.
[۷۴] ر. ک. الرساله القشیریه، قشیری، عبدالکریم بن هوازن، ص۲۶۲.
[۷۵] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۴۰، سطر ۶ و پاورقی۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: واقعاً معلوم نیست مراد و مخاطب مترجم محترم چیست و کیست؟ و چرا ایشان مصطلحات و عبارات دشوار کتاب گران‌سنگ اللمع را صرفاً تحت اللفظ ترجمه کرده و بی هیچ تتبع و توضیحی رد شده است. آیا واقعاً نیازی به چنین ترجمه‌ای وجود دارد؟

۶.۳.۷ - نمونه هفتم

رُویَ عَن رَسُولِ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اَخبارٌ فَکُلُّ خَبَرٍ وَرَدَ عَن رَسُولِ اللهِ (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بِنَقلِ الثِّقَةِ عَن الثِّقَةِ حَتّی انتهی اِلَینا فَالاَخْذُ بِهِ لازِمٌ لِجَمیعِ المُسلمینَ.
[۷۶] سراج عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶، سطر ۷.

از پیامبر هم خبرهایی رسیده است که تمامی گفته‌ها و خبرهای او را -که درست و راست به ما رسیده باشند- بایستی همه مسلمانان بگیرند و به کار برند.
[۷۷] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۲، سطر ۶، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

اخباری نیز از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد شده به روایت ثقه از ثقه به ما رسیده که براساس آیه و، ‌ عمل به آن‌ها بر همه مسلمانان لازم است.
[۷۸] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸۸، سطر ۱۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: می‌گویند مترجم باید مسلط به زبان مبداء و مقصد باشد و شرط سوم آن است که اهل اصطلاح باشد، یعنی اگر می‌خواهد متنی فقهی را ترجمه کند، باید با اصطلاحات فقها آشنا باشد. مترجم محترم وی بِنَقلِ الثِّقَةِ عَن الثِّقَةِ را ترجمه لفظی کرده و متوجه نشده که الثِّقَة یک اصطلاح در درایة الحدیث است.
ثقه همیشه صفت راوی است و ثقه‌بودن راوی ممکن است برای شنونده احراز گشته یا در کتاب‌های رجالی به آن تصریح شده باشد. ممکن است گفته شود که کتب درایه و مصطلحات آن در زمان سراج شایع نبوده و پس از وی پدید آمده است که در پاسخ می‌گوییم: درست است که کتب درایه و پرداختن به این علم به صورت تخصصی در بین امامیه پس از قرن پنجم رخ داده، ولی در میان عامه قدمت تالیف کتاب در این علم به قرن چهارم باز می‌گردد.
هم‌چون کتاب المحدث الفاصل بین الراوی و الواعی تالیف حسن بن خلّاد رامهرمزی (متوفی ۳۶۰ هـ. ق.) و معاصر با سراج (متوفی ۳۷۸ هـ. ق.) و نیز کتاب معرفة علوم الحدیث تالیف حاکم نیشابوری متوفی ۴۰۵ هـ. ق.
[۷۹] رسائل فی درایة الحدیث، اعداد ابوالفضل حافظیان بابلی، مرکز تحقیقات دارالحدیث، ۱۳۸۲، ج۱، ص۱۱۰.
دیگر آن‌که وقتی در آثار عالمانی که تقریباً نزدیک به سراج زیسته‌اند، تتبع می‌کنیم درمی‌یابیم که آن‌ها واژه ثقه را در همان معنای اصطلاحی که بعدها میان علمای درایه باب شد، استعمال می‌کرده‌اند.
به عنوان مثال شیخ الطائفه شیخ طوسی که متولد ۳۸۵ هـ. ق. است در کتاب عدّة الاصول -که بعید است تالیف آن بیش از پنجاه سال با سراج فاصله داشته باشد- می‌فرماید: «انی وجدتها (الفرقة المحقة) مجمعة علی العمل بهذه الاخبار التی رووها فی تصانیفهم و دوّنوها فی اصولهم لا یتناکرون ذلک و لا یتدافعونه حتی ان واحدا منهم اذا افتی بشیء لا یعرفونه سالوه: من این قلت هذا؟ فاذا احالهم علی کتاب معروف او اصل مشهور و کان راویة ثقة لا ینکر حدیثه سکتوا و سلّموا الامر فی ذلک و قبلوا قوله»
[۸۰] طوسی، محمد بن حسن، عدّة الاصول، ج۱، ص۳۳۷.

