سرزنش بنی اسرائیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قرآن کریم در مواردی بخاطر بیخردی و تقاضاهای نابجا و تصمیمات جاهلانه، قوم
بنی اسرائیل را مورد سرزنش و
عتاب قرار می دهد.
سرزنش موسی علیهالسلام از بنی اسرائیل، به علت تقاضای غذایی پست تر در مقابل از دست دادن غذایی بهتر چنین بوده است: «واذ قلتم یـموسی لن نصبر علی طعام وحد فادع لنا ربک یخرج لنا مما تنـبت الارض من بقلها وقثائها و فومها و عدسها و بصلها قال اتستبدلون الذی هو ادنی بالذی هو خیر...» و (نیز به خاطر بیاورید) زمانی را که گفتید: ای موسی هرگز حاضر نیستیم به یک نوع غذا
اکتفا کنیم، از خدای خود بخواه که از آنچه از
زمین میروید، از سبزیجات خیار، سیر، عدس، و پیاز برای ما برویاند، موسی گفت: آیا غذای پستتر انتخاب مینمائید ... .
آیا تنوع طلبی جزء طبیعت انسان نیست؟ بدون شک، تنوع از لوازم زندگی و جزء خواستههای بشر است، کاملا طبیعی است که
انسان پس از مدتی از غذای یکنواخت خسته شود، این کار خلافی نیست پس چگونه بنی اسرائیل با درخواست تنوع مورد سرزنش قرار گرفتند؟
پاسخ این سؤ ال با ذکر یک نکته روشن میشود و آن اینکه در زندگی بشر حقایقی وجود دارد که اساس زندگی او را تشکیل میدهد و نباید فدای خور و
خواب و لذائذ متنوع گردد. زمانهائی پیش میآید که توجه به این امور انسان را از هدف اصلی، از ایمان و پاکی و
تقوی از آزادگی و حریت باز میدارد، در اینجا است که باید به همه آنها پشت پا بزند. تنوع طلبی در
حقیقت دام بزرگی است از سوی استعمارگران دیروز و امروز که با استفاده از آن، افراد آزاده را چنان اسیر انواع غذاها و لباسها و مرکبها و مسکنها میکنند که خویشتن خویش را به کلی به دست فراموشی بسپارند و حلقه اسارت آنها را بر گردن نهند.
آیا من و سلوی از هر غذائی برتر بود؟ بدون شک غذاهای گیاهی مختلفی که بنی اسرائیل از
موسی درخواست کردند، غذاهای پرارزشی است، ولی مسأله این است که تنها نباید به زندگی از یک بعد نگاه کرد، آیا سزاوار است انسان برای دستیابی به مواد مختلف غذائی تن به اسارت در دهد؟!
وانگهی بنابر اینکه
من یکنوع
عسل کوهستانی و یا ماده قندی نیرو بخشی مشابه آن باشد یکی از مفیدترین و پرانرژیترین غذاها است، مواد پروتئینی موجود در گوشت تازه (مانند
سلوی پرنده مخصوص) از جهاتی بر مواد پروتئینی موجود در حبوبات برتری دارد، چرا که هضم و جذب اولی بسیار آسان است در حالی که برای جذب دومی دستگاه گوارش با فعالیت خسته کنندهای دست به گریبان خواهد بود. ضمنا
فوم را که از غذاهای مورد تقاضای بنی اسرائیل است بعضی به معنی
گندم ، و بعضی به معنی
سیر تفسیر کردهاند، البته هر یک از این دو ماده امتیاز ویژهای دارد، ولی بعضی معتقدند که معنی گندم صحیحتر است چرا که بعید است آنها مواد غذائی خالی از گندم را خواسته باشند.
از آیه فوق استفاده میشود که آنها به دو جهت گرفتار خواری و ذلت شدند: یکی برای
کفر و سرپیچی از دستورات خدا، و انحراف از
توحید به سوی شرک.
دیگر اینکه مردان حق و فرستادگان خدا را میکشتند، این سنگدلی و
قساوت و بی اعتنائی به قوانین
الهی، بلکه تمام قوانین انسانی که حتی امروزنیز به روشنی در میان گروهی از یهود ادامه دارد، مایه آن ذلت و بدبختی شد.
قرآن کریم در مورد سرزنش خدا از بنی اسرائیل، به علت تبعیض در برخورد با
تورات چنین می فرماید: «ثم انتم هـؤلاء تقتلون انفسکم وتخرجون فریقا منکم من دیـرهم تظـهرون علیهم بالاثم والعدون وان یاتوکم اسـری تفـدوهم وهو محرم علیکم اخراجهم افتؤمنون ببعض الکتـب وتکفرون ببعض...» اما این شما هستید که یکدیگر را به
قتل میرسانید، و جمعی از خودتان را از سرزمینشان بیرون میکنید و در این گناه و تجاوز به یکدیگر کمک میکنید (و اینها همه نقض پیمانی است که با خدا بستهاید) ولی اگر بعضی از آنها به صورت اسیران نزد شما آیند
فدیه میدهید و آنها را آزاد میسازید! در حالی که بیرون ساختن آنان بر شما
حرام بود، آیا به بعضی از دستورات کتاب آسمانی ایمان میآورید و به بعضی کافر میشوید؟! ... .
سرزنش موسی علیهالسلام از بنی اسرائیل، به سبب گرایش آنان به
گوساله پرستی در غیاب وی چنین بوده است: «واتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا له خوار الم یروا انه لایکلمهم ولایهدیهم سبیلا اتخذوه وکانوا ظــلمین• ولما رجع موسی الی قومه غضبـن اسفا قال بئسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم...» قوم موسی بعد از (رفتن) او (به میعادگاه خداوند) از زیور آلات خود گوسالهای ساختند، جسد بیروحی بود که صدای گاو داشت! آیا آنها نمیدیدند که با آنان سخن نمیگوید و به راه (راست) هدایتشان نمیکند، آنرا (خدای خود انتخاب کردند و ظالم بودند• و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت گفت پس از من بد جانشینانی برایم بودید (و آئین مرا ضایع کردید) آیا در فرمان پروردگارتان (و تمدید مدت
میعاد او در قضاوت) عجله نمودید؟! ... .
این آیه داستان گوساله پرستی
بنی اسرائیل را ذکر میکند، و تفصیل آن چنین است که : بعد از رفتن موسی علیهالسلام به
میقات پروردگار، بنی اسرائیل از دیر آمدنش به تنگ آمدند و سامری از ناشکیبائی ایشان استفاده نمود و آنان را بفریفت، به این طریق که زینت آلات ایشان را گرفت و از آن
مجسمه گوسالهای ریخت که مانند سایر گوسالهها صدا میکرد، و آن را معبود ایشان خواند و گفت : این است
اله شما و
اله موسی. بنی اسرائیل هم گفته او را پذیرفته و در برابر آن به
سجده در آمدند و آن را معبود خود پنداشتند. به هر حال اینکه فرمود: «و اتخذ قوم موسی من بعده من حلیهم عجلا جسدا » معنایش این است که : قوم موسی بعد از رفتن وی به میقات پروردگار خود و قبل از آنکه برگردد - چون بعد از ذکر این داستان مراجعت موسی را بیان میکند - گوسالهای را برای خود معبود گرفتند، و این گوساله مجسمهای بود دارای آواز.
جمله «الم یروا انه لا یکلمهم و لا یهدیهم سبیلا» ایشان را
مذمت میکند به اینکه چطور یک مطلب روشن و واضحی را که
عقل هر کس در اولین نظر آن را درک میکند درک نکردند و هیچ به خود نگفتند: اگر این گوساله خدای ما بود لابد و لاجرم با ما حرفی میزد و ما را به راه راست
هدایت میکرد.
و اگر از میان همه صفاتی که منافی با
الوهیت گوساله است، خصوص حرف نزدن و هدایت نکردن آن را ذکر نمود و از سایر صفات آن از قبیل جسمیت، مصنوع بودن، محدودیت و گنجیدنش در مکان و زمان و امثال اینها سکوت کرد، با اینکه اینها نیز منافات با
الوهیت آن دارد، برای این بود که این دو صفت یعنی تکلم و هدایت از روشنترین صفاتی است که
الوهیت مستلزم آن است، زیرا هر کس هر چیزی را
اله و معبود خود میداند ناگزیر است از اینکه آن
اله را به آن نحوی که خود او دوست میدارد پرستش کند، لاجرم آن
اله میبایستی راه پرستش مورد علاقه خود را به بندگان خود معرفی کند و این خود مستلزم تکلم و تفهیم است، و بنی اسرائیل با اینکه میدیدند گوساله حرف نمیزند و آنان را هدایت نمیکند با این همه پیشنهاد
الوهیت آن را از
سامری پذیرفتند.
