شاهزاده بایزید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شاهزاده بایزید (متوفی ۹۶۹)، پسر
سلیمان قانونی بود.
در۹۳۲ در
استانبول به دنیا آمد.
وی در ۹۴۸، در لشکرکشی به
مجارستان شرکت جست.
او در ۹۵۳ با سمت
سنجق بیگی قره مان به
قونیه اعزام شد.
در ۹۵۵، هنگام لشکرکشیِ پدرش به
ایران، در
آق شهر به پیشوازش شتافت، و موقعی که
سپاه عثمانی در
حلب قشلاق کرده بود، به دعوت پدر، به آنجا رفت.
در ۹۶۰ در اثنای لشکرکشی به
نخجوان، برای حفظ تخت
سلطنت، به
ادرنه فرستاده شد.
پس از کشته شدن
شاهزاده مصطفی (۲۷ شوال ۹۶۰) چون در سرکوبی
دوزمه مصطفی، که به نام شاهزاده مقتول دست به
شورش زده بود، کوتاهی کرد، گفته شد که شورش را خود بایزید ترتیب داده است؛ و این
شایعه اعتماد پدر را نسبت به او سست کرد. با اینهمه
سلیمان قانونی بایزید را
عفو کرد وبه کوتاهیه فرستاد.
بایزید که خود را
وارث طبیعی سلطنت میدانست، با برادر بزرگترش
سلیم، برای دستیابی به سلطنت، به ستیز برخاست. این ستیز هم نتیجه
جاه طلبی بایزید و
دسیسههای سودپرستان و هم ناشی از اوضاع اداری، اجتماعی و اقتصادی مملکت بود. چون بایزید از سویی خود را برتر از سلیم میدید، و از سوی دیگر از اجرای ماده جواز برادرکشی در
قانون نامه فاتح میترسید، با وجود روح صلح جویی که داشت، وارد کشمکشهای کسب
تاج و
تخت شد.
ناخشنودی از سلطنت سلیمان قانونی، با کشته شدن شاهزاده مصطفی گسترش بیشتری یافت.
بایزید، که با
مرگ مادرش
خرم سلطان (۲۶ ج
مادی الاولی ۹۶۵) نیرومندترین پشتیبان خود را از دست داده بود، به گردآوری طرفداران خود پرداخت.
در این وضع، سلیمان قانونی که صلاح میدید پسرانش از یکدیگر دور باشند، بر
مستمری هر یک ۰۰۰، ۳۰۰ آقچه افزود و سلیم را به قونیه و بایزید را به
آماسیه فرستاد (۲۳
ذیقعده ۹۶۵).
بایزید این انتقال را
اهانت به خود شمرد و کوشید که به بهانههایی در کوتاهیه بماند. در این هنگام برای خود افزایش مستمری و برای فرزندانش واگذاری
حکومت درخواست کرد، ولی در قبال پافشاری پدر در ۱۵
محرم ۹۶۶ کوتاهیه را ترک کرد و پس از سفری طولانی، که ۵۵ روز طول کشید، سرانجام در ۱۰
ربیع الاول ۹۶۶ به آماسیه رسید.
سلطان سلیمان قانونی با وعدههایی بایزید را سرگرم میکرد، و در مقابل، او که پدر را گناهکار میدانست در گردآوری نیرو شتاب میکرد.
از آنجا که قانونی نتوانسته بود سربازان روزمزد بایزید را پراکنده کند، از سلیم خواست که به گردآوریِ نیرو بپردازد؛ افزون بر این، برخی از
بیگلربیگیها و
وزیر خود،
محمّدپاشا (صوقُلْلی) را هم به یاری سلیم فرستاد.
در این بین، سلیمان بیرون آمدن بایزید از محلّ حکومتش را نوعی سرپیچی شمرد و برای کشتن او و طرفدارانش فتواها گرفت. در فتوای شیخ الاسلام
ابوالسعود افندی و بعضی از
علمای دین، بایزید به نافرمانی از
پادشاه، دست اندازی به
قلعهها، گرفتن
مال زور از مردم، و گردآوری سپاه متهم و «
باغی» شناخته شده بود.
در این هنگام بایزید، که از آماسیه به
آنکارا آمده بود، به محض آگاه شدن از اوضاع، با نیرویی نزدیک به ۰۰۰، ۳۰ نفر حرکت کرد ودر ۲۱
شعبان ۹۶۶ به حوالی قونیه رسید. امّا چون افرادش تعلیمات نظامی کافی ندیده بودند، در
جنگی که در ۲۲ شعبان آغاز شد و دو روز طول کشید، از نیروهای منظم سلیم شکست خورد و باشتاب به آماسیه برگشت.
او
محیی الدین جرجانی مفتی را نزد پدر فرستاد و درخواست
عفو کرد؛ امّا سلیمان قانونی که پسر خود را شایسته عفو نمیدید، دستور داد تا بی درنگ دستگیرش کنند.
ازینرو بایزید در اول
شوال، با پسران خود، اورخان، عثمان، محمود و عبداللّه، از آماسیه خارج شد، و نزدیک مرزهای شرقی، در نبردی که در
درّه سعد (
سعدُچقوری) میان او و حکام ایالت درگرفت، پیروز شد. امّا چون دریافت که نخواهد توانست در خاک عثمانی پناه بگیرد، در ذیقعده ۹۶۶، با همراهان خود به
ایران پناهنده شد.
بایزید در ۲۱ محرم ۹۶۷ به
قزوین رسید؛
شاه طهماسب، با مراسم شکوهمندی از او استقبال کرد؛ چنانکه
گوهر برسرش افشاندند.
شاه طهماسب به درخواست بایزید، امّا بظاهر، از قانونی عفو او را خواستار شد. قانونی نیز مدت کوتاهی درباره عفو پسر خود اندیشید، امّا به سبب مخالفت سلیم و طهماسب منصرف شد. سلیم روا میدید که برادرش از میان برداشته شود و
طهماسب نیز که میخواست از این کشمکش سود ببرد، نخست به ادّعای آنکه سوءقصدی بر جان بایزید ترتیب داده شده، سپاهیان او را پراکند، سپس در ۲۰
رجب ۹۶۷ او و پسرانش را زندانی کرد.
پس از آن بین قانونی، سلیم و طهماسب، برای تحویل بایزید، نامه نگاریها و مذاکرات آغاز شد. سرانجام، پادشاه ناگزیر شد که بعضی از خواستهای شاه ایران را بپذیرد؛ از جمله ۰۰۰، ۲۰۰، ۱
سکه به طهماسب بپردازد و
قلعه قارص را هم به ایران واگذارد. همچنین سلیم نیز در عهدنامهای پذیرفت که چون به سلطنت رسید، با ایران مناسبات دوستانه داشته باشد. چون قرار بود که پس از رسیدن به توافق بایزید و پسرانش تحویل داده شوند،
ایلچیان عثمانی در ۱۴ ذیقعدة ۹۶۹ به قزوین رسیدند.
روز پنجشنبه ۲۱ ذیقعده بایزید به علی آغا،
چاووش باشی (فرمانده
تبرزین داران محافظ) سلیم، تحویل داده شد و او را همانجا، با طنابی که بر گردنش انداختند، خفه کردند و بعد از او چهار پسرش را نیز به همان سرنوشت گرفتار ساختند. بعدها جنازههای این پنج شاهزاده عثمانی را به
سیواس بردند و در بیرون باروی آن شهر به خاک سپردند. این محل که به آرامگاه
مَلِکِ عجم معروف بود، اکنون بر جا نیست. پسر پنجم بایزید نیز که سه ساله و در
بورسه بود به قتل رسید.
پس از قتل بایزید، برای طهماسب کمتر از مقداری که وعده داده شده بود، ۰۰۰، ۵۰۰
فلوری همراه هدایایی گران قیمت، فرستاده شد.
ه. درنشوام
جهانگرد که در ۹۶۲/۱۵۵۵ بایزید را در
ادرنه دیده است، او را کوتاه قد، پژمرده، زردرنگ، نحیف با
سبیلهای باریک وصف کرده است. همچنین جهانگردانِ دیگر او را مردی مالیخولیایی طبع، امّا دوستدار مطالعه و خیرات، بافضیلت، شاعرمنش، باهوش،
فروتن،
جوانمرد و
جسور دانسته اند.
بایزید با
تخلّص «شاهی» شعر میسرود.
هنگام اقامت در
کوتاهیه، مجمعی از
دانشمندان و
شاعران به نام «عالم عرفان» برپا کرده بود.
در دیوانش، که مشتمل بر ۴۴۳، ۱ بیت است، اشعار فارسی نیز وجود دارد.
همچنین «
عفونامه» منظوم و مردّف به ردیف «بابا»، که از آثار اوست، در آن روزگار در سراسر مملکت خوانده میشد.
ماجرای بایزید، که فقط جنگ خونین داخلی بود، پاره ای تغییرات اداری را نیز به دنبال داشت که از آن جمله است: نفوذ ینی چریها به صورت محافظ در
آناطولی؛ و برقراری این رسم که سنجق تنها به شاهزاده ارشد واگذار شود.
(۱) اطاعت نامه، کتابخانه سلیمانیه، خسروپاشا، ش ۳۴۱.
(۲) شهزاده بایزید (شاهی)، دیوان، کتابخانه ملت، ش ۲۲۵.
(۳) ابراهیم پچوی، تاریخ پچوی، استانبول ۱۲۸۱ـ۱۲۸۳، ج ۱، ص ۴۵، ۳۰۲، ۳۴۱ـ۳۴۲، ۳۸۵ـ۴۰۹.
(۴) تاریخ آل عثمان، کتابخانه اولوجامع بورسه، ش ۲۰۲۱/۴۰، گ ۵۲ر.
(۵) حسین حسام الدین، آماسیه تاریخی، استانبول ۱۹۲۷، ج ۳، ص ۳۱۶ـ ۳۲۰.
(۶) درویش چلبی، جنگنامه در حرب سلطان بایزید، کتابخانه دولتی بیازیت (= بایزید)، ولی الدین
افندی، ش ۲۷۳۵.
(۷) احمد رفیق (آلتین آی)، «قونیه محاربه سندن صونرا شهزاده سلطان بایزیدین ایرانه فراری»، تاریخ عثمانی انجمنی مجموعه سی، ش ۳۶ (۱۳۳۱)، ۷۰۵ـ۷۲۷.
(۸) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ سیدن، بارودا۱۹۳۱، ج ۱، ص ۴۰۸ـ ۴۰۹، ۴۱۱ـ۴۱۲، ۴۱۵ـ۴۱۷.
(۹) سلطان بایزید نام شهزاده حقنده موالی نک وردیکلری فتوادر، کتابخانه دولتی بیازیت، ولی الدین
افندی، ش ۳۲۱۶.
(۱۰) صاری عبداللّه
افندی، دستور الانشاء، کتابخانة سلیمانیه، اسعد
افندی، ش ۳۲۳۲، گ ۲۴۶ پ ـ۲۹۴ر.
(۱۱) طوپقاپی سرای موزه سی آرشیوی، ش E: ۱۳۹۷، ۳۹۲۶، ۶۰۵۸، ۶۰۵۹، ۶۳۱۹، ۶۵۷۲.
(۱۲) عارفی، وقایع سلطان بایزید مع سلیم خان، کتابخانه موزة طوپقاپی سرای، روان، ش ۱۵۴۰.
(۱۳) مصطفی بن احمد عالی، کنه الاخبار، دانشکده زبان و تاریخ و جغرافیای دانشگاه آنکارا، اسماعیل صائب سنجر، ش ۱۷۸۳/۱، گ ۴۵پ ـ ۵۸ پ، ۷۰رـ۷۱ر، ۷۵رـ۸۴ ر.
(۱۴) مصطفی بن احمد عالی، نادرالمحارب، کتابخانة موزة طوپقاپی سرای، ش ۱۲۹۰، گ ارـ۲۵ ر.
(۱۵) غفاری، جهان آرا، تهران ۱۳۴۳ ش، ص ۳۰۴ ـ ۳۰۸.
(۱۶) فریدون بیگ پاشا، منشآت السلاطین، استانبول ۱۲۷۴ ـ ۱۲۷۵، ج ۲، ص ۲۰ـ ۴۸.
(۱۷) قره چلبی زاده، سلیمان نامه، بولاق ۱۲۴۸، ص ۱۷۱، ۱۸۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بایزید»، شماره۴۲۷.