طبقه بیست و یکم فلاسفه اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبقهبندی
فلاسفه اسلامی از نظر سیر زمانی بر حسب استاد و شاگردی میباشد. یعنی آنانکه در یک طبقه قرار میگیرند، یا واقعا از اساتید طبقه بعدی و شاگردان طبقه قبل هستند و یا همزمان آنها میباشند. منظور از
فلاسفه اسلامی آنهایی هستند که در جو اسلامی و محیط اسلامی فعالیت داشتهاند و احیانا
مسلمان هم نبودهاند. در طبقه بیست و یکم سه تن از فیلسوفان اسلامی حضور دارند که عبارتند از:
میرداماد،
شیخ بهایی و
میرفندرسکی.
میر محمدباقر داماد. معروفتر از آن است که نیازمند به معرفی باشد. پس از حمله مغول، به عللی که فعلاً بر من روشن نیست جز در فارس
حوزه علمی قابل توجهی به چشم نمیخورد. البته در
هرات و
سمرقند و جاهای دیگر احیاناً افرادی بودهاند ولی
حوزه گرم ظاهراً منحصر به شیراز بوده است.
متاسفانه
حوزه شیراز فوقالعاده خصلت جدلی دارد. در طول تقریباً دو قرن و نیم، بیشتر کوششها صرف مجادلات میشده است؛ بر گفتههای یکدیگر شرح و حاشیه مینوشتهاند و بر آن حاشیهها نیز حواشی دیگر و همچنین حاشیه بر حاشیه... در عین حال دوره شیراز دوره آمادگی بوده است. در زمان شاه عباس کبیر با طلوع افرادی مانند میرداماد و شیخ بهایی و میرفندرسکی،
اصفهان مرکز علوم عقلی اسلامی گشت- به طوری که شخصی مانند
صدرالمتالهین از وطنش شیراز مهاجرت میکند و برای کسب فیض به
اصفهان میآید- همچنانکه با مهاجرت علمای
جبل عامل از قبیل
محقق کرکی به
ایران،
حوزهای بسیار عالی فقهی در
اصفهان تشکیل شد. از مشخصات
حوزه فلسفی اصفهان این است که دیگر از آن بحث و جدلها که غالباً کم فایده بود خبری نیست.
فلسفه به وسیله میرداماد رنگ و بوی دیگری میگیرد که اکنون جای بحث آن نیست. میرداماد اگر از حکمای طراز اول اسلامی به شمار نرود، لااقل در طراز دوم هست. وی علاوه بر اینکه
فیلسوف بود، فقیه و ریاضیدان و ادیب و رجالی هم بود. روی هم رفته مردی جامع بود و خود را «معلم ثالث» میخواند. وی
حوزه درس باشکوه و گرم و پربرکتی تشکیل داشت. ما در طبقه بیست و دوم بعضی از شاگردان او را معرفی خواهیم کرد.
میرداماد در کتاب قبسات خود پایههای یک
فلسفه محکم را بر مبنای عقلگرایی و خردورزی پیریزی نمود و از این طریق دریچه جدیدی را برای فهم معارف شیعی گشود و ابعاد جدیدی از حکمت شیعی را کشف نمود. میرداماد در نگارش خود شیوه و روشی را در پیش گرفت که رفتهرفته تبدیل به سبکی کاملاً ویژه در نثر وی شده است استفاده از واژههای ثقیل غیر مانوس، سبکی فخیم در نوشتههای میرداماد پدید آورده است؛ بهگونهای که این امر موجب شده که در برخی موارد نگارش او به اغلاق گراید. پراهمیتترین اثر
فلسفی میرداماد قبسات است.
امام خمینی از این کتاب تعریف کرده و معتقد است میرداماد کتابی نوشته که در آن برهان متینی بر حدوث عالم بیان شده است.
ایشان کتاب
قبسات میرداماد را یکی از کتابهای کمنظیر میداند.
از جمله مباحثی که درباره آنها از آثار میرداماد استفاده کرده است عبارتاند از:
۱- حدوث دهری:
حدوث دهری از ابداعات میرداماد است. امام خمینی به این حدوث دهری توجه کرده و در تفسیر برخی از آیات الهی از آن بهره گرفته است. ایشان تفاوت حدوث دهری با حدوث زمانی را در این میداند که سبق به عدم در حدوث دهری در سلسله طولی است، به خلاف حدوث زمانی که سبق به عدم آن، در سلسله عرضی است؛ یعنی عدم مقابل وجود در سلسله عرضی که عدمی سیال است، عدمی زمانی نامیده میشود که همان فقدان وجود شیء در برههای از زمان است.
۲- قضا و قدر: امام خمینی معتقد است محقق داماد در بیان قضا و قدر مطلبی را گفته که حق است و آن اینکه نظام اتم و اکمل عالم از ابتدا تا انتها و تمام عالم از جهت «یلی الربّی» که فیض مقدس و وجود منبسط است، قضای الهی و از جهت «یلی الخلقی» که جهت ماهیتی و بروز ظهور مجالی و حدودات و وجهه غیری است، قدر الهی است.
