شیخ فضلالله نوری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شیخ فضلالله نوری (۱۲۵۹-۱۳۲۷ ه ق)، از مجتهدان و علمای
شیعه در
تهران و از پیشروان جنبش مشروطه مشروعه در
ایران بود.
وی از شاگردان
میرزا حبیبالله رشتی،
شیخ راضی و
میرزای شیرازی در
نجف بود و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران روانه
تهران شد.
او از جمله علمایی بود که در امر
سیاست ورود پیدا کرد و حمایت از نهضت عدالتخانه، مقابله با روشنفکران غربزده و فراماسونها در تهیه و تصویب قانون اساسی منهای
دین و
شریعت، مخالفت با کیفیت
حکومت مشروطه و رهبری مشروطه مشروعه از جمله اقدامات اجتماعی و سیاسی شیخ فضلالله بود.
سرانجام مشروطهخواهان بعد از پیروزی بر نیروهای دولتی و فتح تهران و تشکیل
حکومت، به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداخته و شیخ را در دادگاهی
محاکمه و به دار آویختند.
شیخ فضلالله نوری فرزند ملا عباس کجوری، در سال
۱۲۵۹ق. در روستای لاشک در منطقه کجور
مازندران به دنیا آمد.
فضلالله پس از پشت سر گذاشتن دوران کودکی به تحصیل
علوم اسلامی روی آورد. تحصیلات ابتدایی را در «بَلَده» (مرکز منطقه نور) آغاز کرد.
پس از آن به تهران مهاجرت کرد و تحصیلات خویش را تا پایان دوره سطح در آنجا ادامه داد. سپس برای تکمیل دانش خویش به نجف هجرت کرد و نزد استادان بزرگ
حوزه نجف میرزا حبیبالله رشتی و
شیخ راضی به تحصیل پرداخت و بعد از مدّتی در درس
میرزای شیرازی بزرگ شرکت کرد. هیبت، وقار و تیزهوشی استاد، طلبه جوان را آنچنان شیفته وی ساخت که با هجرت میرزای شیرازی به
سامرا وی نیز حوزه نجف را رها کرد و راهی سامرا شد. حضور مستمر در درس میرزای بزرگ و هشت سال حضور در درس شیخ راضی و میرزا حبیبالله رشتی به همراه پشتکار و مداومت در درس و تحصیل، از شیخ فضلالله مجتهدی برجسته و فقیهی نامدار ساخت.
به حقیقت باید او را وارث علم میرزای رشتی و سیاست و مدیریت میرزای شیرازی دانست.
موقعیت حساس سیاسی و اجتماعی
ایران موجب شد تا شیخ فضلالله با اشاره میرزای شیرازی و برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران در سال
۱۳۰۳ ق. روانه
تهران شود.
شیخ فضلالله پس از مهاجرت به تهران، با اقامه جماعت و تألیف و تدریس علوم اسلامی و حوزوی پرداخت. مهارت او در
فقه و
اصول و سایر علوم اسلامی و شناختش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خیلی زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانیان قرار گیرد. «مجلس درس شیخ در تهران دارای اعتبار و اهمیّت فوقالعاده بود و بسیاری از روحانیان به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره میبردند.»
از حوزه تعلیم و تدریس شیخ فضلالله، شخصیهای بزرگواری برخاستهاند، از آن جملهاند:
حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس
حوزه علمیه قم؛
سید حسین طباطبایی قمی؛
آقا
سید محمود مرعشی (پدر
آیتالله سید شهابالدین مرعشی (ره))
سید اسماعیل مرعشی؛
ملا علی مدرس؛
میرزا ابوالقاسم قمی؛
شیخ
حسن تهرانی؛
علامه محمد قزوینی.
