قصص قرآنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در اصطلاح قرآنی داستان به مفهوم گسترده آن پدیده ای است که ساختار هندسی ویژه ای دارد . داستان نویس یک یا چند حادثه و نیز وضعیتها، شخصیتها و محیطها را برمی گزیند و آنها را به زبانی تعبیر می کند.
راغب در مفردات میگوید: "الْقَص": دنباله جاى پا را گرفتن و رفتن، گفته میشود: "قَصَصْتُ أثره" یعنی "ردپاى او را دنبال كردم" آنگاه از دو آیه
قرآن برای این معنا مثال میآورد.
یکی آیه «فَارْتَدَّا عَلى آثارِهِما قَصَصاً»
که مربوط به داستان موسی و خضر است جایی که موسی ماهی را که زنده شدن او علامت محل ملاقات با خضر بود به همراهش یوشع سپرد و یوشع غفلت کرد به آب پریدن ماهی را به موسی خبر بدهد و چون بعد از دور شدن از آن محل به یادش آمد. لاجرم از آنجا كه آمده بودند جاى پاى خود را گرفته، برگشتند تا بدان محل برسند و دیگری مربوط به داستان
حضرت موسی علیهالسلام است که مادرش پس از آن که او را در جعبه گذاشته به دریا انداخت به موسی گفت: (
قُصِّیهِ) آن را دنبال کن تا ببینی چه اتفاقی برای او میافتد.
طبرسی با توجه به همین معنا میگوید:
قصه را هم كه به معناى داستانهاى گذشته است به همین جهت
قصه مى گویند كه دومى در نقل آن از اولى پیروى مى كند.
برای تعریف
قصهی قرآن، از خود قرآن، دو شیوه استفاده میشود:
الف. قیودی که در قرآن، دربارهی
قصه، ذکر شده:
۱. تفکرانگیز بودن
۲. احسنالقصص
۳. ایجادکنندهی ثبات برای انبیا
۴. تذکر برای مؤمنین
۵. واقعی بودن
قصهها
۶. تصدیقکننده کتابهای آسمانی قبل از خود
ب. بررسی فنی
قصههای قرآن و بهدست آوردن قواعدی ثابت در آن.
در واژه شناسی داستان در قرآن علاوه بر واژه قصص باید از واژگان حدیث، نبا و مثل مدد جست و حال به اختصار به شرح هر یک می پردازیم:
الف)
واژه قصص، از ریشه ق. ص. ص مصدر ثلاثی مجرد قص یقص قصا و قصصا و اصل معنای آن قطع و بریدن و اتباع می باشد و در تراجم پارسی به «برگفتن
قصه یا از پی کسی فرا شدن » و
قصه برداشتن و برپی رفتن معنا شده است و قصص به این خاطر به داستان گفته می شود که سخنی در پی سخن دیگر می آید و قاص (داستانسرا) کسی است که خبری را بعد از خبر دیگر و کلامی را بعد از کلام دیگر بیان می کند و در آیه شریفه آمده:«قالت لاخته
قصیه اتبعی اثره.
برخی مفسران قصص را جمع
قصه گرفته اند؛ مانند نسفی
ذیل آیه شریفه «نحن نقص علیک احسن القصص »
(خبر دهیمت از نیکوترین
قصه های گذشتگان). مشهور است که در قوله تعالی «نحن نقص علیک احسن القصص «واژه القصص ممکن است به معنای مصدری باشد. که در تقدیر چنین می شود:«نحن نقص علیک احسن الاقصاص » یعنی ما به بدیعترین اسلوب و بهترین طریق و عجیبترین نظم بر تو
قصه می خوانیم. در این صورت معنای مقصوص را القا می کند؛ یعنی «نحن نقص الیک احسن ما یقص من الاحادیث ».
علامه طباطبائی در جمع دو وجه - البته با ترجیح معنای مفعولی - چنین می فرماید:«پس قصص به معنای
قصه و احسن القصص به معنای بهترین
قصه و حدیث است. چه گفته باشند که کلمه نامبرده مصدر به معنای اقتصاص و
قصه سرایی است و چه به معنای اسم مصدر یعنی داستان باشد. هر دو وجه صحیح است. بنابراین معنا داستان یوسف بهترین داستان است و بنا بر معنای قبلی باز هم
قصه یوسف به آن طریق که قرآن سروده بهترین سراییده است ».
در قرآن از ریشه ق. ص. ص ۳۰ واژه پدید آمده است که ۶ مورد مصدر قصص و ۲۰ مورد مشتقات فعلی و چهار مورد واژه قصاص می باشد که در اصل لغت به معنای اتباع و پیروی قدم به قدم و در قرآن واژه قصص به معنای بیان داستان (داستان سرایی) است.
ب)
واژه حدیث، در لغت به معنای از نو ایجاد شدن و چیزهای نو و در قرآن به معنای خبر، کلام، قرآن، عبرت، رؤیا، نوآوری و قصص می باشد. حال به دو مورد که به این معنا آمده اشاره می کنیم:مورد اول:«هل اتاک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین اذ دخلوا علیه فقالوا سلما قال سلم قوم منکرون »
(آیا خبر میهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ ! در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند:سلام بر تو. او گفت:سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید).
مورد دوم:«هل اتاک حدیث موسی اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوی اذهب الی فرعون انه طغی »
(آیا داستان موسی به تو رسیده است، در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوی ندا داد و گفت:به سوی فرعون برو که طغیان کرده است).
با توجه به سیاق در این دو مورد کاملا روشن است که منظور از حدیث در آن دو داستان می باشد.
ج)
واژه نبا: جمع آن انباء و به معنی خبر و آگاهی می باشد و در قرآن در برخی موارد به معنی داستان و سرگذشت آمده است؛ مانند:«واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر»
و داستان دو فرزند آدم را به حق برای آنها بخوان:هنگامی که هر کدام به کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند. اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.
در تفسیر نسفی در ترجمه آیه آمده است که:«و بخوان بر ایشان بی فزون و کاست
قصه دو پسر آدم را...».
و یا «نتلو علیک من نبا موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون »
(ما از داستان موسی و فرعون به حق بر تو می خوانیم، برای گروهی که ایمان می آورند).
د)
واژه مثل، و جمع آن امثال به معنی نظیر و شبیه می باشد. برخی این واژه را از زبان سامی و برخی از زبان عبری و حبشی Mesale، Mesl می دانند . در کتب وجوه و نظائر معناهایی مانند:عبرت، عذاب، سنن و صفت برای آن ذکر شده است؛ لذا باید معنای داستان را نیز به آن افزود؛ مانند «ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون »
عمران ۵۹ :(مثل عیسی نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود:موجود باش، آنگاه موجود شد).مفسر بزرگ شیعی ابوالفتح رازی و نیز نسفی واژه مثل را در اینجا به داستان معنا کرده اند.
در
قرآن در چندین جا کلمه
قصه و مشتقات آن برای داستانهای قرآن بکار رفته است، من جمله آنها موارد زیر:
• «لَقَدْ كانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ».
• «نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ».
• «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ».
۱. فشردهای از داستان بیان میشود، سپس به تفصیل میپردازد.
۲. نتیجهی داستان در آغاز میآید و بعد تفصیل میشود، نظیر ماجرای موسی.
۳.داستان بهطور غافلگیرکننده، مستقیم و بیمقدمه گفته میشود مانند تولد عیسی.
۴.هدف از نقل ماجرا، تکیه بر قهرمانان آن است، مانند ابراهیم و اسماعیل در ساختن کعبه.
۵. راز ملاقات یا برخورد بر قهرمان و نظارهگر و شنونده پوشیده است نظیر موسی و بنده صالح خدا
۶. بازیگران فراموش میشوند و راز قضیه با نیشخندی که نثار ناباوران میشود، بر تماشاگران آشکار است.
۷. اندکی از راز قضیه بر تماشاگر آشکار و قهرمان مورد بیم است و زمانی ترس بر هر دو حاکم است، نظیر آوردن تخت سلیمان و در آمدن ملکه سبا به کاخ بلورین.
دامن خود، بر کشید، سرو، چو بلقیس
کآب، گمان کرد، آبگینه میدان
۸. بهطور ناگهانی قهرمان و تماشاگر در آن واحد با هم برخورد میکنند و راز مطلب بر هر دو معلوم است، مانند تولد عیسی.
۹. از تابلوهای مختلف تشکیل شده نظیر سوره یوسف که شامل بیست و هشت تابلو است.
درحالیکه انسان از این جلوههای هنری در
قصههای قرآن حظ میبرد، میبیند که ادبیات داستانی ما ادبیات غربی و گاه شرقی را الگو ساخته است، در صورتی که اندیشه و الهامها باید از منبع کامل و جمیلی باشد که به سرچشمه جمال جهان و زندگی متصل است. اگر تم داستان از قرآن سرچشمه بگیرد و به روش آن توجه کند اثری کامل و جاودانه خواهد شد
داستانهای پیامبران در قرآن:پیامبرانی که در
قرآن به
قصه آنها و اقوامشان پرداخته شده است، از قرار زیرند:
#
حضرت آدم علیهالسلام
#
حضرت ادریس علیهالسلام
#
حضرت نوح علیهالسلام
#
حضرت هود علیهالسلام
#
حضرت صالح علیهالسلام
#
حضرت ابراهیم علیهالسلام
#
اسماعیل و
اسحاق فرزندان
ابراهیم علیهمالسلام
#
حضرت لوط علیهالسلام
#
حضرت یعقوب علیهالسلام
#
حضرت یوسف علیهالسلام
#
حضرت ایوب علیهالسلام
#
حضرت ذوالکفل علیهالسلام
#
حضرت شعیب علیهالسلام
#
حضرت موسی علیهالسلام
#
حضرت هارون برادر
موسی علیهمالسلام
#
حضرت داود علیهالسلام
#
حضرت سلیمان بن داود علیهالسلام
#
حضرت یونس علیهالسلام
#
حضرت الیاس علیهالسلام
#
حضرت یسع علیهالسلام
#
حضرت عزیر علیهالسلام
#
حضرت خضر علیهالسلام
#
حضرت زکریا علیهالسلام
#
حضرت یحیی علیهالسلام
#
حضرت عیسی علیهالسلام.
داستانهای دیگر قرآن:#
قصه اصحاب اُخدود#
قصه اصحاب اَیکه#
قصه اصحاب حِجر#
قصه اصحاب رَس#
قصه اصحاب رقیم#
قصه اصحاب سَبت#
قصه اصحاب فرعون#
قصه اصحاب فیل#
قصه اصحاب کهف#
قصه اصحاب مَدین#
قصه ذوالقرنین#
قصه سپاه ابرهه#
قصه فرعون و هامان#
قصه قارون#
قصه قوم الیاس#
قصه قوم تُبع#
قصه قوم فرعون#
قصه مومن آل فرعون#
قصه یأجوج و مأجوج#
قصه هابیل و قابیل
الف) گزینش و حذف جزئیات:در
قرآن جز در موارد اندكی كه سرگذشت فرد یا قومی به طور مفصل و كامل ذكر شده است، در سایر موارد
قصههای قرآنی تنها گوشهای از كل یك سرگذشت را روشن میسازد. چهل و اندی بار در قرآن نام نوح برده شده است و به طور اجمال یا تفصیل به قسمتی از زندگی او اشاره شده است اما در هیچ یك از موارد،
قصه او به طور كامل به شیوه داستان سرایی تاریخی، نسب و خاندان و سایر چیزهایی كه به زندگی شخصی او بستگی داشته، آورده نشده است.
مرحوم
علامه طباطبائی در این زمینه كه چرا
قرآن موارد تاریخ و جزئیات داستان را نقل نمىكند، مىنویسد: «قرآن كریم كتاب دعوت و هدایت است و در این رسالت و هدفى كه دارد، یك قدم راه را به طرف چیزهاى دیگر از قبیل تاریخ و یا رشتههاى دیگر كج نمىنماید زیرا هدف
قرآن تعلیم تاریخ و مسلكش رماننویسى نیست.
ب) تكرار:تکرار
قصهها یکی از خصوصیات ذکر قصص در
قرآن است. به عنوان نمونه سرگذشت حضرت نزدیك به سی مورد در قرآن آمده است. امام خمینی در مورد فلسفه این ویژگی قصص قرآن میفرمایند: "در این كتاب شریف قضایا به طورى شیرین اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند؛ بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار مى كند، خصوصیات و لواحقى در آن مذكور است كه در دیگران نیست. بلكه در هر دفعه یك نكته مهمه عرفانى یا اخلاقى را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ مى دهد و بیان این مطلب استقصاى كامل قصص قرآنیه را لازم دارد كه در این مختصر نگنجد و در آرزوى این ضعیف بىمایه ثبت است كه با توفیق الهى كتابى در خصوص "قصص قرآنیه" و حل رموز و كیفیت تعلیم و تربیت آنها به قدر میسور فراهم آورم".
ج) پیام مداری:در داستانهای قرآنی، اصالت با پیام است. آن هم پیامهای مثبت و آموزنده به طوری كه برای نمونه كسی نمیتواند یك مورد پیام انحرافی در آن پیدا كند و مطمئناً استفاده ناروا از
قرآن به دلیل انحراف قبلی خود شخص پیش میآید. چنان كه در انتهای
سوره یوسف آمده است: “برای خردمندان، عبرت نهفته است.” بر همین اساس پیام داستانهای قرآن لزوماً در انتهای داستانها نیست و چه بسیار گرماگرم یك ماجرا آنجا كه قهرمان داستان تشخیص میدهد پیام هدایتی خود را به صورت ماهرانه با طبعی بدیع و تازه به مخاطبان میدهد.
د) تقطیع:گاهی قرآن
قصهها را به صورت تقطیع (قسمت قسمت) میآورد که در این صورت ممکن است حوادث بر حسب تسلسل زمانهای آن روایت شود یا به رعایت تسلسل آن ملزم نشود. مثلاً در داستان حضرت موسی در
سوره طه در ابتدا از واقعه دنبال آتش رفتن آغاز شده و آنگاه واقعه گذاشتن موسی در میان تابوت و رهانمودن او در رود نیل آمده است. هر چند روشن است كه این دو امر به ترتیب آخرین و نخستین واقعه زندگی او در مرحله قبل از
رسالت و
نبوت است.
نمونه دیگر آن كه
قرآن کریم در
سوره آل عمران داستان زكریا را در ضمن داستان مریم و در نخستین بخش از زندگی او به تصویر كشیده و بدین وسیله پیوستگی رویدادهای داستان مریم را قطع كرده است.
هـ)زنده شمردن چهرههاى داستان:قرآن گاه با مخاطب قرار دادن، چهرههاى داستان را زنده مىشمارد. گویى خود در برابر قرآن ایستادهاند و
قرآن نعمتهایش را كه به آنان ارزانى داشته است برمىشمارد، در حالى كه اثرى از آنان جز سرگذشت و
قصهشان باقى نمانده است. هدف این است كه یهودیان زمان پیامبر را هشدار دهد كه شما چون آنان هستید و سرنوشتتان از یكدیگر جدا نیست و همان راهى را پیش گرفتهاید كه قوم بنىاسرائیل در زمان
حضرت موسی علیهالسلام پیمودند و گرفتار عذاب الهى شدند. به همین دلیل
قرآن به جاى ضمیر مفعولى «هم» ضمیر «كم» را بكار برده است:
.
و به یاد آورید هنگامى كه نجات دادیم شما را از ستم فرعونیان كه از آنها در شكنجه سخت بودید تا به آن حد كه پسرهاى شما را مىكشتند و زنانتان را براى كنیزى زنده مىگذشتند و این سختى بلا و امتحانى بزرگ بود كه خداوند شما را بدان مىآزمود. به یاد آورید زمانى را كه براى نجات شما از ستم فرعونیان دریا را شكافتیم و فرعونیان را در مقابل چشمانتان غرقه ساختیم.
سید قطب در این باره مىنویسد: «یادآورى مجدد داستان نجات قوم موسى در اینجا، آن هم به صورت ترسیم یك حادثه براى آن است كه خاطره آن دوباره در ایشان زنده شود و دلشان اثر پذیرد. لذا چنان سخن مىگوید كه گویى مخاطبین این كلمات همان كسانى مىباشند كه در آن روز تاریخى شاهد شكافتن دریا و نجات بنىاسرائیل با رهبرى موسى علیهالسلام بودهاند و خاصیت «زنده شمردن چهرههاى داستان» از برجستهترین ویژگیهاى سبك شگفت آفرین قرآن است».
• ۱. یکی از اهداف
قصه، اثبات
وحی و
رسالت است.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله نه نویسنده بود و نه خواننده و نه در مجالس دانشمندان یهودی و مسیحی حضور مییافت.
چنین
قصههایی در قرآن آمده است به طوری که بعضی از آنها دقیق و با شرح و توضیح آمدهاند. مثل
قصههای
ابراهیم،
یوسف،
موسی و
عیسی علیهمالسلام.
ورود این داستانها در قرآن دلیلی بر وحی بودن آن است... و قرآن در مقدمات قصص یا بعد از آنها بر این غرض تاکید میکند. در ابتدای سویه یوسف علیهالسلام آمده است: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ × نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هَـذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ».
در
سوره قصص، قبل از ارائه داستان
موسی علیهالسلام آمده است: «نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».
و بعد از انتهای داستان «وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ × وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ
مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ × وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
در
سوره آل عمران در ابتدای بیان
قصه مریم این گونه آمده است: «این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی میکنیم و تو در آن هنگام که قلمهای خود را به آب میافکند تا کدام یک کفالت و سرپرستی مریم را عهدهدار شود و به هنگامی که با هم کشمکش داشتند، حضور نداشتی».
در
سوره ص قبل از
قصه حضرت آدم علیهالسلام آمده است: «بگو این خبری بزرگ است که شما از آن روی گردانید! من از ملا اعلی به هنگامی که مخاصمه میکردند خبر ندارم. تنها چیزی که به من وحی میشود این است که من انذارکننده، آشکاری هستم. هنگامی که پروردگارت به
فرشتگان گفت من بشری را از گل میآفرینم».
و نیز در
سوره هود بعد از داستان نوح آمده است که: «اینها از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم؛ نه تو و نه قومت، اینها را پیش از این نمیدانستید».
• ۲. یکی دیگر از اهداف
قصه، بیان این مطلب است که همه ادیان از طرف خداست، از عصر نوح تا عهد محمد صلی الله علیه و آله و این که همه مومنین، امت واحدی هستند و خداوند یگانه پروردگار همه است و چه بسیار
قصههای انبیاء که به صورت واحدی بیان شده و به روش خاصی ارائه شدهاند، برای تایید این حقیقت و هنوز این مطلب هدفی اساسی در دعوت است و در شکلگیری آرمان اسلامی.
این داستانها، به این نحو تکرار شدهاند با اختلاف در تعابیر برای تثبیت و تاکید این حقیقت در جانها برای این مورد، مثالی از
سوره انبیاء میزنیم: ”ما به موسی و هارون، “فرقان” و نور و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم. همانان که از پروردگارشان در نهان، میترسند، و از قیامت بیم دارند. و این ذکر مبارکی است که نازل کردیم؛ آیا شما آن را انکار میکنید؟! ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از او آگاه بودیم، آن هنگام که به پدرش و قوم او گفت: این مجسمههای بیروح چیست که شما همواره آنها را پرستش میکنید؟! گفتند: ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت میکنند“.
تا این که میفرماید: ”آنها میخواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آنها را زیانکارترین مردم قرار دادیم و او و لوط را به سرزمین - که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم - نجات دادیم و اسحاق و علاوه بر او یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آنها را مردانی صالح قرار دادیم و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن
نماز و ادای
زکات را به آنها
وحی میدهیم و تنها ما را
عبادت میکردند”.
• ۳. بیان این که تمام ادیان اساس واحدی دارند - علاوه بر این که همه ادیان از طرف خدای واحدند - به خاطر این امر، داستانهای زیادی از انبیا به این شکل در
قرآن جمع شده است که عقیده اساسی به شکل مکرر در آنها آمده است و آن
ایمان به خداوند یگانه به نحوی است که در
سوره اعراف آمده: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ...»}}.
«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ...»
همه انبیا در جمیع ادیان در توحید به عنوان یک عقیده اساسی مشترک هستند و قصص پیامبران به همین سبک و سیاق بیان شدهاند برای تاکید این هدف ویژه.
• ۴. بیان این که وسائل انبیاء برای دعوت مردم یکسان بوده همان گونه که استقبال قومشان از آنان متشابه بود - علاوه بر این که دینشان هم از طرف خدای واحدی بود و آن هم قائم بر یک پایه واحد - طریقه دعوت انبیا در داستانهای زیادی از قرآن تکرار شده است. به نحوی که در
سوره هود آمده است: “ما نوح را به سوی قومش فرستادیم”. من برای شما بیمدهندهای آشکارم جز الله را نپرستید: زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی میترسم”.
اشراف کافر قومش گفتند: “ما تو را جز بشری همچون خودمان نمیبینیم و کسانی که از تو پیروی کردهاند، جز گروهی اراذل سادهلوح مشاهده نمیکنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمیبینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور میکنیم”.
تا این که میگوید: ”ای قوم! من به خاطر این دعوت اجر و پاداشی از شما نمیطلبم اجر من تنها بر خداست”
و تا این که به نوح میگویند: “ای نوح! با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کردی! اکنون اگر راست میگویی، آنچه را به ما وعده میدهی بیاور”.
“و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست. اوست که شما را از زمین آفرید و آبادی آن را به شما واگذاشت. از او آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید که پروردگارم نزدیک و اجابتکننده است”.
گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایه امید ما بودی؛ آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان میپرستیدند، نهی میکنی؟! در حالی که ما در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان میکنی در شک و تردید هستیم”.
• ۵. بیان اصل مشترک بین
دین محمد صلی الله علیه و آله و ابراهیم علیهالسلام با صفتی خاص و سپس ادیان بنیاسرائیل با صفتی عام و ابراز این که این اتصال و پیوستگی، شدیدتر از پیوستگی عام بین همه ادیان است.
اشاره به این مطلب مکرراً در قصص
ابراهیم و
موسی و
عیسی علیهمالسلام آمده است: ”این دستورها در کتب آسمانی پیشین آمده است. در کتب ابراهیم و موسی.
“یا از آنچه در کتب موسی نازل گردیده باخبر نشده است؟! و ابراهیم، همان کسی که وظیفه خود را به طور کامل ادا کرد که هیچ کس بار گناه دیگری را بر دوش نمیگیرد”.
“سزاوارترین مردم به ابراهیم، آنها هستند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که ایمان آوردهاند”.
“از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید، خداوند شما را در کتابهای پیشین و در این کتاب آسمانی مسلمان نامید”.
”و به دنبال آنها =(
پیامبران پیشین)
عیسی بن مریم را فرستادیم در حالی که کتاب
تورات را که پیش از او فرستاده شده بود، تصدیق داشت و انجیل را به او دادیم که در آن هدایت و نور بود؛ و تورات را که قبل از آن بود، تصدیق میکرد و هدایت و موعظهای برای پرهیزگاران بود”.
تا جایی که میفرماید: “و این کتاب =(
قرآن) را به حق بر تو نازل کردیم در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند و حافظ و نگهبان آنهاست”.ref> سوره مائده/سوره پنجم، ترجمه آیه ۴۶.
• ۶. بیان این که خداوند در نهایت به پیامبرانش یاری میرساند و تکذیبکنندگان را هلاک میکند و این مطلب به محمد صلی الله علیه و آله استواری میداد و در قلبهای کسانی که آنها را به ایمان دعوت میکرد، تاثیر میگذاشت: “ما از هر یک از سرگذشتهای انبیاء برای تو بازگو کردیم تا به وسیله آن قلبت را آرامش بخشیم و در این برای تو حق و برای مومنان موعظه و تذکر آمده است”.
و به پیروی از این هدف همه قصص انبیاء با هلاکت کسانی که آنها را تذکیب کردند به پایان میرسد. و ارائه
قصهها را به این شکل مکرراً انجام میدهد از جمله در
سوره عنکبوت آمده است: ”و ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ و او در میان آنها نهصد و پنجاه سال درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند. ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم”.
“ما ابراهیم را فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: خدا را پرستش کنید و از او بپرهیزید که این برای شما بهتر است، اگر بدانید”. (سوره عنکبوت، ترجمه آیه ۱۶) تا جایی که میفرماید: ”اما جواب قوم او =(ابراهیم) جز این نبود که گفتند او را بکشید یا بسوزانید! ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید؛ در این ماجرا نشانههایی است برای کسانی که
ایمان میآورند”.
“ما هر یک از آنان را به گناهشان گرفتیم، بر بعضی از آنها از سنگریزه فرستادیم و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فرو گرفت و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم و بعضی را غرق کردیم؛ خداوند هرگز به آنها ستم نکرد ولی آنها خودشان بر خود ستم میکردند”
و این پایان یکسانی برای تکذیبکنندگان است.
• ۷. یکی دیگر از اغراض
قصه، تصدیق بشارتها و بیمها است و همچنین ارائه نمونهای واقعی از این تصدیق؛ همان گونه که در
سوره حجر آمده است:
.
پس برای تصدیق این دو، قصص قرآنی به شکل زیر آمدهاند: “و به آنها از مهمانهای ابراهیم خبرده، هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند، گفت: ما از شما بیمناکیم. گفتند: نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت میدهیم”.
و در این
قصه، “رحمت” نمایان میشود. در آیه بعد داریم: “هنگامی که فرستادگان به سراغ خاندان لوط آمدند؛ گفت: شما گروه ناشناسی هستید! گفتند: ما همان چیزی را برای تو آوردهایم که آنها =(کافران) در آن تردید داشتند! ما واقعیت مسلمی را برای تو آوردهایم و راست میگوییم. پس خانوادهات را در اواخر شب با خودت بردار و از اینجا ببر و خودت به دنبال آنها حرکت کن و کسی از شما به پشت سرخویش ننگرد و به همان جا که مامور هستید بروید و ما به لوط این موضوع را
وحی میفرستادیم که صبحگاهان، همه آنها ریشه کن خواهند شد”.
در این داستان، “رحمت” در جانب لوط و “عذاب دردناک” در جانب قوم هلاک شدهاش، آشکار میشود.
• ۸. از دیگر اغراض داستان، بیان نعمت خداوند بر انبیاء و برگزیدگانش است. مانند قصص
سلیمان و
داود و
ایوب و
ابراهیم و
مریم و
عیسی و
زکریا و
یونس و
موسی علیهمالسلام حلقههایی از داستانهای این
پیامبران بیان میشود که در مواقف مختلفی، “نعمت” در آنها ابراز میشود. ابراز و بیان این “نعمت”، هدف اساسی است و آنچه غیر از آن آمده است در اینجا عرضی و فرعی بوده است.
• ۹. هدف دیگر این داستانها، توجه دادن بشر به حیلهگری شیطان و ابراز دشمنی همیشگی بین انسان و
شیطان از زمان پدرشان،
حضرت آدم علیهالسلام است. نشان دادن این دشمنی از راه
قصه، هوشمندانهتر و قویتر است. ابراز این عداوت از راه داستانگویی باعث ترغیب بیشتر به دوری شدید از وسوسههایی است که ما را به شر فرامیخواند و بهتر میتواند این وسوسهها را به این دشمنی که خیری برای مردم نمیخواهد، مربوط کند! به خاطر همیشگی بودن این مطلب
قصه حضرت آدم علیهالسلام در مواقع مختلفی ذکر شده است.
• ۱۰. آوردن
قصه در قرآن، اهداف متفرقه دیگری نیز دارد که از آن جملهاند: بیان قدرت خداوند بر امور خارقالعاده: مانند
قصه آفرینش آدم و تولد
عیسی و
قصه ابراهیم و پرندگانی که بعد از آنی که جزئی از آنها را بر هریک از آن کوهها قرار داد به سمت او آمدند و
قصه “کسی که از کنار یک آبادی عبور کرد در حالی که دیوارهای آن به روی سقف ها فرو ریخته بود”
و خداوند او را پس از صد سال از مرگش، زنده کرد.
و بیان سرانجام پاکی و شایستگی و عاقبت شر و فساد مانند
قصه دو پسر آدم علیهالسلام و
قصه مردی که
صاحب دو باغ بود و قصص قوم
بنی اسرائیل بعد از عصیان و سرپیچی آنها از دستورات خداوند...
و
قصه اصحاب اخدود و بیان تفاوت بین
حکمت انسانی نزدیک و حاضر و
حکمت الهی گسترده و غیبی مانند
قصه موسی با “بندهای از بندگان ما که رحمت از سوی خود به او داده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم”.
امام خمینی قصههای قرآنی را از شاهکارهای این کتاب مقدس و بهترین راه برای بیداری انسانها میداند. ایشان، قرآن را کتاب
قصه و بازگو کردن تاریخ ندانسته، محتوای
قصههای قرآن را معارف الهی دربردارنده احکامی میداند که فهم بشر از وصول به همه معانی آن ناتوان است.
امام خمینی هدف
قصههای قرآنی را تربیت،
هدایت، سیروسلوک، رسیدن به سعادت، بیان مباحث اخلاقی و درمان رذایل نفسانی میداند
و سبب تکرار قصص را انسانسازی، تقویت بلاغت قرآن، تهذیب نفس انسانی میشمارد؛ چنانکه با بیان داستان حضرت موسی و فرعون هدف از تکرار این
قصه را آموزش شیوه حکومتداری، ظلمستیزی و انذار انسانها میداند.
امام خمینی ویژگی
قصههای قرآنی را در شیرینی و قابلتعقیب بودن و ملالآور نبودن آن معرفی میکند که مخاطب را با وجود تکرار
قصهها به سبب واقعی بودن آن، بهسوی خود جذب میکند.
داستانهای انبیا (علیهمالسّلام) در زمره داستانهای قرآنی است که امام خمینی از آنها در آثار خود بهره گرفته، اهدافی از بازگویی آنها دنبال کرده است، برای نمونه، با طرح
قصه حضرت آدم (علیهالسلام)، عجب و خودبینی
شیطان را سبب هلاکت او میداند و با طرح
قصه حضرت موسی و فرعون، ظلمستیزی و با بیان
قصه سلیمان نبی (علیهالسلام)، حقارت انسان را در برابر عظمت پروردگار به تصویر میکشد. ازآنجا که قرآن کتاب هدایت است و مخاطب آن عموم مردم هستند، از همین رو،
قصههای قرآن به دلیل دارابودن ویژگیهای ذکرشده بهترین روش برای تفهیم و هدایت عامهاند.
•
تهيه شده توسط گروه پژوهشي ويکي فقه( برگرفته از سايت هاي مختلف)• دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.