مدارا و رفق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نرمی و ملایمت در برخورد، سازگاری،
لطف کردن، آزرم داشتن، نیکویی و مهربانی
از جمله معانی رفق و مداراست.
مدارا از مادة «دری» یا «درا» اشتقاق یافته است. «دری» به معنای آگاهی و شناختی است که از راه مقدماتی پنهان و غیر معمول به دست میآید.
از این رو، دربارة
صید آهو از راه
حیله و مقدمات غیرمعلوم گفته میشود: «دریت الظبی».
«درا» نیز در اصل به معنای «دفع کردن» است.
بر اساس این، واژة «مدارا» که به معنای «ملاطفت و برخورد
نرم» است،
اگر از مادة «دری» باشد با معنای اصلی آن در «دریت الظبی» تناسب دارد، گویی آدمی با تحمل طرف مخالف و برخورد ملایم با او، وی را در کمند محبت خویش گرفتار میسازد؛ و اگر از «درا»
مشتق باشد به این مناسبت است که آدمی با برخورد ملایم خویش، بدی او را دفع میکند.
بنابراین، در مدارا، مفهوم «پرهیز و احتیاط» نهفته است؛ از این رو، کاربرد بیشتر آن دربارة مخالفان و دشمنان است، برخلاف «رفق» که غالبا دربارة موافقان و دوستان و بیشتر از آن، دربارة غیر مخالفان کاربرد دارد (برای نمونه، در این باره در روایات چنین آمده است: «لاتحملوا علی شیعتنا وارفقوا بهم»).
(«واما المخالفون فیکلمهم بالمداراة») (البته واژة مدارا گاه در معنایی وسیع به کار میرود و هر دو را شامل میشود؛ مانند: «امرنی ربی بمداراة الناس»)
رفق در اصل، به معنای «
نرمی و لطافت» در برابر «شدت و
خشونت » است.
در همة موارد کاربرد آن، مفهوم «
نرمی و راحتی» را دربردارد.
از آن جا که به طور معمول، میانه روی در انجام کارها، سهولت، نیکی و استحکام عمل را در پی دارد، واژة رفق به معنای «میانه روی»، «حسن انجام دادن عمل» و «احکام عمل» نیز به کار رفته است.
فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک …؛
به واسطة
رحمت الهی در برابر مردم
نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگ دل بودی از اطراف تو پراکنده میشدند.
«فظ» در لغت به معنای کسی است که سخنانش تند و خشن است و «غیظ القلب» به کسی میگویند، که سنگدل میباشد و عملا انعطاف و محبتی نشان نمیدهد؛ بنابراین، این دو کلمه گرچه هر دو به معنای خشونت است؛ اما یکی غالبا در مورد خشونت در سخن و دیگری در مورد خشونت در عمل به کار میرود؛ به این ترتیب، خداوند اشاره به نرمش کامل پیامبر و انعطاف او در برابر افراد نادان و گنهکار میکند. این نرمش و رفق و برخوردمدارای، یکی از مزایای فوق العاده اخلاقی
پیامبر اکرم است؛ البته آثار و پیامدهایی هم دارد که آیه به آنها اشاره دارد؛ چنان که اگر مردم نسبت به پیامبر بی وفائیها کردند و مصائبی چون
جنگ ، برای آن حضرت پیش آوردند باید از
حق خودش بگذرد و از
گناه آنها درگذرد و از پیشگاه خدا طلب غفران نماید.
۱. نرمش یک هدیة الهی است (فبما رحمة من الله لنت لهم).
۲. افراد سنگدل و سختگیر نمیتوانند مردم داری کنند.
۳. رهبری و مدیریت صحیح با جذب و عطوفت همراه است.
۴. در مدیریت گاهی نرمش لازم است (واعف) و گاهی شدت و خشونت نیاز است (واغلظ علیهم).
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در این باره میفرماید: «انسان
مؤمن ،
نرم خو، ملایم، باگذشت و دارای اخلاق نیک است».
طبق روایات، آنان که در زندگی اجتماعی خود، شیوهای جز خشونت ندارند، از جرگة «شیعیان واقعی» خارجاند.
با وجود این، به همان اندازه که خوش خلقی و مدارای دین داران در طول
تاریخ ، موجب گسترش دین داری در میان جامعة بشری بوده است، توسل به زور و خشونت، به ویژه از سوی پیروان
مسیحیت تحریف شده، نیز موجب دین گریزی و گرایش به
مادیگری فراهم شده است.
در فرهنگ
قرآن عنوان رفق و مدارا نیست، ولی
آیات مرتبط را میتوان از عناوین
تساهل و
تسامح و
معاشرت استفاده کرد.
تساهل و تسامح با
اهل کتاب :
؛ تساهل و تسامح با دشمنان:
؛ تساهل و تسامح با کافران:
.