مقام علمی شیخ فضلالله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامی از دانشهای دیگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضیات زمان آگاه بود. یکی از کسانی که شیخ را ملاقات کرده است، مینویسد: «مراتب علمی شیخ را هیچ کس از دوست و دشمن منکر نبود و لکن گمان میکردند که فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است. نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقیه علوم هم اطلاع کافی دارند.»
ناظم الاسلام مینویسد: «نگارنده روزی که مشارالیه (شیخ فضلالله) در خانه آقای طباطبایی بود، در مجلس در ضمن مذاکره گفت ملاّی سیصد سال قبل به کار امروز نمیخورد. شیخ در جواب گفت: خیلی دور رفتی بلکه ملای سی سال قبل به درد امروز نمیخورد. ملای امروز باید عالِم به مقتضیات وقت باشد، باید مناسبات دول را نیز بداند.»
ادوارد براون، محقق و تاریخنویس نامدار مینویسد: «شیخ فضلالله از لحاظ علم و آراستگی به کمال معروف و فقیه جامع و کامل ... مجتهد سرشناس و عالمی متبحّر ... و از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود ...»
مهدیقلی هدایت چنین گفته است: «مقام علمیاش بالاتر از (دو سید) مسندنشین (طباطبایی و بهبهانی) است. طلاب و بیشتر اهل منبر دور او را دارند.»
ابوالحسن علوی میگوید: «شیخ فضلالله از شاگردهای نمره اوّل حاجی
میرزا حسن شیرازی معروف بود. در پایتخت مرجع امورات شرعی بود.»
فریدون آدمیت نوشته است: «متفکر مشروطیت مشروعه شیخ فضلالله نوری بود. از علمای طراز اوّل که پایهاش را در اجتهاد اسلامی برتر از طباطبایی و بهبهانی شناختهاند.»
احمد کسروی مینویسد:
«حاجی شیخ فضلالله نوری ... از مجتهدان بنام و باشکوه تهران شمرده میشد.»
و بالاخره
یپرم خان ارمنی ـ که خود عاقبت مجری
حکم اعدام شیخ شد ـ در یادداشتهای خصوصی خود نوشته است:
«شیخ فضلالله نوری ... روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق، وحی مُنزل محسوب میشد.»
شیخ فضلالله علاوه بر فعالیتهای اجتمای و سیاسی و تدریس و تبلیغ دارای آثار علمی ارزندهای است که برخی را تألیف کرده و بر بعضی کتابها شرح و توضیح نوشته است، قسمتی از این آثار عبارتند از:
۱. رساله منظوم فقهی «
الدّرر التنظیم» به عربی.
۲. بیاض (کتاب دعا).
۳. رساله فقهی فی قاعده ضمان الید.
۴. رساله فی المشتق.
۵.
صحیفه قائمیه (صحیفه مهدویه).
۶. ضمایمی بر کتاب
تحفة الزائر از مرحوم
مجلسی (در پایان کتاب).
۷.
الاقبال سید بن طاووس با توضیحات شیخ.
۸. رساله تحریم استطراق حاجیان از راه جبل به مکه معظمه.
۹. روزنامه شیخ (لوایح آقا شیخ فضلالله).
۱۰. تحریم مشروطیت.
۱۱. حاشیه بر کتاب
شواهد الربوبیه ملاصدرا.
۱۲. حاشیه بر کتاب
فرائد الاصول شیخ انصاری.
شیخ فضلالله در
نهضت تنباکو که نخستین قیام فراگیر به رهبری روحانیت بود، نقش فعّالی داشت. او نخستین عالمی بود که به حمایت از
میرزای آشتیانی برخاست.
وی به عنوان نماینده میرزای شیرازی در تهران مورد توجه مردم و روحانیان بود. به طوری که پس از لغو قرارداد تا وقتی که میرزای شیرازی به وسیله شیخ فضلالله از لغو قرارداد اطمینان حاصل نکرد،
حکم حرمت استعمال توتون و
تنباکو را لغو ننمود.
