عبداللّه بن ابیّ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عبدالله بن اُبّی، که به ابن سلول مشهور است از بزرگان
قبیله خزرج در دوره
جاهلیت در مدینه بود. او را میتوان یکی از چهرههای سرشناس منافقان صدر اسلام دانست.
شان نزول برخی از آیات
قرآن مجید به اعمال منافقانه وی و تلاش برای ایجاد
فتنه در میان مسلمانان اختصاص دارد.
عبدالله فرزند
ابی بن سلول، کنیهاش ابوحباب و از مردم
قبیله خزرج و ساکن
مدینه بود. منابع نسب وی را چنین ضبط کردهاند: "ابوالحباب، عبدالله بن اُبّی بن مالک بن حارث خزرجی". او با انتساب به مادر بزرگِ پدریاش سلول،
به ابن سلول مشهور شد و بزرگ
خزرج در اواخر دوره
جاهلیت و رهبری مطاع بود.
او پس از پیروزی مسلمانان در
جنگ بدر اسلام آورد، ولی
اسلام او منافقانه بود. اگر گرفتاری بر مسلمانان وارد میشد، شماتت میکرد و هرگاه خبر ناگواری را میشنید، آن را پخش میکرد.
علت نفاق او این بود که
اوس و خزرج قبل از اینکه با
پیامبر پیمان ببندند مصمم شده بودند عبدالله بن ابی سلول را به عنوان فرمانروای مطلق خود در
مدینه برگزینند، چون پیش از
هجرت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به مدینه، دو طایفه بزرگ این شهر همواره در حال جنگ و اختلاف بودند؛ اما سرانجام به توافق رسیده بودند که عبدالله بن ابی را فرماندار مدینه کنند و همگی بر فرمان او گردن نهند. حتی بنا به روایتی، تاجی نیز برای او آماده کرده بودند؛ اما با
مسلمان شدن بسیاری از مردم و هجرت رسول خدا به این شهر، همه مردم گرد
پیامبر جمع شدند و عبدالله ناگهان دور خود را خالی دید.
این مسئله برای عبدلله بن ابی بسیار سخت بود تا جایی که در همان لحظات نخستین ورود رسول خدا به مدینه با لحنی جسارتآمیز به پیامبر گفت: «فلانی! به سوی همان کسانی برو که تو را فریفتند و با تو حیله کردند و تو را به اینجا کشاندند. نزد همانان برو و ما را در سرزمین خودمان فریب نده!»
عبدالله به ناچار اظهار مسلمانی کرد؛ اما هرگز در درون دل خود به رسول خدا ایمان نیاورد و همواره موجبات آزار پیامبر را فراهم میکرد. گاه تصمیم به اخراج پیامبر از مدینه میگرفت، گاه نقشه قتل او را میکشید و گاه در برابر دستوراتش ایستادگی میکرد. خلاصه رئیس منافقان مدینه، عبدالله بن ابی بود.
سوره منافقون و
آیات بسیار دیگری که در مذمت منافقان نازل شده، اشاره به رفتار و کردار او دارد.
شان نزول آیه ۸
سوره منافقون در مورد طعن عبدالله بن سلول بوده است: «لئن رجعنا الی المدینة لیخرجنّ الاعزّ منها الاذلّ؛
چون به
مدینه باز گردیم، صاحبان عزت، ذلیلان را از آنجا بیرون خواهند کرد.»
بعد از خاتمه
غزوه بنیمصطلق، در جریان نزاعی که بین انصار و مهاجر برای نوشیدن آب در سرچشمه
مریسیع، پدید آمد؛ عبدالله بن ابی با استفاده از این پیشآمد، سعی در ایجاد فتنه داشت و در جمع نزدیکانش، سخنان تندی علیه مهاجران بر زبان راند. هنگامی که
عمر بن خطاب از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تقاضای قتل او را کرد، فرزندِ عبدالله، گفت: اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) دستور قتل پدرش را صادر کند، او عهدهدار اجرای آن خواهد شد تا مسلمانی خود را ثابت کند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) به پاس حرمت پسر، عبدالله را بخشید و پس از مرگش بر او
نماز خواند. پس از این بود که آیه: «ولا تصلّ علی احد منهم مات ابداً ولا تقم علی قبره...؛ چون بمیرند، بر هیچیک از آنان نماز مکن و بر قبرشان نایست... .»
نازل شد.
در بازگشت از بنیمصطلق
عایشه همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به دلیلی از لشکر مسلمین جا مانده بود. او توسط یکی از مسلمانان به نام «
صفوان بن معطّل» که او نیز به دلیل حاجتی از لشکر جا مانده بود به لشکر مسلمانان ملحق شد این موضوع بهانه دست منافقین داد تا با سخنان کذبشان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برنجانند. آنها بخصوص عبدالله بن ابی، بر عایشه تهمتی ناروا زده آن را در مدینه منتشر کردند
تا اینکه با نزول آیات ۱۱تا ۲۰
سوره نور کید و نفاق منافقین بر همگان روشن گشت و عایشه از این
تهمت تبرئه شد.
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگران پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۱۱۷.
دانشنامه رشد، برگرفته از مقاله «عبدالله بن ابی»، تاریخ بازیابی ۹۷/۱۰/۳.