معاویة بن خدیج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
معاویه بن خدیج یا حدیج بن جفنه بن قنبر، ابو نعیم کندی سکونی از یاران و
اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود.
زندگی انسانها در ادوار و زمانهای مختلف، گر چه در هر مقطع، شکل متمایز و منحصر به فردی از لحاظ
فرهنگ،
حکومت،
اقتصاد، جمعیت،
قدرت و... دارد. اما از نظر سنتهای تاریخی حاکم بر رفتار و اعمال اجتماع سراسر، شباهت و همانندی است. تاریخ شرح زندگی افراد و انسانها است، و از سوی دیگر جوامع انسانی از نظر افراد جامعه به دو گروه
عوام و
خواص تقسیم میشود.
نقش خواص در
جامعه، بسیار تاثیر گذار است، اینها هستند که جامعه را به سوی
پیروزی هدایت میکنند و یا به سراشیبی شکست و
انزوار سوق میدهند. از همین جاست که اهمیت شناخت خواص و از جمله آن معاویه بن خدیج بیانگر نقش تاثیر گذار آنان در فراز و نشیب تاریخ جامعه اسلامیبسیار مفید و ضروری است.
معاویه بن خدیج یا حدیج بن جفنه بن قنبر، ابو نعیم کندی سکونی
که مردی هوشیار و زیرک و عالم، سیه چهره و بلند قامت بود.
وی در صدر اسلام از یاران و
صحابه رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودند.
از نظر ظاهری چشمش کج بود، زیرا یکی از چشمهایش را در روز وهعله از دست داده بود.
بعد از وفات رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او از جمله سرداران آغاز عصر اموی به حساب میآمد، که در
جنگ صفین در لشکر
معاویه بن ابی سفیان قرار داشت.
معاویه بن خدیج نخستین کسی بود که در
اسلام شمشیر کشید و به خونخواهی
عثمان تظاهر کرد و باعث خونریزی میان مسلمین گردید.
او از رهبران و طرفداران تفکر عثمانی و خواهان
خونخواهی عثمان از
امام علی (علیهالسّلام) بود. در مصر نیز با
امیرالؤمنین بیعت نکرد و با دستورات والی امام علی (
محمد بن ابی بکر) در مصر مخالفت میکرد.
معاویه بن خدیج مردی
ملعون و
خبیث بود و علی (علیهالسّلام) را
سب میکرد. داود بن ابیعوف میگوید: معاویة بن خدیج در
مسجد مدینه بر حسن بن علی (علیهالسّلام) وارد شد، امام حسن (علیهالسّلام) به او گفتند، ای معاویه تو علی را سب میکنی، به خداوند
سوگند روز
قیامت او را مشاهده خواهی کرد که بر چهره
منافقان تازیانه میزند و آنها را دور میکند.
وی دارای مناسب حکومتی و فعالیتهای سیاسی بوده ایت.
معاویه بن خدیج چندین بار عهدهدار فرماندهی لشکرکشی به سمت
مغرب بود.
و شهر بنزرت را به تصرف در آورد و بر جزیره
سیسیل نیز دست یافت.
او در سال ۳۴ هجری
آفریقا را با کمک و حمایت معاویه بن ابیسفیان تصرف کرد.
هر چند که آفریقا در سال ۲۷ هجری برای اولین بار در زمان عثمان فتح شده بود.
معاویه بن خدیج تا سال ۴۵ هجری خودش در آفریقا والی بود.
به همین دلیل از او در افریقا آثاری بر جای مانده است، از جمله چاهایی در
قیروان که به چاهای خدیج معروف است.
همچنین او در سال ۵۰ نیز بار دیگر به همراه
عبدالملک بن مروان به سمت مغرب لشکرکشی کرد.
عبدالله بن حواله ازدی گوید: هنگامیکه شامیان از
صفین برگشتند، منتظر شدند تا موضوع
حکمیت روشن گردد، بعد از اینکه حکمیت تمام شد، و مردم منصرف شدند، شامیان با معاویه به عنوان
خلافت بیعت کردند و معاویه نیرومند شد.
از آن طرف عراقیان با
علی (علیهالسّلام) به مخالفت برخواستند، در این هنگام معاویه تصمیم گرفت به
مصر حمله کند؛ اما از مردمان آنجا واهمه داشت؛ چون آنها به شام نزدیک بودند و نسبت به عثمان و طرفداران او سخت متنفر بودند. ولی از طرف دیگر میدانست که در آنجا هم گروهی میباشند که از عثمان طرفداری میکنند، و طالب خون او میباشند، و با علی مخالف هستند، معاویه میخواست هر طور شده بر مصر مسلط گردد و از
ثروت آنجا در
جنگ با علی (علیهالسّلام) استفاده کند.
