مُتْرَف (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مُتْرَف: (إِلَّا قالَ مُتْرَفُوهآ) «مُتْرَف» از
«ترفه» (بر وزن لقمه) به معناى فزونى
نعمت است
و از آنجا كه بسيارى از
متنعمّان، غرق شهوات و هوسها مىشوند، كلمه
«مُتْرَف» به معناى كسانى كه مست و مغرور به
نعمت شده و طغيان كردهاند، آمده است و مصداق آن، غالباً پادشاهان و جباران و ثروتمندانِ مستكبر و خودخواه است.
«مُتْرَف» به طورى كه در
لسان العرب آمده، از مادّه «
ترف» (بر وزن سبب) به معناى
«تنعم» است و
«مُتْرَف» به كسى مىگويند كه فزونى
نعمت او را غافل، مغرور و مست كرده و به طغيان واداشته است.
درست است كه همه
اصحاب الشمال در زمره
«مترفين» نيستند، ولى هدف قرآن، سردمداران آنها است.
ترجمه و تفاسیر
آیات مرتبط با
مُتْرَف:
(وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ) (و اينگونه در هيچ شهر و ديارى پيش از تو، انذاركنندهاى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مىكنيم.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: تمسک به تقليد، اختصاص به اينان ندارد بلكه، عادت ديرينه امتهاى مشرک گذشته نيز بوده و ما قبل از تو به هيچ قريهاى رسول نذيرى يعنى پيامبرى نفرستاديم، مگر آنكه توانگران اهل آن قريه هم به همين تقليد تشبث جستند و گفتند: ما اسلاف و نياكان خود را بر دينى يافتيم و همان دين را پيروى مىكنيم و از آثار پدران دست برنمىداريم و با آن مخالفت نمىكنيم و اگر در آيه مورد بحث اين كلام را تنها از توانگران اهل قريهها نقل كرده، براى اين است كه اشاره كرده باشد به اينكه طبع
تنعم و نازپروردگى اين است كه وادار مىكند انسان از بار سنگين تحقيق شانه خالى نموده، دست به دامن تقليد شود.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ) (آنها پيش از اين در عالَم دنيا مست و مغرور
نعمت بودند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اين آيه علت استقرار اصحاب شمال در عذاب را بيان مىكند و اشاره با كلمه ذلک به همان عذاب آخرتى است كه قبلا ذكر كرده بود و اتراف كه مصدر كلمه مترفين است به معناى آن است كه
نعمت، صاحب
نعمت را دچار مستى و طغيان كند، كسى كه
نعمت چنينش كند مىگويند او اتراف شده، يعنى سرگرمى به
نعمت آن چنان او را مشغول كرده كه از ما وراى
نعمت غافل گشته، پس مترف بودن انسان به معناى دل بستگى او به
نعمتهاى دنيوى است، چه آن
نعمتهايى كه دارد و چه آنهايى كه در طلبش مىباشد، چه اندكش و چه بسيارش. پس بسيار مىشود كه كسانى با داشتن
نعمتهاى مادى بسيار، دستخوش اتراف نگردند و چه بسيار مىشود كه افرادى با داشتن مختصر
نعمتى دستخوش اتراف شوند. اين را بدان جهت گفتيم كه ديگر اشكال نشود به اينكه بسيارى از اصحاب شمال از متمولين و داراى
نعمتهاى بسيار نيستند، چون
نعمتهاى الهى همه در داشتن مال خلاصه نمىشود، مال يكى از آن
نعمتها است و آدمى غرق در انواع
نعمتهاى خدايى است، ممكن است مردى تهىدست به يكى ديگر از آن
نعمتها دچار طغيان بشود و به هر حال معناى آيه اين است كه: اگر گفتيم ما اصحاب شمال را به فلان عذاب گرفتار مىكنيم، علتش اين است كه آنان قبل از اين در دنيا دچار طغيان بودند و به
نعمتهاى خدا اتراف شده بودند.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «مُتْرَف»، ص۵۰۰.