ناصریه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ناصریه از مهمترین مکاتب فکری زیدیه در
شمال ایران است و
ناصر اطروش که در منابع به ناصرللحق نیز شناخته شده است، پایه گذار این مکتب است.
پس از قیامهای گسترده
شیعیان که سبب زوال
دولت اموی و روی کار آمدن
عباسیان شد، زیدیان که آرزوهایشان را در دست یابی به حکومت بر باد رفته میدیدند با دولت عباسی ناسازگاری کرده و شورشهای جدیدی را سازماندهی کردند. سرکوبی ظالمانه این قیام های توسط
خلفای عباسی در
قرن دوّم هجری، باعث پراکنده شدن علویان در سراسر جهان
اسلام شد. چنین رویکردی از سوی حاکمان سبب ترویج فکر
زیدیه و علاقه مردم به آنان شد. امامان زیدی قدرت سیاسیشان را در قرن دوم و سوم توسعه داده ودر
طبرستان، مغرب و
یمن حکومت های محلی ایجاد نمودند. زیدیان که پیش از این با مرکزیت
کوفه علیه حکومتهای وقت به قیام های گسترده دست میزدند، از افکار و نظریات موجود در کوفه نیز تاثیر میگرفتند. بعنوان نمونه از دیدار
زید بن علی با
واصل بن عطا (رئس معتزله) و
ابوحنیفه (رئیس مذهب فقهی حنفی)
میتوان نام برد که تنها درمیزان تاثیر پذیری این
فرقه از این جریانات فکری اختلاف میباشد.
به هر صورت در ادامه روند تکامل اندیشه های رهبران این گروه و مکاتب فکری، زیدیه ایران و یمن یعنی
قاسمیه،
هادویه و
ناصریه در امتداد جریان نزدیک به امامیه قرار گرفتند وبه جریانهای غالب و بارز زیدیه در آن دوران تبدیل گردیدند.
به خاطر فشارهای عباسیان، بلاد
دیلم و
گیلان، یکی از مکان هایی بود که
علویان به آن روی آوردند. شهادت
یحیی بن زید در
خراسان چنان داغی بر دل مردم آن دیار گذاشت که اولاد خود را یحیی نامیدند، تا یاد و خاطره آن شهید سرافراز، برای همیشه در تاریخ زنده بماند.
سپس یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، برادر
نفس زکیه، به سوی دیلم رهسپار شد.
فضل برمکی با دادن امان به یحیی، با وی به مصالحه رسید و یحیی به همراه فضل برمکی به
بغداد رفت و پس از
سوء ظن هارون الرشید به زندان افتاد و در آنجا به سال ۱۷۶ ه درگذشت.
پس از این دوره در سال ۲۵۰ هجری، حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی طالب(ع) که معروف به داعی کبیر بود، به هنگام خلافت
مستعین بالله علیه عباسیان
قیام کرد. مخالفت مردم
چالوس و
طبرستان با جابر بن هاون نصرانی فرستاده والی عباسی سبب شد تا حسن بن زید از شهر ری که محل اقامتش بود به سوی طبرستان حرکت کند. پس از ورود، مردم طبرستان و دیلم با او بیعت کردند. او توانست در آمل، سلیمان بن عبدالله را شکست دهند. پس از آن منطقه ری تا نزدیک
همدان را از دست طاهریان خارج کرد.
حسن بن زید در اعلامیه ای «حی علی خیر العمل » را به اذان اضافه کرد و دستور داد تا «بسم الله الرحمن الرحیم» را در
نماز با صدای بلند ادا کنند( این دو مورد از نشانه ها و
شعائر تشیع میباشند). در نماز صبح قنوت را واجب کرد.
پس از او محمد بن زید ملقب به داعی صغیر، جانشین برادرش داعی کبیر شد. داعی صغیر پس از هفده سال حکومت بر
طبرستان در جنگ با
سامانیان کشته شد
. حکومت زیدیان در طبرستان با کشته شدن محمدبن زید به صورت موقت از بین رفت، ولی خیلی زود به دست ناصر اطروش احیاء شد.
