مردمشناسی دین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توجه به واقعیت
دین ، آن گونه که در
ذهن و رفتار دینداران نمودار میشود، در تحقیقات دین پژوهانه جدید، از جایگاه ویژهای برخوردار است.
شناخت دین در جوامع صنعتی مدرن، دانش
جامعه شناسی دین را پدید آورده و فهم دین در جوامع سنتی توسعه نیافته، به پیدایش
علم مردم شناسی (
انسان شناسی ) دین انجامیده است.
موضوع تحقیق در هر دو رشته علمی مذکور، دین ـ و یا باورها و عقاید دینی، اعمال،
آداب ، رسوم و
شعائر دینی ـ عینیت یافته و خارجیت یافته در اذهان و اعمال گروه و یا جامعه معین مورد مطالعه است؛ یعنی آنچه در
عرف و فهم عمومی به عقاید و اعمال دینی نامیده میشود و نه آنچه توسط متکلمان، متالهان و مبلغان دینی به عنوان دین
حق و
ثابت ،
وحی منزل تلقی میگردد. بنابراین موضوع تحقیق از یک طرف
خاص و جزیی است و به همین جهت دارای
زمان و
مکان است، مثلا دین در
جمهوری اسلامی ایران ، دین در ژاپن معاصر و نظایر آن که به سرزمین خاص و جامعه معین و عصر و دوره مشخصی محدود میشود و از طرف دیگر، عاری از هرگونه ارزش ویژه و خصوصیات متمایز برتر است، درست همانند سایر پدیدهها و واقعیتهای اجتماعی که برای جمع و جامعه، اموری طبیعی و معمول قلمداد میشوند. برای فهم و شناختن چنین واقعیتهای دینی خاص و جزیی، از روشهای کمی و کیفی رایج در سایر عرصههای
علوم اجتماعی استفاده میشود... این روشها دینی را که در جمع نهادینه شده و به وسیله افراد جامعه ـ چه جامعه توسعه یافته و چه جامعه توسعه نیافته ـ به طور مرتب در
روز ،
شب ،
هفته ،
ماه و
سال ممارست میشود، مورد
شناسایی و تجزیه و تحلیل قرار میدهند.
انسان
شناسی یکی از شاخههای علوم اجتماعی است که در نیمه دوم
قرن نوزدهم میلادی و همزمان با جامعه
شناسی ابداع شد.
این علم، که
انسان را به مثابه موجودی واحد مورد بررسی قرار میدهد، از دهه شصت قرن بیستم به این سو، با دو رویکرد متفاوت مطرح شد. انسان
شناسی زیستی یا طبیعی به بررسی سرنوشت زیستی انسان میپردازد و بعد بیولوژیکی و زیستی او را مورد مطالعه قرار میدهد، ولی انسان
شناسی فرهنگی یا اجتماعی، به بررسی و شناخت انسان به مثابه یک موجود فرهنگی اقدام میکند.
انسان
شناسی دینی یکی از قدیمیترین شاخههای انسان
شناسی فرهنگی است. نخستین
مردم شناسانی که به موضوع دین پرداختند، فریزر و تایلر بودند که هر دو کمابیش یک خط تکاملی را ترسیم میکردند که از جان گرایی به شیء پرستی و از آن به چند خداپرستی و سرانجام به تک خداپرستی میرسید.
انسان
شناسی دینی، انسان را به مثابه موجودی مورد مطالعه قرار میدهد که با آنچه خود مافوق طبیعی یا امر قدسی میپندارد، وارد رابطه شده و از خلال این رابطه دست به ساختن و دگرگون نمودن نمادها میزند. میدان انسان
شناسی دینی شامل حوزههای بسیار گوناگونی از سحر و جادو گرفته تا اشکال سازمان یافته دینی را شامل میشود.
انسان
شناسی دینی، توجه انسان
شناس را به نقش
دین به عنوان بخش لاینفک یک حوزه فرهنگی معطوف میدارد؛ بخشی که به
سنت ،
آثار مکتوب و هنر آن حوزه معنا میبخشد.
رهیافت
مردم شناسی به دین، به عنوان یک حوزه یا رشته نظام مند، ریشههای عمیقی در
فرهنگ غرب دارد. سلسلة النسب این
امر را میتوان به روشنی تا آثار مورخان قوم
شناس یونانی و اخلاف رومی آنها پی گرفت. تکامل گرایی اجتماعی و زیستی قرن نوزدهم در نظریههای
مردم شناختی دین، نقش مهمی بازی کرده است.
ادوارد برنت تیلور (۱۸۳۲- ۱۹۱۷م) قوم
شناس انگلیسی که یکی از نخستین محققاتی بود که مفاهیم تکاملی را در دین پژوهی بکار برد، مؤسس
دین پژوهی مردم شناختی شمرده میشود. آوازه تیلور به خاطر نظریه جانمندانگاری اوست؛ به اعتقاد او مرحله اولیه دین عبارت بوده است از اعتقاد به ارواحی که نه فقط در وجود انسانها، بلکه در همه ترکیبات موجودات زنده و اشیاء حضور دارند. از میان کسانی که به طور مستقیم تحت تاثیر تیلور قرار گرفتند، یکی
مردم شناس انگلیسی ر. ر. مارت (۱۸۶۶-۱۹۴۳م) و دیگری ادیب و محقق اسکاتلندی آندرو لنگ (۱۸۴۴-۱۹۱۲م) بود. مارت فراتر از استاد خود رفت و مرحلهای پیش از جانمندانگاری برای دین مطرح کرد. انگلیسی دیگری که تاثیری عظیم بر نظریههای
مردم شناختی داشت، و. رابرتسون اسمیت (۱۸۴۶-۱۸۹۴م) پژوهنده
عهد عتیق و محقق مطالعات مربوط به زبانهای سامی بود که از گرایشهای فردگرایانه و عقلی نظریه پردازان پیشین فاصله گرفت. او مفهوم توتمیسم را مطرح کرد که عبارت بود از پیوند بین یک گروه اجتماعی و یک نوع آلی و ارگانیک؛ او بر آن بود که در میان سامیهای باستان، قربانی کردن حیوان مقدس قبیله، بین اعضای قبیله پیوند برقرار میکند.
امیل دورکیم (۱۸۵۸-۱۹۱۷م) جامعه
شناس متنفذ فرانسوی، با مطالعه یک قبیله بدوی استرالیایی به تبعیت از اسمیت بر خصلت اجتماعی
دین و توتمیسم یعنی آیین دینی قبیله بدوی به عنوان ابتداییترین شکل
حیات دینی تاکید نمود. از نظر او، دین ذاتا یک واقعیت اجتماعی است، و امر اجتماعی فراتر از امر روانی (به معنای اصالت فردی آن) است.
از دیگر
مردم شناسان فرانسوی میتوان مین. م. فوستل دو کولانژ (۱۸۳۰-۱۸۸۹م)، لوسین لوی برول (۱۸۵۷-۱۹۳۹م)، ارنست رنان (۱۸۲۳-۱۸۹۲م) و... را نام برد.
جیمز جورج فریزر (۱۸۵۴-۱۹۴۱م) با عرضه اثر عظیمش شاخه زرین مشهورترین
اثر را در زمینه دین تطبیقی ارائه کرد که بر حوزههای مختلف فکری و فرهنگی تاثیر نهاد. او در این اثر به مقایسه میان دین، جادو و مراحل تکوین و تکامل دین پرداخت.
مکتب آلمانی «فیضان گرا» یا مکتب «فرهنگی ـ تاریخی» مقابل نظرگاه عمدتا تکاملی مکتبهای انگلیسی و فرانسوی بود و قائل به این بود که شباهتهای فرهنگی در مناطق مختلف، ناشی از نشات گرفتن از یک سرچشمه واحد است که در نهایت به مهاجرت و سایر تماسها در روزگاران پیشین مربوط میشود. از میان فیضان گراهای بزرگ آلمانی میتوان فریدریش فراتزل (۱۸۴۴-۱۹۰۴م) و ویلهلم اشمیت (۱۸۶۸-۱۹۵۴م) را که طرفدار نظریه
توحید ابتدایی بود، نام برد.
فرانتس بوآس (۱۸۵۸-۱۹۴۲)
مردم شناس آمریکایی ـ آلمانی با تحقیقات عملی منضبط و دقیق و تربیت شاگردانی برجسته، تاثیری عظیم بر پیشرفت مطالعات
مردم شناختی نهاد. او در مجموع، تعمیمهای کلی گسترده در باب
فرهنگ و دین بدوی را رد میکرد و بر آن بود که هر فرهنگی را باید در چارچوب خودش ملاحظه کرد و هر فقره فرهنگی ـ اعم از اقتصادی، هنری، دینی، جادویی و غیره ـ باید به مثابه عنصری در یک کل یکپارچه ملحوظ شود، و بر اثر همین تاکید است که بوآس را در حوزه
مردم شناسی، در زمره مکتب کارکردگرایی به شمار میآورند.
از دیگر طرفداران مشاهده دست اول و عضو مکتب کارکردگرایی،
مردم شناس لهستانی برونیسلاو مالینوفسکی (۱۸۸۴-۱۹۴۲م) و
مردم شناس انگلیسی، ا. ر. رادکلیف براون (۱۸۸۱-۱۹۵۵م) میباشند. اهمیت مالینوفسکی تنها در این نیست که منادی مشاهده فعالانه به عنوان یک روش کلیدی در پژوهشهای
مردم شناختی بود، بلکه در تعمیمهای نظری اش براساس مثلث معروف فریزری ـ یعنی جادو، علم و دین ـ نیز نهفته بود. و اما رادکلیف براون اغلب به خاطر خدمات مهمش به روش و نظریههای
مردم شناختی است. او یکی از پیش گامان برجسته رهیافتهای اواخر
قرن بیستم نظیر ساخت گرایی و
تفسیر نشانه
شناسانه یا نمادین بود.
نگاهی به تاریخ
مردم شناسی دین ، این نکته را
آشکار میکند که اندیشمندان این رشته و نظرگاه هایشان به مکاتب متعددی تقسیم میشوند؛ این مکاتب که به ترتیب زمانی پای به عرصه وجود نهادهاند، عبارتند از:
تکامل گرایی ،
کارکردگرایی ، ساخت ـ کارکردگرایی، ساخت گرایی، فراساخت گرایی، ساخت شکنی،
فمینیسم ،
پست مدرنیسم و غیره.
سایت پژوهه برگرفته از مقاله «مردم شناسی دین».