شبهه احمد بصری درباره شناخت حجت های الهی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از اسباب سوء استفاده در جریان
احمد الحسن بصری برای اثبات
وصایت و نیابت
مدعایی امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) بسته «قانون شناخت حجتهای الهی» است. احمد بصری با فراهم نمودن یک بسته معرفتی به عنوان قانون شناخت حجتهای الهی، سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه «حجت خدا» قرار دهد! در این مقاله این بسته معرفتی مورد تحلیل و بررسی کلّی قرار میگیرد.
یکی از موارد سوء استفاده در جریان احمدالحسن بصری، مساله «قانون شناخت حجتهای الهی» است. احمد بصری با فراهم نمودن یک بسته معرفتی به عنوان قانون شناخت حجتهای الهی، سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه «حجت خدا» قرار دهد!
در این بسته، قانون شناخت «تمامی حجت های الهی» در سه مساله «وصیت، سلاح و پرچم» منحصر شده و برای مطابقت آن با شخصیت خود، ابتدا به حدیث موسوم به «وصیت» در کتاب
الغیبه طوسی استناد نموده و سپس با تاویل کردن سلاح
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به علم و تاویل پرچم بر دعوت به حاکمیت الله، سعی در اثبات
وصایت و حجیت خود دارد!
به نحو اجمالی در پاسخ به قانون سه گانه احمد بصری گفته میشود:
اولاً: قانون معرفت انبیاء با قانون شناخت اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تفاوتی آشکاری دارند.
ثانیاً: در هیچ روایتی، قانون معرفت حجت های الهی در این سه مورد منحصر نشده است.
ثالثاً: غیر از مورد اول (وصیت)، هیچ کدام از موارد بعدی (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی نداشته و دو مساله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می باشد.
رابعاً: تاویلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل بیت (علهم السلام) مناسبتی ندارند.
حجّت در لغت، به معنای برهان و بیانی است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند.
این برهان و بیان میتواند اعم از بیان نقلی و عقلی بوده باشد که از آندو به حجت ظاهری و باطنی تعبیر شده است.
چنانچه
امام کاظم (علیهالسّلام) نیز حجتهای الهی را این گونه دسته بندی کرده و فرموده است:
««عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ قَالَ لِی اَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) یَا هِشَام اِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَاَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْاَنْبِیَاءُ وَ الْاَئِمَّةُ (علیهالسّلام) وَ اَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول».»
امام کاظم (علیهالسّلام) فرمود: همانا حجت خداوند برای بندگان، دوگونه است: حجت ظاهری و حجت باطنی. اما حجت ظاهری رسولان و انبیاء و ائمه (علیهمالسّلام) هستند و حجت باطنی عقلها است.
بنابراین، در بین تمامی انسان ها، تنها رسولان و انبیاء و ائمه معصومین (علیهمالسّلام) حجت ظاهری خداوند بوده و افرادی که دارای چنین شاخصهای نباشند، به عنوان حجج الهی شناخته نخواهند شد. البته در این میان،
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) استثناء شده و با وجود اینکه پیامبر یا امام نیست، امّا به عنوان حجت الهی بر تمامی خلق معرفی شده است. چنانچه در روایات آمده است:
««قَالَ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَا وَ عَلِیٌ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ اَعْدَاؤُنَا اَعْدَاءُ اللَّهِ وَ اَوْلِیَاؤُنَا اَوْلِیَاءُ اللَّهِ».»
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: من و
علی، فاطمه،
حسن،
حسین و نُه فرزند حسین (علیهمالسّلام) حجتهای خدا بر خلق او هستیم. دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدا هستند.
بدیهی است که برای شناخت هر کدام از انبیاء و رسولان و همچنین برای شناخت امامان معصوم (علیهمالسّلام) به عنوان اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قانون و شاخصههایی برای شناخت آنان وجود دارد که مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
همان گونه که گفته شد؛ قانون معرفت انبیاء و رسولان (علیهمالسّلام)، ممکن است به اقتضای شرایط و زمان، تغییر یافته و از قانون مشترکی تبعیت ننمایند. چنانچه در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) آمده است:
««الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ، عَنْ اَبِی یَعْقُوبَ الْبَغْدَادِیِّ، قَالَ: قَالَ ابْنُ السِّکِّیتِ لِاَبِی الْحَسَنِ (علیهالسّلام) : لِمَاذَا بَعَثَ اللَّهُ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ (علیهالسّلام) بِالْعَصَا وَ یَدِهِ الْبَیْضَاءِ وَ آلَةِ السِّحْرِ، وَ بَعَثَ عِیسی (علیهالسّلام) بِآلَةِ الطِّبِّ، وَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) وَ عَلی جَمِیعِ الْاَنْبِیَاءِ (علیهمالسّلام) بِالْکَلَامِ وَ الْخُطَبِ؟ فَقَالَ اَبُو الْحَسَنِ (علیهالسّلام): اِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسی (علیهالسّلام) کَانَ الْغَالِبُ عَلی اَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ، فَاَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ، وَ مَا اَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ، وَ اَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ.وَ اِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسی (علیهالسّلام) فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ الزَّمَانَاتُ، وَ احْتَاجَ النَّاسُ اِلَی الطِّبِّ، فَاَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالی بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ، وَ بِمَا اَحْیَا لَهُمُ الْمَوْتی وَ اَبْرَاَ الْاَکْمَهَ وَ الْاَبْرَصَ بِاِذْنِ اللَّهِ تَعَالی، وَ اَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اِنَّ اللَّهَ تَعَالی بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلی اَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلَامَ- وَ اَظُنُّهُ قَالَ: الشِّعْرَ- فَاَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالی مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا اَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ، وَ اَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ».»
