مدرسه تفسیر بصره
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مدرسه تفسیری بصره یکی از
مدارس تفسیری دوران صدر
اسلام است که توسط
ابوموسی اشعری با اعتقادات خاص و معلوم خودش بنیان نهاد.
این مدرسه را
عبداللّه بن قیس معروف به ابو
موسی اشعری (متوفای ۴۴) بنیان نهاد.
او به سال ۱۷ که
عمر مغیره را از ولایت
بصره عزل کرد، به عنوان والی وارد آن شهر گردید.
عثمان نیز ابتدا او را ابقا و پس از مدتی بر کنار کرد و او به
کوفه رفت.
عثمان وقتی سعید را از ولایت کوفه عزل کرد، ابو
موسی را به این مهم گمارد.
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) او را عزل کرد، چه اینکه به سبب دوستی دیرینهای که بین او و
معاویه بود، با معاویه رابطه پنهانی داشت. این نکته از
وصیت معاویه به پسرش
یزید درباره ابوبرده فرزند ابو
موسی اشعری روشن میشود.
ابو
موسی از امیر مؤمنان (علیهالسّلام) فاصله گرفته بود و در
جنگ صفین هنگامی که به عنوان
حکم برگزیده شد، رسوایی او آشکار گردید. هموست که نخست به اهل بصره
فقه و
قرائت قرآن آموخت.
ابن حجر میگوید: «تعدادی از
تابعان و اتباع آنان، به دست او تربیت شدند».
حاکم از
ابورجاء چنین نقل کرده است: «قرآن را از ابو
موسی اشعری در این مسجد -یعنی مسجد بصره- آموختیم؛ ما حلقهوار مینشستیم؛ چنانکه گویی اکنون او را در حالی که در دو لباس سفید است میبینم».
در مکتب تفسیری او انحراف شدیدی وجود داشت و پس از او در بصره، زمینه برای رشد بسیاری از بدعتها و انحرافات فکری و عقیدتی به ویژه در مسائل اصول دین و امامت و عدل فراهم شد.
محمد بن عبدالکریم شهرستانی میگوید: «از اتفاقات عجیبی که من شنیدم این است که ابو
موسی اشعری (متوفای ۴۴) درست همان مطالبی را عنوان میکرد که نوهاش
ابوالحسن اشعری (متوفای ۳۲۴) در مذهبش بیان میداشت.
-همچنین میگوید:- میان
عمرو بن عاص و ابو
موسی گفتوگویی رخ داد: عمرو گفت: از کجا کسی را بیابم که از
خدا به سوی او شکایت برم؟ ابو
موسی گفت: من آن داور هستم. عمرو گفت: آیا خداوند چیزی را بر من مقدر میگرداند و سپس مرا به سبب انجام دادن آن
عقاب میکند؟ ابو
موسی گفت: آری. عمرو گفت: چرا؟ گفت: چون پروردگارت به تو
ستم روا نمیدارد! عمرو ساکت شد و نتوانست پاسخی دهد!».
ابو
موسی مساله
جبر در
تکلیف را مطرح ساخت که
جاهلیت عرب بر آن باور بودند، و بدینجهت عمرو نتوانست پاسخی بدهد.
ابن ابیالحدید، ابوبرده فرزند ابو
موسی اشعری را در زمره دشمنان و بدگویان
امیر مؤمنان (علیهالسّلام) میشمرد و مینویسد: «این
کینه را مستقیما از
پدر به ارث برده و در او ریشه دوانیده است و جنبه جانبی و عارضی ندارد».
محمدهادی معرفت، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۲۹۰-۲۹۱.