قبیله بنیحارث بن کعب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنیحارث بن کعب، قبیله عرب قحطانی یمانی از دودمان حارث بن کعب بن عمرو بن عُلَه بن جَلد بن مالک (مَذحِج) که نسب آنان به نیای بزرگشان یَعرب بن قحطان میرسد.
از نام این قبیله، گاه به صورت بَلحارث یاد میشود.
حارث بن کعب را از «معمَّرین» دانستهاند و در فصاحت نامبردار بوده است. وی در ۱۶۰سالگی در جمع فرزندانش، ضمن بیان خصلتهای انسانی خویش و وصایای خردمندانه اخلاقی و الهی به آنان، خود را از چند تن عرب دانسته است که بر
دین شُعیب پیامبر (علیهالسلام) باقی بودهاند.
از میان تیرههای فراوان قبیله بزرگ مالک بن اُدَد، بنیحارث
حکومت و ریاست را به دست داشت.
به نوشته برخی، نیاکان بنیحارث،
بنیمذحج، پس از ویرانی سد مَارِب این منطقه را ترک گفتند و به شهر
نجران، در میان
حجاز و
یمن، رفتند و پس از نبرد با اَزْد، قبیله دیگر قحطانی، که پیش از آن در آنجا سکونت گزیده بودند، بر این ناحیه استیلا یافتند و تا ظهور
اسلام ریاست آنجا را در اختیار داشتند.
با این حال، برخی نسب بنیحارث را به ازد میرسانند. به عقیده آنان، بنیحارث پس از غلبه بر ازد و به دست گرفتن ریاست، نسب آنان را یافتهاند.
بنیحارث مردمانی نیرومند و بینیاز از اتحاد با دیگر قبایل بودهاند، ازاینرو آنان را از جَمَرات عرب (سه جمره:
بنوضبه، بنوحارث،
بنونمیر) شمردهاند
که دیگر قبایل درصدد پیمان بستن با آنان برمیآمدند.
بنیحارث به کارهایی چون بافتن بُرد (نوعی جامه) اشتغال داشتند و در دباغی پوست صنعتگرانی ماهر بودند.
محل اصلی سکونت بنیحارث شهر نجران و نواحی پیرامون آن و در همسایگی هَمْدان، دیگر قبیله قحطانی، و بنی ذُهل بن مُزَیقیاء از تیرههای ازد، بود.
جز این مناطق، از سرزمینهای بسیاری در جنوب شبه جزیره به عنوان منزلگاههای پایدار بنیحارث یاد شده است.
دستههایی از بنیحارث نیز به نواحی شام مانند جَوابی
و فَلجه از توابع
دمشق و همچنین حیره در
عراق مهاجرت کردند و راه را برای مراوده و تحول اعتقادی در بنیحارث گشودند.
در دوره
جاهلیت و اسلام، بنیحارث در برخی از «ایام العرب» شرکت داشتند که از آن جمله است: یوم مسعط،
یوم کُلاب،
یوم حِضره،
یوم سَحْبَل،
یوم فَیْف الریح،
یوم السَلِف،
یوم المامور
و یوم قَضیب،
که البته در همه اینها پیروزی قرین بنیحارث نبود.
از جنگهایی که پس از اسلام و قبل از گرایش به این دین، بنیحارث پیروزمندانه در آن شرکت کرد، میتوان از نبرد با بنی زُبَید به سرکردگی عمروبن مَعدیکرب زُبیدی یاد کرد.
در روز نبرد بدر نیز جنگی در رَزم با بنی مراد روی داد که به پیروزی قاطع بنیحارث و باقی ماندن بت یَغوث در میان ایشان انجامید.
بت کهن یغوث به دنبال منازعهای که در میان بنیمراد بر سر نگهداری آن صورت گرفت، به نجران نزد بنینار، از تیرههای بنیحارث، منتقل، و از آن استقبال شده بود. این بت به همه بنیمذحج تعلق داشت.
بنیحارث همچنین به پرستش بت یا بتخانه ذوالخَلَصه در عَبلاء در چهار منزلی مکه به سوی یمن، میپرداختند و تولیت آن را به دست داشتند که پس از فتح
مکه، به دستور
پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) ویران شد و بعدها در جای آن مسجد جامعی بنا گردید.
با این حال، ادیان توحیدی در میان بنیحارث به سان دیگر قبایل عرب جنوبی ریشه دوانیده بود و گروهی از بنیحارث بر آیین یهود بودند.