با قتل
ناصرالدین شاه، فرزندش
مظفرالدین شاه به سلطنت رسید. وی ارادهای ضعیف داشت، سادهلوح و زودباور بود و از علم و تدبیری که لازمه فرمانروایی است بیبهره بود. از اینرو اوضاع کشور آشفته بود. این اوضاع نابسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم که یک بار پیروزی در نهضت تنباکو را تجربه کرده بودند، در صدد تغییر وضع موجود برآمدند. از این زمان انجمنهایی برای هدایت مبارزات مردم تشکیل شد که مهمترین آن انجمن مخفی بود که بوسیله آیتالله طباطبایی اداره میشد.
در
محرم سال
۱۳۲۳ ق. سخنرانان در مجالس مذهبی به انتقاد از دولت پرداختند. در همین زمان عکسی از مسیو نوژ بلژیکی که در اداره گمرک ایران کار میکرد با لباس روحانی پخش شد. عالمان و مردم مذهبی این عکس را توهین به جامعه روحانیت دانستند و همین موضوع موجب تظاهراتی در بازار شد. این وضع در تهران با رویدادهای سایر شهرها از جمله خشم مردم
کرمان به جهت برخورد ناشایست
حاکمان کرمان با رهبران روحانی آنجا و نیز نارضایتی مردم
خراسان،
قزوین و
سبزوار از
حاکمان محلّی سبب نارضایتی عمومی در کشور گردید.
مردم و بازرگانان در مسجدی در تهران متحصن شدند. آیتالله طباطبایی و آیتالله بهبهانی به آنان پیوستند و تظاهراتی صورت گرفت که مورد هجوم نیروهای دولتی قرار گرفت. رهبران روحانی به همراه مردم به
حرم عبدالعظیم (علیهالسّلام) پناهنده شدند و در آنجا خاستههای خود را که مهمترین آنها اجرای قوانین اسلامی و ایجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهای مهاجران، روحانیان و مردم به شهر بازگشتند امّا
عین الدوله که پذیرش خواستهها قدرتش را محدود میکرد با خواستههای آنها مخالفت کرد و به زندان و تبعید عدالتطلبان پرداخت. مردم نیز مبارزات خود را تشدید کردند و به رهبری روحانیان دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. در این جریان یکی از طلاب به نام سید عبدالحمید به
شهادت رسید. مردم جسد شهید را برداشته، در شهر به راهپیمایی پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.
آیتالله طباطبایی و آیتالله بهبهانی که رهبری نهضت عدالتطلبی را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شیخ فضلالله در جامعه آگاهی داشتند از اینرو با وی به گفتگو پرداخته، و از او درخواست همکاری کردند. شیخ نیز برای همراهی و حمایت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پیوست. او در ابتدای همکاری و همراهی گفت: من راضی به بیاحترامی به روحانیت و توهین به شریعت نیستم و شما را تنها نمیگذارم هر اقدامی که انجام دادید من هم با شما حاضرم ولی باید مقصود
اسلام و
شرع باشد.
یکی از مهمترین کارهای مجلس تدوین
قانون اساسی بود. در مورد قانون اساسی دو دیدگاه متفاوت مطرح بود. روحانیان و در رأس آنها شیخ فضلالله خواهان قانونی بودند که بر پایه اسلام و شریعت باشد و روشنفکران غربزده و فراماسونها قانونی همسان قوانین کشورهای غربی میخواستند و این اختلاف که ناشی از دیدگاه فکری و اعتقادی آنها بود، سرآغاز تفرقه بین دستههای مبارزان شد.
روشنفکران وابسته و فراماسونها اکثر مجلس را تشکل میدادند بهطوری که تنها در بین شانزده نماینده تهران سیزده نفر آنها
فراماسون بودند.
فراماسونها و دیگر روشنفکران غربزده در نوشتن قانون اساسی و متمّم آن نقش مهمّی داشتند. رئیس هیأت تدوینکننده متمم قانون اساسی «
سعد الّدوله» بود که در بلژیک به عضویت لژ فراماسونی درآمده بود.
