شريعت، اخصّ از دين و عبارتاز طريقهاى خاصّ براى امّتىازامّتها يا پيامبرى از پيامبران است. فرق آن با دین در اين است كه شريعت، نسخ مىپذيرد، ولى دين به معناى عمومى آن قابل نسخ نيست.
درباره رابطه میان شریعت، طریقت و حقیقت و تفکیک یا عدم تفکیک آنها از یکدیگر دو دیدگاه کلی وجود دارد: ۱- هرکدام از شریعت، طریقت و حقیقت دارای محدودهای خاصاند که با ورود به مرحله بالاتر و کاملتر نیازی به مراحل پیش نیست و در واقع میان این سه مغایرت حقیقی است. ۲- سه اصطلاح شریعت، طریقت و حقیقت، سه تعبیراز یک واقعیتاند و در نفسالامر و واقع با یکدیگر اختلاف ندارند. امام خمینیاز میان دو دیدگاه یاد شده، دیدگاه دوم را میپذیرد و رابطه میان شریعت با طریقت و حقیقت را رابطه ظهور و بطون و آن را طولی میداند
و برایناساس معتقد است شریعت، طریقت و حقیقت از یکدیگر جداشدنی نیستند؛ زیرا نسبت میان ظاهر و باطن نسبت مباین به مباین نیست، بلکه نسبت به کمال و نقص و وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است و تعبیر به ظاهریت و باطنیت، بهترین تعبیر برای بیان مباین نبودن ظاهر و باطن است.
به همین دلیل ایشان معتقد است همان گونه که از شدت اتصال و وحدت میان ظاهر و باطن، احکام هریک به دیگری سرایت میکند، حقایق باطنی و قلبی نیز یکی از ثمرات اعمال ظاهری است و اعمال ظاهری در شریعت، ظهور ملکات و اخلاق نفسانی و باطنی است و ازاینجهت اسلام بر حفظ ظاهر و صورت تاکید کرده و حتی به چگونگی نشستن و برخاستن اهمیت داده است.
و تطهیر ظاهر مقدمه تطهیر باطن است و جدا کردن این مراتب از یکدیگر و به جانب افراط و تفریط افتادن در مسئله، مانع سیر به سوی خداوند است و سالک و طالب حق باید خود را از افراط و تفریط کسانی که میان ظاهر شریعت و باطن آن جدایی قائل شدهاند کند تا سیر الی الله برای او ممکن باشد.
[۸]خمینی، روحالله، دانشنامه امام خمینی، ج۶، ص۳۷۷، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰.