قطبالدین رازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قطبالدین محمد بن محمد رازی بویهی (متوفای ۷۶۶ یا ۷۷۶ ه ق)، مشهور به قطبالدین رازی، از علما و دانشمندان
شیعه در
علم منطق،
کلام و
فلسفه در
قرن هشتم هجری قمری بود.
وی از شاگردان مبرز
علامه حلی بود.
شهید اول و
میر سید شریف جرجانی نزد او شاگردی کردهاند. کتاب
المحاکمات بین شرحی الاشارات از مهمترین آثار قطبالدین است.
نامش: محمد بن محمد ابوجعفر رازی بویهی، لقبش: «قطبالدین رازی»، قطب المحققین و در کلمات بزرگان به علامه رازی، سلطان المحققین، موصوف و به «قطب تحتانی» مشهور بود، و این از آن جهت که با شخص دیگری که لقب «قطب» داشته و در یک مدرسه مشغول تحصیل بودند و برای رفع اشتباه اسم، او را که در طبقه پائین ساکن بود، «قطب تحتانی» و دیگری را قطب فوقانی میگفتند.
قطبالدین رازی در «
ورامین» در نزدیکی
شهر ری، از توابع
تهران به دنیا آمد، و از همینرو به «رازی» معروف شد. نسبتش به سلسله دیالمه «
آل بویه» می رسد و به گفته شهید اول: از آل بویه قمی و از اولاد «بابویه» جد بزرگ شیخ صدوق و از نوادگان ایشان است.
قطب الدین در زمان علامه حلی، (مشهورترین شخصیت علمی نیمه اول قرن هشتم هجری) زندگی میکرد.
علوم مقدماتی و فنون متداول اولیه را نزد [
قاضی عضدالدین ایجی] مؤلف کتاب «[
مواقف]» تحصیل و سپس علوم منقول و معقول را در محضر علامه حلی، تلمذ نموده و در رشتههای علوم مختلف آن، مخصوصا منطق و فلسفه، تخصص یافت و از شاگردان مبرز و به گفته
محقق ثانی: بزرگترین شاگرد علامه شد و در آن زمان از دانشمندان عالیقدر و جایگاه ویژهای در بین علماء شیعه و
سنی پیدا کرد. به گفته «
ابن کثیر»، در علم کلام و منطق یگانه با عباراتی لطیف بود. چشمانی ضعیف و مال و ثروت زیاد داشت.
او کتاب «
قواعد الاحکام» علامه حلی را نزد ایشان، درس گرفت و سپس نسخهای از آن را به خط خودش نوشت و سال
۷۰۸ ه ق، آنرا تمام کرد و بر او خواند و علامه حلی، در پشت همان نسخه، به او
اجازه حدیث داد و آنرا برایش در قصبه و
ورامین نوشت.
شهید اول این مطلب را در پایان همان کتاب به خط علامه دیده و چنین تحریر کرده: «این کتاب را شیخ دانشمند بزرگوار، فقیه فاضل، محقق مدقق، ملک العلماء و الافاضل، قطب الله والدین محمد بن محمد رازی ادامه الله ایامه، استنساخ کرده و با تحقیق و دقت نزد من خوانده و از مکلات آن پرسشها کرده و از شبهات آن توضیح خواسته است. من هم با بیان قانعکنندهای آنها را برایش روشن ساختم و نقل مطالب این کتاب و سایر مصنفات خود و آنچه برای نقل آن اجازه گرفتهام و تمام کتب علمای پیشین (رضواناللهعلیهاجمعین)، با استاد و طرق مربوطه را به وی اجازه دادم تا او هم به هرکس که خواست اجازه دهد، زیرا وی شایستگی آن را دارد.
کتب العبد، الفقیر الی الله، حسن بن یوسف بن مطهر حلی، سوم
شعبان ۷۱۳ ه ق، ناحیه
ورامین.»
قطبالدین بعد از رحلت علامه، نزد ابوسعید فرزند
سلطان محمد خدابنده و خواجه غیاثالدین محمد، وزیر دانشمند و با تدبیر ابوسعید، از احترام خاصی برخوردار بود، ولی بعد از قتل و شهادت این دو نفر در سال
۷۳۶ ق که در
ایران گرفتار هرج و مرج شد، یکباره مانند خورشیدی که در انبوه ابرها فرو رود، به کلی گوشهای را اختیار و از مردم کناره گرفت، بهطوری که تا ورودش به
سوریه و
شهر شام که گویا ۳ سال قبل از وفاتش که به نقل «
عباس اقبال آشتیانی»، در تاریخ مغول سال ۷۳۶ ه ق بوده، اطلاعی درست نداریم. فقط همین که او به شهر شام در سالهای آخر عمرش رفت و همانجا بود که «شهید اول» ملاقاتش کرد.
شیعهبودن قطبالدین، نزد صاحب کتاب «
روضات الجنات» شبهاتی را پیش آورده است هرچند موضوع تشیع او، چیزی نیست که نیاز به بررسی و بحث داشته باشد ولی با نظر مؤلف کتاب مزبور که ممکن است بعضی اذهان را مشوش نماید، ناچارا شمهای را مطرح میکنیم. نویسنده آن کتاب، در اثبات تسنن او، اهتمام ورزیده و ادله زیادی که اغلب معارض با ادله تشیع اوست، به کار برده، از جمله می گوید:
الف: او در شام مرکز اهل تسنن اقامت داشته و قاضی بوده.
