فمینیسم اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
فیمینیسم اسلامی گرایشی نظری و عملی است که بهطور کلی در ارتباط با نقش
زنان در
اسلام بحث میکند که به نحوی خواستار برابری کامل همه
مسلمانان در وجوه زندگی عمومی و خصوصی بدون هیچ نوع تبعیض جنسیتی میباشد. فیمینیسم اسلامی فهم و قدرتش را از
قرآن میگیرد و در جستجوی حقوق و
عدالت برای زنان و مردان در تمامیت وجودشان است.
یکی از فمینیستهای غربی به نام «گلوریا استاینم»، جمله مشهوری دارد که میتواند شروع مناسبی برای معرفی جنبش
فمینیسم در غرب باشد. وی با لحنی کنایهآمیز چنین میگوید: «یک زن، همان قدر به شوهر نیاز دارد که یک ماهی به دوچرخه (phrases. org).» این جمله، روشنکننده بسیاری از ریشههای
فمینیسم در
غرب است. بیمنطقی آشکار این اظهارنظر، ریشه در رفتار دور از منطقِ تمدن غربی در مقابل زنان غربی دارد. در واقع، دلیل اصلی بروز این جنبش در غرب،
ظلم فاحشی بوده که در تاریخ تمدن غربی بر زنان روا شده است.
از جمله نمونههای کوچک این مسئله، میتوان به محروم بودن زنان از حقوق اولیه خود در کشور
انگلستان اشاره کرد. در این کشور _که خود را مهد تمدن در دوران مدرن میداند_ تا اواخر
قرن نوزدهم، زنان به شکل کلی از حق مالکیت و همین طور دخترانِ هر خانواده به شکل اخص از
ارث محروم بودند. محرومیتهای دیگر، نداشتن حق
رأی تا اواسط قرن بیستم و ممنوعیت تحصیل زنان در دانشگاهها بوده است. درباره حقوق زنان سیاه پوست، وضع بسیار اسفناکتر بوده است. نمونه بسیار کوتاه و در عین حال تأسفبار و به دور از انسانیت، حکایتی است که بارها در متون مرتبط با «
فمینیسم سیاهپوستان» نقل شده است. مطابق این روایت، «مردان سفیدپوست در آمریکا برای تفریح، بر سر جنسیت کودکِ درونِ شکم زنان باردارِ سیاه پوست شرطبندی میکردند و سپس شکم زنِ سیاه پوستِ مفلوک را، در حالی که به درختی بسته شده بود، میدریدند تا نتیجه شرطبندی مشخص شود.
»
بنابراین، ظهور پدیده
فمینیسم در غرب، به ویژه در شکل رادیکال و افراطی آن، واکنشی طبیعی به شرایط اجتماعی _تاریخی حاکم بر روابط مردان و زنان بوده است. هر چند جنبش
فمینیسم در مراحل بعدی با تجدیدنظر در مواضع خود تا حدودی از افراطیگری فاصله گرفت، هم چنان از عدم درک واقعیتهای فطری در زن و
مرد رنج میبرد.
آن چه که با نام
فمینیسم اسلامی شناخته میشود، به دو دوره مجزا تقسیمپذیر است:
در دوره اول، نویسندگان و روشنفکران کشورهای مسلمان با تأسی از آموزهها و نظریهپردازان
فمینیسم غربی، تلاش داشتند و دارند تا برابری جنسیتی را در جوامع خود محقق کنند. درباره دوره اول،
پیش از هر چیز، ذکر این نکته لازم است که نام
فمینیسم اسلامی، هیچ گونه تطابقی با راه بردها و اهداف فعالان این دوره ندارد؛ زیرا مبنا و چارچوب نظری و تفکری آنها مبتنی بر اندیشهها و اصول برآمده از
دین اسلام نیست؛ بنابراین، لازم است تا نام دیگری هم چون «زنان فمینیست کشورهای مسلمان» بر آنان اطلاق کرد.
«از مشهورترین چهرههای این جنبش، می توان از فاطمه مِرنیسی مراکشی، لیلا احمد، نویسنده مصری و آسیه جابر، نویسنده الجزایری- فرانسوی نام برد.
»
تفکر و نوشتههای این افراد از یک ایراد اساسی رنج میبرد و آن هم بریده بودنِ مطلق این جنبش از واقعیتهای فرهنگی و بومی جوامع و کشورهای اسلامی است. اینان بدون توجه به عمق راه بردی اندیشه و آموزههای اسلامی، دنبال آن هستند تا این نکته را القا کنند که راه دستیابی به حقوق زنان در جوامع اسلامی، کنار گذاشتنِ ارزشها و
شریعت اسلامی است. در واقع، این دسته از فمینیستها با چشم بستن بر دلبستگی عمیق زنان مسلمان به ارزشهای دینی، تلاش میکنند تا آنها را قانع کنند که راه سعادتشان همان چیزی است که تمدن غربی، به ویژه در دوره مدرن، برای زنان رقم زده است.
اگر بخواهیم در یک جمله به مشکل اصلی و ریشهای این دوره بپردازیم، باید به این نکته اشاره کنیم که فعالان فمینیست این دوره، تلاش داشتند گفتمان غریبه غربی را در ساختار اسلامی کشورهای مسلمان پیاده کنند که در واقع، وصلهای ناجور و کاری نشدنی بود. یادآوری این نکته نیز ضروری است که «گفتمان
فمینیسم، حتی در بافت فرهنگی جوامع غربی نیز که خود مولد آن است، با چالشها و مقاومت های روزافزون و جدی روبه روست
»؛ بنابراین، شکست آن در کشورهای مسلمان طبیعی است.
در دوره دوم جنبش
فمینیسم اسلامی، زنان مسلمان با درک چالشها و مشکلهای گفتمانی دوره اول، راه کاملاً جدیدی را برگزیدهاند. برخلاف فمینیستهای قبلی _که زنان را وا میداشت تا بین هویت اسلامی و هویت زنانه خود یکی را انتخاب کنند_
پیش روان نظریه جدید با بازگشت به دین اسلام، با توجه به اصلیترین ستون هویت
انسان مسلمان، در قدم اول، زنان مسلمان را از گرفتاری در یک دو راهی بیهوده نجات دادند. شاید بتوان نقطه آغاز این دوره جدید را در جنبشی دانست که حدود پنج سال قبل (سال ۲۰۰۹) با عنوان «مساوات» و با تأسی از سازمان غیردولتی «خواهران مسلمان»
مالزی و با مشارکت تعدادی از زنان کشورهای مسلمان هم چون
ترکیه،
پاکستان، مالزی و... شکل گرفت! از جمله شناختهشدهترین این زنان،
ماریانا ماهاتیر، دختر ماهاتیر محمد، نخست وزیر اسبق مالزی است.
محوریترین اصل این جنبش، این است که تنها راه احقاق حقوق زن مسلمان، بازگشت به اصول شریعت اسلامی و تفسیر جدید از آنهاست. فعالان این جنبش، اعتقاد راسخ دارند که اسلام، به هیچ وجه تعصبی به مردان در مقابل زنان ندارد؛ بلکه این تفسیرهای مردانه از
اسلام است که به مردها حق برتری بخشیده است. از جمله راه بردهای این جنبش تازه تأسیس، برگزاری همایشهای علمی و کارگاههای آموزشی است تا بتوانند تفسیرهای جدیدی از متون اسلامی بیابند و با واردکردن این تفسیرها به
فقه اسلامی و قوانین کشورهای خود، به برابری زنان و مردان در جوامع خود دست یابند؛ البته این جنبش علاوه بر تلاش برای تغییر در قوانین موضوعه کشورهای مطبوع خود، با حضور فعال در بین زنان در نواحی مختلف کشورشان تلاش میکنند تا آنها را از حقوق خود در برابر مردها آگاه کنند.
با وجودی که نقطه آغاز حرکت «فمینیستهای اسلامی» در مقایسه با فمینیستهای دوره اول، از امتیازهای مختلفی هم چون واقعگرایی و استقلال فکری و نظریهای برخوردار است و آن را در جایگاه یک جنبش جریانساز قرار میدهد، ذکر چند نکته درباره این جنبش ضروری است.
پیش از هر چیز به نظر میرسد فعالان این جنبش نتوانستهاند بین اصول و
قوانین اسلامی از یک طرف و فرهنگ سنتی و بومی کشورها و
جوامع اسلامی از طرف دیگر تمایز قائل شوند. اگر ظلم و ستمی بر زنان در کشورهای مسلمان روا میشود، نه از اصل و نه حتی از تفسیر متون اسلامی است؛ بلکه بیشتر، ریشه در اعتقادها و سنتهای جاهلی این جوامع دارد. برای مثال، مگر این نگاه مردانه به زنان که انجام کارهای خانه را وظیفه ذاتی زن میداند، ریشه در
شرع اسلام دارد؟ دین اسلام حتی زنان را در شیردادن به کودک خود مختار قرار داده و حق طلب اجر را نیز در مقابل این کار به آنها داده است. آیا در جوامع اسلامی، این اصول اولیه و مطرح اسلامی نیاز به تفسیر داشته یا دارد؟ بنابراین، ریشه بسیاری از این مشکلها، به مقاومت در برابر اصول اسلامی برمیگردد که از دوران جاهلی و
پیش از اسلام به
ارث رسیده است و ارتباطی با تفسیر خاص از این اصول ندارد. لازم به ذکر است که حضور و ادامه تجلیهای دوره جاهلی فقط محدود به جایگاه و حقوق زنان در جوامع و کشورهای اسلامی نیست. در بسیاری از موارد دیگر هم که لزوماً ارتباطی با زنان و مسائل مبتلا به آنان ندارد، این سنتها با شدت و حدت کورکورانه، دنبال میشوند؛ گویی که از اصول خدشهناپذیر اسلام هستند!
دومین نکتهای که درباره نظریههای فمینیستهای موج دوم قابل ذکر است، غفلت آنها از تنوع شرایط زنان در جوامع مختلف اسلامی است؛ برای مثال، بیتردید احقاق حقوق زنان مسلمان در پاکستان و ترکیه، راه بردها و راه کارهای متفاوتی میطلبد؛ همان طور که معنای حقوق زن مسلمانِ مقیمِ
اسلام آباد و زن مسلمانِ رشدیافته در جامعه قبایلی وزیرستانِ پاکستان از راههای بسیار متفاوتی امکانپذیر خواهد بود.
نتیجه آنکه مسیر «
فمینیسم اسلامی»، مسیری است صعبالعبور که نیازمند حضور فعال و دلسوزانه افرادی با شناخت درست و عمیق از
اسلام و شریعت اسلامی و درکِ صحیح و غیرمتعصبانه از جوامع مسلمان و شرایط ویژه زنان در این جامعههاست.
(۱) Hopkins، Peter and Richard Gale (eds) (۲۰۰۹) Muslims in Britain: Race، Place and Identities Edinburgh.
(۲) Modood، Tariq (۲۰۱۰) 'Multicultural Citizenship and Muslim Politics' Interventions Vol ۱۲, No.
(۳) Yassin-Kassab، Robin (۲۰۰۹) The Road from Damascus London: Penguin؛
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فیمینیسم اسلامی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۳/۲۲.