۳- سرّ زیارت: امام خمینی با استناد به سخن میرداماد، بر این نکته تاکید دارد که پس از مرگ، علاقه نفس به بدن باقی میماند و میتوان گفت با مرگ، تنها علاقه صوری نفس از بدن قطع میگردد، اما علاقه مادی آن باقی میماند؛ زیرا بدن، ماده ظهور نفس است؛ بنابراین، نفس پس از مرگ نیز به طور کامل از بدن قطع علاقه نمیکند و با آن همراه است، و از این روست که زیارت اموات سفارش شده است.
درست معلوم نیست که میرداماد تحصیلات
فلسفی خویش را چگونه و نزد چه کسانی انجام داده است. اساتید او را که شمردهاند عبارتند از: شیخ
عبدالعالی کرکی،
سیدنورالدین عاملی،
تاجالدین حسین صاعد طوسی،
فخرالدین استرآبادی سماکی. سه نفر اول اهل معقول نبوده، استاد منقول میر بودهاند. تنها شخص اخیر است که اهل معقول بوده است. آقای سیدعلی بهبهانی در مقالهای که تحت عنوان «
فلسفه و شرح حال و نقد آثار میرداماد» نوشتهاند میگویند: «فخرالدین محمد حسینی استرآبادی معاصر شاه طهماسب (۹۱۸- ۹۸۴) به نوشته اسکندر بیک از بزرگان سماک استرآباد بوده. از فحوای کلام وی استفاده میشود که میرداماد مجلس درس او را دریافته ولی از لحاظ زمان همطراز او نبوده (؟) وی را در مقابل
محقق خفری، محقق فخری میگفتهاند».
محدث قمی در
الکنی و الالقاب نیز از این شخص به عنوان استاد میرداماد یاد میکند، همچنین
ریحانة الادب. ولی اتفاقاً از فرد دیگری نیز عیناً به همین نام (فخرالدین استرآبادی حسینی) در همین عصر یاد شده که او نیز اهل معقول بوده، الهیات و جواهر و اعراض
شرح تجرید قوشچی را حاشیه کرده است
و بنا بر نقل آقای
علی دوانی، حاشیه دوانی بر
تهذیب المنطق را نیز حاشیه کرده است.
ابتدا به نظر میرسد که دو نفر به این نام نیست، یک نفر است ولی صاحب
الذریعه تصریح میکند که اینها دو نفرند؛ بعلاوه، فخرالدین سماکی محمد بن الحسن است و آن دیگری محمد بن الحسین. ما اطلاع بیشتری از اساتید معقول میرداماد نداریم. این که فخرالدین سماکی (محقق فخری) نزد چه کسی تحصیل کرده و شاگردان دیگرش چه کسانی بودهاند و در چه سالی درگذشته است، چیز درستی نمیدانیم؛ گویند شاگرد
غیاثالدین منصور دشتکی بوده است. (بنا بر یادداشتی که آقای عبداللّه نورانی از فضلای معاصر فرستاده و از فردوس شوشتر نقل کردهاند. علیهذا میرداماد با دو واسطه شاگرد
صدرالدین دشتکی است.)
شیخ بهاء الدین محمد بن حسین بن عبد الصمد عاملی. از مهاجرین جبل عامل است. در جامعیت علوم و فنون فوقالعادگی دارد. از استادان او در
علوم عقلی (
منطق و
فلسفه) جز
ملاعبداللّه یزدی کسی را نمیشناسیم. سلسله اساتید معقول شیخ از طریق ملاعبد اللّه به
خواجه نصیرالدین طوسی و سپس به
بوعلی میرسد. آنچه مسلّم است این است که شیخ علاوه بر آنکه ادیب و فقیه و مفسر و ریاضیدان و مهندس و شاعر بوده، حکیم و
فیلسوف هم بوده است. از
حوزه درس
فلسفه او اطلاعی نداریم. معروف است که
صدرالمتالهین ابتدا به درس شیخ میرفت؛ شیخ که استعداد خارقالعاده او را دید، او را به درس میرداماد فرستاد. از آثار
فلسفی شیخ نیز چیزی در دست نیست جز رسالهای که میگویند اخیراً در
مصر از او درباره «
وحدت وجود» چاپ شده است
شیخ در سال ۱۰۳۰ درگذشته است.
میرابوالقاسم فندرسکی. اهل فندرسک از توابع استرآباد است. حکیم و ریاضیدان و عارف مشرب است. با آنکه
حوزه بزرگی داشته و شاگردانی تربیت کرده، اطلاع زیادی از زندگانیاش در دست نیست. معاصر شیخ بهایی و میرداماد بوده است. مسافرتی به
هند رفته، از نظریات حکمای هند آگاه شده است. میرفندرسکی رسالهای درباره صناعات نوشته که به نام رساله صناعیه معروف است، و رسالهای در «
حرکت» بر طبق مسلک مشائین نوشته (منتخباتی از این دو رساله اخیراً به همت آقای
سیدجلال آشتیانی در مجموعه منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است.) و در ۱۰۵۰ در سن هشتاد سالگی درگذشته است.
•
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۵۸۲-۵۸۵. •
دانشنامه امام خمینی ، تهران،
موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ، ۱۴۰۰ شمسی.