سلامتی اصحاب کهف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند
اصحاب کهف را در این مدت طولانی به خواب برد و بیدار کرد، تا به منکران
معاد که همان متعبدان به الهه و ارباب انواع اصنام بودند، برساند که مردن و زنده شدن عیناً همانند رقود اصحاب کهف و سپس
تنبه و
بیداری آنهاست. چگونه پروردگار تبارک و تعالی
ارواح آنان را در این مدت طویل از آنها گرفت، و شعور و ادراکاتشان را تعطیل کرد، و
حواس آنها را راکد نمود، و آثار بدنیه چون نشو و نما و روییدن مویها و ناخنها و تغییرات صورت و شمایل و ظهور آثار
پیری و فرسودگی را از آنان برداشت، و
سلامت ظاهر بدنهایشان را از خرابی، و لباسهایشان را از کهنگی و پوسیدگی
حفظ فرمود، و سپس آنها را مانند همان روزی که داخل در کهف شدند، رجوع داد. علت شگفت بودن ماجراى اصحاب كهف، درنگ ۳۰۹ ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ايشان در
کمال سلامت بوده است.
قدرت ذهنی و
جهاز هاضمه اصحاب کهف، پس از خواب طولانی سالم ماند:
•• «وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ
وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا»؛
«اينگونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يکديگر سؤال کنند؛ يکى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشى از يک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون يک نفر از خودتان را با اين سکهاى که داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد کداميک از آنها غذاى پاکيزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت کند، و هيچکس را از وضع شما آگاه نسازد...».
کلمه (یتسائلوا) از مصدر تسائل است که به معنی پرسش عدهای از یکدیگر است،
و کلمه (ورق) - به فتحه حرف اول و کسره حرف دوم - به معنای پول است، بعضی گفتهاند به معنای پول نقره است، چه سکهدار باشد و چه بیسکه. و معنای جمله (ان یظهروا علیکم)، (اگر اطلاع یافتند بر شما) و یا: (اگر ظفر یافتند بر شما) میباشد.
و
اشاره به (کذلک) اشاره به خواباندن اصحاب کهف به صورتی است که
آیات سابق بیان نمود؛ یعنی همانطور که نام بردگان را روزگاری طولانی به آن صورت عجیب و مدهش که خود یکی از آیات ما به شمار میرود خواباندیم، همانطور ایشان را مبعوث میکنیم، و بیدار میسازیم تا از یکدیگر پرسش کنند.
این
تشبیه و همچنین اینکه پرسش از یکدیگر را هدف بیدار کردن قرار داده با در نظر گرفتن دعایی که در هنگام ورودشان به
غار کردند، و بلافاصله به خواب رفتند، خود دلیل بر این است که
اصحاب کهف برای این از خواب بیدار شدند، تا پس از پرسش از یکدیگر
حقیقت امر بر ایشان مکشوف گردد، و اصلا به خواب رفتنشان در این مدت طولانی برای همین بوده. آری، اصحاب کهف مردمی بودند که کفر بر جامعهشان استیلا یافته بود، و
باطل در میان آنان غلبه کرده بود، و زورگویی اقویاء از هر سو مردم را احاطه کرده، سپاه یأس و نومیدی از ظهور کلمه
حق و آزاد شدن اهل
دین بر دلهای آنان یورش برده بود.
(قال قائل منهم کم لبثتم) - این جمله دلیل بر این است که یک نفر از ایشان بوده که از دیگران از مدت مکث در غار پرسیده که چهقدر خوابیدهایم. و از آن برمیآید که گویا سائل خودش
احساس طولانی بودن مدت مکث را کرده؛ چون آن کسالتی را که معمولا بعد از خوابهای طولانی به آدمی دست میدهد در خود دیده؛ لذا حداقل به شک افتاده و پرسیده: (کم لبثتم)
(قالوا لبثنا یوما اوبعض یوم) - در جواب وی مردد شده گفتند: یا یک روز یا بعضی از یک روز، و گویا این تردیدی که در جواب از خود نشان دادند، بدین جهت بوده که دیدهاند جای آفتاب تغییر کرده، مثلا اگر صبح به خواب رفته بودند، وقتی بیدار شدند دیدهاند آفتاب در اواسط
آسمان و یا اواخر آن است؛ آنگاه
شک کردند در اینکه در این بین شبی را هم در
خواب گذراندهاند، تا در نتیجه خوابشان یک
روز طول کشیده باشد، و یا چنین نبوده، و در نتیجه پارهای از روز را در خواب بودهاند، بدین جهت جواب خود را با تردید دادند که یا یک روز در خواب بودهایم و یا پارهای از یک روز، وبه هر حال جوابی که دادند یک جواب است.
(قالوا ربکم اعلم بما لبثتم) - یعنی بعضی دیگر ایشان در رد آنهایی که گفتند یک روز و یا پارهای از یک روز خوابیدیم گفتند: (پروردگار شما بهتر میداند که چهقدر خوابیدهاید) چون اگر منظورشان رد آن
کلام نبوده باشد، جا داشت بگویند: (پروردگار ما بهتر میداند).
جمله (ربکم اعلم بما لبثتم) انحصار علم حقیقی به معنای احاطه بر عین موجودات و حوادث، به خدای تعالی را افاده میکند
این را بدان جهت گفتیم تا روشن گردد که عبارت مذکور صرفا برای رعایت ادب نسبت به خدای تعالی نبوده - آنطور که بعضی از مفسرین پنداشتهاند - بلکه برای بیان حقیقتی از حقایق معارف
توحید بوده است، و آن این است که اصولا
علم - به معنای حقیقی کلمه - جز علم خدا نیست؛ زیرا انسان، گذشته از خودش، محجوب از هر چیز دیگری است؛ حتی نهتنها مالک نفس خود نیست، بلکه احاطه به خویش هم ندارد، مگر آنکه خدایش اجازه داده باشد، واگر به غیر خود احاطهای پیدا کند و علمی به هم رساند به آن مقدار میتواند که امارت و نشانههای خارجی برایش کشف نموده، پردهبرداری کند، و اما احاطه به عین موجودات و عین حوادث که علم حقیقی هم همان است علمی است مخصوص خدای تعالی که محیط به هر چیز و شاهد و ناظر بر هر چیز است، و
آیات قرآنی هم که بر این معنا دلالت کند، بسیار زیاد است.
پس شخص موحد اگر
عارف به مقام پروردگار خود باشد باید در هر امری
تسلیم او گردد، و علم را از آن او بداند، وبه خودش نسبت علم ندهد، نهتنها علم بلکه هیچ کمالی چون علم و
قدرت را به خود نسبت ندهد، مگر در جایی که ناچار شود که در آن صورت
حقیقت علم و قدرت را به خدا نسبت میدهد و آنگاه آن مقداری را برای خود اثبات میکند که خدای تعالی تملیکش کرده، و اجازهاش داده؛ همچنان که خودش فرموده: (علم الانسان ما لم یعلم) ونیز فرموده: (قالوا سبحانک لاعلم لنا الاما علمتنا) و نیز آیاتی دیگر.
اصحاب کهف هفت نفر یا بیشتر بودهاند، نه کمتر؛ زیرا در
حکایت گفتوگوی ایشان یکجا تعبیر به (قال) آمده، و دوجا: (قالوا) و چون کمترین عدد جمع سه است؛ نتیجتا عددشان از هفت نفر کمتر نبوده و حداقل سه نفر سؤال کردهاند و حداقل سه نفر جواب دادهاند، و یک نفر هم صاحب کلامی است که کلمه قال در آغازش آمده.
(فابعثوا احدکم بورقکم هذه الی المدینه فلینظر ایها ازکی طعاما فلیاتکم برزق منه) - این جمله نیز تتمه محاوره و گفتوگوی ایشان است، که پیشنهاد میکند یک نفر را به شهر بفرستند تا طعامی برایشان بخرد، و غذایی تهیه کند. ضمیر در کلمه (ایها) به
مدینه برمیگردد، و مقصود اهل مدینه است؛ یعنی کدامیک از اهل شهر طعام بهتری دارد، از او بخرد و بیاورد، و این قسم اضمار را استخدام گویند.
کلمه (ازکی: پاکیزهتر) از
ماده زکات است، و زکات
طعام پاکیزه آن است. بعضی گفتهاند: یعنی حلالتر آن. بعضی دیگر گفتهاند یعنی پاکتر آن، ولیکن اینکه کلمه را به صیغه افعل تفصیل (ازکی) آورده، خالی از این
اشعار و اشاره نیست که مقصود از کلمه مذکور همان معنای اول باشد.
ضمیر در (منه) به طعامی برمیگردد، که از جمله (ازکی طعاما) استفاده میشود بعضی گفتهاند به کلمه (ازکی طعاما) برمیگردد و کلمه (من) در (منه) برای ابتداء و یا
تبعیض است که اگر تبعیض باشد، معنای جمله این میشود که (یکی را بفرستید در شهر بگردد و ببیند کدامیک از فروشگاهها جنس پاکیزهتر میفروشد و مقداری از آن برایتان خریداری کند تا با آن ارتزاق کنید).
بعضی دیگر گفتهاند ضمیر به کلمه (ورق) برمیگردد، آنگاه حرف (من) را بدلی گرفته و گفتهاند: معنای آیه این است که (بیاورد رزقی بدل از پول)، ولی این احتمال بعید است؛ چون مستلزم تقدیر گرفتن ضمیر دیگری است که به جمله قبلی برگردد، علاوه بر اینکه ضمیر مورد گفتوگو
ضمیر مذکر است، و اگر به ورق برمیگشت، باید
مؤنث آورده میشد، به
شهادت اینکه خود آیه قبلا ورق را مؤنث دانسته، دربارهاش اشاره مؤنث به کار برده و فرموده (ورقکم هذه) (و
لیتلطف ولایشعرن بکم احدا) - (
تلطف) به معنای
اعمال لطف و رفق و اظهار مدارات است، پس اینکه فرمود: (ولایشعرون بکم احدا) عطفی است تفسیری، که میخواهد همان جمله قبلی را معنا کند، و مقصود از این کلام به طوری که از
سیاق برمیآید این است که باید این شخص که میفرستید در اعمال نازک کاری و
لطف با اهل شهر در رفتن و برگشتن و
معامله کردن خیلی سعی کند، تا مبادا خصومتی یا نزاعی واقع شود که نتیجهاش این شود که مردم از راز و حال ما سر درآورند.
بعضی دیگر اینطور معنا کردهاند که در معامله بسیار نازک کاری به خرج دهد. ولی کلام مطلق است و قیدی برای خصوص معامله در آن نیست.
خورشید در صبحگاهان و عصرگاهان بر بدن به
خواب رفته اصحاب کهف میتابید و این امر در
سلامتی آنان بسیار تأثیرگذار بود:
•• «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا»؛
«و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مىديدى که به هنگام
طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مى گردد؛ و به هنگام
غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر کس را خدا هدايت کند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر کس را گمراه نمايد، هرگز ولىّ و راهنمايى براى او نخواهى يافت!».
دهانه غار رو به شمال گشوده میشد و چون در نیمکره شمالی
زمین قطعا بوده است،
نور آفتاب به درون آن مستقیما نمیتابید؛ چنانکه
قرآن میگوید: اگر به خورشید نگاه میکردی، میدیدی که به هنگام طلوع، در طرف راست غار آنها قرار میگیرد، و به هنگام غروب در طرف چپ (و تری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال)
و به این ترتیب نور مستقیم آفتاب که تداوم آن ممکن است موجب پوسیدگی و فرسودگی شود، به بدن آنها نمیتابید؛ ولی نور غیر مستقیم بهقدر کافی وجود داشت.
