• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مخالفت عمر بن عبدالرحمن با رفتن امام حسین به عراق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





مخالفت عمر بن عبدالرحمن با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن امام حسین (علیه‌السلام) به سمت عراق است. عمر بن عبدالرحمن مخزومی، یکی از بزرگان قریش و از تابعیان است و برادر ابوبکر بن عبدالرحمان مخزومی، از مخالفان سفر امام حسین (علیه‌السلام) به کوفه بود و سعی داشت تا امام حسین (علیه‌السلام) را از رفنن به عراق منصرف کند. عمر بن عبدالرحمن با اشاره به حضور کارگزاران یزید و وابستگی مردم کوفه به ثروت، احتمال خیانت کوفیان را متذکر شد. امام حسین (علیه‌السّلام) نیز در پاسخ، ضمن قدردانی از نیت خیرخواهانه عمر بن عبدالرحمن، بر قضا و قدر الهی تاکید کردند.



عمر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام قرشی مخزومی مدنی، یکی از بزرگان قریش و از تابعیان است و برادر ابوبکر بن عبدالرحمان مخزومی، یکی از فقهای هفتگانه در مدینه بود. منابع گفته‌اند: عمر بن عبدالرحمن در قیام عبدالله بن زبیر با او همکاری کرد و از سوی او حاکم کوفه شد.ولی مختار ثقفی به او نیرنگ زد و او از این کار، انصراف داد. آن گاه با حجاج بود و در عراق از دنیا رفت. بر این اساس، در سنّ حدود هفتاد، از دنیا رفته است.


عمر بن عبد الرحمان، از شخصیت‌های برجسته آن عصر، با هدف بازداشتن امام حسین (علیه‌السّلام) از سفر به کوفه، با ایشان دیدار کرد. طبری نقل کرده است که در این دیدار، عمر بن عبدالرحمن با لحنی خیرخواهانه، امام را از مخاطرات پیش روی در عراق آگاه ساخت. وی با اشاره به حضور کارگزاران یزید و وابستگی مردم کوفه به ثروت، احتمال خیانت کوفیان را متذکر شد. امام حسین (علیه‌السّلام) در پاسخ، ضمن قدردانی از نیت خیرخواهانه عمر بن عبدالرحمن، بر قضا و قدر الهی تاکید کرده و فرمودند: ‌ای پسرعمو! خدا به شما جزای خیر دهد. به خدا سوگند، دانستم که شما از روی خیرخواهی اینجا آمده‌ای و از روی عقل و درایت سخن می‌گویی؛ ولی هرگاه قضای الهی به کاری تعلق گیرد، محقق خواهد شد؛ چه مطابق نظر شما عمل بکنم یا نکنم. شما نزد ما مشاوری پسندیده و خیرخواه‌ترین پند دهنده‌ای.
بنابر گزارش طبری، عمر بن عبدالرحمن مخزومی، در دیدار با امام حسین (علیه‌السّلام)، با بیان بی وفایی مردم کوفه و وابستگی آنان به درهم و دینار از حرکت امام حسین (علیه‌السّلام) به سمت کوفه ابراز نگرانی کرد:
عن عمر بن عبد الرحمن بن الحارث: لَمّا قَدِمَت کُتُبُ اهلِ العِراقِ الَی الحُسَینِ علیه السلام، وتَهَیَّاَ لِلمَسیرِ الَی العِراقِ، اتَیتُهُ فَدَخَلتُ عَلَیهِ وهُوَ بِمَکَّةَ، فَحَمِدتُ اللّه َ واثنَیتُ عَلَیهِ، ثُمَّ قُلتُ: امّا بَعدُ، فَاِنّی اتَیتُکَ یَابنَ عَمِّ لِحاجَةٍ اُریدُ ذِکرَها لَکَ نَصیحَةً، فَاِن کُنتَ تَری انَّکَ تَستَنصِحُنی والّا کَفَفتُ عَمّا اُریدُ ان اقولَ. فَقالَ: قُل، فَوَاللّه ِ ما اظُنُّکَ بِسَیِّئِ الرَّایِ، ولا هَوٍ لِلقَبیحِ مِنَ الاَمرِ وَالفِعلِ. قالَ: قُلتُ لَهُ: انَّهُ قَد بَلَغَنی انَّکَ تُریدُ المَسیرَ الَی العِراقِ، وانّی مُشفِقٌ عَلَیکَ مِن مَسیرِکَ؛ انَّکَ تَاتی بَلَدا فیهِ عُمّالُهُ واُمَراؤُهُ، ومَعَهُم بُیوتُ الاَموالِ، وانَّمَا النّاسُ عَبیدٌ لِهذَا الدِّرهَمِ وَالدّینارِ، ولا آمَنُ عَلَیکَ ان یُقاتِلَکَ مَن وَعَدَکَ نَصرَهُ، ومَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یُقاتِلُکَ مَعَهُ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): جَزاکَ اللّه ُ خَیرا یَابنَ عَمِّ! فَقَد وَاللّه ِ عَلِمتُ انَّکَ مَشَیتَ بِنُصحٍ، وتَکَلَّمتَ بِعَقلٍ، ومَهما یُقضَ مِن امرٍ یَکُن، اخَذتُ بِرَایِکَ او تَرَکتُهُ، فَاَنتَ عِندی احمَدُ مُشیرٍ، وانصَحُ ناصِحٍ.
در کتاب تاریخ طبری به نقل از عمر بن عبدالرحمان بن حارث آمده است: چون نامه‌های مردم عراق به حسین (علیه‌السّلام) رسید و او آماده سفر به عراق شد، نزد او آمدم و در مکّه بر او وارد شدم. پس خدا را سپاس گفتم و ستایش کردم و آن گاه گفتم: امّا بعد، ای پسرعمو برای کاری، پیش تو آمده‌ام و می‌خواهم از روی نیکخواهی، آن را به تو یادآور شوم. اگر مرا خیرخواهِ خود می‌دانی، بگویم؛ وگر نه از آنچه می‌خواهم بگویم، خودداری می‌ورزم. فرمود: «بگو. به خدا سوگند، تو را بدعقیده و دوستدار کار زشت و امور ناپسند نمی‌پندارم». به وی گفتم: به من خبر رسیده که تو آهنگ حرکت به عراق داری و من از رفتن تو، نگرانم. تو به سرزمینی می‌روی که کارگزاران و فرمان روایانش در آن هستند و بیت المال، در کفشان است و مردم، بردگان این درهم و دینارند. بر تو بیمناکم که آن که به تو وعده یاری داده و آن که تو را از مخالفانت بیشتر دوست می‌دارد، با تو بجنگند. پس حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «پسرعمو! خدا به تو پاداش نیکو دهد! به خدا سوگند، دانستم که تو برای نیکخواهی آمده‌ای و از روی خِرد، سخن می‌گویی. هر چه سرنوشت باشد، همان می‌شود، چه رای تو را به کار بندم و چه آن را وا بگذارم. پس تو نزد من، ستوده‌ترین مشورت دهنده و نیکخواه‌ترین‌اندرزگویی».
در کتاب انساب الاشراف و الفتوح نیز گزارشی شبیه همین مضمون آمده است:
ولَمّا کَتَبَ اهلُ الکوفَةِ الَی الحُسَینِ (علیه‌السّلام) بِما کَتَبوا بِهِ، فَاستَخَفّوهُ لِلشُّخوصِ، جاءَهُ عُمَرُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ المَخزومِیُّ بِمَکَّةَ، فَقالَ لَهُ: بَلَغَنی انَّکَ تُریدُ العِراقَ، وانَا مُشفِقٌ عَلَیکَ مِن مَسیرِکَ، لِاَنَّکَ تَاتی بَلَدا فیهِ عُمّالُهُ واُمَراؤُهُ، ومَعَهُم بُیوتُ الاَموالِ، وِانّما النّاسُ عَبیدُ الدّینارِ وَالدِّرهَمِ، فَلا آمَنُ عَلَیکَ ان یُقاتِلَکَ مَن وَعَدَکَ نَصرَهُ، ومَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِمَّن یُقاتِلُکَ مَعَهُ. فَقالَ لَهُ: قَد نَصَحتَ، ویَقضِی اللّه ُ.
