علی شریعتی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
علی شریعتی مزینانی (۱۳۱۲-۱۳۵۶ش)، مشهور به دکتر شریعتی، اسلامشناس، جامعهشناس، نویسنده، استاد تاریخ و از سخنرانان مذهبی در سده چهاردهم شمسی بود که اندیشههایش در شکلگیری
جمهوری اسلامی ایران نقش داشته است.
دکتر شریعتی برای ادامه تحصیل در رشته دکترای
ادبیات فارسی به
فرانسه رفت و دکترای خود را اخذ نموده و به
ایران بازگشت و ابتدا بهعنوان دبیر دبیرستان و سپس بهعنوان استادیار دانشگاه مشهد شروع به فعالیت کرد. او هم در
اروپا و هم در ایران به فعالیتهای علمی، فرهنگی و سیاسی اشتغال داشت و چندین بار توسط
ساواک دستگیر و زندانی شد. در سال ۱۳۴۸ به
حسینیه ارشاد در
تهران دعوت شد و از آن زمان با سلسله سخنرانیهای معروف خود به مبارزه ضد حکومت شاه پرداخت. از دکتر شریعتی دهها جلد کتاب و مقاله تحقیقی و متون سخنرانی برجای مانده است. گروهها و افراد مختلفی از منتقدان و مخالفان دکتر شریعتی بوده و آراء او را نقد کردهاند و برخی منشاء شکلگیری و فعالیت گروههایی مانند
گروه فرقان را متشکل از آراء شریعتی دانستهاند. علی شریعتی روز ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ درگذشت. آرامگاه وی در
سوریه است.
دکتر شریعتی در دوم آذرماه سال ۱۳۱۲ در مزینان از توابع
شهر سبزوار متولد شد. شریعتی در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته دکترای
ادبیات فارسی به
فرانسه رفت و در مدرسه زبانهای شرقی پاریس بنا به پیشنهاد جمالزاده تز دکترای خود را در زمینه تصحیح دکترای بلخ نوشت و با حداقل نمره لازم کار خود را به اتمام رسانید. شریعتی در سال ۱۳۴۳ به
ایران بازگشت و ابتدا بهعنوان دبیر دبیرستان و سپس بهعنوان استادیار دانشگاه مشهد شروع به فعالیت کرد. دکتر شریعتی در سال ۱۳۴۸ به
حسینیه ارشاد در
تهران دعوت شد و از آن زمان با سلسله سخنرانیهای معروف خود به مبارزه ضد حکومت شاه پرداخت. از دکتر شریعتی دهها جلد کتاب و مقاله تحقیقی و متون سخنرانی برجای مانده است. علی شریعتی روز ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ درگذشت. آرامگاه وی در
سوریه است.
نگاهی به زندگی دکتر علی شریعتی با بازخوانی کتاب «طرحی از یک زندگی» نوشته پوران شریعت رضوی (همسر دکتر)
در فاصله سالهای تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیک تهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند.
سال شمار زندگی دکتر:
۱۳۱۲: تولد؛ ۲ آذر ماه ۱۳۱۹: ورود به دبستان «ابن یمین»؛ ۱۳۲۵: ورود به دبیرستان «فردوسی مشهد»؛ ۱۳۲۷: عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی؛ ۱۳۲۹: ورود به دانش سرای مقدماتی مشهد؛
۱۳۳۱: اشتغال در ادارهٔ فرهنگ به عنوان آموزگار، شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت
قوام السلطنه و دستگیری کوتاه، اتمام دوره دانش سرا، بنیانگذاری انجمن اسلامی دانش آموزان؛
۱۳۳۲: عضویت در
نهضت مقاومت ملی؛ ۱۳۳۳: گرفتن دیپلم کامل ادبی؛ ۱۳۳۵: ورود به دانشکده ادبیات مشهد و ترجمه کتاب ابوذر غفاری؛ ۱۳۳۶: دستگیری به همراه ۱۶ نفر از اعضاء
نهضت مقاومت؛
۱۳۳۷: فارقالتحصیلی از دانشکده ادبیات با رتبه اول؛ ۱۳۳۸: اعزام به فرانسه با بورس دولتی؛ ۱۳۴۰: همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه
ملی، نشریه ایران آزاد؛ ۱۳۴۲: اتمام تحصیلات و اخذ مدرک دکترا در رشته تاریخ و گذراندن کلاسهای جامعهشناسی؛
۱۳۴۳: بازگشت به ایران و دستگیری در مرز؛ ۱۳۴۵: استادیاری تاریخ در دانشگاه مشهد؛ ۱۳۴۷: آغاز سخنرانیها در حسینیه ارشاد؛ ۱۳۵۱: تعطیلی حسینیه ارشاد و ممنوعیت سخنرانی؛ ۱۳۵۲: دستگیری و ۱۸ ماه زندان انفرادی؛ ۱۳۵۴: خانهنشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و
مشهد؛ ۱۳۵۶: هجرت به
اروپا و وفات.