بسیاری هم به مسیحیت گرویده بودند و نجران پایگاه مهم این آیین بود.
بنیحارث همچون لَخمیان (آلمنذر) حیره و غَسّانیان شام و احتمالاً تحت تاثیر آنان و به دنبال مهاجرت دستههایی از بنیحارث بدانجا، توجه خاصی به ساختن معابد باشکوه داشتند، از آن جمله است دیر یا کعبه نجران که رَبَّه نیز خوانده میشد
و به دست خاندان عبدالمدان بن دیّان، از بزرگان بنیحارث، پایه گذاری شده بود و اداره میگردید.
اعشی در ابیاتی از کعبه نجران یاد کرده است
با این حال، برخی همچون ابن کلبی
کعبه نجران را بنایی معمولی دانستهاند نه پرستشگاه، و بنا به روایتی از همو
کعبه نجران با قُبّه چرمی عبدالمسیح بن دارس، پدرزن یزیدبن عبدالمدان حارثی، تطبیق داده شده که از سیصد پوست تشکیل یافته و پناه فراریان و گرسنگان و نیازمندان بوده است.
پس از اسلام، هیئتی از نصارای نجران که در میان آنان عدهای از اشراف نیز بودند، به همراه سه تن از سران ایشان، عبدالمسیح
عاقِب، اَیْهَم سید و ابوحارثه بن علقمه اسقف و پیشوای دینی آنان (از متولیان کعبه نجران) با ظاهری آراسته و شکوهمند در
مسجد مدینه به حضور پیامبر اکرم (صلياللهعليهوآلهوسلم) رسیدند.
گفتگوی آنان درباره مسیح به مباهله
با پیامبر انجامید؛ اما آن گروه از بیم شکست، از مباهله منصرف شدند و به عقد پیمان و پرداخت جزیه گردن نهادند. ابن کلبی
این رخداد را که گویا نخستین دیدار رسمی مسیحیان بنیحارث با پیامبر بوده، قبل از حوادث سال دوم هجری آورده است.
پس از فتح مکه، بنیحارث بیمناک از پیشروی پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم)، به ترمیم دژ نجران پرداختند و مواشی خود را گرد آوردند،
اما پیامبر همراه با نامههایی که به سران قبایل فرستاد، نامهای نیز برای اسقف بنیحارث و دیگر مقامهای روحانی نجران نوشت و تضمین داد که به شرط خیراندیشی و صلاح و دوری از ستم، حقوق و موقعیت مذهبی آنان محفوظ خواهد بود.
پیامبر همچنین نامهای برای بنیضباب، تیره دیگر بنیحارث، نوشت و مواضعی را به شرط گزاردن نماز و زکات و فرمانبرداری از خدا و رسول او و جدایی از مشرکان به ایشان واگذار کرد.
در ربیع الا´خر یا جمادی الاولی سال دهم هجری خالدبن ولید از سوی پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) برای فرا خواندن بنیحارث به اسلام، روانه نجران شد. در پی این دعوت، نجران به صلح گشوده شد و مردم به اسلام گرویدند و زکات پرداختند. هر چند گروهی نیز با خالد درگیر و اسیر شدند.
به دنبال آن، نمایندگان (وفد/ وفود) بنیحارث با افرادی چون قیس بن حُصَین ذی الغُصه، یزید بن عبدالمدان و یزید بن مُحَجَّل به همراه خالد نزد پیامبر آمدند و بر گرایش خود به اسلام تأکید نمودند.
رسول خدا نیز قیس بن حصین را بر ایشان امارت داد و عمرو بن حزم را برای آموزش تعالیم اسلام و گردآوری
زکات، با عهدنامهای نزد آنان فرستاد.
در سال دهم هجری پیامبر (صلياللهعليهوآلهوسلم) علی (علیهالسلام) را برای جمع آوری زکات به نجران اعزام کرد.
بعد از آن ابوسفیان این سمت را عهدهدار شد.
چندی بعد، توده مردم مذحج در نجران، به یاری و همراهی نخستین پیغمبر دروغین، اسود عَنسی ـ که از همین دودمان بود ـ برخاستند
اما پس از اتمام این غائله، مردم نجران با فرستادن هیئتی به
مدینه با
ابوبکر تجدیدعهد کردند و خلیفه نیز قرار پیامبر را با آنان ادامه داد.
ربیع بن زیاد حارثی در زمان
عثمان، والی
سیستان شد.وی هنگام ترک آنجا، فردی از بنیحارث را به جای خود گماشت.