ناصر اطروش که در منابع به ناصرللحق نیز شناخته شده است، پایه گذار مهمترین مکتب
فقه زیدی در شمال ایران است. به خلاف داعی کبیر و داعی صغیر که منابع زیدی که این دو را واجد شرایط امامت نمیدانند و اغلب از آنها به عنوان امام یاد نمیکنند؛ همه زیدیان بر مقام امامت ابومحمد، حسن بن علی بن حسن بن علی بن عُمر بن زین العابدین(ع) معروف به ناصر اطروش، اتفاق نظر داشتهاند
.
گویا وی در زمان داعی کبیر به طبرستان آمده و به
تعلیم و
تعلّم مردم آن دیار که به تازگی
مسلمان شده بودند، پرداخته است. بعد از کشته شدن محمدبن زید، ناصر الحق به دعوت از مردم پرداخته و خلق بسیاری از اهالی گیلان و دیلمان با وی بیعت کردند. مرعشی در کتاب تاریخ طبرستان، از اولین قیام وی به سال۲۸۷ ه. خبر داده است. در این جنگ که میان وی و سامانیان در آمل اتفاق افتاد، سید ناصر شکست خورد و بسیاری از مردم دیلمان کشته شدند. تجربیات شکست از سامانیان سبب شد تا ناصر اطروش در دومین حرکت نظامی در سال ۲۹۰ ه.ق، پس از چهل روز جنگ به پیروزی رسد. اما پس از چند ماه مجددا از سامانیان شکست خورد و مجبور شد تا طبرستان را رها کرده و به گیلان فرار کرد. تا اینکه در سال ۳۰۱ با درخواست مردم گیلان و دیلمان برای آزادی طبرستان به آمل رفت و آنجا را به قلمرو خود اضافه کرد در سرای حسن بن زید - داعی کبیر – وارد شد. ناصر اطروش در این مرحله مسائل حکومتی و امر و نهی مُلک را به حسن بن قاسم (معروف به داعی صغیر) که پسر عمویش بود، واگذار کرد و او را بر فرزندان خود ترجیح داد.
بر اثر بروز اختلاف میان پسر عموها به خانه ناصر اطروش ریخته و به
غارت اموال خانهاش پرداختند. حسن بن قاسم که اوضاع را وخیم یافت، به مقابله با شورشیان پرداخت، ولی در این حین مجروح گشت و خانه نشین شد. در این هنگام لیلی بن نعمان، نماینده سید ناصر در ساری با عجله خود را به آمل رسانده و اوضاع را به دست گرفت و سید ناصر را آزاد کرد. سید مردانگی را به اتمام رسانده و حسن بن قاسم را بخشید و بعد از چندی دخترش را به
عقد حسن بن قاسم درآورد و حکومت گرگان را به وی سپرد
.
با شرایط پیش آمده ناصر کبیر
سیاست را کنار گذاشت. به
اجتهاد و علم مشغول شد. مدرسه ای بنا نهاده و به تعلیم و تربیت شاگردان پرداخت. امام ناصر اطروش در سال ۳۰۴ ه.ق درگذشت، ولی دولت امامت زیدی در طبرستان که او بنیان نهاده بود تا سال ۳۱۶ه.ق و به روایتی تا ۳۵۵ه.ق ادامه یافت
. مرقد وی از آن زمان تاکنون در
آمل زیارتگاه عام و خاص زیدیان است.
ابن ندیم پانزده کتاب را از تألیفات او میداند و در ادامه مینویسد:برخی از زیدیه معتقدند که ناصر اطروش حدود یک صد کتاب دارد، ولی ما آنها را ندیده ایم. پس هر کس که کتاب ما را دیده و از کتب ناصر اطروش خبر دارد، به کتاب های ناصر اطروش در موضع کتاب ما بیفزاید.