دکتر شریعتی در کاهک از روستاهای بخش داورزن شهر سبزوار متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سالهای کودکی را در کاهک گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مکتبدار ده کاهک).
دکتر در سال ۱۳۱۹ -در سن هفت سالگی- در دبستان ابن یمین در مشهد، ثبت نام کرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید
رضاخان و اشغال کشور توسط متفقین، استاد (پدر دکتر)، خانواده را بار دیگر به کاهک فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابن یمین برمیگردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیتهای استاد کم میشود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب خانه پدر بود. دکتر در ۱۶ سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانش سرای مقدماتی شد. او قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد.
در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی که به تدریج از او روشنفکری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت.
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دکتر در ادارهٔ فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان کاتبپور در کلاسهای شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. دکتر به تحصیل در رشته فیزیک هم ابراز علاقه میکرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت. دکتر در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال ۳۵، توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی آن زمان تدریس شد.
در سال ۳۴، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیاتانسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستانشان برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد. دکتر و دوستانشان همچنان به شرکت در این کلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران دکتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را میآزمود. هفتهای یک بار نیز در رادیو برنامه ادبی داشت و گهگاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ میکرد. در این دوران فعالیتهای او همچنان در
نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.
در تاریخ ۲۴ تیرماه سال ۴۷ با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسیهایش
ازدواج کرد. دکتر در این دوران روزها تدریس میکرد و شبها را روی پایاننامهاش کار میکرد. زیرا میبایست سریعتر آنرا به دانشکده تحویل میداد. موضوع تز او، ترجمه کتاب «در نقد و ادب» نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. به هر حال دکتر سر موقع رسالهاش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد بورس دولتی شامل حال او شده است. پس به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه اساتید به فرانسه برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد.
عطش دکتر به دانستن و ضرورتهای تردیدناپذیری که وی برای هر یک از شاخههای
علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد میکرد. ورود به فرانسه نه تنها این عطش را کم نکرد، بلکه بر آن افزود. ولی قبل از هر کاری باید جایی برای سکونت مییافت و زبان را بهطور کامل میآموخت. به این ترتیب بعد از جست و جوی بسیار توانست اتاقی اجاره کند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجیان (آلیس-آلیانس) ثبت نام کند. پس روزها در آلیس زبان میخواند و شبها در اتاقش مطالعه میکرد و از دیدار با فارسیزبانان نیز خودداری مینمود. با این وجود تحصیل او در آلیس دیری نپایید. زیرا وی نمیتوانست خود را در چارچوب خاصی مقید کند، پس با یک کتاب فرانسه و یک دیکشنری فرانسه به فارسی به کنج اتاقش پناه میبرد. وی کتاب «نیایش» نوشته الکسیس کارل را ترجمه میکرد.
فرانسه در آن سالها کشور پرآشوبی بود. بحران
الجزائر از سالها قبل آغاز شده بود. دولتخواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن. این بحران به دیگر کشورها نیز نفوذ کرده بود.
دکتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال ۳۸، در دانشگاه سربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته
جامعهشناسی به فرانسه رفت. ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلیاش میتواند دکتراییش را بگیرد. پس بعد از مشورت با اساتید، موضوع رسالهاش را کتاب «تاریخ فضائل بلخ»، اثری مذهبی، نوشته صفیالدین قرار داد.
بعد از این ساعتها روی رسالهاش کار میکرد. دامنه مطالعاتش بسیار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گستردهتر از سطح دکترایش بود. ولی کارهای تحقیقاتی رسالهاش کار جنبی برایش محسوب میشد. درسها و تحقیقات اصلی دکتر، بیشتر در دو مرکز علمی انجام میشد. یکی در کلژدوفرانس در زمینه جامعهشناسی و دیگر در مرکز تتبعات عالی در زمینه جامعهشناسی مذهبی.
دکتر در اروپا، به جمع جوانان
نهضت آزادی پیوست و در فعالیتهای سازمانهای دانشجویی ایران در اروپا شرکت میکرد. در سالهای ۴۰-۴۱ در کنگرهها حضور فعال داشت. دکتر در این دوران در روزنامههای ایران آزاد، اندیشه جبهه در آمریکا و نامهٔ پارسی حضور فعال داشت. ولی به تدریج با پیشه گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنها شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد. در سال ۴۱، دکتر با خواندن کتاب «دوزخیان روی زمین»، نوشته فرانس فانون با اندیشههای این نویسنده انقلابی آشنا شد و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن که به قلم
ژان پل سارتر بود، استفاده کرد.
دکتر در سال (۱۹۶۳) از رساله خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارغالتحصیل شد. از این به بعد با دانشجویان در چایخانه دیدار میکرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفتگو میکرد. معمولا جلسات سیاسی هم در این محلها برگزار میشد.
شریعتی از بنیانگذاران
نهضت آزادی ایران در خارج از کشور بود. فعالیتهای شریعتی در خارج از کشور فقط محدود به مسائل ایران نبود. او همکاری صمیمانهای با
نهضتهای آزادیبخش و جنبشهای آزادیخواهانه کشورهای دیگر چون کنگو، الجزایر و
فلسطین داشت؛ وی در تظاهرات آنان حضور یافت و به زندان سیته فرانسه افتاد. شریعتی مقالههای زیادی علیه
امپریالیسم و
صهیونیسم نگاشت و حتی در جمعآوری کمکهای
مالی برای جبهه آزادیبخش فلسطین حضوری فعال داشت. او طی اقامتش در فرانسه با نویسندگانی چون
لوئی ماسینیون (که استادش بود)،
شوارتز، ژان پل سارتر،
هانری لوموز،
کوکتر آشنا شد و
فلسفه غرب و جامعهشناسی آموخت. زندگیش در پاریس همراه با
قناعت و
فقر بود، چنانکه با همسر و سه فرزندش در یک اتاق میزیست. پس از پایان تحصیلات و اخذ دکترا در جامعهشناسی و تاریخ اسلام از دانشگاه سوربن، در تابستان ۱۳۴۳ به ایران بازگشت.
سال ۴۳ بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع
مالی از سوی دولت، دکتر علیرغم خواسته درونی و پیشنهادات دوستان از راه زمینی به ایران برگشت. وی با دانستن اوضاع سیاسی – فرهنگی ایران بعد از سال ۴۰ که به کسی چون او – با آن سابقه سیاسی – امکان تدریس در دانشگاهها را نخواهند داد و نیز علیرغم اصرار دوستان همفکرش مبنی بر تمدید اقامت در فرانسه یا آمریکا، برای تداوم جریان مبارزه در خارج از کشور، تصمیم گرفت که به ایران بازگردد. این بازگشت برای او، عمدتاً جهت کسب شناخت عینی از متن و اعماق جامعهٔ ایران و تودههای مردم بود، همچنین استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، جهت تجدید ساختمان مذهب.
دکتر سال ۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی
ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش، ولی چون دکتر سال ۴۱ از ایران از طریق مرزهای هوایی خارج و به فرانسه رفته بود، حکم معلق مانده بود. پس اینک لازمالاجرا بود. پس بعد از بازداشت به زندان غزلقلعه در
تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت. بعد از مدتی با درجه چهار آموزگاری دوباره به اداره فرهنگ بازگشت. تقاضایی هم برای دانشگاه تهران فرستاد.
تا مدتها تدریس کرد، تا بالاخره در سال ۴۴، بار دیگر، از طریق یک آگهی برای استادیاری رشته تاریخ در تهران درخواست داد. در سر راه تدریس او مشکلات و کارشکنیهای بسیاری بود. ولی در آخر به دلیل نیاز مبرم دانشگاه به استاد تاریخ، استادیاری او مورد قبول واقع شد و او در دانشگاه مشهد شروع به کار کرد. سالهای ۴۵-۴۸ سالهای نسبتاً آرامی برای خانوادهٔ او بود. دکتر بود و کلاسهای درسش و خانواده. تدریس در دانشکدهٔ ادبیات مشهد، نویسندگی و بقیه اوقات بودن با خانوادهاش تمام کارهای او محسوب میشد.
از سال ۴۵، دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشکده مشهد، استخدام میشود. موضوعات اساسی تدریسش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریسش، برخوردش با مقررات متداول دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز میکرد. بر خلاف رسم عموم اساتید از گفتن جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز میکرد. دکتر، مطالب درسی خود را که قبلاً در ذهنش آماده کرده بود، بیان میکرد و شاگردانش سخنان او را ضبط میکردند. این نوارها به وسیله دانشجویان پیاده میشد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش میشد. از جمله، کتاب اسلامشناسی مشهد و کتاب تاریختمدن از همین جزوات هستند.
اغلب کلاسهای او با بحث و گفتگو شروع میشد. پیش میآمد دانشجویان بعد از شنیدن پاسخهای او بیاختیار دست میزدند. با دانشجویان بسیار مانوس، صمیمی و دوست بود. اگر وقتی پیدا میکرد با آنها در تریا
چای میخورد و بحث میکرد. این بحثها بیشتر بین دکتر و مخالفین اندیشههای او در میگرفت. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشتهها درس خود را تعطیل میکردند و به کلاس او میآمدند. جمعیت کلاس آنقدر زیاد بود که صندلیها کافی نبود و دانشجویان روی زمین و طاقچههای کلاس، مینشستند. در گردشهای علمی و تفریحی دانشجویان شرکت میکرد. او با شوخیهایشان، مشکلات روحیشان و عشقهای پنهان میان دانشجویان آشنا بود.