ب: تألیفاتی راجع به معتقدات شیعه و اصول و فروع فقهی دین از او دیده نشده است. و عجیب اینکه این نویسنده، در شرح حال «
سعدالدین تفتازانی» عالم سنی، شیعه بودن «قطبالدین» را تصریح کرده است.
ولی
محدث نوری صاحب کتاب (
مستدرک الوسائل)، در خاتمه این کتاب، آنچنان داد سخن داده و بالغ بر یازده صفحه، مطلب بر رد آن نوشته که درباره هیچیک از رجال شیعه، چنین ننوشته و معتقد است که ادله او، از خانه عنکبوت سستتر میباشد.
از جمله میگوید که قطبالدین فقط در شام سکونت داشته و در مدرسه ظاهریه تحصیل میکرده و «
تقیالدین سبکی» قاضی آنجا بوده و پاسخ دوم، اینکه؛ بسیاری از علما بودهاند که اثری از اصول و فروع که قابل نقل باشد، نداشتهاند و این معنی به هیچ وجهی دلیل بر تسنن او نیست.
به دنبال همین نظرات محدث نوری بسیاری از محققین علمای شیعه، او را به عنوان یکی از مفاخر شیعه معرفی کردهاند. از جمله
شیخ حر عاملی در کتاب
امل الآمل شهید اول، (
شیخ یوسف بحرانی در
لؤلؤة البحرین،
سید مصطفی تفرشی در
نقد الرجال)،
شهید ثانی و فرزندش
صاحب معالم،
مجلسی اول و
دوم،
شیخ بهائی و پدرش و دیگران در اجازات خود!! مراجعه به کتب مربوطه شود.
و لذا این شواهد جای تردیدی برای عالم بزرگی چون محدث نوری باقی نگذاشته است. البته باید گفت که ادله صاحب روضات الجنات نیز، قابل ملاحظه و باید پیرامون آن دقت شود و اگر بخواهیم جمعبندی و سخن را کوتاه کنیم و درباره قطبالدین قضاوت نمائیم باید بگوییم ظاهرا وی در دوران زندگیش به منظور تحصیل علم و کسب دانش و نشر آن، به خصوص
علوم عقلی در مقابل آنان که جمود فکری داشتند و میانهای با این علوم نداشتند و با او برخوردهای سخت میکردند، در حال «
تقیه» به سر میبرده و به عبارت دیگر، دانشجو و دانشمندی محتاط بوده است.
در اینجا تنها نام دو تن از شاگردان بزرگ و مشهور قطبالدین از بزرگان تشیع و تسنن را یادآور میشویم.
۱- شهید اول که غیر از شاگردی او اجازه روایات و مصنفات منقولی و معقولی نیز از او داشته و وی را دریای بیپایان میداند.
۲-
میر سید شریف جرجانی از علمای بزرگ
اهل سنت که عقلیات را نزد وی خوانده است.
۱- کتاب معروف قطبالدین «
المحاکمات بین شرحی الاشارات» است که در میان شرح دو فیلسوف بزرگ شیعه و سنی، (
خواجه نصیرالدین طوسی و
فخرالدین رازی) بر کتاب «
الإشارات و التنبیهات ابوعلی سینا»، داوری کرده و خیلی استادانه از عهده آن برآمده است. به همین معنی به تنهایی برای شناخت پایه دانش و فضل وسیع او کافی است.
۲-
شرح الشمسیه «
کاتبی قزوینی» در منطق را شرح کرده و اکنون جزء کتب درسی طلاب است.
۳- نیز «
مطالع الانوار»
قاضی سراجالدین ارموی در منطق را شرح کرده و معروف میباشد و احیانا در حوزههای علمیه تدریس میشود. ظاهرا شهرت او بر اثر این سه کتاب بسیار زیاد است،
هر چند که آثار دیگری از جمله؛
الف:
تحفة الاشراف،
ب: حاشیه قواعد علامه که به آن
حواشی قطبیه گویند.
ج: موامع الاسرار،
د:
شجر الاصداف و غیره میباشد.
کتب فقهی ایشان مورد استفاده بزرگانی چون:
شیخ انصاری در مکاتب و
فرائد الاصول، نظریاتش را نقل کردند.
قطبالدین سالهای آخر عمرش به
شهر دمشق، پایتخت شام رفت و در مدرسه ظاهریه، ساکن بود و به گفته «شهید اول» در اوایل
ماه ذیقعده سال
۷۶۶ ه ق. و به نقلی
۷۷۶ ه ق، در همانجا وفات یافت بر او نماز گزاردند و بسیاری از بزرگان شام در نمازش شرکت کردند و در «صالحیه» دمشق مدفون شد. ظاهرا او را بعدا به جای دیگری منتقل کردند.
آیا انتقال جنازه او از صالحیه به جای دیگری که نامعلوم مانده است دلیل دیگری بر تشیع نیست؟
• محمدعلی مدرس، ریحانة الأدب.
• علی دوانی، مفاخر اسلام.
• دائرة المعارف تشیع.
• مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران.
• سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف.