قضا و قدر خدا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از بحث های بسیار ارزنده در
علم کلام بحث قضا وقدر الهی است که اندیشمندان نظرات مختلفی در مورد ان ارائه داده اند.
قضا یعنی حکم و قطع و حتمیت. در
نظام آفرینش، موجودات مادی از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، (مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به خانه شما از چند راه ممکن است) حال اگر از میان چندین راه ممکن،
علل و
اسباب پیدایش یکی از آنها فراهم شد و تنها همان یکی تحقق یافت، این مرحله از تحقق را
قضا می نامند.
قدر یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی و در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده و آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش آفریده است. خداوند در
قرآن می فرماید : «إنّا کلّ شی خلقناه بقدر»
ما هر چیزی را به اندازه خلق کردیم(برای هر چیز اندازه ای قرار دادیم)
قضا و قدر دارای اقسام مختلفی است که به برخی از ان ها اشاره می نماییم.
مقصود از
قدر یا
تقدیر علمی آن است که
خداوند پیش از آفرینش هر شیء به خصوصیات و حدود و اوصاف آن علم دارد. از
قضای علمی آن است که خداوند از
ضرورت وجود اشیا در ظرف تحقق علل آن ها آگاه است، یعنی خدا از
ازل میداند که هر یک از اشیا در شرایط خاصی و تحت تاثیر اسباب و
علل خاصی موجود می شوند، بنابراین میتوان گفت که
علم پیشین خداوند به خصوصیات اشیا و ضرورت وجود آن ها همان قدر و قضا علمی است .
مقصود از
قدر عینی، تعیین و تحدید خصوصیات و اوصاف ذاتی و عرضی موجودات از سوی خداوند است . مقصود از
قضا عینی آن است که خداوند
ضرورت وجود را به
مخلوقات خویش اعطا میکند .از طریق اسباب و علل وجود آن ها را تعین میبخشد.
خداوند برای هر چیزی علت ها و اسباب هایی قرار داده که هستی و مشخصات آن بستگی به آنها دارد. این طور نیست که هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و صرفاً اتفاقی و بی حساب باشد.
همان گونه که در بارش برف و باران و. . . عواملی دخالت دارد. هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، همچنین کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق از او سر نمی¬زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد. پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت، به انجام آن می کوشد. پس انجام هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است. این که از یک طرف مسئله
تقدیر الهی مطرح است و از طرف دیگر
اختیار انسان، به این معنا است که خداوند مقرّر کرده که انسان با اختیار و ارادة خود، یکی از راه ها را انتخاب کند. راهی که انسان با
ارادة خود انتخاب کرده، همان است که مقدّر است. خداوند به قضا و قدر مقرّر کرده که انسان با اختیار خود، آن راهی که خداوند از
ازل می داند، انتخاب کند. پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را به انجام یک طرف مجبور سازد. انسان به هر سو که رو آورد، همان قضا و قدر او است که با دست خود آن را انتخاب میکند. به تعبير بهتر انسان فقط یک نوع
سرنوشت ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آنها جانشین دیگری گردد، مثلاً اگر کسی بیمار شود و معالجه کند و نجات پیدا کند، به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. نیز اگر معالجه نکند و رنجور بماند و یا بمیرد، آن نیز به موجب سرنوشت و قضا و قدر است. قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، چیزی را انتخاب می¬کنم که اثر خوب داشته باشد. البته گاهی انسان در آزادی و انتخاب اشتباه میکند. و چیزی را که صحیح می¬دانسته، صحیح نبوده، یا چیزی را که علت می پنداشته، علت واقعی نبوده است. امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و پای دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می¬کنی؟ پاسخ داد: «از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می¬کنم».
امام خمینی برای قضاوقدر الهی اقسامی را ذکر میکند از جمله: ۱- قضاوقدر حتمی و غیر حتمی: به اعتقاد امام خمینی حقایقی که در
حضرت علمیه و به تبع آن در مرتبه
قلم و
لوح مجرد وجود دارند و تغییر و تبدل در آنها راه ندارد قضای حتمی میباشند و حقایقی که در عالم مثال،
عالم طبیعت و لوح قدر واقع میشوند و اموری متغیر و متبدلاند، قضای غیر حتمی میباشند.
