مخالفت بحیر بن شداد با رفتن امام حسین به عراق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
مخالفت بحیر بن شداد با رفتن امام حسین به عراق، از مباحث مرتبط به رفتن
امام حسین (علیهالسلام) به سمت
عراق است. هویت
بحیر بن شداد در هالهای از ابهام است، زیرا در منابع رجالی و کتب
تراجم شیعه و
اهل سنّت، از او ذکری به میان نیامده است. بنا به گفته برخی منابع در
منزل ثعلبیه همراه با برادرش با امام حسین (علیهالسلام) ملاقات کرده و از به خطر افتادن جان حسین (علیهالسلام) در سفر به
کوفه ابراز نگرانی نموده است.
بُحَیر بن شَدّاد اسدی، از اهالی
ثعلبیه، یکی از منازل مسیر
مکه به
کوفه بعد از
منزل شُقُوق و قبل از
منزل خُزَیمیّه بوده است.
در کتب
رجال و
تراجم شیعه و
اهل سنّت، از او یاد نشده و تنها
ابن عساکر در
تاریخ دمشق، از او سخن گفته است.
سفیان بن عُیَینَه و محمّد بن سائب بن بشر کلبی (م ۱۴۶ق)، از او روایت کردهاند. وی عمری طولانی داشت و سنّ او از ۱۱۰ سال گذشت.
ابن اعثم و
خوارزمی در این منزل، از دیدار شخصی به نام
ابوهِرَّةَ ازدِی با امام خبر دادهاند که شبیه آنرا
صدوق در
منزل رُهَیمه به شخصی به نام ابوهرم کوفی نسبت داده است.
بنا به گفته برخی منابع بُحَیر بن شدّاد اسدی در
منزل ثغلبیه همراه با برادرش با
امام حسین (علیهالسلام) ملاقات کرده و از به خطر افتادن جان حسین (علیهالسلام) در سفر به
کوفه ابراز نگرانی نموده است.
•
عن بُحَیر بن شدّاد اسدی مَرَّ بِنَا الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِالثَّعلَبِیَّةِ، فَخَرَجتُ الَیهِ مَعَ اخی، فَاِذا عَلَیهِ جُبَّةٌ صَفراءُ لَها جَیبٌ فی صَدرِها، فَقالَ لَهُ اخی: انّی اخافُ عَلَیکَ. فَضَرَبَ بِالسَّوطِ عَلی عَیبَةٍ قَد حَقَبَها خَلفَهُ، وقالَ: هذِهِ کُتُبُ وُجوهِ اهلِ المِصرِ.در کتاب
الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة) به نقل از بُحَیر بن شدّاد اسدی آمده است: حسین (علیهالسّلام) در ثَعلَبیّه بر ما گذشت. پس با برادرم نزد او رفتم. بر او تن پوشی زرد بود که در سینهاش جیبی داشت. برادرم به او گفت: من بر تو بیمناکم! پس با تازیانه بر خورجینی که پشت سر خود داشت، زد و فرمود: «این، نامههای سرشناسان شهر است».
•
عن سفیان: حَدَّثَنا رَجُلٌ مِن بَنی اسَدٍ یُقالُ لَهُ بحیرٌ ـ بَعدَ الخَمسینَ وَالمِئَةِ ـ وکانَ مِن اهلِ الثَّعلَبِیَّةِ، ولَم یَکُن فِی الطَّریقِ رَجُلٌ اکبَرَ مِنهُ، فَقُلتُ: مِثلُ مَن کُنتَ حینَ مَرَّ بِکُم حُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام؟ قالَ: غُلامٌ یَفَعتُ قالَ: فَقامَ الَیهِ اخٌ لی کانَ اکبَرَ مِنّی یُقالُ لَهُ زُهَیرٌ، قالَ: ایِ ابنَ بِنتِ رَسولٍ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، انّی اراکَ فی قِلَّةٍ مِنَ النّاسِ! فَاَشارَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِسَوطٍ فی یَدِهِ هکَذا، فَضَرَبَ حَقیبَةً وَراءَهُ، فَقالَ: ها انَّ هذِهِ مَملوءَةٌ کُتُبا، فَکَاَنَّهُ شَدَّ مِن مُنَّةِ اخی. قالَ سُفیانُ: فَقُلتُ لَهُ: ابنُ کَم انتَ؟ قالَ: ابنُ سِتَّ عَشرَةَ ومِئَةٍ. قالَ سُفیانُ: وکُنّا استَودَعناهُ طَعاما لَنا ومَتاعا، فَلَمّا رَجَعنا طَلَبناهُ مِنهُ، قالَ: ان کانَ طَعاما فَلَعَلَّ الحَیَّ قَد اکَلوهُ! فَقُلنا: انّا للّه ِِ ذَهَبَ طَعامُنا! فَاِذا هُوَ یَمزَحُ مَعی، فَاَخرَجَ الَینا طَعامَنا ومَتاعَنا.در کتاب
تاریخ دمشق آمده است: مردی از
بنی اسد، به نام بَحیر ـ که اهل ثعلبیّه بود ـ، پس از سال یکصد و پنجاه هجری، برای ما گزارش کرد و مردی مسنتر از او در راه نبود. گفتم: مانند که بودی، هنگامی که حسین بن علی (علیهالسّلام) به شما رسید؟ گفت: نوجوانی، که تازه به
بلوغ رسیده است. آن روز، برادر بزرگترم به نام زُهَیر، نزد حسین (علیهالسّلام) رفت و گفت: ای فرزند پیامبر خدا! تو را در میان مردمیاندک میبینم! حسین (علیهالسّلام) با تازیانهای که در دستش بود، چنین اشاره کرد و بر خورجینی که پشتِ سرش بود، زد و فرمود: «این خورجین، آکنده از نامه است». گویی او از سخن بی پروای برادرم ناراحت شده بود و شدّت عمل به خرج داد. به او گفتم: چند سالهای؟ گفت: ۱۱۶ ساله. غذا و کالایمان را به او سپردیم و چون باز گشتیم، آن را از او خواستیم. گفت: اگر غذایی باشد! شاید جانداران، آن را خوردهاند. گفتیم: ای دریغا! غذایمان رفت. امّا دیدیم که او با من شوخی کرده و غذا و کالایمان را به ما داد.
• محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۱۸۶.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۶۵۱-۶۵۳.