• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

قواعد تفسیر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



قواعد تفسیر: دستورالعمل‌هایی کلی برای تفسیر ، مبتنی بر مبانی عقلی، نقلی و عقلایی می‌باشد.



«قواعد» جمع قاعده است و قاعده در زبان عربی و فارسی معانی و کاربردهای متعددی
[۱] دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
مانند پایه و اساس دارد.
[۲] ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۳۹، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق.
خلیل، ابن‌فارس و فیومی نیز «قواعد البیت» را پایه‌های خانه معنا کرده‌اند.
[۳] خلیل، ترتیب العین، ج۳، ص۱۵۰۲، به کوشش المخزومی و دیگران، قم، اسوه، ۱۴۱۴ ق.
[۴] ابن‌فارس، ترتیب مقاییس اللغه، ج۱، ص۸۲۸، به کوشش عبدالسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ ش.
[۵] فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۱۰، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
در قرآن کریم نیز در این معنا به کار رفته است: «واِذ یرفَعُ اِبرهیمُ القَواعِدَ مِنَ البَیتِ واِسمـعیلُ...». به گفته طبرسی، قواعد، اساس و ارکان مانند هم‌اند. مفرد قواعد، قاعده است و معنای اصلی آن در لغت ثَبات و استقرار است. قاعده کوه ریشه آن و قاعده خانه اساس و پایه‌ای است که خانه بر آن بنا شده است.
[۷] طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۶، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ ق.
روشن است که به ریشه کوه و پایه خانه نیز از آن جهت که ثَبات و استقرار دارند قاعده گفته می‌شود.
برخی لغت‌دانان گفته‌اند: قاعده در اصطلاح به معنای ضابطه است و آن امری کلی منطبق بر تمامی جزئیات است.
[۸] فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۱۰، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
جرجانی نیز در تعریف آن «امر کلی» را به «قضیه کلی» تغییر داده و گفته است: «إن القاعده هی قضیة کلیة منطبقة علی جمیع جزئیاتها».
[۹] علی بن محمد جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۱۹، به کوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ ق.
برخی معاصران نیز قاعده را به «حکم کلی» تعریف کرده و در تعریف آن نوشته‌اند: «إن القاعده هی حکم کلی یتعرف به علی احکام جزئیاته».
[۱۰] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۲۳_۲۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
برخی در تعریف قواعد فقهی گفته‌اند: قواعد فقهی، احکام فقهی عامی‌اند که در باب‌های گوناگون فقه جریان دارند.
[۱۱] مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۲۳، مدرسة الامام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۱۱ ق.
این تعریف‌ها گرچه اندک تفاوتی دارند، در همه آن‌ها ویژگی «کلی بودن قاعده» منعکس شده است و با توجه به آن معلوم می‌شود این ویژگی مورد اتفاق پیشینیان و معاصران است.