از دیگر اعضای آن
حاج امین الضرب، حاج
سید نصرالله سادات اخوی،
سید نصرالله تقوی و تقیزاده بودند که همه فراماسون بودند.
مجلس با چنین افرادی مشغول تهیه و تصویب قانون اساسی شد. شیخ فضلالله که از قبل به توطئههای فراماسونها و روشنفکران غربزده پی برده بود، به همراه آیتالله بهبهانی و آیتالله طباطبایی در جلسات مجلس شرکت کردند تا شاید از راه نصحیت و هدایت بتوانند از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کنند. امّا نمایندگان فراماسون به راه خویش میرفتند.
در این میان روحانیان و عالمان بزرگ
حوزه علمیه نجف یعنی آیات عظام
آخوند خراسانی،
شیخ عبدالله مازندرانی و
میرزا حسین تهرانی نیز با اطلاعات نادرستی که از طرف مشروطهخواهان به آنها میرسید به حمایت از مشروطه برخاستند. شیخ فضلالله به تلاش خود برای اصلاح وضع موجود ادامه داد. او در مورد قانون اساسی پیشنهادهایی به مجلس داد. ذکر
مذهب جعفری به عنوان مذهب رسمی کشور و اصل نظارت فقها بر قوانین
مجلس شورای ملی از جمله این پیشنهادها بود که از هوشیاری و شمّ سیاسی او حکایت داشت. با اینهمه مجلس با نظرات وی مخالفت کرد و او به نشان اعتراض مجلس را ترک کرد.
از این زمان شیخ فضلالله مورد حملات ناجوانمردانه روشنفکران غربگرا و فراموسونها و دیگر ناآگاهان قرار گرفت. یکی از نمایندگان در مذاکرات مجلس درباره شیخ فضلالله گفت: چون او ریاستی پیدا نکرد، راه مخالفت پیش گرفت تا از این راه به ریاست برسد!
از آن پس مطرحشدن بحث آزادی مطبوعات دستاویزی برای حمله به مقدسات دینی و مذهبی شد. روزنامه کوکب دری در شماره ۱۳ سال اوّل خود نوشت: «شما مردم نادان چرا اینقدر اعتقاد به این اشخاص دارید که در هزار و سیصد سال قبل به
یزید بن معاویه یاغی شد و قشون فرستاد، خود (و) همراهانش را کشتند. حالا این مردم روضهخوانی مینمایند، خرج میدهند و مال خود را بیجهت تفریط مینمایند. یک جماعتی به
خاک کربلا اعتقاد دارند، این خاک چه مزیت و برتری با خاکهای دیگر دارد.»
هر چند که با تلاش شیخ و حمایت عالمان
نجف اصل نظارت فقها با تغییراتی به عنوان اصل دوم متمم قانون اساسی تصویب شد،
شیخ فضلالله که شاهد توهین روزنامهها به دین و
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) بود، دریافت که هیچ تضمینی برای اصل نظارت فقها و تطبیق قوانین با شریعت اسلام وجود ندارد و اگر اکنون فکری اساسی برای این کار نشود فردا بسیار دیر خواهد بود.
وی با
حکومت مشروطه مخالفتی نداشت، بحث او در کیفیت این نوع از
حکومت در جامعه اسلامی ایران بود. او معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد، زیرا مردم ایران مسلمان و پیرو این دین هستند و به همین دلیل پیشنهاد کرد تا عنوان
حکومت، مشروطه مشروعه باشد وی بارها گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها را که لابد خواندهاید که به
انبیا و اولیا توهین میکنند.»