چنان که پیداست شیخ الطائفه ثقه را صفتی برای راویه دانسته با این‌که کتب درایه امامیه غالباً بعد از قرن ششم تالیف شده و این استعمال کاشف از این نکته است که یا شیخ الطائفه از کتب درایه عامه و مصطلحات آن مطلع بوده و به همان سیاق سخن گفته و یا این‌که لفظ ثقه پیش از وضع اصطلاحی علمای درایه نیز در همان معنا به کار می‌رفته و شیخ طوسی هم مطابق عرف و زبان رایج عصر خویش سخن رانده. به هر حال عبارت بِنَقلِ الثِّقَةِ عَن الثِّقَةِ در بیان سراج ظهور در معنای اصطلاحی ثقه دارد و ترجمه تحت اللفظی مترجم محترم به هیچ وجه مقبول نیست. البته بعید است وی از ظرایف و تاریخ و فیلولوژی این واژه آگاه باشد و ما این را از ترجمه‌ای که از حدیث مرفوع القلم ارائه داده استنباط می‌کنیم نه من عندی و بی سند!

۶.۳.۸ - نمونه هشتم

فَصارَ الاسوَةُ به و الاتباع له و الطّاعَةُ لامرهِ واجِبًا علی جَمیعِ خَلقِهِ مِمَّن شَهِدَ اَو غابَ الی یومِ القیامَةِ غیرَ الثَّلاثّةِ الّذین رُفِعَ القَلَمُ عَنهم.
[۸۱] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶، سطر ۱۰.

بدین گونه پیامبر اسوه و نمونه همه مسلمان‌ها از روز نخست تا رستاخیز شد چه او را دیده باشند و چه ندیده باشند و همگی باید او را نمونه بدانند و از او پیروی کنند که در قیامت گناهی بر آن‌ها نیست و قلم از آن‌ها برداشته شده است.
[۸۲] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۲، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

بنابراین اسوه قرار دادن او و پیروی از وی و طاعت امرش تا روز قیامت، بر همه حاضران و غایبان، جز سه گروه مرفوع القلم، واجب گشته است.
یعنی کسانی که قلم تکلیف از آنان برداشته شده است؛ همچون دیوانگان و...
[۸۳] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸۸، سطر ۱۳، پاورقی۱۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم در این قسمت از متن عبارت غیرَ الثَّلاثّةِ الّذین رُفِعَ القَلَمُ عَنهم را که اشاره به حدیثی مشهور دارد، تحت لفظ ترجمه کرده و ترجمه‌ای غلط و مضحک به دست داده است.(پیامبر سه گروه را مرفوع القلم می‌دانست: صبّی، مادامی که به بلوغ نرسیده است؛ نائم، مادام که بیدار نشده است و مجنون مادام که افاقه نیافته است.
[۸۴] نووی، يحيى بن شرف، المجموع، ج۱۸، ص۳.


۶.۳.۹ - نمونه نهم

مَن تَرَکَ مالًا فَلِوَرَثتِهِ و مَن تَرَکَ کَلًّا اَو ضیاعًا فَالَیَّ.
[۸۵] سراج، عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۳۱، اللمع فی التصوف، سطر ۳.

کسی‌که مالی بر جای می‌گذارد به ورثه‌اش می‌رسد، و کسی که مال و منالی بر جای گذارد از من نیست.
[۸۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۷، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

یعنی: هرکس مالی به جا گذارد، از آن ورثه اوست و هرکس باری بر دوش مردم یا خسارتی بر جا گذارد، پس جبران آن بر عهده من است.
[۸۷] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۵، پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.


۶.۳.۱۰ - نمونه دهم

قالَ اَیشَ یَتَهَیَّاُ ان یُقالَ فی رَجُلٍ لَم یَذهَب علیهِ تَخلیلُ لِحیَتِهِ فی الوُضوءِ عِندَ نَزعِ رُوحِهِ و اِمساکِ لِسانِهِ و عَرَقِ جَبینِهِ.
[۸۸] سراج، عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۳۴، اللمع فی التصوف، سطر ۱۴.

چه کسی گستاخی تواند کرد درباره مردی که شانه کردن ریش را در وضو از یاد نمی‌برد حتی در هنگام مرگ؟
[۸۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۵۰، سطر ۱۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

گفت: چه می‌توان گفت درباره مردی که در هنگام جان کندن و بند آمدن زبان و ظهور عرق بر پیشانی، تخلیل لحیه در وضویش، فوت نشده است.
[۹۰] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۹، سطر آخر، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: تخلیل لحیه از مستحبات وضو است؛ یعنی فرو کردن انگشتان در میان محاسن برای رسانیدن آب.
[۹۱] دهخدا، علی‌اکبر، ذیل ماده تخلیل.
جالب اینجاست که سراج به حکایت مشهوری اشاره می‌کند که هم در نفحات الانس جامی
[۹۲] جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۱۸۴.
و هم در کشف المحجوب هجویری
[۹۳] هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص۲۳۶.
آمده و شرح حال شبلی معروف است.
خادم شبلی گوید: «در بستر مرگ از من خواست تا وضویش دهم. وضو دادم، اما تخلیل لحیه را فراموش کردم. زبان وی گرفته بود. دست مرا گرفت و به میان لحیه‌ خود درآورد. پس جان داد» تا آخر حکایت که در اللمع نیز ذکر شده است. عجیب است که جناب مترجم محترم تخلیل لحیه را شانه زدن ترجمه کرده و زحمت تتبعی‌ اندک را نیز به خود نداده است. دیگر این‌که اِمساکِ لِسانِهِ و عَرَقِ جَبینِهِ را هم که به زیبایی حال محتضر را توصیف می‌کند و بر اثرگذاری متن در مخاطب می‌افزاید، حذف کرده؛ لابد به دلیل خوف از اطناب!

۶.۴ - خطاهای عدم فهم متن

در برخی موارد مشکل از واژگان یا آشنایی به موضوع فراتر می‌رود و مترجم به دلیل ضعف در زبان مبداء اصلاً قادر به فهم صحیح متن نیست. ذیلاً به چند مورد اشاره می‌شود.

۶.۴.۱ - مثال اول

و کلُّ واحدٍ منهم یُضیفُ الی نفسه کتاباً قد زَخرَفهُ و کلاماً (قد لَفَّهُ و جواباً قد) اَلَّفَه وَ لَیس بِمُستحسَنٍ منهم ذلِکَ.
[۹۴] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۳، سطر ۵.

و خود را دارنده نوشته و کتاب گران‌بها می‌دانند. حال آن‌که نیک‌اندیشان و صاحبان هوش، کارشان و حالشان را می‌دانند.
[۹۵] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۵، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

و هریک از آنان کتابی آراسته و کلامی پرداخته و پاسخی آورده و به خود نسبت داده است؛ کاری که از آنان پسندیده نیست.
[۹۶] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۰، سطر ۳، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم ظاهراً معنای عبارت و لیس بمستحسن منهم ذلک را درنیافته، لذا در ترجمه به خطا رفته و چیزی را که در متن اصلی نیست، بدان افزوده. استحسنه: عدّه حسناً
[۹۷] معلوف، لویس، المنجد، ذیل حسن.


۶.۴.۲ - مثال دوم

و لا یَبلُغُ اَحَدٌ الی کمالٍ یَحوی جمیعَ العلومِ و الاعمالِ و الاحوالِ
[۹۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶، سطر ۳.

و هیچ‌کس نیست که به کمال برسد جز این‌که دارنده‌ی تمامی دانش‌ها و کردارها و احوال درست باشد.
[۹۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۸، سطر ۶، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

هیچ‌کس به کمال در برگیرنده‌ی همه‌ی علوم و اعمال و احوال نرسد.
[۱۰۰] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۳، سطر ۶، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: در متن هیچ استثنایی وجود ندارد، اما مترجم محترم جمله را بد فهمیده و به صورت جمله استثنائیه ترجمه کرده که غلط است.

۶.۴.۳ - مثال سوم

رُبِّ اَشْعَثَ اغَبرَ ذِی طِمرَینِ لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّهُ وانُّ البَرآءَ مِنهُم.
[۱۰۱] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴، سطر۲.

چه بسیار خاک‌آلودگان تهیدست هستند که نیکوکارند و براء از آنهاست.
[۱۰۲] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۶، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

یعنی: چه بسا ژولیده موی غبارآلودِ فقیری که چون به خدای سوگند خورد قطعاً آن را به جای آرد و همانا «براء» از ایشان است.
[۱۰۳] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۱، سطر ۱۵ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم عبارت لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّهُ را درنیافته و صرفاً از واژه ابر که از ریشه برّ به معنای نیکوکاری است معنایی اختراع کرده و ترجمه‌ای نموده که کاملاً غلط و مغایر متن است. ترجمه صحیح خیاطیان آشکارا خطای فاحش مترجم محترم را می‌نمایاند.
لَو اَقسَمَ عَلَی اللهِ لَابرَّهُ قسمه: ‌ای لو حلف علی وقوع شیءٍ لَابرَّهُ‌ای جاء صدقه و صدق یمینه و معناه انه لو حلف یمینا علی انه یفعل الشیء او لا یفعله جاء الامر فیه علی ما یوافق یمینه لعظم منزلته و ان احقر عند الناس.
[۱۰۴] طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۸۴.


۶.۴.۴ - مثال چهارم

حُکِیَ عَن بِشرِ الحافیِّ رَحِمَهُ اللهُ انَّه حُمِلَ الی دَعْوَةٍ فُوضِعَ بَینَ یَدَیْهِ طَعامٌ فَجَهَدَ ان یَمُدَّ یَدَهُ الَیهِ فَلَم تَمتَدَّ ثُمَّ جَهَدَ فَلَم تَمتَدَّ ثلاثَ مرّاتٍ. فقالَ رَجُلٌ مِمَّن کانَ یَعرِفُهُ انَّ یَدَهُ لا تَمتَدُّ الی طَعامٍ حَرامٍ اوْ فیهِ شُبهَةٌ ما کانَ اغنَی صاحِبَ هذِهِ الدَّعوَةِ ان یَدعُوَ هذا الرَّجُلَ الی بَیتِهِ.
[۱۰۵] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۵، سطر ۱۹.

صاحب‌خانه توانگر را چه شده که چنین مردی را به مهمانی خویش خوانده است.
[۱۰۶] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۹، سطر ۲۰، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

آن‌گاه مردی که بشر حافی را بدین صفت می‌شناخت که دستش به سوی غذا حرام یا شبههناک دراز نشود، گفت: میزبان از دعوت او به منزل خویش، فایده‌ای نبرده است..
[۱۰۷] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۳۳، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: بنده حقیقتاً نمی‌فهمم که مترجم محترم صاحب‌خانه توانگر را از کجای عبارت درآورده و این صفت و موصوف در کجای کلام وجود دارد؟ وی همچنین مای نافیه را استفهامی ترجمه کرده است.

۶.۴.۵ - مثال پنجم

کَما حُکِیَ عَن سَهْلِ بْنِ علیّ بنِ سَهْل الاصبَهانیّ اَنَّهُ کانَ یَقُولُ حرامٌ علی کُلِّ مَن یُسَمِّی اَصحابَنا الفقرآءَ لِاَنَّهُم اَغنی خَلْقَ اللهِ عزّ و جلَّ.
[۱۰۸] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۷، سطر آخر.

از سهل بن علی بن سهل اصفهانی آمده است که گفت: بر هر کس از یاران ما که نام فقیر نهاده شد حرام است که چیزی از کسی بستاند چه اینان توانگرترین آفریده‌های خدایند.
[۱۰۹] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۱، سطر آخر، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

از سهل بن علی بن سهل اصفهانی نقل است که همواره می‌گفت: «روا نیست کسی بر یاران ما نام «فقیر» نهد؛ چون‌که آنان بی‌نیازترین مخلوقات خدای عزّ و جلّ‌اند.»
[۱۱۰] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۳۶، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.


۶.۴.۶ - مثال ششم

مَن تَرَکَ مالًا فَلِوَرَثتِهِ و مَن تَرَکَ کَلًّا اَو ضیاعًا فَالَیَّ.
[۱۱۱] سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۳۱، سطر ۳.

کسی‌که مالی بر جای می‌گذارد به ورثه‌اش می‌رسد، و کسی که مال و منالی بر جای گذارد از من نیست.
[۱۱۲] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۷، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

یعنی: هرکس مالی به جا گذارد، از آن ورثه اوست و هرکس باری بر دوش مردم یا خسارتی بر جا
گذارد، پس جبران آن بر عهده من است.
[۱۱۳] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۵، پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.


۶.۴.۷ - مثال هفتم

و اللهِ انَّهُ ما خَلَّف مِنَ الدُّنیا شَیئًا الّا اربَعَمِایةِ دِرهَمٍ‌ و کانَ قد عَزَلَها لِیَشتَری بِها خادِمًا یَخدِمُهُ.
[۱۱۴] سراج عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۵۹، اللمع فی التصوف، سطر ۸.

اما به خدا سوگند جز چهارصد درهم از خود چیزی نگذاشت و آن را هم به غلامی داد که به او خدمت می‌نمود.
[۱۱۵] محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۷، سطر ۱۵، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.

به خدا سوگند که او از دنیا به جز چهارصد درهم به جا نگذاشت که آن را برای خرید خادمی کنار گذاشته بود.
[۱۱۶] خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۷، پاورقی ۵، نشر فیض، ۱۳۸۰.

توضیح: مترجم محترم معلوم نیست چطور به واژه عَزَلَها توجه نکرده و عجیب است که لِیَشتَری بِها خادِمًا را هم در ترجمه نیاورده و ترجمه‌ای تخیلی از خود درآورده! باز تاکید می‌کنم که نسخه ما و مترجم محترم همانا نسخه‌ مصحح نیکلسون است و اختلاف نسخ در کار نیست.


چنان‌که پیشتر بیان شد باید رشته ترجمه فرع بر رشته‌های تخصصی باشد. به این معنا که افراد در زمینه‌ای تخصص پیدا کنند آنگاه بتوانند به عنوان دانشجوی دکتری وارد رشته ترجمه تخصصی متون رشته خود شوند و تا این مساله حل نگردد، اوضاع پریشان و نابسامان ترجمه در ایران بهبود نخواهد یافت. البته در نگاه واقع گرایانه و به دور از آرمان‌گرایی می‌توان مرحله‌ای را به عنوان مرحله گذار معرفی کرد و آن این‌که متون عرفانی یا دینی مهم برای تصحیح و تشحیه در اختیار دانشمندان مبرز قرار گیرد و سپس بوسیله مترجمان آزمون پس داده ترجمه شود.
به هر حال این مقاله نشان داد که ضعف در زبان مبداء و آشنایی به موضوع مورد ترجمه تا چه حد می‌تواند موجب خطاهای فاحش در ترجمه گردد و ضروری است که متولیان امر حداقل در خصوص متون اصیل و مهم کاری بکنند و هرکسی با هر بضاعتی مجاز به ترجمه این متون نباشد.


(۱) فصلنامه مترجم ۱۳۷۳، سال سوم، شماره ۱۳ و ۱۴.
(۲) ذاکری مصطفی ۱۳۸۳، اللمع فی التصوف، مجله آینه میراث، دوره جدید سال دوم، شماره ۲، پیاپی ۲۵.
(۳) خیاطیان، قدرت‌الله، ۱۳۸۰، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، نشر فیض.
(۴) محبتی مهدی ۱۳۸۸، ترجمه اللمع فی التصوف، انتشارات اساطیر.
(۵) نیومارک پیتر ۱۳۹۰، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما.
(۶) طاهری، سیدروح‌الله، ۱۳۹۴، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی.
(۷) سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب ۱۳۹۲، مصاحبه با خانم منیژه نوری، ۵ اسفند.
(۸) سراج عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف.
(۹) Wikifeqhir.


۱. طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
۲. طاهری سیدروح‌الله، چارچوبی برای ارزیابی ترجمه از عربی به فارسی با تکیه بر آراء نیومارک، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس، گروه عربی، ۱۳۹۴.
۳. مقدمه‌ نیکلسون، به نقل از خیاطیان، ۱۳۸۰.
۴. سایت ویکی فقه، مقاله اللمع فی التصوف.    
۵. سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب، ۱۳۹۲، مصاحبه با خانم منیژه نوری، ۵ اسفند.
۶. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۱، سطر ۱۶.
۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۳، سطر ۱۳، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۸. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۲۴، سطر ۶، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹. نیومارک، پیتر، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما،۱۳۹۰،
۱۰. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶، سطر ۱۵.
۱۱. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۸، سطر ۲۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۲. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۳، سطر ۱۹، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۳. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۵، سطر آخر.
۱۴. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۸، سطر ۱، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۵. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۴، سطر ۱ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۶. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۶، سطر ۹.
۱۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۸، سطر ۱۴، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۸. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۴، سطر ۱۴، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۹. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۱۰.
۲۰. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۳، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۲۱. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر آخر، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۲۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۲، سطر ۲۲.
۲۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۰، سطر ۲۴، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۲۴. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۲۸، سطر ۵، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۲۵. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۹، سطر ۴.
۲۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۷، سطر ۱۱، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۲۷. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۷، پاورقی۳، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۲۸. دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما.
۲۹. ۱۳۹، نیومارک پیتر ۱۳۹۰، دوره آموزش فنون ترجمه، ترجمه منصور فهیم و سعید سبزیان، چاپ دوم، انتشارات رهنما.
۳۰. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر ۳.
۳۱. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۴، سطر ۱۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۳۲. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۷، سطر ۷، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۳۳. سال سوم، شماره ۱۳ و ۱۴.
۳۴. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر۸.
۳۵. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۴، سطر ۲۵، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۳۶. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۷، سطر ۱۴، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۳۷. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۲، سطر ۱۸.
۳۸. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۸۱، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۳۹. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۲، سطر ۱۰، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۴۰. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۶۶، سطر ۲۰.
۴۱. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۴۸، سطر ۹، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۴۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۷، سطر ۱۷.
۴۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۸، سطر ۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۴۴. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۱۸، سطر ۲۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۴۵. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۵۶، سطر ۷.
۴۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۴، سطر ۱۲، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۴۷. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۳، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۴۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۰، سطر ۱۳.
۴۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۲، سطر ۲۰، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۵۰. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۷، سطر ۲۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۵۱. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴، سطر ۶.
۵۲. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۶، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۵۳. ترجمه رساله‌ قشیریّه، با تصحیحات و استدراکات بدیع الزمان فروزان‌فر، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ص۲۴۵ و پاورقی آن.
