قرآن کریم داستان زندگی آن حضرت را از کودکی تا به قدرت رسیدن در مصر ، به طور مبسوط در سوره یوسف ذکر کرده است و از این نظر نمیتوان برای آن نمونه و نظیری در قرآن کریم یافت. قرآن مجید داستان زندگی حضرت یوسف علیهالسّلام را با ذکر رؤیای او (دیدن یازده ستاره و خورشید و ماه که به او سجده میکردند) آغاز میکند. یعقوب علیهالسّلام از بیمحسادتبرادران یوسف علیهالسّلام از او میخواهد رؤیای خود را برای کسی نقل نکند. برادران یوسف به جایگاه یوسف نزد پدر و شدت علاقه پدر به یوسف حسادت میورزند و بر اثر شدت حسد و غضب ، او را به چاهی میاندازند؛ اما قضای الهی بر این قرار میگیرد که کاروانیانی که از آن سو میگذشتند، او را نجات بدهند و سپس به بردگی درآورند. یوسف علیهالسّلام سرانجام پس از دست به دست شدن، غلامهمسرعزیز مصر میشود و او نیز که شیفته و فریفته یوسف علیهالسّلام شده بود، قصد کامجویی از یوسف میکند؛ اما پاکدامنی یوسف علیهالسّلام مانع از آن میشود. یوسف علیهالسّلام سرانجام به زندان میافتد و در آن جا ماجراهای متعددی پیش میآید که مهمترین آنها تعبیر رؤیای بسیار مهم پادشاهمصر است. او سرانجام از زندان نجات یافته و در مصر به قدرت میرسد.
حضرت یوسف علیهالسّلام ۱۱۰ سال زندگی کرد و پس از وفاتش، بدنش را مومیایی کرده، در تابوتی محفوظ داشتند و همچنان در مصر بود تا زمانی که بنی اسرائیل همراه حضرت موسی علیهالسّلام از مصر بیرون رفتند و جنازه حضرت یوسف علیهالسّلام را با خود بردند.
در قاموس کتاب مقدس آمده است: «یوسف اول زاده یعقوب از راحیل که در « فدان ارام » پس از آن که خداوند راحیل را به یاد آورد و استغاثه اش را شنید، تولد یافت».