سعود بن عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آلِ سُعود، سلسلهای منسوب به
سعود بن محمد بن مِقْرِن که از ۱۱۴۸ق/۱۷۳۵م به بخشی از
جزیره عربستان فرمان رانده است و اکنون نیز بر کشور
عربستان سعودی که نام خود را از آن سلسله برگرفته، فرمان میراند. یکی از شخصیتهای این
خاندان،
سعود بن عبدالعزیز بن عبدالرحمان بود.
سعود بن عبدالعزیز (حک ۱۳۷۲-۱۳۸۴ق/۰۹۵۳-۱۹۶۴م)، معروف به «ملک
سعود». وی پس از
مرگ پدر رشتۀ کارها را در دست گرفت.
برادرش فیصل که خود را برای حکومت شایستهتر میدانست و این معنی به روشنی از خلال فعالیتهای وی در روزگار ملک
سعود، همچون اشغال پستهای حساس کشوری، رهبری مذاکرات سیاسی و اقتصادی با دولتهای بیگانه، و موضعگیری در برابر ملک
مسعود دیده میشد، میکوشید با ایجاد اصلاحاتی نه تنها محبوبیت، بلکه قدرتی به دست آورد و راه را برای دستیابی به تخت هموار سازد.
در
صفر ۱۳۷۳ق/اکتبر ۱۹۵۳م کابینهای به ریاست شاه برپا شد و فیصل که از پشتیبانی گروه «چپگرای» خانوادۀ درباری موسوم به «شاهزادگان آزاده» به رهبری طلال برادر شاه برخوردار بود، به معاونت نخستوزیری و وزارت امور خارجه رسید.
در آن ایام که
جمال عبدالناصر رهبری
جهان عرب را در مقابل
رژیم اسرائیل و متحدان او به عهده داشت، ملک
سعود از سویی برای رهایی از انزوای سیاسی و از سوی دیگر برای ایستادگی در برابر هاشمیان
اردن و
عراق که از پشتیبانی انگلستان برخوردار بودند، سیاست دوستی با
مصر را در پیش گرفت. و پس از امتناع از ورود به پیمان بغداد، در ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م دو پیمان دفاعی جداگانه با مصر و
سوریه به امضا رسانید
و پیمانی هم با مصر و
یمن منعقد کرد.
در این ایام روابط
عربستان و انگلستان بر سر واحۀ بوریمی که در مرز عربستان
سعودی و
ابوظبی و
عُمان است، به جهت ذخایر نفتی منطقه گرفتار بحران شد. ارتش
سعودی در ۱۳۷۲ق/۱۹۵۲م این واحه را اشغال کرد، با حملۀ نیروهای ابوظبی و
مسقط، زیر فرمان افسران انگلیسی، به بوریمی حمله کردند و عربستان به
سازمان ملل شکایت برد، ولی چندی بعد شکایت خود را پس گرفت و آماده شد تا با انگلستان بر سر میز مذاکرات بن شیند. این گفتوگوها که در ۱۳۷۴-۱۳۷۵ق/۱۹۵۵-۱۹۵۶م برای ۵ سال دیگر به اجارۀ
آمریکا دهد.
ملک
سعود چون از مسافرت بازگشت با مخالفتهای همگانی داخلی و ناخشنودی رؤسای جمهور مصر و سوریه در کنفرانس تازۀ قاهره (
رجب ۱۳۷۶ق/فوریۀ ۱۹۵۷م) روبهرو گشت و به ناچار از پشتیبانی دکترین آیزنهاور دست کشید، پس از پایهگذاری جمهوری متحد عربی، مرکب از مصر و سوریه در
شعبان۱۳۷۷ق/فوریه ۱۹۵۸م، از حمایت این جمهوری خودداری ورزید و در کار پیریزی «اتحادیۀ عربی»، مرکب از عراق و
اردن، شرکت جست
که روابط این دو کشور را با مصر تیرهتر ساخت و نیز بحرانی سخت در داخل دستگاه هیأت حاکمۀ
سعودیها پدید آورد.
برادران
سعود، بهویژه فیصل که همواره مترصد بسط نفوذ خود بودند، از ملک
سعود خواستند که دو مشاور خود و نیز سفیر آمریکا را اخراج کند و برادران شاه را از حقوق مساوی با پسرانش برخوردار گرداند، یا به سود فیصل از کارهای اجرایی دست بدارد.
ملک
سعود طرح اخیر را نپذیرفت، ولی در ۶
رمضان و ۲۰
شوال ۱۳۷۷ق/۲۷ مارس و ۱۰ مۀ ۱۹۵۸م قانونهایی نهاده شد که بر پایۀ آنها کارهای اجرایی به فیصل که به نخستوزیری رسید، منتقل گشت و نیروی سیاسی در دست
سعود باقی ماند.
به نخستوزیر اختیار داده شد که برای ساماندادن به کارهای کشور اقدامهای بایسته انجام دهد. این دو قانون، قدرت پادشاه را محدود کرد و به قدرت وزیران افزود. قرار بر این شد که اگر هیأت دولت تصمیمی بگیرد و پادشاه آن را امضا نکند، پس از یک ماه در صورت تغیر نیافتن نظر اعضای دولت، به مورد اجرا درآید.
اما ملک
سعود که نمیتوانست رقیبی نیرومند چون فیصل را در کنار خویش بپذیرد، در ۲ رجب ۱۳۸۰ق/۲۱ دسامبر ۱۹۶۰م او را برکنار کرد و خود کابینهای با شرکت ۶ وزیر از بیرون خاندان
سعودی تشکیل داد و برنامههایی برای اصلاحات داخلی و تدوین قانون اساسی جدید عرضه داشت.
قانون اساسی تازهای که «شاهزادگان آزاده» نوشتند و گذراندند، نشان میداد که عربستان
سعودی از پادشاهی مطلق به پادشاهی مشروطه مبدل میگردد.
آنگاه دو ادارۀ کل، یکی برای کار و دیگری برای امور اجتماعی، پایهگذاری شد و کمیتهای به ریاست امیر طلال، وزیر دارایی، مأمور برنامهریزی گشت.
در سازمانهای دولتی، دادگاههایی برای مبارزه با فساد گشوده شد و گروه وزیران تصویب کرد قرارداد اجارۀ پایگاه هوایی ظهران با آمریکا تمدید نگردد.
در این میان «مفتی دربار
سعودی» خواهان آن شد که قانونها و تصمیمهای دولت بیاظهار نظر و اِعمال رأی او به اجرا در نیاید. امیر طلال وزیر دارایی به مخالفت برخاست، ولی شاه از رأی مفتی پشتیبانی کرد.
کوششهای طلال برای ساماندادن به وضع مالی کشور با مخالفت
سعود روبهرو گشت و پیشنهاد او دربارۀ ملی کردن شرکت خصوصی برق هم رد شد و اجرای
قانون اساسی هر روز به روز دیگر موکول میگردید تا اینکه منجر به بروز تشنجهایی شد.
شاه در پاسخ این ناآرامیها در
ربیعالثانی ۱۳۸۱ق/سپتامبر ۱۹۶۱م «شاهزادگان آزاده» و پیشاپیش ایشان، طلال را از کابینه اخراج کرد و پسران خود را به جای آنان گماشت.
طلال به بیروت رفت و در ربیعالاول ۱۳۸۲ق/۱۹۶۲م بر ضد رژیم
عربستان به پیکار برخاست. در این زمان روابط
سعودیها و جمهوری متحد عربی رو به تیرگی نهاده بود و مصریان ملک
سعود را متهم کرده بودند که برای متلاشی ساختن این جمهوری جوان دست به
توطئه زده است.