۵۴. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۲، سطر ۳ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۵۵. بخاری، محمد بن اسماعیل، کتاب الطّب، ص۱۴۴۶، ۱۴۲۳ق.
۵۶. نیشابوری، مسلم بن حجاج، کتاب الایمان، ص۱۹۸۱، ۱۴۱۲ق.
۵۷. کرمانی، محمد بن یوسف، الکواکب الدراری فی شرح صحیح البخاری، ص۲۱۷-۲۲۰.
۵۸. ما به کجاییم و امانت کجاست، سعید کریمی، آینه میراث، شماره ۵۶، ص۳۰۳.
۵۹. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۹، سطر ۱۶.
۶۰. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۱، سطر ۱۶، انتشارات اساطیر، ۱۳۸۸.
۶۱. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۲.
۶۲. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۲، سطر آخر، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۶۳. مستملی بخاری، امام ابوابراهیم، شرح التعرف لمذهب التصوف، ربع اول، ص۱۹۵، از انتشارات اساطیر، چاپ اول.
۶۴. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر ۹ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۶۵. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۷۱، سطر ۹.
۶۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۸۳، سطر ۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۶۷. فرهنگ معارف اسلامی، دکتر سجادی.
۶۸. معین، محمد، فرهنگ معین، ذیل سلب.
۶۹. دهخدا، علی‌اکبر، لغتنامه دهخدا، ذیل سلب.
۷۰. فرهنگ لاروس، ذیل سلب.
۷۱. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۹، سطر ۱۶ پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۷۲. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۹۱، سطر ۳.
۷۳. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۵، سطر ۱۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۷۴. ر. ک. الرساله القشیریه، قشیری، عبدالکریم بن هوازن، ص۲۶۲.
۷۵. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۴۰، سطر ۶ و پاورقی۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۷۶. سراج عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶، سطر ۷.
۷۷. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۲، سطر ۶، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۷۸. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸۸، سطر ۱۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۷۹. رسائل فی درایة الحدیث، اعداد ابوالفضل حافظیان بابلی، مرکز تحقیقات دارالحدیث، ۱۳۸۲، ج۱، ص۱۱۰.
۸۰. طوسی، محمد بن حسن، عدّة الاصول، ج۱، ص۳۳۷.
۸۱. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۲۶، سطر ۱۰.
۸۲. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۲، سطر ۹، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۸۳. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۸۸، سطر ۱۳، پاورقی۱۱، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۸۴. نووی، يحيى بن شرف، المجموع، ج۱۸، ص۳.
۸۵. سراج، عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۳۱، اللمع فی التصوف، سطر ۳.
۸۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۷، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۸۷. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۵، پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۸۸. سراج، عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۳۴، اللمع فی التصوف، سطر ۱۴.
۸۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۵۰، سطر ۱۷، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۹۰. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۹، سطر آخر، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۱. دهخدا، علی‌اکبر، ذیل ماده تخلیل.
۹۲. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، ص۱۸۴.
۹۳. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ص۲۳۶.
۹۴. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۳، سطر ۵.
۹۵. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۵، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۹۶. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۰، سطر ۳، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۹۷. معلوف، لویس، المنجد، ذیل حسن.
۹۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۵۶، سطر ۳.
۹۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۶۸، سطر ۶، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۰۰. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۹۳، سطر ۶، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۱. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۶۴، سطر۲.
۱۰۲. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۷۶، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۰۳. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۱، سطر ۱۵ پاورقی، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۴. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۸۴.
۱۰۵. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۵، سطر ۱۹.
۱۰۶. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۹۹، سطر ۲۰، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۰۷. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۳۳، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۰۸. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۸۷، سطر آخر.
۱۰۹. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۱، سطر آخر، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۱۰. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۳۶، سطر ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۱۱. سراج، عبدالله بن محمد، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۳۱، سطر ۳.
۱۱۲. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۴۷، سطر ۳، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۱۳. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۹۵، پاورقی ۲، نشر فیض، ۱۳۸۰.
۱۱۴. سراج عبدالله بن محمد، ج۱، ص۴۵۹، اللمع فی التصوف، سطر ۸.
۱۱۵. محبتی، مهدی، ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۷۷، سطر ۱۵، ۱۳۸۸، انتشارات اساطیر.
۱۱۶. خیاطیان، قدرت‌الله، متن و ترجمه اللمع فی التصوف، ج۱، ص۳۳۷، پاورقی ۵، نشر فیض، ۱۳۸۰.



گروه پژوهشی ویکی فقه، برگرفته از مقاله «ترجمه متون عرفانی و چالش های فرا رو بررسی موردی ترجمه فارسی کتاب اللمع فی التصوف»، نوشته سیدروح‌الله طاهری و هادی نظری منظم.






جعبه ابزار