امام ناصر اطروش در طول زندگیاش بسیاری از
زرتشتیان گیلان را مسلمان کرد. وی در خطبه ای در این زمینه می گوید:«...
خداوند به وسیله من حدود دویست هزار از شما را خداشناس و مسلمان نمود... از من امور دینتان را بپرسید... که
پیامبر فرمود:من دو چیز در میان شما می گذارم، اگر به آنها تمسک کنید، گمراه نمی شوید:کتاب خدا و عترتم...».
گرایشهای قاسمیه، ناصریه و هادویه در این دوره به نحوی امتداد گرایش
جارودیه در
قرن دوم به شمار آمده است. جارودیه بر خلاف دو فرقه دیگر زیدیه (سلیمانیه و بتریه) در آن قرن به امامیه نزدیکتر بود.
مکتب کلامی ناصر للحق با دیدگاه های امام قاسم رسیّ و امام هادی در اراء اساسی و اعتقادی با هم شباهت داشته اند اما او به طرز جدلی ضد معتزلی بود. در سیر فقهی، امام ناصر اطروش بیش از آنکه تحت تاثیر مستقیم تعالیم این دو امام باشد، به سنت زیدی کوفی نزدیک تر از قاسم بود
و تحت تاثیر امامیه قرار داشته است. در احکام ارث نظر فقه امامی را پذیرفت و دیدگاه های تبعیض آمیز اهل سنت درباره ارث که بر خاندان پدری منطبق می شود را نپذیرفت.
در طلاق و مسح پا در وضو، بر وفق مکتب امامیه فتوا میداد، تا آنجا که برخی او را اثناعشری دانستهاند. روند نزدیکی
زیدیه به
امامیه در ایران بعد از امام ناصر نیز ادامه یافت، بهطوریکه در اوج اقتدار زیدیه در دیلم و طبرستان و در زمان تسلط
آل بویه بر دارالخلافه بغداد، زیدیه بیش از هر زمان دیگری به امامیه نزدیک شد.
در این مقطع، آنان قول به جواز
امامت مفضول را کنار نهادند و درباره صحابه همچون امامیه قضاوت کردند.
در همین دوره مکتب قاسمیه در طبرستان غربی و مبلغان ناصریه در گیلان شرقی و دیلمان مرکزی به تبلیغات گسترده روی آوردند. ناصریه در جستجو و انتخاب فرزندان ناصر للحق برای رهبری می کوشیدند. به همه رهبران انها لقب «الناصر» داده شد. اما فقط یکی از فرزندان او به نام حسین بن جعفر الناصر که در هوسم
حکومت می کرد(۴۷۲-۴۳۲ ق) به عنوان یک امام زیدی شناخته شده است. بعد از آخرین شکست حکومت زیدی در آمل، هوسم مرکز تعلیم و تعلّم ناصریه شد و جعفر بن محمد الثائر فی الله نوه یکی از برادران الناصر للحق محلی برای خاندان علوی بنا نهاد. در اوایل خصومت میان دومکتب
قاسمیه و ناصریه شدید بود. تا آنکه ابوعبدالله بن الداعی المهدی لدین الله (م ۳۶۰ق) با جدیت به ترویج این عقیده پرداخت که مبانی و آراء هردو مکتب به طور یکسان صحیح و معتبر می باشند.
در طول قرن ششم جریان زیدی در حاشیه
دریای خزر به طور جدی افول کرد. این انحطاط به خاطر توسعه و گسترش اسماعیلیه و نزاع درونی میان مدعیان علوی بود. سر انجام جنبش زیدی طبرستان در پی حمله
مغول و ظهوره
صفویه کاملا از
ایران رخت بربست و از بین رفت.
در پایان این نکته برای محققین حائز اهمیت است که باید بین این مکتب زیدی با مکتب ناصریه در فرقه اسماعیلیه که منسوب به ناصرخسرو(۳۹۴-۴۸۱ه) متکلم و شاعر اسماعیلی مذهب که هر دو به ناصریه شناخته میشوند، تفاوت قائل شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ناصریه».