تعبیر به تزاور که به معنی تمایل پیدا کردن است، این نکته را دربر دارد که گویی خورشید مأموریت داشت از سمت راست غار بگذرد و همچنین تعبیر تقرض که معنی قطع کردن و بریدن دارد، نیز مفهوم مأموریت را دربر دارد، و از این گذشته تزاور که از ماده
زیارت است، توأم با آغازگری است که مناسب طلوع آفتاب میباشد، و تقرض قطع و پایان را که در مفهوم غروب نهفته است نیز، مشخص میکند.
بودن دهانه غار به سوی شمال سبب میشد که بادهای ملایم و
لطیفی که معمولا از سمت شمال میوزد، بهآسانی در درون
غار وارد شود و در همه زوایای آن
روح تازهای بدمد.
آنها در یک محل وسیع از غار قرار داشتند (و هم فی فجوة منه).
اشاره به اینکه دهانه غار که معمولا تنگ است، جایگاه آنها نبود؛ بلکه قسمتهای وسط غار را انتخاب کرده بودند که هم از چشم بینندگان دور بود، و هم از تابش مستقیم آفتاب.
در اینجا قرآن رشته سخن را قطع میکند، و به یک نتیجهگیری معنوی میپردازد؛ چراکه
ذکر همه این داستانها برای همین منظور است.
میگوید: این از
آیات خداست، هر کس را خدا
هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست، و هر کس را گمراه نماید، سرپرست و راهنمایی هرگز برای او نخواهی یافت. (ذلک من آیات الله من یهد الله فهو المهتد و من یضلل فلن تجد له ولیا مرشدا)
آری آنها که در راه
خدا گام بگذارند و برای او به جهاد برخیزند، در هر قدمی آنان را مشمول
لطف خود میسازد، نه فقط در اساس کار، که در جزئیات هم لطفش شامل حال آنهاست.
•• «وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ
وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا»؛
«اينگونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يکديگر سؤال کنند؛ يکى از آنها گفت: «چه مدت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشى از يک روز!» (و چون نتوانستند مدت خوابشان را دقيقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدت خوابتان آگاهتر است! اکنون يک نفر از خودتان را با اين سکهاى که داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد کداميک از آنها غذاى پاکيزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. اما بايد دقت کند، و هيچکس را از وضع شما آگاه نسازد...».
جالب اینکه در این
داستان مىخوانیم که
اصحاب کهف بعد از بیدارى با اینکه قاعدتا بسیار گرسنه بودند و ذخیره بدن آنها در این مدت طولانى مصرف شده بود، ولى باز به کسى که مأمور خرید غذا مىشود، توصیه مىکنند هر غذایى را نخرد؛ بلکه بنگرد در میان فروشندگان کدامین نفر غذایش از همه پاکتر است، آن را انتخاب کند.
ولى ظاهرا این جمله مفهوم وسیعى دارد که هرگونه پاکى ظاهرى و باطنى را شامل مىشود، و این توصیهاى است به همه رهروان راه
حق که نهتنها به غذاى روحانى بیندیشند، بلکه مراقب پاکى غذاى جسمانیشان نیز باشند، پاک از هرگونه آلودگى، حتى در بحرانیترین لحظات زندگى نیز این اصل را فراموش نکنند.
در
روایات اسلامی تأکید فراوانى روى غذاى
حلال و تأثیر آن در
استجابت دعا و صفاى
قلب شده است.
از تعبیرات
آیات فوق بهخوبی استفاده میشود که اصحاب کهف اصرار داشتند در آن محیط کسی از جایگاه آنها آگاه نشود، مبادا آنها را مجبور به قبول آیین
بتپرستی کنند، و یا به بدترین وضعی آنها را به [[|قتل]] برسانند؛ یعنی سنگسارشان کنند، آنها میخواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروی خود را برای مبارزات آینده، و یا لااقل برای حفظ
ایمان خویش نگه دارند.
این خود یکی از اقسام تقیه سازنده است؛ زیرا
حقیقت تقیه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیری کند و با پوشاندن خویش یا عقیده خویش موجودیت خود را
حفظ کند، تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود ادامه دهد.
بدیهی است آنجا که اخفای عقیده باعث شکست هدف و برنامههاست، در اینجا
تقیه ممنوع است، باید همه چیز را
آشکار کرد و لو بلغ ما بلغ (هر آنچه بادا باد!).
جمله
ولیتلطف که طبق مشهور درست نقطه وسط
قرآن مجید از نظر شماره کلمات است، خود داراى
لطف خاص و معنى بسیار
لطیفى است؛ زیرا از ماده
لطف و
لطافت گرفته شده که در اینجا به معنى دقت و ظرافت به خرج دادن است؛ یعنى مأمور تهیه غذا آنچنان برود و باز گردد که هیچکس از ماجراى آنها آگاه نشود.
بعضى
مفسران گفتهاند منظور
لطافت در خریدن غذاست؛ به گونهاى که در معامله سختگیرى نکند، و نزاع و جنجالى به راه نیندازد، و جنس بهترین را انتخاب کند.
و این خود
لطفى است که جمله وسط
قرآن را
لطف و
تلطف تشکیل مىدهد.
گردیدن اصحاب کهف به چپ و راست از عوامل مصونیت آنان در برابر آسیبهای جسمی است:
•• «وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا»؛
«و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بيدارند؛ در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىکرد). اگر نگاهشان مىکردى، از آنان مىگريختى؛ و سر تا پاى تو از
ترس و وحشت پر مىشد!».
خواب آنها یک خواب عادی و معمولی نبود، اگر به آنها نگاه میکردی، خیال میکردی آنها بیدارند؛ در حالی که در خواب فرو رفته بودند! (و تحسبهم ایقاظا و هم رقود).
و این نشان میدهد که چشمان آنها کاملا باز بوده است، درست همانند یک انسان بیدار، این حالت استثنایی شاید برای آن بوده که
حیوانات موذی به آنان نزدیک نشوند؛ چراکه از انسان بیدار میترسند، و یا به خاطر اینکه منظره رعبانگیزی پیدا کنند که هیچ انسانی جرئت ننماید به آنها نزدیک شود، و این خود یک سپر حفاظتی برای آنها بوده باشد.
برای اینکه بر اثر گذشت سالیان دراز از این خواب طولانی اندام آنها نپوسد: ما آنها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال). تا خون بدنشان در یکجا متمرکز نشود، و فشار و سنگینی در یک زمان طولانی روی عضلاتی که بر
زمین قرار داشتند، اثر زیانبار نگذارد.
کلمه (ایقاظ) جمع (یقظ) و (یقظان) (بیدار)، و کلمه (رقود) جمع (راقد) (خواب رفته) است. و در
کلام اشاره است به اینکه در حال خواب چشمهایشان باز بوده است؛ زیرا میفرماید: تو آنان را بیدار خیال میکنی؛ ولی خوابند.
(و نقلبهم ذات الیمین وذات الشمال) مقصود این است که آنان را یکبار از طرف شانه چپ به راست و باری دیگر از راست به چپ میگردانیم تا بدنهایشان که به زمین چسبیده نپوسد، و زمین لباسها و بدنهایشان را نخورد، و قوای بدنیشان در اثر رکود، و خمود و بیحرکتی در مدتی طولانی از کار نیفتد.
(وکلبهم باسط ذراعیه بالوصید)- کلمه (وصید) به معنای درگاه خانه است و بعضی گفتهاند به معنای آستانه خانه است، و معنای
آیه این است که: اصحاب کهف که وضعشان را گفتیم، در حالی آن وضع را داشتند که سگشان ذراع دست خود را روی
زمین پهن کرده بود، این جمله در ضمن از این معنا هم خبر میدهد که
سگ اصحاب کهف همراه ایشان بوده، و مادام که آنان در کهف بودهاند، آن حیوان نیز با ایشان بوده است.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۵۵، برگرفته از مقاله «سلامتی اصحاب کهف».