قواعد تفسیر عنوان مرکبی است که می‌توان معانی مختلفی از آن اراده کرد، از این رو آن را گوناگون تعریف کرده‌اند؛ مانند این‌که قاعده تفسیر قضیه‌ای کلی است که استنباط معانی قرآن با آن حاصل می‌شود.
[۱۲] محمد فاکر میبدی، قواعد التفسیر لدی الشیعه والسنه، ج۱، ص۳۳، قم، التقریب بین المذاهب، ۱۴۲۸ ق.
این تعریف مبهم است، زیرا روشن نیست که وسیله بودن آن برای استنباط معانی قرآن چگونه است؟ آیا شناخت و دیدگاهی کلی است که «مبنای» تفسیر واقع می‌شود و استنباط معانی قرآن بر اساس آن انجام می‌گیرد، مانند این‌که قرآن با قرائت واحد از جانب خدا نازل شده است یا قرآن با مردم به زبان خود آنان سخن گفته است یا قرآن معانی باطنی فراعرفی دارد یا اصول مسلم و پذیرفته شده‌ای مانند حجیت قول و دیدگاه لغت دان، حجیت خبر ثقه و... است که استنباط معانی با «استناد» به آن‌ها حاصل می‌شود، یا دستورالعمل‌هایی کلی برای استنباط معانی آیات است که مفسر برای مصونیت از اشتباه و دستیابی به معانی واقعی آیات باید از آن‌ها پیروی کند.
برخی دیگر نوشته‌اند: قواعد تفسیر احکامی کلی‌اند که به وسیله آن‌ها استنباط معانی قرآن عظیم و شناخت چگونگی استفاده از آن‌ها به دست می‌آید.
[۱۳] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۳۰، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
در این تعریف نیز وسیله قرار گرفتن احکام کلی برای استنباط معانی قرآنی مبهم است، زیرا معلوم نیست وسیله بودن آن‌ها بدین معناست که استنباط معانی از آیات «بر مبنای» آن احکام یا «مستند به آن‌ها» بیان می‌شود یا به این لحاظ است که آن احکام چگونگی استنباط معانی و روش صحیح آن را تعیین می‌کنند؛ برای مثال، حکم به این‌که در موارد تعارض سیاق با روایت مفسر آیه، روایت یا سیاق مقدم است، قاعده‌ای ترجیحی و از مصادیق احکام کلی یاد شده است.
با توجه به این‌که یکی از معانی لغوی قاعده، اساس (پی و پایه) است می‌توان گفت که قواعد تفسیر، معرفت‌ها و دیدگاه‌هایی‌اند که اساس و پایه تفسیرند و تفسیر بر آن‌ها مبتنی می‌شود؛ ولی اشکال این تعریف‌ها این است که اصول و مبانی تفسیر را نیز شامل می‌شوند و قواعد با اصول و مبانی تفسیر تداخل پیدا می‌کنند، زیرا اصول و مبانی تفسیر نیز معرفت‌ها و دیدگاه‌هایی‌اند که تفسیر بر آن‌ها مبتنی می‌شود و قاعده‌ای که برای تحصیل حجت بر کشف مراد خدای متعالی از آیات تبیین شده است بر اصول و مبانی تفسیر نیز صادق است،
[۱۴] علی اکبر سیفی، دروس تمهیدیه فی القواعد التفسیریه، ج۱، ص۱۶۴، النشر الاسلامی، ۱۴۲۸ ق.
پس اگر بخواهیم قواعد را به گونه‌ای تعریف کنیم که از مبانی و اصول جدا شود، با توجه به این‌که قاعده در لغت به معنای ضابطه و قانون نیز آمده
[۱۵] دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
بهتر است آن را چنین تعریف کنیم: «قواعد تفسیر، دستورالعمل‌هایی کلی برای تفسیر قرآن مبتنی بر مبانی متقن عقلی، نقلی و عقلایی‌اند که رعایت آن‌ها تفسیر را ضابطه‌مند می‌کند و خطا و انحراف در فهم معنا را کاهش می‌دهد». طبق این تعریف، معرفت‌ها و دیدگاه‌هایی که مبنای تفسیرند اگر دستورالعمل نباشند و ویژگی دستوری نداشته باشند قواعد تفسیر نیستند، بلکه مبانی یا اصول تفسیرند. امتیاز این تعریف این است که اولا بر پایه آن، قواعد تفسیر از مبانی و اصول تفسیر جدا شناخته می‌شوند و ثانیاً در این تعریف، برخلاف تعاریف پیشین، به خاستگاه قواعد تفسیر اشاره شده است.


نکته شایان توجه این‌که تفسیر دو مرحله دارد:
۱. بیان مفاد استعمالی آیات.
۲. آشکار کردن مراد خدای متعالی از آن و به اصطلاح اصولیان، بیان مراد جدی آیات.
[۱۶] محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج۱، ص۲۳_۲۵، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
بر این اساس قواعد تفسیر نیز دو دسته‌اند:
۱. دستورالعمل‌هایی کلی برای بیان مفاد استعمالی آیات.
۲. دستورالعمل‌هایی کلی برای بیان مراد جدی آیات.