بعد از این معاویه نامهای برای مسلمة بن مخلد انصاری و معاویة بن خدیج کندی، که با علی (علیهالسّلام)
مخالفت کرده بودند، نوشت و گفت: خداوند شما را برای کاری بزرگ مبعوث کرد و اجر شما را زیاد نمود و مقام شما را در میان مسلمانان بالا برد و به شما آبرو بخشید. شما برای طلب خون خلیفه مظلوم عثمان
قیام کردید، و برای
رضای خداغضب نمودید، زیرا حکم
قرآن مورد عمل قرار نگرفت، شما با اهل
ظلم و عدوان مخالفت کردید...
معاویه نامه را به یکی از غلامان خود به نام بسیع داد. او هم نامه را به مصر برد، و تسلیم آنها کرد در آن هنگام
محمد بن ابیبکر امیر مصر بودند، و این دو نفر که برای آنها نامه رسیده بود با
محمد دشمن بودند و از وی کنارهگیری داشتند؛ ولی جرات نمیکردند با او وارد جنگ شوند فرستاده معاویه نامه را نخست به
مسلمة بن مخلد داد، هنگامیکه او نامه را قرائت کرد، گفت: آن را به معاویة بن خدیج بدهید و بار دیگر نزد من بیاورید تا من پاسخ آن را از طرف خود و او تهیه کنم. قاصد نامه را نزد او برد. معاویه بن خدیج نامه معاویه را خواند و از مضمون آن اطلاع پیدا کرد، قاصد گفت: مسلمة به من گفته است که نامه را بار دیگر نزد او ببرم، تا او پاسخ معاویه را از طرف خود و شما بدهد، گفت: شما به او بگویید پاسخ معاویه را بنویسد او نامه را آورد و مسلمه پاسخ نوشت و برای معاویه فرستاد.
او در پاسخ معاویه گفت: به یاری ما بشتابید. اکنون هر زودتر با سواران و پیادگان خود به این طرف بشتاب، دشمنان با ما در حال جنگ هستند، و مااندک میباشیم، آنها اکنون از ما میترسند، و ما هم با یاران خود آنها را ترک کردهایم، اگر از طرف شما به ما کمک شود، خداوند شما را پیروز میکند و لا قوة الا به و هو حسبنا و نعم الوکیل.
قاصد نامه را آورد و به معاویه که در
فلسطین بود، تسلیم کرد، معاویه بلافاصله آن چند نفر را احضار کرد و کتاب مسلمة را برای آنها خواند و گفت: یا ابا عبدالله خود را برای رفتن به مصر آماده کنید، شش هزار نفر از لشگریان را در اختیار او گذاشت و او هم به طرف مصر حرکت کرد.
در سال سی و هشتم معاویه،
عمرو بن عاص را با چهار هزار نفر به همراهی معاویة بن خدیج و ابو اعور سلمیبه مصر فرستاد و عمرو را مادام الحیات
حکومت مصر را داد و به تعهد سابق خود وفا کرد. اینان در محل معروف به مسناة با
محمد بن ابوبکر که از طرف علی حکومت مصر داشت، روبرو شدند و جنگ کردند.
درگیری که بین یاران
محمد بن ابیبکر با عمروعاص صورت گرفت، عمروعاص مغلوب شد. در این موقع به دنبال معاویه بن خدیج فرستادند و او که جمع کثیری از شامیان را اطراف خود جمع کرده بود، به یاری عمروعاص رسید و با سپاهیان
محمد ابیبکر به جنگ پرداختند.
محمد به دلیل آنکه یارانش او را رها کردند، شکست خورد.
بعد از اینکه
محمد این وضع را مشاهده کرد، در راهی حرکت کرد و به خرابهای رسید.
محمد در آن خرابه رفت و عمرو عاص هم وارد فسطاط شد و در جای
محمد نشست، بعد از این معاویة بن خدیج به جستجوی
محمد بن ابیبکر مشغول گردید. او در میان راه به چند نفر از افراد غیر
مسلمان برخورد کرد و از آنها پرسید: آیا کسی در این راه حرکت میکرد؟ آنها گفتند ما کسی را ندیدیم در این هنگام یکی از آنها گفت: من وارد آن خرابه شدم و در آنجا مردی را دیدم که نشسته بود، معاویة بن خدیج گفت: بخدای کعبه که او خودش میباشد، آنها بسرعت بطرف خرابه رفتند، و وارد خرابه شدند و او را در حالی نزدیک بود از تشنگی جان دهد، از خرابه بیرون آوردند و بطرف فسطاط روان شدند در این وقت که
محمد اسیر شده بود، ناگهان برادرش
عبد الرحمان بن ابیبکر از راه رسید، و گفت: بخداوند سوگند نباید برادرم کشته شود، به عمرو عاص گفت: به معاویة بن خدیج دستور بده تا برادرم را نکشد، و عمرو عاص هم بلا فاصله برای معاویه پیام فرستاد که
محمد را نزد من بفرست.