سال ۴۷، کتاب «کویر» را چاپ کرد. حساسیت، دقت و عشقی که برای چاپ این کتاب به خرج داد، برای او، که در امور دیگر بیتوجه و بینظم بود، نشانگر اهمیت این کتاب برای او بود. (کویر نوشتههای تنهایی اوست).
در فاصله سالهای تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیک تهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. پس دکتر، با موافقت مسئولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد. به دلائل اداری دکتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. به هر حال عمر کوتاه تدریس دانشگاهی دکتر، به این شکل به پایان میرسد.
این دوره از زندگی دکتر، بدون هیچ گفتگویی پربارترین و درعین حال پر دغدغهترین دوران حیات اوست. او در این دوران، با سخنرانیها و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در
جامعه به وجود آورد. این دوره از زندگی دکتر به دوران حسینیه ارشاد معروف است. حسینیه ارشاد در سال ۴۶، توسط عدهای از شخصیتهای
ملی و مذهبی، بنیان گذاشته شده بود. هدف ارشاد طبق اساسنامهٔ آن عبارت بود از تحقیق،
تبلیغ و تعلیم مبانی اسلام.
از بدو تاسیس حسینیه ارشاد در تهران، از شخصیتهایی چون
آیت الله مطهری دعوت میشد تا با آنان همکاری کنند. بعد از مدتی از طریق استاد شریعتی (پدر دکتر) که با ارشاد همکاری داشت، از دکتر دعوت شد تا با آنان همکاری داشته باشد که این همکاری با ارائه دو مقاله با رویکرد جدید دینی از سوی دکتر آغاز شد که تمجید استاد مطهری را در پی داشت.
در سالهای اول همکاری دکتر با ارشاد، به علت اشتغال در دانشکده ادبیات مشهد، ایراد سخنرانیهای او مشروط به اجازه دانشکده بود، برای همین بیشتر سخنرانیها در
شب جمعه انجام میشد، تا دکتر بتواند
روز شنبه سر کلاس درس حاضر باشد. پس از چندی همفکر نبودن دکتر و بعضی از مبلغین، باعث بروز اختلافات جدی میان مبلغین و مسئولین ارشاد شد. در اوائل سال ۴۸، این اختلافات علنی شد و از هیئت امنا خواسته شد که دکتر دیگر در ارشاد سخنرانی نکند. اما بعد از تشکیل جلسات و نشستهایی، دکتر باز هم در حسینیه سخنرانی کرد. هدف دکتر از همکاری با ارشاد، تلاش برای پیش برد اهداف اسلامی بود. سخنرانیهای او، خود گواهی آشکار بر این نکته است. در سخنرانیها، مدیریت سیاسی کشور به شیوهای سمبلیک مورد تردید قرار میگرفت.
در اواخر سال ۴۸، حسینیه ارشاد، کاروان حجی به
مکه اعزام میکند تا در پوشش اعزام این کاروان به مکه، با دانشجویان مبارز مقیم در اروپا، ارتباط برقرار کنند.
دکتر با وجود ممنوعالخروج بودن، با تلاشهای بسیار، با کاروان همراه میشود. تا سال ۵۰ دکتر همراه با کاروان حسینیه، سه سفر به مکه رفت که نتیجه آن مجموعه سخنرانیهای میعاد با ابراهیم و مجموعه سخنرانیها تحت عنوان حج در مکه بود، که بعدها به عنوان کتابی مستقل منتشر شد. پس از بازگشت از آخرین سفر در راه برگشت به
مصر رفت، که این سفر رهآورد زیادی داشت، از جمله کتاب آری این چنین بود برادر.
در سالهای ۴۹-۵۰، دکتر بسیار پر کار بود. او میکوشید، ارشاد را از یک موسسه مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال ۵۰، شب و روزش را وقف این کار میکند، در حالیکه در این ایام در وزارت علوم هم مشغول بود. به مرور زمان، حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، که باعث به وجود آمدن جوی یکدستتر و همفکرتر شد. با رفتن این افراد، پیشنهادهای جدید دکتر، قابل اجرا شد. دانشجویان دختر و پسر، مذهبی و غیر مذهبی و از هر تیپی در کلاسهای دکتر شرکت میکردند. در ارشاد، کمیتهای مسئول ساماندهی جلسات و سخنرانیها شد. به دکتر امکان داده شد که به کمیتههای نقاشی و تحقیقات نیز بپردازد.
