• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

منزل عذیب الهجانات

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





منزل عُذَیب الهِجانات یکی از منازلی است که کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) به همراه سپاه حر بن یزید ریاحی در آنجا توقف کرده و امام حسین (علیه‌السّلام) با طرِمّاحُ بنُ عَدِی ملاقات کرده است.



کلمه «عُذَیب» مصغر عذب به معنای آب گوارا و کلمه «هِجان» به معنای اسب دو رگه است. این محل غیر از عذیب القوادس، است که در نزدیکی کوفه و مجاور قادسیه قرار داشت. طبری درباره عُذَیب الهِجانات می‌گوید. در آنجا اسب‌های نُعمانِ بنِ مُنذِر (پادشاه حیره) چرانده می‌شدند. ابوحنیفه دینوری اسم این محل را عُذَيبِ الحَمامات، (آبگاه پرندگان) ضبط کرده است.


وقتی که کاروان امام حسین (علیه‌السّلام) و سپاه حُر، به منزل عُذَیب الهِجانات رسیدند، اندکی دور از هم چادر زدند. ابومخنف نقل کرده که در این منزل چهار نفر از جانب کوفه آمدند، در حالی‌که اسب نافع بن هلال را که «کامل» نام داشت، به همراه خود می‌آوردند. طرِمّاحُ بنُ عَدِی نیز به عنوان راهنما سوار بر اسب، همراهشان بود، در حالی‌که این اشعار را می‌خواند:

يا ناقَتي لا تَذعَري مِن زَجري‌و شَمِّري قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ
بِخَيرِ رُكبانٍ و خَيرِ سَفرِحَتّى‌ تَحِلّي بِكَريمِ النَّجرِ
الماجِدِ الحُرِّ رَحيبِ الصَّدرِأتى‌ بِهِ اللَّهُ لِخَيرِ أمرِ
ثَمَّتَ أبقاهُ بَقاءَ الدَّهرِ

ای شتر من، از راندنم مترس و پیش از سپیده دم من را به همراه بهترین سواران و نیکوترین مسافران، به (پیشگاه) شخصیتی با نژاد گرامی فرود آور، (نزد) خاندان پیامبر که خاندان افتخارند، آنان بزرگانی سفید و درخشنده روی‌اند و نیزه دارانی هستند با نیزه‌های گندمگون آن (حسینی) که جدش ارجمند و خود نیز فراخ سینه است، که خداوند او را برای بهترین کار آورده است. خداوند او را تا روزگار باقی است، نگه دارد.
چون آنان نزد امام حسین آمدند، این اشعار را برای او خواندند.
در برخی منابع آمده است که سپس حسین رو به یارانش کرد و گفت: آیا در بین شما کسی هست که راهی غیر از راه اصلی بداند؟ طرماح بن عدی طائی گفت: ‌ای پسر رسول خدا، من می‌دانم. حسین گفت: پس پیشاپیش ما حرکت کن، طرماح در جلو می‌رفت و حسین و یارانش در پشت سر او حرکت می‌کردند.
حضرت فرمود: «به خدا سوگند، امید دارم آنچه خدا برای ما خواسته است، خیر باشد، کشته شویم یا پیروز گردیم». در این هنگام حُر خدمت امام رسید و گفت: این چند نفر کوفی، از افرادی نیستند که همراه شما آمده‌اند، پس من باید آنها را یا دستگیر کنم و یا بازگردانم.
امام (علیه‌السّلام) فرمود: آنان یاران من هستند و من همان‌طور که از خود دفاع می‌کنم، از آنان نیز دفاع می‌کنم و تو قبلا به من قول دادی تا زمانی که نامه ابن زیاد نرسیده، هیچ تعرضی به من نکنی. حر گفت: آری، ولی آنان با شما نیامده‌اند.
امام فرمود: آنان یاران من هستند و به منزله کسانی‌اند که با من آمده‌اند و تو باید به پیمانی که با من بسته‌ای، پایبند باشی، وگرنه با تو خواهم جنگید. حر با شنیدن این سخن امام، از آنان دست کشید.


امام حسین که به آن چهار نفر فرمود: از مردمی که پشت سر گذاشته‌اید (مردم کوفه)، به من خبر دهید. یکی از آنان به نام مُجِمَّعُ بن عبداللَّه بن عائذی گفت: به اشراف و بزرگان رشوه‌های کلانی داده شده و کیسه‌هایشان پر گردیده، تا دلشان به دست آید و به طور کامل خیرخواه و دلداده آنها شوند، از این‌رو آنان بر ضد شما متحد شده‌اند. اما سایر مردم دل‌هایشان به سوی شما تمایل دارد، ولی شمشیرهایشان فردا به سوی شما کشیده خواهد شد.
امام فرمود: از فرستاده‌ام به من خبر دهید که آیا نزد شما آمده است؟ پرسیدند: او چه کسی بود؟ فرمود: قَیسِ بنِ مُسهِر صَّیداوِی، گفتند: بله، حُصَینُ بنُ نُمَیر (یا تمیم) او را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و ابن زیاد از او خواست تا شما و پدرتان را لعنت کند، ولی او بر شما و پدرتان درود فرستاد و ابن زیاد و پدرش را لعن کرد و مردم را به یاری شما فراخواند و آمدنتان را به اطلاع آنان رساند. به همین دلیل ابن زیاد دستور داد او را از بالای قصر به زمین انداختند.
اشک‌های امام حسین (علیه‌السّلام) بی‌اختیار جاری شد و این آیه را تلاوت فرمود: (فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا) «برخی از آنان (مؤمنان) کسانی هستند که (به عهد خویش وفا کرده) جان باخته‌اند و برخی دیگر کسانی هستند که در انتظار (شهادت) نشسته‌اند و هیچ تغییری در عهد خویش نداده‌اند.»
(سپس فرمود: ) خداوندا، به ما و آنها بهشت کرامت فرما و ما و آنان را در جایگاه رحمت و پاداش ذخیره شده دلپسند خویش جمع بفرما.


آنگاه طرماح بن عدی نزدیک حسین (علیه‌السّلام) آمد و گفت: به خدا سوگند هرچه فکر می‌کنم، کسی را (در این قیام و حرکت) همراه با شما نمی‌بینم، و اگر غیر از همین سپاهی که رویاروی شما هستند، کسان دیگری به جنگ شما نیایند، باز هم از پس شما برخواهند آمد.
یک روز قبل از بیرون آمدنم از کوفه، در پشت کوفه جمعیتی گرد آمده بودند که تاکنون جمعیتی به آن اندازه در یک مکان ندیده بودم. وقتی درباره آنان تحقیق کردم، گفتند: آنها گرد آمده‌اند تا از آنان سان دیده شود و بعد به سوی حسین فرستاده شوند. لذا تو را به خدا قسم می‌دهم که در صورت امکان حتی یک وجب هم به سوی آنان نروی و اگر قصد داری به جایی بروی که خداوند در آنجا شما را محفوظ نگه دارد، تا فرصت بیشتری بیابی و ببینی نظرت چه می‌شود و بریت روشن شود که چه کاری لازم است انجام دهی، اکنون بیا تا من شما را به منطقه کوهستانی صعب العبور خودمان که «اجا» نامیده می‌شود ببرم (این منطقه آنچنان از امنیت برخوردار است که) به خدا قسم قبیله ما در پناه آن، در مقابل سلاطین غَسّانَ و حِمَیر و نُعمانِ بنِ مُنذِر و سیاه و سرخ مقاومت کرده است (و به جهت وضع جغرافیایی ویژه‌ای که دارد، هیچ دشمنی به این نقطه دست نیافته است و) هیچ ذلتی تاکنون به ما نرسیده است.
پس من با شما می‌آیم تا شما را به آنجا برسانم. سپس مردانی از اجا و قبیله طی را به سوی شما می‌خوانم و به خدا قسم ده روز بیشتر نمی‌گذرد که همه افراد قبیله طی، چه سواره و چه پیاده، به یاری شما خواهند شتافت. آنگاه تا هر زمان صلاح می‌دانی در میان ما بمان، و چنانچه حادثه‌ای شما را ناراحت کند، من خودم ضمانت می‌کنم که بیست هزار نفر (!) از قبیله طی را به یاری‌تان برانگیزم که در پیشاپیش شما با شمشیر بجنگند. به خدا سوگند، هرگز (دست دشمن) تا زمانی که چشمی از آنها پلک بزند، به تو نخواهد رسید.
امام در پاسخ طرماح فرمود: خدا تو و قوم تو را جزای خیر دهد. اما با این قوم (سپاه حر) پیمانی بسته‌ایم که به خاطر آن، امکان برگشت برای ما میسر نیست، و نمی‌دانیم عاقبت کار ما و اینها به کجا می‌انجامد.


ابومخنف به نقل از جَمیلُ بن مَرثَد می‌گوید: طرِمّاحُ بنُ عَدِی برایم نقل کرد که سپس با حسین وداع کردم و گفتم: خداوند شر جن و انس را از تو دفع کند، من از کوفه برای خانواده‌ام آذوقه‌هایی تهیه کرده‌ام و خرجی آنان نزد من است. اینک می‌روم و آذوقه‌ها را به آنها تحویل می‌دهم و ان شاء الله به سوی تو باز می‌گردم. اگر به تو رسیدم به خدا قسم جزء یاران تو می‌شوم. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: اگر چنین خواهی کرد، پس عجله کن، رحمت خدا بر تو باد. طرماح می‌گوید: من دانستم که او از عمل آن مردان نگران است که از من خواست عجله کنم، از این‌رو وقتی به خانواده‌ام رسیدم آنچه را که نیاز داشتند نزد آنان گذاشتم و وصیت کردم. خانواده‌ام گفتند: این دفعه رفتارت با رفتار روزهای قبل فرق دارد. پس تصمیم خود را به آنها گفتم و از راه بنی ثعل حرکت کردم. وقتی به منطقه عُذَیب الهِجانات نزدیک شدم، سَماعَةُ بن بَدر به استقبالم آمد و خبر کشته شدن حسین را به من داد و من از همان‌جا برگشتم.


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و ملوک، ج۴، ص۳۰۵.    
۲. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داود، الاخبار الطوال، ص۲۵۰.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۵.    
۴. ابن ‌اعثم، احمد بن محمد، الفتوح، ج۵، ص۷۹-۸۰.    
۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۱، ص۳۳۳.    
۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۷۸-۳۷۹.    
۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۳.    
۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۶.    
۹. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۸۱.    
۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۰۷.    



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۶۶۹-۶۷۳.






جعبه ابزار