معاویة بن خدیج گفت: شما اکنون پسر عموی من کنانة بن بشر را کشتید، من اکنون
محمد را رها کنم. هرگز این کار را نخواهم کرد، و این آیه را قرائت نمود «اَکُفَّارُکُمْ خَیرٌ من اُولئِکُمْ اَمْ لَکُمْ بَراءَةٌ فی الزُّبُرِ»
در این هنگام
محمد آب طلب کرد. معاویه گفت: خداوند مرا سیراب نکند اگر به تو آب بدهم شما به عثمان آب ندادید و او را تشنه کشتید حالا از من آب میخواهید بخداوند سوگندای فرزند ابوبکر تو را خواهم کشت، در حالی که
تشنه هستی و خداوند تو را از آب گرم دوزخ سیراب خواهد کرد.
و همچنین معاویة بن خدیج به او گفت: من تو را از روی ظلم نمی
کشم، بلکه بخاطر عثمان تو را می
کشم،
محمد گفت: تو را با عثمان چکار، عثمان بر خلاف
حق عمل کرد، و
احکام قرآن را تغییر داد، و خداوند هم فرموده: «وَ من لَمْ یحْکُمْ بِما اَنْزَلَ الله فَاُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ
و فَاُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و فَاُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»
. ما نسبت به اعمال و کردار او اعتراض کردیم و از وی خواستیم از
خلافت کنار رود، او هم کنار نرفت. مردم هم جمع شدند و او را کشتند، در اینجا معاویة بن خدیج بسیار ناراحت شد،
محمد را جلو کشیده گردنش را زد و بعد او را داخل الاغ مردهای گذاشت و آتش زد.
این در محلی بود که کوم سرمک نام داشت گویند هنوز زنده بود که او را در پوست خر کرده و آتش زدند.
هنگامیکه خبر
شهادت محمد به
عایشه رسید، او بسیار محزون و در تعقیب نمازها به معاویة بن ابی سفیان و عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج،
نفرین میکرد و خاندان
محمد برادرش را نزد خود برد که یکی از آنان جمله
قاسم بن
محمد بن ابی بکر بود.
عبدالله بن شداد گوید: بعد از اینکه
محمد به شهادت رسید، عایشه سوگند یاد کرد گوشت نخواهد خورد، و تا هنگام مرگ گوشت نخورد، و هر گاه بر زمین میخوردند، معاویه و عمرو بن عاص و معاویة بن خدیج را لعنت میکردند.
بدین صورت معاویه بن خدیج بر
محمد بن ابیبکر والی
امام علی (علیهالسّلام) در مصر پیروز شد، و پس از آن از مردم مصر برای معاویه بن ابیسفیان
بیعت گرفت.
در سال چهل و هفتم
عبدالله بن عمرو بن عاص از مصر معزول شد و معاویة بن خدیج عامل مصر شد.
وقتی معاویة بن حدیج از
اسکندریه آمده بود،
عبدالرحمان بن ابیبکر بر او گذشت و گفت: «ای معاویه، پاداشت را از معاویه گرفتی،
محمد بن ابیبکر را کشتی که ولایتدار مصر شوی و اینک ولایتدار شدی.» گفت: «
محمد بن ابیبکر را به سبب رفتاری که با عثمان کرده بود کشتم.» عبدالرحمان گفت: «اگر فقط خونخواه عثمان بودی در کارهای معاویه شرکت نمیکردی و وقتی عمرو بن عاص با اشعری چنان کرد، پیش از همه بر نمیجستی که با او
بیعت کنی.»
معاویه بن خدیج حدوداَ ۴ سال بر مصر حکومت کرد و در سال ۵۱ از حکومت مصر عزل شد، و جانشین او
مسلمه بن مخلد انصاری (م ۶۲) والی مصر شد.
معاویه بن خدیج یک سال بعد یعنی در سال ۵۲ هجری در همان کشور در گذشت.
سایتپژوهه، برگرفته از مقاله «معاویه بن خدیج» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۵/۴