ملک
سعود در جمادیالثانی ۱۳۸۰ق/نوامبر ۱۹۶۱م به بهانۀ درمان روانۀ آمریکا شد و در غیاب او فیصل پرده از روی کودتایی نظامی برداشت. ملک
مسعود پس از بازگشت رشتۀ کارها را در دست گرفت و کابینۀ تازهای تشکیل داد. سپس تابعیت امیر طلال را که در
بیروت به مخالفت با
سلطنت او برخاسته بود لغو کرد و املاک و داراییهای او را گرفت.
«شاهزادگان آزاده» نیز خود از تابعیت عربستان چشم پوشیدند و به قاهره رفتند و سازمان «
سعودیان آزادیخواه» را بنیاد نهادند.
ملک
سعود که در این هنگام در تکاپوی ایجاد جبههای برای مقابله با جمهوری متحد عربی بود، با
ملک حسین پادشاه اردن وارد گفتوگو شد. هیأتهای نمایندگی عربستان و اردن، بر پایۀ گفتوگوهای رهبران دو کشور، پیشنویس پیمان دو جانبهای تهیه کردند. به دنبال آن فرماندهی ارتش واحد ایشان پیریزی شد و اختلافهای مرزی از میان برخاست.
در همان زمان امام محمد البدر در پی پیروزی جمهوریخواهان
یمن به عربستان
سعودی گریخت.
سعودیها برای کمک به البدر و مقابله با نظام جدید یمن به فعالیت پرداختند و سرانجام به یاری متحدان غربی خود به یمن حمله بردند. حکومت ژنرال عبدالله سلال، روابط خود را با
عربستان سعودی قطع کرد و همۀ بانکهای عربستان را در آن کشور بست.
موضع ملک
سعود در برابر رژیم نوین یمن و حملۀ نیروهای این کشور به آنجا، با مخالفت وزرای کابینه و گروهی از نظامیان روبهرو گشت ۶ تن از وزیران، طی نامهای به شاه، خواستار باز ایستادن
جنگ، به رسمیت شناختن نظام جمهوری یمن و دست کشیدن از همکاری با اردن شدند.
ملک
سعود بار دیگر خود را تنها یافت و به ناچار فیصل را به همکاری و ادارۀ امور کشور باز خواند. فیصل که ریاست هیأت نمایندگی عربستان در سازمان ملل متحد را به عهده داشت، وارد کشور شد و با تشکیل کابینه و تصدّی نخستوزیری و وزارت امور خارجه، رشتۀ کارها را در دست گرفت.
در این میان ملک
سعود برای دومین بار به عنوان درمان از کشور خارج شد. فیصل فرصت را غنیمت شمرد و با کنار زدن طرفداران شاه، یاران خویش را به جای آنان نشاند و قبیلههای طرفدار او را خلع سلاح کرد و کسان خود را به فرمانداری ایالتهای جنوبی بر گماشت.
نیز در همان سال، با آغاز گفتوگوهای عربستان و انگلستان بر سر واحۀ بوریمی، روابط سیاسی دو کشور مجدداً برقرار شد
و فیصل از افسران انگلیسی دعوت کرد تا ارتشی از بدویان برای
سعودیها تشکیل دهند.
ملک
سعود در ذیحجۀ ۱۳۸۲ق/آوریل ۱۹۶۳م به ریاض بازگشت، ولی با مخالفت برادرانش روبهرو شد و مجبور گردید مجدداً به عنوان درمان کشور را ترک گوید.
در آغاز دخالت
سعودیها در یمن، فعالیت مهاجران عربستان در جمهوری متحد عربی رو به افزایش نهاد. امیر طلال در جمادیالاول ۱۳۸۲ق/اکتبر ۱۹۶۲م «جبهۀ رهایی بخش عربی» را پایهگذارد و برنامۀ آن را رسماً اعلام کرد، اما به سبب ناهمگونی عناصر تشکیل دهندۀ جبهه بیشتر فعالیتهای آن به ناکامی کشید.
در
قاهره، سازمان مخالف دیگری فعالیت میکرد به نام «همبستگی مردم جزیرۀ عربی». این سازمان، برای یکپارچه کردن همۀ نیروهای مخالف با سلطنت
سعودیها، در
شعبان ۱۳۸۲ق/دسامبر ۱۹۶۲م با جبهۀ رهایی بخش عربی درآمیخت و به «جبهۀ آزادی بخش میهنی عربی» موسوم گشت، ولی تندروی این سازمان جدید گروه طلال را برای همیشه از جنبش جمهوریخواهی دور کرد و درنتیجه «جبهۀ آزادی بخش میهنی عربی» در
ربیعالثانی ۱۳۸۳ق/اوت ۱۹۶۳م به دو گروه نخستین تقسیم شد. شاهزادگان آزاده محل کار خود را به بیروت منتقل کردند و برخی از آنان با ابراز پشیمانی به عربستان بازگشتند.
در این روزگار که فیصل پیروزی خود را بر ملک
سعود و دستیابی بر تخت سلطنت نزدیک میدید، کوشید تا با خشنود ساختن جناحهای مخالفِ دخالت
سعودیها در امور یمن، موضع خود را استحکام بخشد.
از اینرو در ذیقعدۀ ۱۳۸۲ق/آوریل ۱۹۶۳م پس از مذاکراتی بر سر اوضاع یمن، پیمان تعیین مرزهای یمن بسته شد. طبق این پیمان مقرر گشت که نیروهای مصری از خاک یمن بیرون روند و جمهوری متحد عربی، عربستان و اردن از دخالت در امور داخلی این کشور دست بردارند، اما این پیمان بارها از هر دو سوی نقض شد.
در
رمضان ۱۳۸۳ق/ژانویۀ ۱۹۶۴م گردهمایی سران کشورهای عربی برپا گردید. ملک
سعود نیز در این گردهمایی شرکت جست و با ژنرال عبدالله سلال رئیس جمهور یمن و عبدالناصر رئیس جمهوری متحد عربی روبهرو گشت و پشتیبانی خود را از پایان جنگ اعلام داشت و جمهوری یمن را به رسمیت شناخت.
ملک
سعود پس از بازگشت به
ریاض، بار دیگر نیروی کامل فرمانروایی خود را مطالبه کرد، ولی فیصل و بیشتر افراد خاندان درباری به خواهش او وقعی ننهادند. در گردهمایی مقامات عالیرتبه و شیوخ مقرر شد که ملک
سعود رئیس اسمی دولت بماند و کارهای اجرایی در دست فیصل، نخستوزیر باشد، ولی ملک
سعود نپذیرفت. گردهمایی شیوخ و علمای روحانی در ذیقعدۀ ۱۳۸۳ق/مارس ۱۹۶۴م نظر گردهمایی پیشین را تأیید کرد، و در ۲۵ جمادیالثانی ۱۳۸۴ق/۱ نوامبر ۱۹۶۴م ملک
سعود طی بیانیهای رسمی از مقام خود خلع شد و فیصل بر تخت نشست.
در رمضان ۱۳۸۴ق/ژانویۀ ۱۹۶۵م
سعود طی نامهای فیصل را پادشاه قانونی کشور خواند و
سوگند یاد کرد که نسبت به او وفادار بماند، اما چندی نگذشت که برای مبارزه با فیصل به عبدالناصر روی آورد و کوشید تا ارتشی خصوصی پدید آورد. وی که تا ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م بیشتر اوقات خود را در آتن گذرانیده بود، با کمک عدالناصر به یمن رفت و با انقلابیان آن کشور که پیشتر با ایشان بدسگالی کرده بود، دیدار کرد و ناصر را بهترین دوست خود خواند.
وی سپس به آتن بازگشت و در ذیحجۀ ۱۳۸۸ق/فوریه ۱۹۶۹م درگذشت.
دانشنامه جهان اسلام، ج۲، ص۴۲۵، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «آلسعود».