از دیر زمان تفسیر قرآن با شیوه‌هایی گوناگون رواج داشته است. به کارگیری شیوه‌های مختلف یاد شده، عامل پیدایش اختلاف‌های بسیاری در کلمات مفسران در بیان مفاهیم آیات قرآن و مراد خدای سبحان از آن شده که نمایانگر خطاهایی است که برای برخی از آنان در تفسیر قرآن رخ داده است. وجود شیوه‌های گونه گون تفسیری و اختلاف‌ها و خطاهای مفسران، حاکی از نیاز مفسر به شناسایی قواعدی متقن بر مبنای بدیهیات عقلی و قطعیات و مسلّمات شرعی و ارتکازات عقلایی است تا شیوه تفسیری خود را بر آن استوار سازد، تا هم شیوه تفسیری او بی‌مبنا و استحسانی نباشد و هم در موارد اختلاف، گزینش و ترجیح او بی‌ملاک و گزاف نباشد و هم با رعایت آن قواعد، خطاهای تفسیری وی کاهش یافته، به مراد واقعی خدای متعالی دست یابد و با توجه به این‌که نازل کننده قرآن کریم ، آفریدگار عقل و فرود آورنده شرع است و به این دو حجیت بخشیده
[۱۷] کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳_۱۷، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ ش.
و در قرآن با مردم به زبان خود آنان سخن گفته است اتقان قواعد مزبور و صحّت تفسیر استوار بر آن آشکار و بی‌نیاز از بیان است.
شایان ذکر است که نسبت قواعد تفسیر با تفسیر، مانند نسبت علم منطق با اندیشه و استدلال و نسبت اصول فقه با علم فقه است و همان گونه که رعایت قواعد علم منطق، از خطا در استدلال جلوگیری می‌کند و اصول فقه، از خطای فقیه در استنباط‌های فقهی می‌کاهد، رعایت قواعد تفسیر نیز، مفسر را در تفسیر آیات یاری کرده، از خطاها باز می‌دارد و همان گونه که بداهت و ارتکازی بودن قواعد منطق و بسیاری از مسائل اصول فقه، منطقیان و اصولیان را از تبیین و تدوین آن قواعد و مسائل بی‌نیاز نمی‌کند، ارتکازی بودن این قواعد نیز مفسران را از تبیین و تدوین آن‌ها با حد و مرزی معین بی‌نیاز نمی‌کند، زیرا چنانچه‌ به‌طور کامل استقصا، تبیین، تدوین و مرزبندی نشده باشند، ممکن است هنگام تفسیر آیات کریمه، از همه یا بعضی از آن‌ها غفلت شود و خطایی در تفسیر رخ دهد.
به نظر می‌رسد بیش‌تر اختلاف‌ها و خطاهایی که تاکنون در تفسیر رخ داده، بر اثر غفلت از این قواعد بوده است و سهم دیگر عوامل در پدید آمدن این اختلاف‌ها و خطاها در مقایسه با این عامل، به ویژه در میان پیروان یک فرقه و مذهب ، اندک است، در حالی که می‌توان در پرتو تبیین دقیق قواعد مزبور، هم تفاسیر موجود را محک زد و صحت و سقم برداشت‌های موجود در آن‌ها را بازشناخت و هم مبنای مناسبی برای تفسیر صحیح و زمینه‌ای برای کاستن از خطا در این دانش فراهم آورد.


در قرون نخستین اسلام کتابی با عنوان قواعد تفسیری نگاشته نشده و حتی میان آثار تفسیری و قرآنی آن قرون بحثی با این عنوان دیده نمی‌شود؛ ولی به نظر می‌رسد بسیاری از قواعد تفسیریِ برخاسته از اصول عقلایی محاوره بدون این‌که عنوان «قواعد تفسیر» درباره آن‌ها به کار رفته باشد در تفسیر قرآن رعایت می‌شده‌اند.
در برخی کتاب‌های علوم قرآنی و مقدمات برخی از تفاسیر نیز شرایطی برای تفسیر بیان شده که هرچند با عنوان قاعده تفسیری یاد نشده‌اند، حقیقت و ماهیت آن‌ها قاعده تفسیری است؛ برای نمونه سیوطی در نوع سی و ششم اتقان (معرفة غریبه) فصلی را با عنوان «معرفة هذا الفن للمفسر ضروریة» گشوده و در آن لزوم شناخت معنای کلمات غریب (نامأنوس) قرآن را تبیین کرده است.
[۱۹] سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۳، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
لازمه سخن وی آن است که در تفسیر قرآن باید معانی مفردات نامأنوس را شناخت؛ و این از قواعد تفسیری است، زیرا دستورالعملی کلی برای تفسیر، برخاسته از روش عقلا در فهم متون است.
بسیاری از اصول تبیین شده در مباحث الفاظ علم اصول فقه نیز از مصادیق قواعد تفسیری‌اند و در تفسیر آیات قرآن نیز کاربرد دارند، هرچند با عنوان قواعد تفسیری یاد نشده‌اند؛ برای مثال در اصول فقه تبیین شده که تمسک به ظاهر کلام، پیش از فحص از قراین منفصل و نیافتن قرینه‌ای بر خلاف آن جایز نیست.
[۲۰] محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، ج۱، ص۱۴۵_۱۹۴، به کوشش حسن زاده المراغی، قم، فیروزآبادی، ۱۴۱۲ ق.
نتیجه و بازگشت این اصل به این است که استدلال به ظاهر کلام و اعتماد به آن باید بعد از جست و جو از قراین و نیافتن قرینه‌ای برخلاف آن باشد و این قاعده چون در تفسیر آیات نیز کاربرد فراوان دارد، می‌توان آن را قاعده‌ای تفسیری نیز دانست.
محتوای برخی کتاب‌هایی که با عنوان «اصول تفسیر» نگاشته شده‌اند نیز قواعد تفسیر است، هرچند با این عنوان معرفی نشده‌اند؛ برای نمونه محتوای اصلِ «لزوم شناخت عادات عرب در جاهلیت» که در کتاب بحوث فی اصول التفسیر، تألیف محمد بن لطفی صبّاغ از امور مهم در اصول تفسیر معرفی شده،
[۲۱] محمد بن لطیفی الصباغ، بحوث فی اصول التفسیر، ج۱، ص۱۸۷، بیروت، المکتبة الاسلامی، ۱۴۰۸ ق.
قاعده‌ای تفسیری است، زیرا مفادش این است که مفسر در تفسیر آیات باید به عادات و فرهنگ عرب جاهلی آشنا باشد و با توجه به آن، آیات را تفسیر کند، پس برخی از کتاب‌های اصول تفسیر نیز به این اعتبار از پیشینه بحث قواعد تفسیر به شمار می‌آیند.
در برخی کتاب‌های علوم قرآنی با عنوان «فی قواعد مهمة یحتاج المفسر الی معرفتها» قواعدی بیان شده؛ ولی قواعدی ادبی است،
[۲۲] سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
زیرا گرچه مفسر در تفسیر آیات به دانستن آن قواعد نیاز دارد و تفسیر بر آن‌ها مبتنی یا مستند به آن‌هاست و طبق برخی تعاریف ممکن است از قواعد تفسیر نیز باشند اما طبق تعریف ما، قواعد تفسیری به شمار نمی‌آیند، زیرا دستورالعمل‌هایی کلی برای تفسیر نیستند؛ همچنین در کتاب‌هایی که با عنوان «قواعد تفسیر» یا مشابه آن تألیف شده‌اند برخی از اصول و نکاتی که با عنوان قواعد یاد شده‌اند، قواعد تفسیری نیستند؛
[۲۳] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۵۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
گرچه در تفسیر آیات اثر دارد و ازاین‌رو ممکن است از مبانی یا اصول تفسیر به شمار آید، ولی چون دستورالعملی کلی برای تفسیر نیست طبق تعریف ما قاعده‌ای تفسیری نیست. در کتاب القواعد الحسان المتعلقة بتفسیر القرآن نیز ۷۱ قاعده بیان شده که بیش‌تر آن‌ها قواعد تفسیری نیستند؛ برخی از آن‌ها قاعده ادبی‌اند؛ مانند قاعده سوم با عنوان «الألف واللام الداخلة علی الأوصاف و أسماء الأجناس تفید الاستغراق»
[۲۴] عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
و برخی از آن‌ها مطالب مستفاد از قرآن‌اند و قاعده و حتی مبنا و اصلی برای فهم و تفسیر قرآن نیستند؛ مانند قاعده هشتم، با عنوان «فی طریقة القرآن فی تقریر المعاد»،
[۲۵] عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۲۹، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
قاعده نهم با عنوان «فی طریقة القرآن فی أمرالمؤمنین و خطابهم بالأحکام الشرعیة»
[۲۶] عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۳۰، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
و قاعده بیست و هشتم با عنوان «فی ذکر الأوصاف الجامعة التی وصف الله بها المؤمن».
[۲۷] عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۸، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.



کتاب‌هایی که با عنوان‌هایی مانند «قواعد تفسیر» تألیف شده‌اند یا فصلی از آن‌ها به بیان قواعد تفسیر اختصاص یافته ـ اعم از این‌که قواعد مزبور حقیقتاً قواعد تفسیری باشند یا نه ـ به ترتیب تاریخی عبارت‌اند از:
۱. قواعد التفسیر، اثر ابن‌تیمیه ، فخر الدین ابوعبدالله محمد بن خضر (م. ۶۲۱ ق).
[۲۸] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۳، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.

۲. المنهج القویم فی قواعد تتعلق بالقرآن الکریم، تألیف شمس الدین ابن الصائغ، محمد بن عبدالرحمن الحنفی (م. ۷۷۷ ق.).
[۲۹] حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۸۸۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق.
از این دو کتاب اطلاعی در دست نیست.
۳. قواعد التفسیر، اثر ابن‌الوزیر، (م. ۸۴۰ ق). السبت این کتاب را از فهرس التیموریه نقل کرده و گفته است: ابن‌الوزیر محمد بن ابراهیم الوزیر الیمانی متوفای ۸۴۰ قمری است و این کتاب فصلی از کتاب ایثار الحق علی الخلق اوست که چاپ شده است و در آن فصل با عنوان «فصل فی الإرشاد إلی طریق المعرفة لصحیح التفسیر» درباره راه‌های تفسیر، مراتب و انواع آن سخن گفته است، از این رو این کتاب از نگاشته‌های قواعد تفسیر به حسب اصطلاح خاص به شمار نمی‌آید.
[۳۰] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.

۴. الاکسیر فی قواعد التفسیر، تألیف نجم الدین سلیمان بن عبد القوی حنبلی طوفی (م. ۷۱۰ ق.).
[۳۱] حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۱۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق.

۵. التیسیر فی قواعد التفسیر، تألیف کافیجی (م. ۸۷۹ ق.). این کتاب چاپ شده و موجود است.
۶. نوع چهل و دوم الاتقان فی علوم القرآن با عنوان «فی قواعد مهمّة یحتاج المفسر إلی معرفتها».
[۳۳] سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.

۷. قواعد التفسیر، تألیف عثمان بن علی المودورنهوی (م. ۱۲۱۱ ق.).
۸. توشیح التفسیر فی قواعد التفسیر والتأویل، تألیف میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی (م. ۱۳۰۲ق.). این کتاب با تحقیق شیخ جعفر سعیدی گیلانی در سال ۱۴۱۱ قمری چاپ شده است. آقا بزرگ طهرانی در معرفی توشیح التفسیر گفته است: یک جلد آن در قواعد تفسیر و جلد دیگر آن در تفسیر سوره فاتحه و اندکی از سوره بقره است.
[۳۵] آقابزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۸۸، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق.
باب نخست این کتاب در مقدمات و مبادی تفسیر و باب دوم آن در قواعد تفسیر و تأویل است؛ اما همه قواعدی که نقل کرده قواعد تفسیری به معنای اصطلاحی نیستند.
۹. القواعد الحسان (المتعلّقة بتفسیر القرآن)، تألیف عبدالرحمن بن ناصر بن عبدالله سعدی (م. ۱۳۷۶ ق.). این کتاب نیز چاپ شده و موجود است و ۷۱ قاعده برای تفسیر بیان کرده که بیش‌تر آن‌ها قواعد تفسیری مصطلح نیستند. خالد بن عثمان السبت نیز گفته است: نزدیک به ۲۰ قاعده از این قواعد حقیقتاً قواعد تفسیرند و بخشی از آن‌ها مانند قاعده مقابله وعد با وعید شایسته است که قواعد قرآنی نامیده شوند و قواعد تفسیری نیستند و قسمتی از آن‌ها فایده‌ها و لطیفه‌ها و بخشی از آن‌ها قواعد فقهی استنباط شده از قرآن‌اند.
[۳۶] خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.

۱۰. اصول التفسیر وقواعده، تألیف خالد عبدالرحمن العک از نویسندگان معاصر. این کتاب نیز گرچه موضوعش خصوص قواعد تفسیر نیست، ولی بخش‌هایی از آن با عناوین «قواعد التفسیر فی بیان دلالات النظم القرآنی»، «قواعد التفسیر فی حالات وضوح الألفاظ القرآنیة»، «قواعد التفسیر فی حالات شمول الألفاظ القرآنیة» در بیان قواعد تفسیری‌اند.
[۳۷] خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ج۱، ص۲۶۵، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.
[۳۸] خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ج۱، ص۴۱۷، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.

۱۱. روش شناسی تفسیر قرآن، تألیف علی اکبر بابایی و همکاران که فصل دوم آن ۷ قاعده تفسیری را دربردارد.
[۳۹] محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج۱، ص۲۶۰_۲۶۱، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.

۱۲. قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، تألیف خالد بن عثمان السبت که نزدیک به ۳۸۰ قاعده را در دو جلد بیان کرده است.
۱۳. قواعد التفسیر لدی الشیعة و اهل السنه، تألیف محمد فاکر میبدی که قواعد تفسیر را از منظر شیعه و اهل سنت معرفی کرده است.
۱۴. دروس تمهیدیة فی القواعد التفسیریه، تألیف علی اکبر سیفی مازندرانی. این کتاب نیز قواعدی را برای تفسیر بیان کرده است.
در کتاب‌های مقدمة فی اصول التفسیر، تألیف تقی الدین احمد بن عبدالحلیم ابن تیمیه (م. ۷۲۸ ق.)، الفوز الکبیر فی اصول التفسیر، تألیف قطب الدین احمد بن عبدالحلیم شاه ولی الله دهلوی هندی (م. ۱۱۷۶ ق.)، الاکسیر فی اصول التفسیر، تألیف محمد صدیق خان فنوجی (م. ۱۳۰۷ ق.)، اصول التفسیر تألیف طه بن صالح الفضیل الراوی (م. ۱۳۶۵ ق.)، بحوث فی اصول التفسیر، تألیف محمد لطفی الصباغ، فصول فی اصول التفسیر، تألیف مساعد بن سلیمان طیار، دراسات فی اصول التفسیر، تألیف محمد کبیر یونس نیز گرچه با عنوان «قواعد تفسیر» نگاشته نشده‌اند، ولی چون معنای اصطلاحی قواعد و اصول تفسیر به هم نزدیک‌اند و گاهی این دو به جای یکدیگر به کار می‌روند در این کتاب‌ها نیز مطالبی درباره قواعد تفسیر وجود دارد.


این مقاله گنجایش تبیین تمامی قواعد تفسیر و ذکر مبانی و ادله آن‌ها را ندارد، از این رو به ذکر عناوین مهم‌ترین قواعد بسنده می‌شود. مهم‌ترین قواعد تفسیری که در فصل دوم کتاب روش شناسی تفسیر قرآن بر اساس مبانی متقن عقلی، عقلایی و نقلی تبیین شده‌اند عبارت‌اند از:
۱. آیات کریمه قرآن باید برپایه قرائت واقعی آیات (قرائت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) تفسیر شوند.
۲. در تفسیر آیاتی که با بیش از یک قرائت مشهورِ تأثیرگذار بر معنا قرائت شده‌اند باید از قرائت واقعی آیات (قرائت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) تفحص شود و اگر آن قرائت شناخته شد طبق آن قرائت تفسیر شود و گرنه از نسبت دادن معنای آیه طبق هریک از آن قرائت‌ها به خدای متعالی پرهیز و به معنای جامعی اکتفا شود که طبق همه آن قرائت‌ها از آیه فهمیده می‌شود.
۳. آیات باید طبق مفاهیم کلمات در زمان نزول قرآن تفسیر شوند.
۴. برای تعیین معانی کلمات به کار رفته در آیات باید با جست و جو در منابع معتبر همه معانی رایج کلمات در زمان نزول شناسایی و با توجه به همه آن معانی معنای مراد از کلمات در آیات استنباط شوند.
۵. باید از حمل کلمات بر معنای مجازی بدون قرینه صارف از معنای حقیقی و تعیین کننده معنای مجازی پرهیز شود.
۶. در مشترک لفظی باید از حمل کلمه بر معانی متعدد بدون قرینه و دلیل معتبر پرهیز شود.
۷. در مشترک معنوی باید از تخصیص کلمه به بعضی از مصادیق بدون قرینه و دلیل معتبر اجتناب شود.
۸. در تفسیر آیات باید به همه قراین متصل و منفصل توجه شود و با توجه به آن‌ها، معنا و مراد آیات به دست آید.
۹. در تفسیر آیاتی که پیوستگی در نزول دارند باید به سیاق توجه شود و ظاهر و معنای آیات با توجه به سیاق به دست آید.
۱۰. در فهم معنا و ظاهر آیه‌ای که به تنهایی نازل شده است نباید به سیاق حاصل از آیاتی که جدا از آن نازل شده و پیش یا پس از آن آیه قرار گرفته‌اند توجه شود.
۱۱. معنای ظاهر هر آیه را باید با توجه به فضای نزول (سبب، شأن، زمان و مکان نزول و فرهنگ مردم در زمان نزول) به دست آورد.
۱۲. معنای ظاهر آیات را باید با توجه به صفات گوینده آن (خدای متعالی) و ویژگی‌های مخاطب آن (پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) و مشخصات خارجی موضوع آیات به دست آورد.
۱۳. معنای ظاهر آیات را باید با توجه به معلومات عقلی بدیهی و ارتکازات عقلایی به دست آورد.
۱۴. باید از تمسک به معنای ظاهر آیات قبل از فحص از قراین منفصل پرهیز کرد.
۱۵. مراد خدای متعالی از آیات را باید با توجه به آیات دیگر مربوط به موضوع آن آیات و روایات مربوط به آن و ضرورت‌های دینی و اجماع به دست آورد.
۱۶. در تفسیر آیات باید به مستنداتی که علم یا علمی (ظن معتبر) هستند اتکا و از استناد به غیر علم یا علمی پرهیز شود.
۱۷. برای رسیدن به معنا و مقصود کامل آیات باید دلالت های عرفی کلام را شناخت و به همه آن‌ها توجه کرد.
۱۸. در تفسیر آیات باید به معانی عرفی (معناهایی که با یکی از دلالت‌های عرفی از آیات فهمیده می‌شوند) اکتفا و از تفسیر باطنی بدون معیار و ضابطه و بیان معانی فراعرفی بدون استناد به روایات معتبر پرهیز شود.
[۴۰] محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، فصل۲، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.



(۱) قرآن کریم.
(۲) سیوطی، الاتقان، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
(۳) خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.
(۴) محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، به کوشش حسن زاده المراغی، قم، فیروزآبادی، ۱۴۱۲ ق.
(۵) زرکلی، الاعلام، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۹۷ م.
(۶) محمد بن لطیفی الصباغ، بحوث فی اصول التفسیر، بیروت، المکتبة الاسلامی، ۱۴۰۸ ق.
(۷) خلیل، ترتیب العین، به کوشش المخزومی و دیگران، قم، اسوه، ۱۴۱۴ ق.
(۸) ابن‌فارس، ترتیب مقاییس اللغه، به کوشش عبدالسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ ش.
(۹) علی بن محمد جرجانی، التعریفات، به کوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ ق.
(۱۰) علی اکبر سیفی، دروس تمهیدیه فی القواعد التفسیریه، النشر الاسلامی، ۱۴۲۸ ق.
(۱۱) آقابزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق.
(۱۲) محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
(۱۳) خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
(۱۴) محمد فاکر میبدی، قواعد التفسیر لدی الشیعه والسنه، قم، التقریب بین المذاهب، ۱۴۲۸ ق.
(۱۵) عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
(۱۶) مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، مدرسة الامام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۱۱ ق.
(۱۷) کلینی، الکافی، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ ش.
(۱۸) حاجی خلیفه، کشف الظنون، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق.
(۱۹) ابن‌منظور، لسان العرب، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق.
(۲۰) دهخدا و دیگران، لغت نامه، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
(۲۱) طبرسی، مجمع البیان، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ ق.
(۲۲) فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
(۲۳) عمر کحّاله، معجم المؤلفین، بیروت، دار احیاءالتراث العربی ـ مکتبة المثنی.