انتقادات پیرامون مقالات دکتر و استفاده از متون
اهل تسنن در تدوین
تاریخ اسلام و همچنین حضور زنان در جلسات، گذاشتن جلسات درسی برای دانشجویان دختر و مبلمان سالن و از این قبیل مسائل بود. این انتقادات از سویی و تهدیدهای ساواک از سوی دیگر هر روز او را بیحوصلهتر میکرد و رنجش میداد. دیگر حوصله معاشرت با کسی را نداشت. در این زمان به غیر از درگیریهای فکری، درگیریهای شغلی هم داشت. عملاً حکم تدریس او در دانشکده لغو شده بود و او کارمند وزارت علوم محسوب میشد. وزارت علوم هم، یک کار مشخص تحقیقاتی به او داده بود تا در خانه انجام دهد. از اواخر سال ۵۰ تا ۵۱، کار ارشاد سرعت غریبی پیدا کرده بود. دکتر در این دوران به فعال شدن بخشهای هنری حساسیت خاصی نشان میداد. دانشجویان هنردوست را تشویق میکرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال ۵۱، درست یکی دو ماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیر زمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد، تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام «سربداران» در ارشاد، حسینیه برای همیشه بسته و تعطیل شد، درست در تاریخ ۱۳۵۱/۰۸/۱۹.
از آبان ماه ۵۱ تا تیر ماه ۵۲، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانیهای دکتر با اسم مستعار به چاپ میرسید.
در تیر ماه ۵۲، دکتر در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد. بعد از جمعآوری لوازم شخصیش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت. شکنجههای او بیشتر روانی بود تا جسمی.
در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام میشد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقاتها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت، ساواک سعی میکرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز برخوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهرههای جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند.
دکتر شریعتی بعد از ۱۸ ماه انفرادی در شب عید سال ۵۴، به خانه برگشت و
عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال ۵۳، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهمترین فصل زندگی اجتماعی-سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار میشد، یا به در منزل او میرفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه میداد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور مینوشت. در همان دوران بود که کتابهایی برای کودکان نظیر کدو تنبل، نوشت.
در دوران خانهنشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید میکرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی میورزید.
در سال ۵۵، با همفکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیتها ادامه دهد. راههای زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار و …
بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانتنامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالیکه تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای
بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در
لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر میانداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را میشناخت، مانع خروج او میشدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامهای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد و خواست پیرامون اخذ ویزا از
آمریکا تحقیق کند.
ساواک در تهران از طریق نامهای که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از
اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدینترتیب کسی از اقامت دو هفتهای او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جوابهای گنگ و نامفهوم دکتر، که میخواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک میشود. ولی به دلیل اصرارهای دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از
اقوام قبول میکند. این خطر هم رد میشود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز ۲۸ خرداد، متوجه میشود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن میرود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه میآورد. دکتر در آن شب اعتراف میکند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا میتواند او را به وطن بازگرداند، او میگوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شده است. در آن شب، دکتر به گفته دخترانش بسیار ناآرام بود و عصبی … شب را همه در خانه میگذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین میآید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش روبهرو میشود. بینیاش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس میگیرند و خواستار جسد میشوند، در حالیکه هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود.
پس از انتقال جسد به
پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی، علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائین و نرسیدن
خون به
قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار
مزار حضرت زینب (سلاماللهعلیها) آرام گرفت! …
۱. با مخاطبهای آشنا؛ ۲. خودسازی انقلابی؛ ۳. ابوذر؛ ۴. ما و اقبال؛ ۵. تحلیلی از مناسک حج؛
۶. شیعه؛ ۷. نیایش؛ ۸. تشیع علوی و تشیع صفوی؛ ۹. تاریخ تمدن (جلد ۱ و ۲)؛
۱۰. هبوط در کویر؛ ۱۱. حسین وارث آدم؛ ۱۲. چه باید کرد؟؛ ۱۳. زن؛
۱۴. مذهب علیه مذهب؛ ۱۵. جهانبینی و ایدئولوژی؛ ۱۶. انسان؛
۱۷. انسان بیخود؛ ۱۸. علی؛ ۱۹. روش شناخت اسلام؛ ۲۰. میعاد با ابراهیم؛
۲۱. اسلام شناسی؛ ۲۲. ویژگیهای قرون جدید؛ ۲۳. هنر؛
۲۴. گفتگوهای تنهایی؛ ۲۵. نامهها؛ ۲۶. آثار گوناگون (دو بخش)؛
۲۷. بازگشت به خویش؛
۲۸. بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی؛
۲۹. جهت گیریهای طبقاتی در اسلام؛ ۳۰. درسهای حسینیه ارشاد (۳جلد)؛
۳۲. برخی پیشتازان بازگشت به خویش در جهان سوم؛
۳۳. فاطمه فاطمه است.
شریعتی مردی که غیرمذهبیها او را نادیده میگرفتند، روحانیان او را سرزنش میکردند و رژیم شاه او را مجازات کرد،
تاثیرگذارترین و مهمترین نظریهپرداز اسلام سیاسی چپ در
ایران و یکی از چهرههای مشهور اسلام سیاسی در
جهان اسلام به شمار میرود.
ایشان قرائتی از
اسلام ارائه میدهد که از آن در ادبیات سیاسی بهعنوان اسلام انتقادی یاد میکنند.
اندیشمندان سیاسی از القاب متعددی برای خطاب قرار دادن ایشان استفاده میکنند. بهعنوان نمونه میتوان از «ولتر انقلاب ایران»،
«مردمیترین مبلغ رادیکالیسم اسلامی»،
«ایدئولوگ انقلاب ایران»
بهعنوان نمونهای از این القاب نام برد.
این «ولتر» یا «ایدئولوگ انقلاب» ذهنی مملو از اندیشههای بحثبرانگیز دارد که بهخاطر همین اندیشهها در کانون توجهات قرار گرفته است. حال در این قسمت از مقاله سعی برآنست تا به مفاهیم اصلی که شکلدهنده ادبیات و ذهنیت فکری و سیاسی است، پرداخته شود:
«بازگشت به خویشتن»، بهعنوان گفتمان اصلی شریعتی، راهحلی بود که ایشان به جامعه تجویز میکرد. این گفتمان در حوزه سیاسی راه و چارهای بود برای نسلی که از استبداد به تنگ آمده بودند و
لیبرالیسم را به دلیل سیاستهای امپریالیستی و استعماری دولتهای غربی و ابتذال اخلاقی این جامعهها شایسته سرزنش میدانست و
مارکسیسم را، به دلیل ماهیت ماتریالیستی و ضدیتش با مذهب، نکوهش میکرد.
بازگشت به خویشتن همچنین راهحلی برای معضل موجود در جامعه روشنفکری بود که افرادی مانند
جلال آل احمد ضمن اذعان به آن معضل از درمان آن عاجز بودند. آل احمد «
غربزدگی» را بهعنوان گرفتاری اجتماعی روشنفکران ایران با بیانی ادبیانه بیان میکرد ولی راهحلی برای درمان آن نداشت، در اینجا بود که شریعتی «بازگشت به خویشتن» را مطرح کرد.
ایشان بازگشت به خویشتن را اینگونه توصیف میکند که: «هنگامی که ما از بازگشت به ریشههای خود سخن میگوییم، در واقع از بازگشت به ریشههای فرهنگی خود حرف میزنیم... ممکن است بعضی از شما به این نتیجه برسید که ما ایرانیان باید به ریشههای نژادی (آریایی) خود بازگردیم. من این نتیجهگیری را بهطور قاطع رد میکنم. من با نژادپرستی، فاشیسم و بازگشت ارتجاعی مخالفم. نکته مهمتر آنکه تمدن اسلامی همچون قیچی عمل کرده و ما را از گذشته پیش از اسلام بهکلی بریده است... نتیجه آنکه برای ما بازگشت به ریشههایمان بهمعنای کشف دوباره ایران پیش از اسلام نیست بلکه بهمعنای بازگشت به ریشههای اسلامی ماست.»
یکی از مهمترین عرصههایی که شریعتی با ورود به آن حساسیتهای زیادی را برانگیخت، حوزه سنت و
مدرنیته بود. در حقیقت ایشان با ورود به گفتمان مدرنیته، قدم در راهی گذاشت که "راه سوم" لقب گرفت. راهی که نه سنت است و نه مدرنیته، بلکه نقد سنت است و مدرنیته. در این راه هم روشنفکران مورد تخطئه قرار میگرفتند و هم سنتگرایان. روشنفکران متجدد از این جهت مورد انتقاد قرار میگیرند که بهعنوان کارگزاران غرب، هیچگاه نمیتوانند با واقعیات جامعه خود سازگار شوند و بدینجهت نمیتوانند مردم را رهبری کنند. سنتگرایان هم، چون تنها مدرنیته را به نحوی منفی نقد میکنند
و در جهت شناخت آن قدمی بر نمیدارند و به دستاوردهای مهم و پیشرفت علوم و فنآوری مدرن هیچگونه توجهی نداشتند، مورد انتقاد ایشان قرار میگیرند.