اجتناب از اختلاف:
؛ اجتناب از اذیت:
؛ اجتناب از
استهزا :
؛ اجتناب از
افترا :
؛ اجتناب از القاب بد:
؛ خوش خلقی:
؛ سخن نیک:
؛
صبر :
؛
صداقت :
؛
عدالت :
۱. دزدی از باغ
امام کاظم علیهالسّلام
متعب میگوید: امام کاظم علیهالسّلام در نخلستان خود مشغول بریدن شاخههای درختان بود. یکی از غلامان آن حضرت دستهای از خوشههای
خرما را برداشت و
قصد دزدی پشت دیوار باغ انداخت. من رفتم غلام را گرفتم و نزد حضرت آوردم و ماجرا را برای آن حضرت نقل کردم. امام کاظم علیهالسّلام به غلام رو کرد و فرمود: «آیا گرسنهای؟» غلام گفت: نه آقای من! امام علیهالسّلام فرمود: «آیا برهنهای؟» غلام گفت: نه مولای من! امام علیهالسّلام فرمود: «پس چرا آن خوشههای خرما را برداشتی؟» غلام گفت: دلم چنین خواست. امام علیهالسّلام فرمود: «آن خرماها برای تو باشد». سپس فرمود: «غلام را رها کنید».
۲. مدارا با اسیر
پس از آن که
ابن ملجم مرادی،
حضرت علی علیهالسّلام ، نخستین
شهید محراب را با ضربت شمشیر زهرآگین به شدت مجروح کرد و آن حضرت در بستر
شهادت قرار گرفت، حضرت در وصیت نامهای خطاب به
امام حسن و
امام حسین علیهالسّلام فرمود: «ای فرزندان
عبدالمطلب ! مبادا پس از من دست به خون
مسلمانان فرو برید و دست به کشتار بزنید و بگویید
امیرمؤمنان کشته شد؛ بدانید جز کشندة من کس دیگری نباید کشته شود، درست بنگرید. اگر من از ضربت او مردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را نبرید. من از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم شنیدم که فرمود: بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ درنده باشد».
۳. با پرستوها
در اتاق باز شد، نگاه کنیزک لغزید طرف باغچة گلها. آرام بیرون آمد، کسی در حیاط نبود، نگاهی به اتاق آقا انداخت در باز بود، با خود فکر کرد که لابد کسی پیش آقاست. برگشت و به طرف باغچه آمد، نگاهش به پروانهای افتاد با بالهای رنگی. یک لحظه به دنبال پروانه دوید، روی گل زیبایی نشسته بود، در برابر گل سرش را خم کرد، چشم هایش را بست و بویید. انگشتان باریکش را به ساقة سبز گل تکیه داد و آرام چرخی داد. گل را چید و جلوتر رفت. گل دیگری چید و چند گل دیگر تا شد یک دسته گل زیبا. دست هایش پر از هاگ گلها شد. آمد پشت در اتاق آقا و دست هایش را دراز کرد و گفت: بفرمایید آقا. آقا نگاه کرد. دست دراز کرد و گلها را گرفت و بویید و به او نگاه کرد، چه زیبا چه رنگارنگ! کنیزک گفت: آقا! بهترین هدیهها را به بهترین انسانها میدهند. لبخندی صمیمی بر لبان آقا سبز شد، چند لحظهای به او نگریست و زیر لب زمزمه کرد: تو آزادی دخترم! («انت حرة لوجه الله». ) خدا آزادی را به تو داده است، چیزی زیباتر از آزادی نیست که در برابر گلهای زیبا به تو هدیه شود. کنیزک به یاد پروانه و پرستو افتاد، نگران شد، با خود فکر میکرد که نکند از باغ خانة آقا از میان پروانهها و گلهای خوشبو بیرون برود. گفت: آقا! اگر آزادم پس بگذار بمانم. آقا گفت: تو آزادی. به طرف در برگشت، بقیة حرفها را نشنید، اما حس کرد کسی میگوید: بمان با گلها یا برو با پرستوها.
انس بن مالک ـ راوی داستان ـ میگوید: به آقا (امام حسین علیهالسّلام ) (نظیر این حکایت دربارة امام حسن مجتبی علیهالسّلام نیز نقل شده است.)
عرض کردم: آزادی یک دختر در برابر چند شاخة گل؟! فرمود: «خدا این گونه به ما آموخته است: «واذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها او ردوها»؛
هرگاه به شما تحیت و درود میگویند، پاسخ آن را بهتر از آن بدهید یا (دست کم) به همان گونه پاسخ گویید». امام علیهالسّلام در ادامه فرمود: «نیکوتر از درود وی، آزادی اش بود».
یکی را چو سعدی دلی ساده بود
که با ساده رویی در افتاده بود
جفا بردی از دشمن سخت گوی
ز چوگان سختی بختی چو گوی
زکس چین بر ابرو نینداختی
ز یاری به تندی نپرداختی
یکی گفتش آخر تو را ننگ نیست
خبر زین همه سیلی و سنگ نیست
تن خویشتن سغبه دونان کنند
ز دشمن تحمل زبونان کنند
نشاید ز دشمن خطا درگذشت
که گویند یارا و مردی نداشت
بدو گفت شیدای شوریده سر
جوابی که شاید نبشتن به زر
دلم خانه مهر یارست و بس
از آن مینگنجد در آن کین کس
آرامش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
(حافظ)
دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، سایت بلاغ، برگرفته از مقاله«مدارا و رفق».