در کتاب انساب الاشراف آمده است: چون کوفیان برای حسین (علیه‌السّلام) آن نامه‌ها را نوشتند و درخواست کردند که به سرعت به سوی آنان حرکت کند، عمر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام مخزومی، در مکّه نزد وی آمد و به وی گفت: به من خبر رسیده که به سوی عراق می‌روی و من از این سفر، بر تو بیمناکم؛ چرا که به شهری می‌روی که کارگزاران و فرمان روایان در آن حضور دارند و بیت المال، در اختیار آنهاست و مردم، بنده درهم و دینارند. پس بر تو بیمناکم که آن که به تو وعده یاری داده و آن که تو برای او دوست داشتنی تر از آنهایی هستی که برایشان می‌جنگد، با تو بجنگند. حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: «تو خیرخواهی کردی و خداوند، قضایش را عملی می‌سازد.»
انَّهُ (ایِ الحُسینَ (علیه‌السّلام)) عَزَمَ عَلَی المَسیرِ الَی العِراقِ، فَدَخَلَ عَلَیهِ عُمَرُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ الحارِثِ بنِ هِشامٍ المَخزومِیُّ، فَقالَ: یَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، انّی اتَیتُ الَیکَ بِحاجَةٍ اُریدُ ان اذکُرَها لَکَ، فَاَنَا غَیرُ غَاشٍّ لَکَ فیها، فَهَل لَکَ ان تَسمَعَها؟ فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): ‌هاتِ، فَوَاللّه ما انتَ عِندی بِمُسیءِ الرَّایِ، فَقُل ما احبَبتَ. فَقالَ: قَد بَلَغَنی انَّکَ تُریدُ العِراقَ، وانّی مُشفِقٌ عَلَیکَ مِن ذلِکَ؛ انَّکَ تَرِدُ الی قَومٍ فیهِمُ الاُمَراءُ، وَمَعهُم بُیوتُ الاَموالِ، ولا آمَنُ عَلَیکَ ان یُقاتِلَکَ مَن انتَ احَبُّ الَیهِ مِن ابیهِ واُمِّهِ، مَیلاً الَی الدُّنیا وَالدِّرهَمِ، فَاتَّقِ اللّه َ ولا تَخرُج مِن هذَا الحَرَمِ. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): جَزاکَ اللّه ُ خَیرا یَابن عَمِّ! فَقَد عَلِمتُ انَّکَ امَرتَ بِنُصحٍ، ومَهما یَقضِ اللّه ُ مِن امرٍ فَهُوَ کائِنٌ، اخَذتُ بِرَایِکَ‌ام تَرکتُهُ.
در کتاب الفتوح آمده است: حسین (علیه‌السّلام) آهنگ حرکت به سوی عراق کرد. عمر بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام مخزومی، بر وی وارد شد و گفت: ‌ای پسر دختر پیامبر خدا! برای خواسته‌ای نزد تو آمده‌ام و می‌خواهم آن را بیان کنم. من در این خواسته، اهل نیرنگ نیستم. آیا آن را از من می‌شنوی؟ حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بگو. به خدا سوگند، تو نزد من، بدعقیده نیستی. هر چه دوست داری، بگو». او گفت: به من خبر رسیده که به عراق می‌روی و من، از این سفر برای تو بیمناکم. تو بر مردمی وارد می‌شوی که فرمان روایانشان در آن جا حضور دارند و بیت المال، در اختیار آنهاست و من بیم آن دارم که آن کسی که تو نزد او از پدر و مادرش عزیزتری، به خاطر درهم و دینار دنیا، با تو بجنگد. از خدا، پروا کن و از این حرم، بیرون مرو. حسین (علیه‌السّلام) به وی فرمود: «پسرعمو! خداوند، به تو پاداش خیر دهد! می‌دانم که از روی دلسوزی چنین گفتی. هر چه خدا بخواهد، همان می‌شود، چه بر طبق نظر تو رفتار کنم، یا بر خلاف آن عمل نمایم».


۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۷۱-۷۲.    
۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۱.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۲.    
۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۰.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸۷.    
۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۱.    
۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۲.    
۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۱.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۳.    
۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۴.    
۱۱. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۶۴.    
۱۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۵.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۲۰-۲۴.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۸.






جعبه ابزار