محمد بن طغج فرغانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
محمد بن طغج فرغانی (۲۶۸-۳۳۴ق)، ملقّب به اخشید، مؤسس
دولت اخشیدیان در
مصر و
شام، در
قرن چهارم هجری قمری بود. وی فردی ستمگر، زورگو و بخیل بود و اموال دیگران را مصادره میکرد.
ابوبکر، محمد
بن طغج بن جفّ بن یلتکین فرغانی، ملقّب به اخشید، لقب پادشاهان فرغانه است و محمد
بن طغج از آن خانواده بوده است.
این لقب را خلیفه
الراضی بالله به او داد. اخشید، مؤسس دولت اخشیدیان مصر و شام بود که در آنجا برای خلفای عباسی دعوت میکرد. او مستعرب و اصالتاً ترک بود. جدّش (
جفّ) از ترکهایی بود که به دربار
معتصم آورده شد و از بردگان او بود. او در
بغداد به دنیا آمد و بزرگ شد. پدرش
طغج به احمد
بن طولون امیر مصر پیوست و در شمار سرداران بزرگ او درآمد و پسرش اخشید، پس از او، به امور حکومتی پرداخت و از خود شایستگی نشان داد. الراضی عباسی او را والی مصر، شام و حجاز کرد.
میان اخشید و
ابن رائق که میخواست بر شام دست یابد، جنگی در گرفت که ابن رائق ناتوان از تصمیم خود بازماند. در سال ۳۳۲ق
سیف الدوله،
حلب را گرفت و اخشید، از آنجا و شمال سرزمین شام (غیر از
دمشق) چشم پوشید، اخشید هشت هزار برده داشت و هر شب هزار برده از او حفاظت میکردند؛ با اینحال، آرامش خاطر نمییافت و به خیمههای فرّاشان و خدمتکاران میرفت و در آنجا میخوابید. او استادِ کافور (خادم سیاهی که لقب اخشیدی گرفت) و فاتک مجنون بود.
اخشید فردی ستمگر، زورگو و
بخیل بود و اموال را مصادره میکرد. در کتاب
خطط الشام آمده است: «او پیش از اینکه از مصر به شام رود، در خانهاش نوشتهای یافت که در آن آمده بود:
«توانگر شدید و بدی کردید؛ دارا شدید و بخل ورزیدید؛ زندگی برای شما با وسعت و رفاه همراه شد، ولی شما بر دیگران سخت گرفتید؛ روزی شما فراوان شد و شما روزی بندگان خدا را قطع کردید؛ به روزهای خوش خود مغرور شدید و به عاقبت خود نیندیشید؛ به شهوتها و کامرانی مشغول شدید و لذّتها را مغتنم شمردید و تیرهای سحری (نالههای مظلومان در دل شب) را که خطا نمیکنند، دست کم گرفتید، بهویژه اگر این تیرها از دلهایی برخاسته باشد که شما آنها را زخمی کردهاید و جگرهایی که به درد آوردهاید و بدنهایی که برهنه کردهاید! اگر در این مورد؛ درنگ کنید و درست فکر کنید، از کردارتان دست برمیدارید. آیا نمیدانید اگر دنیا برای دانایان باقی میماند، دست نادانان به آن نمیرسید، و اگر برای گذشتگان میماند، به آیندگان چیزی نمیرسید؟! برای پادشاه، همین
[
ننگ
]
بس که از دست رفتن سلطنتش، موجب خشنودی عالمیان شود! و این غیر ممکن است که همه منتظرانِ (سقوط پادشاه) بمیرند و یک نفر شاهد، باقی نماند. اما آن شخص ستمگر زنده بماند. هرچه میخواهید بکنید؛ که ما شکیباییم!
ظلم و ستم کنید؛ که ما به
خدا پناهندهایم! به زور و سلطه خود، مطمئن و دلگرم باشید؛ که ما به خدا امید بستهایم و او ما را کافی است و صاحب اختیار خوبی است.»
گویند: اخشید، پس از خواندن این نوشته، به فکر فرو رفت و به شام رفت و در دمشق درگذشت مرگ او در ۶۶ سالگیاش رخ داد و در
بیت المقدس دفن شد. پس از او، پسرش
انوجور، به جای وی نشست.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۲۳۷.