۲- قضاوقدر علمی و عینی: امام خمینی قضای علمی را عبارت از علم الهی میداند که منشا حتمیت و اتمام و ضرورت اشیاء میباشد و قدر را به قدر علمی و عینی تقسیم میکند و خاطرنشان میکند که قدر علمی طبق مبانی مشاء صورتهای جزئی است که به نفس جزئی منطبع در فلک قائماند. این صورتهای جزئی در
حکمت مشاء مانند صورتهای ترسیم شدهای هستند که در خیال انسان نقش میبندند و در حکمت اشراق قدر علمی، عالم مثال است که به آنها
مثل معلقه گویند.
امام خمینی طبق مبنای عرفانی قدر علمی را حضرت
اعیان ثابته میداند که استعداد و قابلیتهای اشیاء در آن بهواسطه تجلی به
فیض اقدس ظهور مییابند و بهواسطه این استعدادها در اعیان ثابته، تقدیر عینی اشیاء بهحسب اوقات و شرایط هر شیئی در خارج محقق میگردد که از آن به قدر عینی تعبیر میشود.
ازاینرو وجودات عینی و صورتهای طبیعی قدر عینیاند.
به اعتقاد امام خمینی این تغییرات و تبدلات با همه جزئیات و گستردگی و تنگی که دارند، در لوح قدر عینی که محل تقدیرات است به دست ولی مطلق و
قطب زمان واقع میشود و او در هر یک از جزئیات عالم طبیعت که بخواهد تصرف میکند و هر رزقی را که بخواهد گسترش یا کاهش میدهد البته اراده او ظل و شعاع اراده ازلی حق است، چنانکه
ملائکه نیز خود تصرفی در این امور ندارند و تمام ذرات وجود تحت تصرف الهیاند.
ملا محم حسن هردنگی در این خصوص می گوید :
پس ناچار است که دانسته شود که این کلام و کلام امام علیه السلام یک مفاد دارند، یا احدهما مندرج است در دیگری. مفاد حصر در هر یک از این دو کلام این است که کلام حکما را راجع نماییم به کلام امام علیه السلام. اگرچه ممکن است که کسی نقض کند بر قاعده مسلّمه حکما به صادر اوّل، که عقل اوّل باشد، یا مشیت، یا غیر این دو به اختلاف الاصطلاحات. چه، او را علّت مادی نیست. ولی بعد از تدقیق نظر می گوییم او را نیز ماده هست، ولی ماده غیبیه مثل «عمد سموات» که مرئی نیست، ولی در واقع و نفس الامر عمد و ستون دارد. چنان چه در قرآن مجید است: «خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرونَها...» . پس صادر اوّل را ماده محسوسه نیست، ولی مادّه در نفس الامر دارد، لکونه ممکناً. هر ممکنی را ماده لازم است ولی «کم» و «کیف» آن را فهمیدن از جمله اسراری است که فهم آن در قوه هر کس بلکه هیچکس نیست، مگر آنکه را خدا بخواهد. این دریایی است بی-پایان که هر کشتیی در آن طوفانی است و جز سکوت درین مقام چاره نیست.
امّا بیان ارجاع کلام حکماء به کلام امام علیه السّلام این است که نظر حکما بر چیزهایی است که یا در ذات اشیاء است مثل علّت مادی و صوری، و یا مترتّب بر اشیاء مثل علّت غائی، که در وجود تأخّر دارد و یا مرتبط است به امری خارج، که مصاحب با اشیاء نیست در حال وجود، که علّت فاعلی باشد. آنچه در کلام امام علیه السّلام است همه اموری است که باعث ظهور وصف فاعلیت علّت فاعلی است و دخل به آن سه علّت دیگر ندارد. بلکه همه اموری است که از اوصاف فاعل است مثل قضا و قدر و مشیت و اراده و اذن. اشیاء محل بروز این امور است و یا اموری است که بعد از تحقّق شیئی به علل اربع مترتّب بر آن است. چون اجل و کتاب. پس آنچه امام علیه السّلام می فرماید حکیم نفی نمیکند و آنچه حکیم می گوید موافق است با آنچه از این کلام و سایر کلمات ائمه مستفاد است.
پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به اراده خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و
مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر
مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است. بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل
جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف
زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را
جذب و راه رشد و نمو را طی میکند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه¬هایی می¬بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آنها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آنها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن میکند. انسان، عملی را که با
غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانعی خارجی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته های نفسانی او است و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجی وجود ندارد، به حکم
مصلحت اندیشی و نیروی خرد میتواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
•
مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.