ابن سکیت به امام کاظم (علیهالسّلام) عرض کرد: «چرا خدا
موسی بن عمران (علیهالسّلام) را با عصا و ید بیضاء که ابزار جادویند مبعوث کرد و
عیسی (علیهالسّلام) را با معجزات طبی و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با معجزه کلام و سخنرانی؟ امام (علیهالسّلام) در پاسخ فرمود: «هنگامی که خدا موسی (علیهالسّلام) را مبعوث کرد
جادو بر مردم زمانهاش تسلط داشت و خدا مانندی از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و بوسیله آن جادوی آنها را باطل کرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عیسی (علیهالسّلام) را وقتی مبعوث کرد که بیماری فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه ای آورد که مانندش را نداشتند و به اجازه خدا مردهها را زنده کرد و کور مادر زاد و مبتلا به پیسی را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام کرد و خداوند محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در وقتی مبعوث کرد که هنر غالب هم عصرانش سخنرانی و سخنوری بود (و به گمانم شعر را هم فرمود) و از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را بیهوده نمود و حجت را بر آنها ثابت کرد».
بنابراین، راه شناخت اوصیاء و حجج الهی به هیچ وجه یکسان نبوده و ممکن است برخی از انبیاء و رسولان با قانون وصیت، و برخی دیگر با قانون
معجزه و عدهای نیز با اتکاء به شهرت صداقت و امانتداری و یا با استدلال و برهان ظاهر شده و
مدعای (رسالت) خود را اثبات کرده باشند. لذا با مراجعه به تاریخ و روایات مشخص میگردد که استناد حجج الهی به وصیت یا معجزه و ... مساله فراگیری نیست و حتی اگر این قانون فراگیر بود، بایستی
حضرت آدم (علیهالسّلام) نیز بر اساس وصیت شناخته میشد، حال آنکه پیش از او پیامبری نبود تا به وصیت او استناد کند. ضمن اینکه بسیاری از پیامبران الهی به هیچ وصیتی استناد نکرده و حتی هیچ معجزه ای هم ارائه نفرمودند.
به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعوت خود را برای
اهل کتاب، با اتکاء به وصیت حضرت موسی و عیسی (علیهماالسلام) عرضه کرد، اما وقتی همین رسالت را به
قریش و اهل مکه مطرح می کند، به امین بودن و اصالت خانوادگی اش استناد کرده
و در مواجهه با معاندین نیز به معجزه متمسک می شود. لذا مشاهده میشود که پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای متقاعد کردن سه گروه (اهل کتاب، قریش و اهل مکه، معاندین) از سه مدل معرفتی متفاوت استفاده کرده و از یک قانون مشترک تبعیت نفرموده است.
قانون معرفت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختصاصی بوده و تمامی آن حضرات از یک بسته معرفتی مشترک تبعیت کرده و این قانون با تغییر زمان متغییر نمیشود. بنابراین، قانون شناخت اوصیاء رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان حجتهای الهی، دارای دو شاخصه عمده است که باید
مدعی وصایت، بطور یکجا از تمامی آنها برخوردار باشد این شاخصهها عبارتند از:
الف: علائم تکوینی و ودایعی از جانب خداوند متعال.
ب: علائم تشریعی و ودایعی از جانب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
یک دسته از علائم و نشانههایی که
مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از جانب خداوند متعال در اختیار
وصی قرار داده میشود تا بهوسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود. این علائم در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت میکنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی نشانهها و علائم، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این علائم عبارتاند از:
- تکلم بهتمامی زبانها و لهجهها.
- توان ارتباط با تمامی موجودات.
- علم لدنی.
- معجزه.
از دیگر علائم و نشانههایی که
مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از طریق پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در اختیار اوصیا یکی پس از دیگری قرار داده میشود تا بهوسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود. این علائم که در حقیقت ودایع رسول گرامی اسلام در بین اوصیا و جانشینان آن حضرت است، علائم تشریعی نام دارند و عبارتاند از:
- عهد رسولالله.
- وصیتنامه.
- وصیت ظاهره.
- قرابت مشهوره.
- برخورداری از لوازم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مبتنی بر ارائه دو نوع علائم و ودایع است که برخی از جانب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهعنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال هست. هرکدام از این علائم میتواند بهعنوان شرط لازم بوده و مجموع آنها شرط کافی برای تشخیص
وصی و جانشین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به حساب میآیند. بنابراین در پاسخ اجمالی به قانون سهگانه احمد بصری گفته میشود:
_ اولاً قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تفاوتی آشکاری دارد و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.
_ ثانیاً در هیچ روایتی، قانون شناخت حجتهای الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، موارد متعددی را بهصورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کردهاند.
_ ثالثاً غیر از مورد اول (وصیت، ) هیچکدام از دو مورد (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسئله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هست.زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسولالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) غیرممکن است.
_ رابعاً تأویلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهلبیت مناسبتی ندارند.
علی محمدی هوشیار، درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن.