قحطان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قحطان، نیای تمام قبایل یمنی (جنوبی)میباشد.
نسب شناسان، مورخان و جغرافی دانان
مسلمان ، قحطان را
پدر تمامی
مردمان یمن دانسته اند. یمنیها خود را بنوقحطان، قبایلِ قحطان یا قحطانی میخوانند، همچون قبایل شمالی که خود را
عدنانی (جد قبایل شمالی) می نامند. اگر چه برخی ترجیح میدهند قحطان را با معد
پسر عدنان یا با نزار پسر معد مقایسه کنند.
نسب رایج و مشهور قحطان چنین است: قحطان بن عابربن شالخ بن ارفخشذ بن
سام بن
نوح . دراین نسب، فالخ برادر قحطان است.
نسب مذکور متأثر از نسب نامه ای است که، با اندکی اختلاف، در
تورات آمده، هر چند که به جای قحطان از نامی مشابه، یعنی یقطان، استفاده شده است.
برخی از نسب شناسان عرب، یقطان را
برادر یا پسر قحطان دانسته اند.
از سوی دیگر، نام یقطان در تورات از فعل
عبری «قاطن» به معنای «کوچک شده» گرفته شده و بنا براین، شاید منظور برادرکوچکتر بوده و چون این معنی در نظر قحطانیان سازگار نبوده است، آن را وارونه کرده و مدعی شدهاند که یقطان به معنای
جبار (یا ابرمرد) است.
برخی نیز معتقدند که قحطان معرّب یقطان است
.
برخی قحطان را پسر هود پیامبر معرفی کرده و هود را همان عابر پنداشته اند.
همچنین برخی از نسب شناسان وابسته به قحطان، مدعیاند که نسب قحطان بهطور مستقیم به
اسماعیل پسر ابراهیم علیهماالسلام میرسد. طبق این نسب نامه، قحطان پسر همیسع بن تیمن بن نبت بن اسماعیل بن
ابراهیم است.
این نسب به منظور پیوند زدن قحطانیان به
خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایجاد شده است. دربارۀ تعداد فرزندان قحطان نیز اختلاف هست:
ابن کلبی ۱۴ تن از آنان را نام برده
و
همدانی تعداد آنان را در یک جا ۳۶ تن و در جای دیگر ۲۴ تن ذکر کرده است.
یعرب اولین فرزند قحطان بود که پادشاهی یافت و در مقام تحیت به او گفته شد: «صبحت به خیر و نفرین از تو دور باد».
براساس این گزارشها، یعرب کسی بود که فرزندان خود را به یمن آورد و در آنجا مقیم کرد. بنا براین، آنان معتقدند که یعرب پدر تمام قبایل جنوبی است.
از سوی دیگر، نسب شناسان و راویان وابسته به قحطان بر آناند که یعرب نخستین کسی بود که به
زبان عربی سخن گفت و به همین دلیل، قحطانیان عرب اصیل (عرب عاربه) هستند
. این ادعا برخلاف گزارشهای علمای
انساب و راویان عدنانی است.
ابن اسحاق و
طبری بنوقحطان و بنوعدنان را از نژاد
سریانی یا عبری و جزو عربهای مستعربه میدانند و معتقدند که قحطانیان،
عربی را از عربهای عاربه یا اصیل (که شامل عربهای
بائده یا از بین رفته اند) فرا گرفته و اسماعیلیان نیز عربی را از جرهمیان قحطانی (اسماعیل داماد جرهم ثانی بود،
در
مکه آموخته اند.
در نوشته های مربوط به پیش از
اسلام عناوینی مانند قطن یا بنو قطن و جو قطن و قحطن وجود دارد که اغلب نام
قبیله یا جایی از آنها منظور بوده است. در متنِ «جامه ۶۳۵/ jamme۶۳۵»، مربوط به حاکم همدانی «شعرا وتر» در
قرن دوم
میلادی ، پس از کدت که همان کنده بوده، نام قحطن آمده است. این متن به لشکرکشی ِ شعرا وتر (در اینجا شعرا وتر اسم شخص است) به شمال
نجران ، بر ضد
پادشاه مشترک کنده و قحطن، اشاره دارد. از نقش این قبیله در
پیش از اسلام اطلاعی نیست، ولی به دلیل شباهت آشکار این
اسم با قحطان، احتمالاً با قحطانی که نسب شناسان وی را نیای عربهای جنوبی دانسته اند، ارتباط داشته است.
در جغرافیای
بطلمیوس نیز نامی شبیه به قحطان، به صورت کاتانیته (katantae)، آمده که احتمالاً نام جایی یا قبیله بوده است.
مقدسی نیز از ناحیه ای بین زبید و صنعا به نام قحطان و از قبیله ای به همین نام در شمال نجران خبر داده است.
از قحطان
قبایل و بطون متعددی منشعب شده اند.
برخی از قبایل، چون لخم و جذام و عامله و غسان، به سوی نواحی شمال جزیرةالعرب و
شام کوچ کردند و در آن نواحی دولتهای مهمی تشکیل دادند.
برخی قبایل دیگر، چون خزاعه و جرهم ثانی و
اوس و
خزرج ، به نواحی
حجاز مهاجرت کردند و در شهرهای مکه و
یثرب اقامت گزیدند.
اما قبایلی چون حمیر و سباء و
حضرموت و همدان و مذجح، در یمن و جنوب عربستان باقی ماندند و حکومتهای قدرتمندی را در نواحی ای که به نام آنان مشهور گشت، پی افکندند.
قبایلی قحطانی را به دو گروه اصلی تقسیم کرده اند: قبایل کوچکتر حمیر و قبایل بزرگتر کهلان. بنا بر روایات، حمیر و کهلان برادر و از فرزندان سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان اند.
ظاهراً حمیریان به عنوان اجداد پادشاهان بزرگ قبل از اسلام، در جنوب عربستان یکجانشین و
کشاورز ، اما کهلانیان کوچرو و
چادرنشین بودند. در واقع، بیشتر قبایل جنوبی که با ظهور اسلام، در شمال عربستان و
سوریه و
عراق ساکن شدند (قبایلی چون طیءِ، مذجح، همدان، و ازد)، مدعیاند که از نسل کهلان هستند.
رقابت و دشمنی میان قحطانیان و عدنانیان به پیش از اسلام باز میگردد و ریشۀ آن را
باید در تضاد و کشمکش میان شهرنشینان و بیابانگردان جست.
این دشمنیها با جنگ و یورشهای متعدد یمنیها و قبایل شمالی در قبل از اسلام ادامه یافت که در داستانهای ایام العرب انعکاس یافته است.
این عداوت در اوایل اسلام به صورت اختلاف و دشمنی میان
انصار (اهالی مدینه) و مهاجرین (
قریش و اهالی مکه)، به ویژه پس از
رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، تشدید گردید و در زمان خلفای
اموی به اوج خود رسید. در جریان این ستیزها و رقابتها بود که تدوین انساب و تثبیت آن آغاز گشت.
مفاخره و
فخر ورزیدن به نژاد و قبیله نیز، که ریشه در جاهلیت داشت، در این دوره رواج یافت و به گفتۀ
مسعودی ، فرزندان
نزار و قحطان در مقام تنازع و
تفاخر به ملوک و انبیا و مطالب دیگر قصه های طولانی و مناظرات بسیار داشتند.
مفاخره در اشعار شاعران دو گروه عدنانی و قحطانی نیز انعکاس داشت و از آن حکایتها و شعرها و حدیثها پدید آمد؛
.
در حالی که قحطانیان به داشتن حکومتهای قدرتمند و با شکوه در عربستان جنوبی افتخار می-کردند، عدنانیان با ظهور پیامبر اسلام در میان قریش، به منزلت و جایگاه والایی دست یافتند که تمام افتخارات قحطانی را تحت الشعاع قرار میداد. از سوی دیگر، اشارۀ
قرآن به اینکه ابراهیم نیای عربهاست و نیز روایت پیامبر اکرم که همۀ عربها از نژاد اسماعیل پسر ابراهیم اند،
قحطانیان را بر آن داشت تا در پی وزن تعادلی باشند که از وجهه و اعتبارشان کاسته نشود. آنان در وهلۀ نخست نسب خود را بهطور مستقیم به اسماعیل و ابراهیم رساندند و سپس کوشیدند پیامبرانی مانند
هود و
صالح را به نسب نامۀ خویش بیفزایند.
پس از آغاز فتوحات اسلامی، قبایل متعدد قحطانی (یا جنوبی)، به ویژه کهلانیان، در تمام سرزمینهای اسلامی، از
سمرقند در شرق تا
اندلس در غرب، پراکنده شدند.
در دورۀ معاصر، بیشتر قبایلی که قحطان خوانده میشوند، به صورت بدوی و بیابانگرد در مناطق میان وادی بیشه در
عسیر (استانی در یمن) و حوطه در
عربستان مرکزی زندگی میکنند. الدوتی، سیاح معروف، که در نیمۀ دوم
قرن نوزدهم در صحرای عربستان
سفر میکرد، با قحطانیان در منطقۀ الحائل ملاقات کرده بود. اینان به الدوتی گفته بودند که از نسل هود
پِیامبر هستند و
مسکن اولیه شان روستاهای کوهستانی اطراف کوه الطور در العسیر بوده است. همچنین گفته بودند که سنی حنبلاند و با شترداری و
دامداری گذران زندگی میکنند (الدوتی،
مسافرت در صحرای عربستان). قبایل قحطانی ساکن در ناحیۀ عسیر، از نظر شیوۀ زندگی با خویشاوندان بیابان گردشان متفاوتند و بیشتر به کشاورزی و
تجارت مشغولند. اینان در اتحادیه ای زندگی میکنند که مشتمل است بر شش قبیلۀ مستقل و جدا از هم در ناحیۀ شرق اَبحا، که فقط در هنگام بحرانها و هجومها به صورت
متحد در میآیند.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، چاپ بیروت ۱۳۸۵-۱۳۸۶/ ۱۹۶۵-۱۹۶۶.
(۲) ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، چاپ محمد حمید الله، رباط ۱۳۹۶/۱۹۷۶.
(۳) ابن خلدون، العبر، چاپ خلِیل شحاده وسهِیل زکار، بِیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۴) ابن دُرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۵) ابن سعد، الطبقات الاکبری، چاپ بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۶) ابن عبدربه، العقد الفرید، چاپ ابراهیم الابیاری، بیروت۱۴۰۶.
(۷) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره۱۳۷۹/۱۹۶۰.
(۸) ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۹) ابن کلبی، جمهره النسب، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
(۱۰) ابن هشام، سیره النبویه، چاپ مصطفی سقا و دیگران، بیروت.
(۱۱) ابوحنیفه الدینوری، اخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
(۱۲) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، چاپ بیروت ۱۳۸۳.
(۱۳) اصمعی، العرب قبل الاسلام، چاپ محمد حسن ال یاسین، بغداد ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
(۱۴) تورات، کتاب عهد عتیق، ترجمه و چاپ ساروخاجیکی.
(۱۵) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶.
(۱۶) الدمشقی، نخبه الدهر، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۷) سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمر البارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۸) الزبیدی، تاج العروس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴.
(۱۹) طبری، تاریخ طبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷.
(۲۰) محمد احمد جاد الموالی، علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، ایام العرب، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۲۱) المقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ لیدن، بریل ۱۹۰۶.
(۲۲) مسعودی، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
(۲۳) مسعودی، مروج الذهب، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
(۲۴) همدانی، الالکیل، چاپ محمدبن علی الاکوع الحوالی، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۲۵) یعقوبی، تاریخ یعقوبی، چاپ بیروت.
(۲۶) قرآن کریم.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «قحطان»، شماره ۷۳۰۷.