شریعتی از طریق انتقاد توام به مدرنیته و مذهب سنتی، جنبههای مثبت و منفی هر دو طرف را دستهبندی کرده و آمیزهای از مفاهیم این دو مقوله بهوجود آورد که با در اختیار روشنفکران و نسل جوان قرار دادن آنها، به بسیج آنان در برابر رژیم دست زد. بازسازی او از معانی و نهادهای اسلامی چون
امامت،
ایدولوژی،
شیعه،
تقیه،
انتظار و
توحید در پرتو مجموعهای از انگارههای مدرن چون
آزادی،
روشنفکری، از خود بیگانگی،
استعمار و امپریالیسم،
عدالت، حقوق اجتماعی و دموکراسی اصیل، بهصورت نیروی محرکهای پرقدرت در بسیج روشنفکران و نسل درسخوانده جوان در برابر رژیم شاه در نیمه دوم دهه پنجاه درآمد.
موضعگیریهای شریعتی درباره دو طیف روحانیت و روشنفکر نیز از جذابیتهای خاصی برخوردار است. ایشان معتقد به این بود که اسلام و نهاد رهبری آن در حال حاضر آفتزده است و نیازمند یک بازسازی اساسی است بههمین جهت بود که پروتستانتیسم اسلامی را مطرح کرد. بهنظر ایشان اسلام مانند هر دین دیگری در طول تاریخ مورد سوء استفادههای متفاوتی قرار گرفته است. شریعتی در جستجوی ریشههای این آسیبپذیری دین، به این نتیجه میرسد اسلام هم باید از جنبه تئوریک و هم از جنبه سازمانی مورد بازسازی قرار گیرد. از نظر جنبه تئوریک اسلام را بهعنوان ایدولوژیک مطرح میکند که در محور بعد به آن پرداخته خواهد شد. اما از جنبه اصلاح سازمانی این نکته را مطرح میکند که باید سازمان رهبری دین تغییر اساسی کند. بدینصورت که مشعل رهبری از دستگاه روحانیت به روشنفکران انتقال یابد.
از نظر ایشان بزرگترین مسئولیتی که روشنفکران دارند این است که علتهای واقعی انحطاط، توقف و عقبماندگی جامعه خویش را کشف کنند، و به هموطنان خود در مورد سرنوشت تاریخی و اجتماعی شومشان هشدار دهند.
اما نکته مهمی که در ارتباط با روشنفکران مطرح میکند این است که اینان باید خود را از روشنفکران اروپایی متمایز سازند. شریعتی از اینگونه روشنفکرانی که به تقلید از اروپا میپردازند بهعنوان افرادی از خود بیگانه، خودباخته و بیریشه که شخصیت خود را از دست دادهاند، یاد میکند
و در راه از بین بردن این معضل جامعه روشنفکری، بازگشت به خویشتن را مطرح میکند که ذکر آن گذشت.
شریعتی میکوشید تا اسلام را بهعنوان یک ایدئولوژی جامع و انقلابی معرفی کند و برتریهای آنرا نسبت به ایدئولوژیهایی نظیر
مارکسیسم و
لیبرالیسم بیان کند. ایدئولوژی در نظر ایشان عقیدهای است که جهان اجتماعی، سیستم ارزشی، شکل زندگی و وضع ایدهآل زندگی افراد و جامعه و حیات بشری را در همه ابعاد تفسیر میکند و به سوالات مهم و حیاتیای نظیر چگونهای؟ چه میکنی؟ چه باید کرد؟ و چه باید بود؟ پاسخ میدهد.
در نظر ایشان اسلام یک ایدئولوژی تام و تمامی است که تعیینکننده نظام سیاسی، اجتماعی، شیوه زندگی و تمامی ابعاد زندگی بشر میباشد.
ایشان از دو نوع اسلام یاد میکرد. اسلام بهعنوان ایدئولوژی و اسلام بهعنوان
فرهنگ. اسلام بهعنوان ایدئولوژی یعنی دینی که مسائل اعتقادی آن سلاحی است برای ترقی نوع انسان، رشد اخلاقی، فکری و اجتماعی انسان. این نوع اسلام ابوذرها میسازد، مجاهد و روشنفکر میسازد و یک اسلام کاربردی است. اما اسلام بهعنوان فرهنگ مجموعهای از علوم، معارف و دانشهایی از قبیل
فلسفه،
کلام،
عرفان،
اصول فقه و... است که مجتهدپرور است و امثال
ابوعلی سینا و
فارابی میسازد.
در مجموع ایشان با عرضه کردن اسلام شیعی در قالب یک ایدئولوژی انقلابی مدرن راهی را در عرصه تفکر، اندیشه و روشنفکری باز کرد.
شریعتی شیعه را بهعنوان حزبی که رسالتش انقلاب و مبارزه برای نابودی مثلث شوم زر و زور و تزویر است معرفی میکند.