رویارویی و نبرد دو اندیشه مشروطه و مشروعه، مخصوص تهران نبود و در شهرهای بزرگ دیگر نیز وجود داشت. در
رشت آیتالله حاج ملا محمد خمامی رشتی، در
زنجان آخوند ملا
قربانعلی زنجانی، در
تبریز میرزا
محمدحسن مجتهد تبریزی و
میرهاشم دَوَچی از طرفداران مشروطه مشروعه بودند.
در تهران نیز آخوند رستمآبادی،
سید احمد طباطبایی،
ملا محمد آملی، شیخ
عبدالنبی نوری،
سید محمد یزدی، شیخ
محمد بروجردی،
حاج میرزا لطفالله، حاج آقا
نورالله مجتهد عراقی، شیخ
علیاکبر مجتهد،
سید علی قطب نخجوانی، شیخ
محمدعلی پیشنماز، آقا
جمالالدین لافجهای، شیخ
علیاکبر طالقانی و ... از شیخ فضلالله و مشروطه مشروعه حمایت میکردند. امّا با این همه، تبلیغات مشروطهطلبان چنان قوی و گمراهکننده بود که جو سیاسی و اجتماعی بهطور کامل موافق مشروطهخواهان بود و همین موجب شد تا جمعی خواهان تبعید شیخ شوند و گروهی حمله به منزل او را طرحریزی کنند. شیخ فضل الله نیز برای اینکه پیام خود را بهتر به مردم برساند با همراهان خویش به حضرت عبدالعظیم (علیهالسّلام) هجرت کرد و در آنجا متحصن شد.
او در یکی از سخنرانیهای خویش خطاب به مردم حاضر در حرم فرمود:
بارها این را گفتهام و باز به شما میگویم که من در موضوع مشروطیت و محدود بودن سلطنت هیچ حرفی ندارم و هیچکس نمیتواند این موضوع را انکار کند، بلکه برای اصلاح امور مملکت و محدودیت سلطنت و تعیین حقوق و وظایف دولت قانون و دستورالعمل لازم است. امّا میخواهم بدانم در مملکت اسلامی که دارای مجلس شورای ملی است، قوانین آن مجلس باید مطابق قوانین اسلام و
قرآن باشد یا مخالف قرآن و کتاب آسمانی؟!
وی در ادامه قرآن کوچک خود را از جیب بیرون آورد و قسم یاد کرد که من مخالف اساس مشروطیت و مجلس نیستم بلکه اوّل کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که باید قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت مطابق با شرع باشد.
تحصنکنندگان برای بیان و توضیح مواضع و اهداف خود روزنامهای به نام لایحه منتشر میکردند. مجلس که از افشاگری و تبلیغات آنها احساس خطر میکرد، با انتشار اطلاعیهای اعلام کرد که کلمه مشروطه نمیتواند چیزی مخالف با دین و
احکام شرعی باشد. این اطلاعیه که پاسخی در حد گفتار و نوشتار به خواستهای متحصنین بود موجب شد تا شیخ فضلالله و یارانش حرم را ترک کرده، به شهر باز گردند امّا این یک برنامه حساب شده برای تفرقه و از هم پاشیدن متحصنین بود و مشروطهخواهان در عمل همان مسیر سابق را میپیمودند.
شیخ فضلالله نیز مشغول درس و بحث علوم اسلامی شد و چون گذشته در موضع مخالفت و در سنگر مبارزه با مشروطیت اروپایی باقی ماند. شیخ و یارانش هر چند در این مرحله فعالیت علمی مخالفت با مشروطه نداشتند وجود آنها خاری در چشم مشروطهطلبان غربگرا بود. از اینرو با جعل تلگرامهایی از طرف علمای نجف شیخ را مُخّل آسایش و مفسِد معرفی کردند. جالب توجه اینکه در یکی از این تلگرامها آمده بود: شیخ فضلالله به علت اخلال و اصلاح مسلمین از
درجه اجتهاد ساقط است. این جاعلان جاهل نمیدانستند که علم و اجتهاد چیزی نیست که کسی بتواند آن را از دیگری سلب کند. امّا ناآگاهی جامعه کافی بود تا این تبلیغات مؤثر واقع شود. پس از آن توطئه قتل شیخ طرحریزی شد و شیخ فضلالله مورد حمله مسلحانه قرار گرفت مجروح گردید.