۱. دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
۲. ابن‌منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۳۹، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق.
۳. خلیل، ترتیب العین، ج۳، ص۱۵۰۲، به کوشش المخزومی و دیگران، قم، اسوه، ۱۴۱۴ ق.
۴. ابن‌فارس، ترتیب مقاییس اللغه، ج۱، ص۸۲۸، به کوشش عبدالسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۷ ش.
۵. فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۱۰، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
۶. بقره/سوره۲، آیه۱۲۷.    
۷. طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۶، به کوشش گروهی از علماء، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ ق.
۸. فیومی، المصباح المنیر، ج۱، ص۵۱۰، قم، دارالهجرة، ۱۴۰۵ ق.
۹. علی بن محمد جرجانی، التعریفات، ج۱، ص۲۱۹، به کوشش ابراهیم الابیاری، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۵ ق.
۱۰. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۲۳_۲۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۱۱. مکارم شیرازی، القواعد الفقهیه، ج۱، ص۲۳، مدرسة الامام امیرالمؤمنین (علیه‌السلام)، ۱۴۱۱ ق.
۱۲. محمد فاکر میبدی، قواعد التفسیر لدی الشیعه والسنه، ج۱، ص۳۳، قم، التقریب بین المذاهب، ۱۴۲۸ ق.
۱۳. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۳۰، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۱۴. علی اکبر سیفی، دروس تمهیدیه فی القواعد التفسیریه، ج۱، ص۱۶۴، النشر الاسلامی، ۱۴۲۸ ق.
۱۵. دهخدا و دیگران، لغت نامه، ج۱۰، ص۱۵۳۲۴_۱۵۳۲۵، تهران، مؤسسه لغت نامه و دانشگاه تهران، ۱۳۷۳ ش.
۱۶. محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج۱، ص۲۳_۲۵، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
۱۷. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۳_۱۷، به کوشش غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ ش.
۱۸. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲.    
۱۹. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۳۵۳، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
۲۰. محمدرضا مظفر، اصول‌الفقه، ج۱، ص۱۴۵_۱۹۴، به کوشش حسن زاده المراغی، قم، فیروزآبادی، ۱۴۱۲ ق.
۲۱. محمد بن لطیفی الصباغ، بحوث فی اصول التفسیر، ج۱، ص۱۸۷، بیروت، المکتبة الاسلامی، ۱۴۰۸ ق.
۲۲. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
۲۳. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۵۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۲۴. عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۱۹، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
۲۵. عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۲۹، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
۲۶. عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۳۰، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
۲۷. عبدالرحمن بن ناصر السعدی، القواعد الحسان لتفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۸، ریاض، دارالصمیعی، ۱۴۲۰ ق.
۲۸. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۳، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۲۹. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۸۸۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق.
۳۰. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۳۱. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۱، ص۱۴۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۳ ق.
۳۲. زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۲۸، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۹۷ م.    
۳۳. سیوطی، الاتقان، ج۱، ص۵۹۷_۶۳۸، به کوشش دیب البغاء، دمشق، دارابن‌کثیر، ۱۴۱۶ ق.
۳۴. عمر کحّاله، معجم المؤلفین، ج۶، ص۲۶۵، بیروت، دار احیاءالتراث العربی مکتبة المثنی.    
۳۵. آقابزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۸۸، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۳ ق.
۳۶. خالد بن عثمان السبت، قواعد التفسیر جمعاً و دراسةً، ج۱، ص۴۴، مصر، دارابن عفوان، ۱۴۲۱ ق.
۳۷. خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ج۱، ص۲۶۵، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.
۳۸. خالد عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ج۱، ص۴۱۷، دارالنفائس، ۱۴۰۶ ق.
۳۹. محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، ج۱، ص۲۶۰_۲۶۱، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.
۴۰. محمود رجبی و دیگران، روش شناسی تفسیر قرآن، فصل۲، تهران، الهادی، ۱۳۷۹ ش.



دایرةالمعارف قرآن کریم جلد ششم، برگرفته از مقاله «قواعد تفسیر»، شماره۴۷.    




جعبه ابزار