بنیحارث در روزگار امویان نیز، به مقامهای عالی رسیدند و بر ولایات مهمی از
ایران، مانند خراسان، آذربایجان، فارس، کرمان، ری و اصفهان حکم راندند، تا آنجا که حساسیت
معاویه برانگیخته شد.
هم در زمان او، نخستین قیام موالی به رهبری یکی از وابستگان بنیحارث شکل گرفت.
بنیحارث بعدها در ماجرای براندازی دولت امویان نقش داشتند
و به دلیل خویشاوندی نزدیک با نخستین خلیفه عباسی، ابوالعباس سفّاح، در دستگاه عباسیان پایگاهی شایسته یافتند.
لهجه بنیحارث در زبان عرب جای ویژهای داشت و برخی از لغات را آنان در
عربی متداول کردند.
از میان بنیحارث چهرههای برجستهای در شعر و ادب، در دوره جاهلیت و اسلام، پدیدار شدند که از آن میان میتوان از اینان یاد کرد: عبد یَغوث بن صلاءه و دو نواده او طفیل بن یزید لَجلاج حارثی و مُسهِر
یزیدبن اَبان نابغه
نجاشی حارثی، قیس بن عمرو، شاعر فاسق و هجوپرداز
یحیی بن زیادبن عبیدالله
و حسن بن وَهْب بن سعید و برادرش سلیمان.
حسن بن حسین سُکَّری (متوفی ۲۷۵) نحوی و راویه عرب، اشعار بنیحارث را گردآورده بوده است.
بنیحارث امروزه خود را به قبیله همدان منسوب میدارند.با وجود این، برخی همچنان بر اصالت خویش اصرار دارند.
در حال حاضر، بنیحارث در منطقهای حاصلخیز در پنج کیلومتری شمال
صنعا، در پنج ناحیه مستقرند.
زمینهای این منطقه به کشت انگور، انجیر و هلو اختصاص دارد و به لحاظ وجود آثاری از سُخَیمیان (بنی سُخَیم) از تیرههای قحطانی، به نام آنان مشهور است و جمعیت آن به ۸۸۵، ۲۵ نفر بالغ میشود.
(۱) قرآن.
(۲) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
(۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
(۴) ابن حائک، صفة جزیرة العرب، چاپ
محمدبن علی اکوع، بیروت، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵) ابن حبیب، کتاب المحبر، چاپ ایلزه لیختن شتیتر، حیدرآباد دکن، ۱۳۶۱/ ۱۹۴۲.
(۶) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، بیروت، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۷) ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۸) ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، چاپ نصرت عبدالرحمان، عمان، ۱۹۸۲.
(۹) ابن عبدربه، العقد الفرید، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۰) ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، چاپ احمد محمد شاکر، قاهره، ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶.
(۱۱) ابن قتیبه، کتاب المعانی الکبیر فی ابیات المعانی، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۱۲) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروث عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰.
(۱۳) ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکی پاشا، قاهره، ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۱۴) ابن کلبی، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۵) ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۱۶) ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، مصر، ۱۳۵۵/۱۹۳۶.
(۱۷) علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، بیروت.
(۱۸) عبدالله بن عبدالعزیز بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقا، بیروت، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۹)
احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹، چاپ عبدالعزیز دوری، بیروت، ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ شلوسینگر، اورشلیم، ۱۹۷۱.
(۲۰) عبدالکریم بن محمد سمعانی، الانساب، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۲۱) خلیفة بن خیاط شباب، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ سهیل زکار، بیروت، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۲۲) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷).
(۲۳) علی بن حسین علم الهدی، امالی المرتضی: غرر الفوائد و دُرر القلائد، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۳/۱۹۵۴، چاپ افست، تهران.
(۲۴)
احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳).
(۲۵) علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۶۵ـ ۱۹۷۹.
(۲۶) ابراهیم احمد مقحفی، معجم المدن و القبائل الیمنیة، صنعا، ۱۹۸۵.
(۲۷) یاقوت حموی، معجم الادبا، چاپ دیوید سمیوئل مارگلیوث، قاهره، ۱۹۲۷.
(۲۸) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست، تهران، ۱۹۶۵.
(۲۹)
احمدبن اسحاق یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت.
(۳۰)
احمدبن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن، ۱۹۶۷.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنیحارث بن کعب»، شماره۱۹۷۳.