با مرگ مظفرالدین شاه،
محمدعلی شاه به سلطنت رسید. وی دارای خوی استبدادی بود و به هیچوجه مطیع قانون نبود. علاوه بر این وی پرورش یافته روسها بود و با
حکومتی که بر اساس خواست و منافع
انگلستان روی کار میآمد موافق نبود. از اینرو به وسیله سربازان دولتی و قزاقان روسی به مجلس حمله کرد، عدهای از نمایندگان کشته شدند و برخی دستگیر و تبعید شدند و بساط مشروطه برچیده شد.
خبر حمله به مجلس و کشتن مشروطهخواهان موجب شد تا نیروهای شمال به رهبری سپهدار تنکابنی و نیروهای بختیاری به رهبری سردار اسعد بختیاری به تهران حمله کرده، شهر را به تصرف خود درآورند. با شکست نیروهای دولتی و فتح تهران محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناهده شد. فاتحان تهران مجلسی با عنوان مجلس عالی در بهارستان تشکیل دادند. این مجلس محمدعلی شاه را از سلطنت خلع و
احمد شاه را به پادشاهی برگزید و بقیه مناصب
حکومت را بین خود تقسیم کردند.
اکثر مشروطهخواهانی که
حکومت را به دست گرفتند از عوامل روسیه و انگلستان بودند و به این ترتیب «
حکومت و مجلس دوم هر دو به دست فئودالها و خدمتگزاران
امپریالیسم افتاد.»
حکومت روی کار آمده حتی با معیارهای غربی نیز یک
حکومت مشروطه نبود. فاتحان تهران و حامیان مشروطیت یعنی سردار اسعد و سپهدار هیچیک اعتقادی به
حکومت ملی نداشتند. زیرا «یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی مشروطیت، برانداختن نظام شبه
فئودالیسم ایرانی و نفی قدرتهای محلی
حکومت امثال سپهدار و سردار اسعد بود.»
مشروطهخواهان پس از برقراری
حکومت به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه پرداختند. طرفداران استبداد یعنی شاه و درباریان وحشتزده هر کدام به جایی پناه بردند امّا مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضلالله چون کوه مقاوم و استوار بودند.
پیشنهادهای مختلفی به شیخ فضلالله رسید تا به جایی پناهنده شود. سعدالدوله برای او پیام فرستاد که با وزیر مختار روس و انگلیس گفتگو کردم و برای شما جای مناسبی در سفارتخانه تهیه کردهام تا از خطر محفوظ باشید. یاران شیخ فضلالله خوشحال شدند امّا شیخ بدون عکسالعمل در مقابل این پیام «
لا حول و لا قوه الاّ بالله» میگفت.
پیشنهاد شد که اجازه بدهید پرچم
هلند را که کشور بیطرفی است بر بام خانه نصب کنیم تا در امان باشید. شیخ با تبسمی استهزاگونه فرمودند: باید پرچم ما را روی سفارتخانه بیگانه نصب کنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت به من که از مبلغین
احکام هستم اجازه فرماید، پناهنده به خارج از شریعت شوم.
وی در پاسخ پیشنهاد دیگری اینچنین فرمود:
آیا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را برای
اسلام سفید کردهام حالا بیایم و زیر پرچم بیگانه بروم!
سرانجام مشروطهطلبان برای انتقام از شیخ فضلالله به منزل وی حمله کردند و شیخ را به شهربانی بردند. شیخ فضلالله چند روزی در شهربانی بود و در روز سیزدهم
رجب برای
محاکمه او را به عمارت گلستان بردند. «مدیر نظام نوابی» از مأموران شهربانی و از محافظان شیخ فضلالله، ماجرای
محاکمه شیخ را اینگونه نقل میکند.