ایشان وظیفه شیعه را در برابر باطل بودن بیان میکند و لو این به قیمت نابود شدن خویش باشد. شیعه کسی است که بیش از همه انسانها در برابر اشرافیت، اختناق، نظام استضعاف، بهرهکشی، محافظهکاری، عوامفریبی،
جهل و
ترس و
طمع،
غصب و
تبعیض و
تجاوز و زور و
ظلم و جمود،
تقلید و
تعصب و
ذلت و مریدبازی و دستبوسی و... بایستد.
ایشان با معرفی کردن شیعه با صفات خاص دست به یک نوع گونهشناسی خاص از شیعه میزند. شیعه علوی و شیعه صفوی. ایشان تشیع موردنظر خود را تشیع علوی میخواند و آنرا در مقابل تشیع صفوی قرار میدهد. به نظر ایشان شیعه تا زمان صفویه انقلابی و مبارز بود ولی با رسمیت یافتن تشیع صفوی، این مذهب در خدمت دولت و سلطنت درآمد و خصلت ارتجاعی یافت. تشیع صفوی با بکاربردن مفاهیمی همچون تقیه و انتظار، مردم را سکوت و انفعال در برابر تمامی زشتیها و پلیدیهای حکومت وامیداشت.
حال آنکه مراد از تقیه و انتظار دقیقا خلاف این چیزهایی است که در تشیع صفوی به کار برده میشد. بنابراین ایشان نتیجهای که از این مقدمات میگرفت این بود که تشیع صفوی همان افیونی است که مارکس از آن تحت عنوان «مذهب افیون تودهها» یاد میکرد.
چرا که تشیع صفوی با بکاربردن مفاهیمی این چنینی همان نقشی را ایفا میکند که افیون در برابر درد جسمانی ایفا میکند.
شریعتی مفهوم انتظار را بهعنوان یک مفهوم حرکتدهنده، فعالکننده جامعه مورد استفاده قرار میدهد. به نظر وی از مقولهی انتظار میتوان دو تلقی متفاوت و متضاد داشت. یک تلقی از مفهوم انتظار همان رضایت به وضع موجود و منتظر منجی ماندن است که در حقیقت چیزی جز رکود جامعه و سستی و خمودی به ارمغان نخواهد آورد
و دیگر تلقی آن، عبارت است از نه گفتن به وضع موجود
و ترسیم وضع آرمانی و حفظ پویایی و آمادگی برای تحقق آن.
در قرائت شریعتی از انتظار یعنی همین تلقی دوم، انتظار فلسفه اعتراض به وضع موجود و نفی ارزشها و نظامهای حاکم در طول قرون است.
دکتر علی شریعتی بهعنوان یکی از شخصیتهای تاثیرگذار و مطرح در تاریخ اجتماعی ایران دهه ۵۰ به بعد، بهگونهای ظاهر شدند که فضای فکری ایران دهه ۱۳۵۰ را به خود اختصاص داد.
اگر آل احمد با نفوذترین چهره روشنفکری در دهه ۴۰ بود، بدون شک شریعتی در دهه ۵۰ این جایگاه را به خود اختصاص دادند
و نسل روشنفکر و جوانان تحصیل کرده و حتی برخی طلاب را به دنبال خود کشاند. هر چند که ایشان یک نظریهپرداز سیاسی نبود ولی با نظریات اجتماعی خود ایدولوگ خیلی از فعالیتهای سیاسی بهحساب میآمد.
ایشان با شناختی که از زمانه خود داشت به نقد توام سنت و مدرنیته پرداخت. شریعتی درحالیکه قائل به نقش پیامبرگونه طبقه روشنفکر بود و معتقد به انتقال وظیفه رهبری دین از طبقه روحانی به طبقه روشنفکری بود، از آن دسته از روشنفکرانی که به پیروی از غرب و اروپا ریشه و پیشینه خود را فراموش کردهاند، انتقاد میکند و پیشنهاد «بازگشت به خویشتن» را میدهد.
مقصود شریعتی از خویشتن آن خویشتنی است که اسلام بنا نهاده است. اما نه اسلامی که ساخته و پرداخته فقها، مجتهدین و سازمان روحانیت است بلکه اسلامی که ساخته روشنفکران میباشد و ایدئولوژیک است. در نظر ایشان اینگونه از اسلام است که پیشرفتدهنده است و
جامعه و افراد را ترقی میدهد. محصول این اسلام مجاهد و روشنفکر و
ابوذر است. در سایه این تعریف از اسلام است که مفاهیمی همچون تقیه، تشیع، انتظار و... در ادبیات ایشان معنا و مفهوم خاصی پیدا میکنند.
•
باشگاه اندیشه، برگرفته از مقاله «علی شریعتی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۲/۳۱. •
سید ابوالحسن توفیقیان، پژوهه، برگرفته از مقاله «اندیشه سیاسی دکتر علی شریعتی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۳/۱۷. •
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، برگرفته از مقاله «دکتر علی شریعتی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۱/۰۳/۱۷.