اعضای دادگاه شش نفر بودند که مقابل آقا روی نیمکت نشستند. شیخ ابراهیم زنجانی به عنوان دادستان دادگاه از آقا سئوال میکرد. او در موقع
محاکمه به آقا حمله و بیاحترامی میکرد و یکبار نیز گفت: شیخ! من از تو عالمترم. از مخارج
تحصن سؤال شد و آقا بر ایشان توضیح داد و گفت دیگر پول نداشتیم وگرنه ادامه میدادیم. در بین
محاکمه آقا اجازه نماز خواندن خواست و آنها هم اجازه دادند. آقا عبایش را همان نزدیکی روی کف تالار پهن کرد و نماز ظهرش را خواند امّا اجازه ندادند که نماز عصرش را هم بخواند. دوباره از تحصن سؤال کردند.
در بین
محاکمه یپرم خان از در پایین آهسته وارد تالار شد و پشت سر آقا روی صندلی نشست. آقا متوجه او نشد. ولی چند دقیقهای که گذشت حادثهای پیش آمد که وضع تالار تغییر کرد. من در این وقت از آقا قدرت و شجاعتی دیدم که در تمام عمر ندیده بودم و آن وقتی بود که آقا از افراد
محاکمهکننده پرسید: «یپرم» کدامیک از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از سر جایشان بلند شدند و یکی از آنها با احترام «یپرم» را که پشت سر آقا نشسته بود نشان داد و گفت یپرم خان ایشان هستند! آقا همانطور که روی صندلی نشسته بود و دو دستش را روی عصا تکیه داده بود به طرف چپ نصفه دوری زد و سرش را برگرداند و با حالت خشم و تندی گفت: یپرم تویی؟ یپرم گفت بله و بلافاصله گفت: شیخ فضلالله تویی؟ آقا جواب داد بله منم! یپرم گفت: تو بودی که
مشروطه را
حرام کردی؟ آقا جواب داد بله من بودم و تا ابدالدهر هم حرام خواهد بود. مؤسسان این مشروطه همه بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند. پس از آن رویش را برگرداند. در آن موقع که این کلمات با هیبت مخصوصی از دهان آقا بیرون میآمد نفس از در و دیوار بیرون نمیآمد و همه ساکت و سراپا گوش بودند. تماشاچیان حاضر در تالار وحشت کرده بودند. من میلرزیدم و با خود میگفتم این چه کار خطرناکی است که آقا در این موقع انجام میدهد! یپرم رئیس شهربانی و فرمانده نیروهای انتظامی است.
موضوع
محاکمه شیخ فضلالله همین چند سؤال پیرامون تحصن بود.
بساز دار و مقدمات اعدام از شب قبل در میدان توپخانه فراهم شده بود. هنگامی که آقا به طرف میدان توپخانه میرفت نگاهی به جمعیت و بعد رو به آسمان کرد و گفت: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ.
»
دست حق در دست میآمد روان بر پای دار ••• تا بلند آوازه سازد بعد از این آوای دار
آنکه در آیینه اندیشه میبیند خدای ••• کی کند اندیشه از رنج توانفرسای دار
میدان توپخانه از جمعیت موج میزد. نیروهای دولتی مردم را کنار میزدند تا راه باز شود. در این لحظه آقا به عقب برگشت و در میان جمعیت خادم باوفایش را دید و گفت نادعلی! او هم بلافاصله خود را به آقا رساند. مردم همه سراپا گوش بودند. میخواستند بدانند او در لحظه آخر چه کاری دارد. در این وقت آقا دست در جیب کرد و کسیهای بیرون آورد و به نادعلی داد و گفت این مُهرها را خُرد کن. او در این لحظه حساس هم دوراندیش و تیزهوش است و برای اینکه پس از مرگش مشروطهطلبان سندسازی نکنند و از مهرها سوء استفاده نکنند، دستور خُرد کردن آنها را داده است.
پس از آن آقا را روی چهارپایه قرار دادند و او از آنجا آخرین سخنان خویش را بیان کرد. سخنان او تأکیدی بر موضع اصولی و مکتبی گذشتهاش بود. وی خطاب به جمعیت تماشاچی فرمود: خدایا! تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا! تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسسان این اساس بیدین هستند و مردم را فریب دادهاند. این اساس مخالف اسلام است.
محاکمه من و شما بماند پیش
پیغمبر اسلام. او با وجود ضعف و پیری و بیماری آخرین سخنان خویش را با شجاعت و شهامت کمنظیری بیان کرد و تنها ایمان و عشق به یک هدف مقدس است که موجب میشود شخصی اینچنین در مقابل
مرگ و
شهادت ایستادگی کند.
قبل از اینکه ریسمان دار را به گردن وی بیندازند یکی از مشروطهخواهان برای او پیغام آورد که شما مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن رها سازید! شیخ فضلالله گفت: من دیشب پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) را در خواب دیدم و به من فرمود که فردا شب مهمان من هستی و من چنین امضایی نخواهم کرد.
و بعد از چند لحظه طناب دار را به گردن او انداختند و چهارپایه را از زیر پای وی عقب راندند و طناب را بالا کشیدند.
در پای دار مشروطهطلبان شادی میکردند. شیخ فضلالله در راه حمایت از شریعت، سر و جان فدا کرد.
پس از اعدام، جسد شیخ شهید را به حیاط شهربانی منتقل کردند و در وسط حیاط بر روی یک نیمکت قرار دادند. مشروطهطلبان و دیگر افرادی که نسبت به دین کنیه و عداوت داشتند به جسد نیز حمله کردند. نیروهای مسلح با قنداق تفنگ، دیگران با لگد و ... بهطوری که خونابه از جسد سرازیر شد. ابتدا از تحویل جسد به خانواده شیخ جلوگیری کردند و بعد از مدتّی جسد را تحویل خانواده وی دادند. آنان نیز جسد را در خانه مخفی کرده، پس از حدود هیجده ماه آن را به
قم بردند و در یکی از اتاقهای صحن مطهر
حرم حضرت معصومه (علیهاالسلام) به خاک سپردند.
اعدام شیخ شهید نقاب از چهره مدعیان دروغین آزادی و عدالت برداشت و مردم فهمیدند که مشروطیت سرابی بیش نبوده است. کمکم روحانیان دیگر نیز از مجلس و دولت کنار گذاشته شدند و زمینه
جدایی دین از سیاست فراهم شد. آیات عظام
نایینی،
آخوند خراسانی، طباطبایی،
بهبهانی و
طباطبایی یزدی همگی از شهادت شیخ فضلالله متأثر شدند و دریافتند که واقعیتهای تلخی در پشت ظواهر فریبنده پنهان بوده است. امّا دیگر دیر شده بود.
امام خمینی (ره) با تأیید نظر شیخ شهید در مورد مشروطه مشروعه و تجلیل از تلاش او در راه تصویب قانون اساسی موافق با قوانین اسلامی، انحراف نهضت مشروطیت از مسیر صحیح و اعدام شیخ شهید را کار بیگانگان و عمّال داخلی آنها میدانست که به موجب ترس از قدرت اسلام و روحانیان به این کار دست زدند. او در این مورد فرمود:
«لکن راجع به همین
مشروطه و این که مرحوم شیخ فضلالله (رَحِمهُ الله) ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد، در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود، مخالفین، خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند، کاری کردند در
ایران که شیخ فضلالله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را، یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانینما او را
محاکمه کرد و در میدان توپخانه شیخ فضلالله را در حضور جمعیّت به دار کشیدند.»
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شیخ فضلالله نوری»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۴/۱۷.