جهت دیگری که باعث شد از میان همه صفات گوساله مزبور این دو صفت ذکر شود این بود که در ذهن بنی اسرائیل این مشخصه از موسی علیهالسلام مرکوز و معهود بود که او با خداوند حرف میزند و مردم را به راه او هدایت میکند و خداوند با او حرف میزند و او را به راه خود دلالت مینماید و چون چنین ارتکازی را داشتند میبایست این معنا را فهمیده باشند که اگر گوساله مزبور خدای ایشان و خدای موسی بود،
قدرت بر سخن گفتن میداشت و مردم را هدایت میکرد، و چون این سؤال بود که چطور بنی اسرائیل مطلبی به این روشنی را نفهمیدند لذا فرمود: «اتخذوه و کانوا ظالمین».
کلمه «اسفا» - به کسر سین - صفت مشبهه از اسف است که به معنای شدت
غضب واندوه است. و «خلفتمونی» از خلافه است که به معنای جانشینی برای کسی است بعد از آن کس. معنای جمله : «اعجلتم امر ربکم» و «عجلتم» از عجله است که معنایش طلب کردن چیزی است قبل از رسیدن موقعش، راغب در کتاب
مفردات میگوید: وقتی گفته میشود: عجلت امرا کذا؛ معنایش این است که تو فلان کار را قبل از رسیدن موقعش انجام دادی.
در نتیجه معنای آیه این میشود: وقتی موسی به سوی قوم خود بازگشت در حالی که خشمگین و اسفناک بود - چون خدای تعالی او را در هنگام مراجعتش از گمراهی و گوساله پرستی قومش خبر داده بود - ایشان را مذمت و
توبیخ نمود و گفت : چه بد جانشینانی برای من بودید، چرا از فرمان پروردگارتان پیشتر رفتید؟ و حال آنکه فرمان او فرمان کسی است که خیر و صلاح شما به دست اوست، و او هیچ فرمانی نمیدهد مگر اینکه همه به مقتضای
حکمت بالغه او است، و عجله دیگران و رضایت و کراهتشان هیچ اثری در کارهای او ندارد. و از ظاهر سیاق بر میآید که مراد از امر همان چیزی بوده که خداوند بخاطر او موسی را به میقات خود دعوت فرمود، و آن مسأله نزول تورات بوده.
و کوتاه سخن اینکه موسی علیهالسلام وقتی از جریان کار قومش آگاه شد عصبانی شد و از در توبیخ و مذمت روی به آنان کرد و بطور
استفهام انکاری پرسید: «بئسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم؟ » آنگاه الواح را که همان الواح تورات بود از دست خود انداخت، و موی سر برادر خود را در دست گرفت و او را به طرف خود میکشید.
چرا با این که موسی علیهالسلام قبل از بازگشت از میقات از گوساله پرستی بنی اسرائیل خبر داشته غضبناک نشد؟ مطلبی که در اینجا ممکن است مورد سؤال واقع شود این است که موسی علیهالسلام قبل از مراجعت به سوی قوم در همان میقات از جریان کار قومش خبردار بود، موسی در میقات عصبانی و خشمناک نشد، وقتی به سوی قوم بازگشت غضب کرد و الواح را به زمین زد و موی سر
هارون را گرفت و میکشید. و حال آنکه خبری را که خداوند بدهد حتی از حس صادق تر است، چون حس ممکن است خطا تشخیص دهد و لیکن خدای تعالی جز به حق چیزی نمیفرماید، پس چه شد که موسی در میقات از شنیدن خبر قوم خود خشمناک نشد، و وقتی خبر مزبور را به حس دید خشمناک گردید؟
جواب این است که اطلاع پیدا کردن به یک مطلبی غیر از مشاهده و احساس آن است، و هر کدام
حکم جداگانهای دارد، و هرگز غضب که همان هیجان قوه دافعه است به صرف
علم و اطلاع، تحقق پیدا نمیکند بلکه وقتی صورت خارجی پیدا میکند که شخص مورد غضب در برابر انسان قرار بگیرد، آن موقع است که
قوه دافعه به هیجان میآید و انسان با بد و بیراه گفتن و یا احیانا با زدن آن شخص خشم خود را فرو مینشاند.
و همچنین علم به یک پیش آمد خیر حکمی دارد و رسیدن به آن و احساس آن، حکمی دیگر، مثلا وقتی خبردار شوید از اینکه دوست مورد علاقه تان از سفر آمده حالی پیدا میکنید، و موقعی که به دیدار آن دوست نائل میشوید حال دیگری به شما دست میدهد، موقعی که خبر را میشنوید تنها خوشحال میشوید، و لیکن اعضاء و جوارح اثری از خود نشان نمیدهد، و اما موقعی که خبر را به حس مشاهده میکنید یعنی دوست خود را
زیارت میکنید دست به گردنش انداخته و او را در آغوش میگیرید. و همچنین موقعی که به تنهایی امر عجیبی میبینید تنها تعجب میکنید، و اما اگر کسی همراه شما باشد علاوه بر تعجب خنده هم میکنید، و نظائر این معنا بسیار است.
«یـبنی اسرءیل قد انجینـکم من عدوکم ووعدنـکم جانب الطور الایمن ونزلنا علیکم المن والسلوی• ومآ اعجلک عن قومک یـموسی• قال فانا قد فتنا قومک من بعدک واضلهم السامری• فرجع موسی الی قومه غضبـن اسفا قال یـقوم الم یعدکم ربکم وعدا حسنا افطال علیکم العهدام اردتم ان یحل علیکم غضب من ربکم فاخلفتم موعدی» ای بنی اسرائیل ما شما را از (چنگال) دشمنتان نجات دادیم، و در طرف راست کوه
طور با شما وعده گذاردیم، و من و سلوی بر شما نازل کردیم•ای موسی چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟! • فرمود ما قوم تو را بعد از تو به آزمایش گذاردیم، و سامری آنها را گمراه کرد! • موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: مگر پروردگار شما
وعده نیکوئی به شما نداد؟ آیا مدت جدائی من از شما بطول انجامیده؟ یا میخواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟! .
عبرت نگرفتن بنی اسرائیل از سرگذشت پیشینیان، باعث سرزنش موسی علیهالسّلام از آنان شد: «واذ قال موسی لقومه... • وقال موسی ان تکفروا انتم ومن فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید• الم یاتکم نبؤا الذین من قبلکم قوم نوح وعاد وثمود والذین من بعدهم...» و بخاطر بیاور هنگامی را که موسی به قومش گفت... • موسی (به بنی اسرائیل) گفت اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید (به خدا زیانی نمیرسد) چرا که خداوند بینیاز و شایسته ستایش است• آیا خبر آنها که پیش از شما بودند به شما نرسیده: قوم
نوح و
عاد و
ثمود و آنها که پس از ایشان بودند، ... . (برداشت مزبور براساس این
احتمال است که جمله «الم یاتکم» ادامه کلام موسی علیهالسلام باشد.
)
قرآن کریم موضعگیری عتاب آمیز فرزانگان بنی اسرائیل، در برابر آرزومندان ثروت قارونی را چنین توصیف می فرماید: «ان قـرون کان من قوم موسی فبغی علیهم وءاتینـه من الکنوز ما ان مفاتحه لتنوا بالعصبة اولی القوة اذ قال له قومه لاتفرح ان الله لایحب الفرحین• فخرج علی قومه فی زینته قال الذین یریدون الحیوة الدنیا یــلیت لنا مثل ما اوتی قـرون انه لذو حظ عظیم• وقال الذین اوتوا العلم ویلکم
ثواب الله خیر لمن ءامن وعمل صــلحا ولایلقیها الا الصـبرون»
قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود، به خاطر بیاور هنگامی را که قومش به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمیدارد• (قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها که طالب حیات دنیا بودند گفتند: ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد! • کسانی که علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند وای بر شما!
ثواب الهی بهتر است برای کسانی که ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، اما جز صابران آنرا دریافت نمیکنند.
نکوهش و سرزنش خداوند از عالمان بنی اسرائیل، برای عمل نکردن به محتوای دعوتهای خویش چنین بوده است: «یـبنی اسرءیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم واوفوا بعهدی اوف بعهدکم وایی فارهبون• اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم وانتم تتلون الکتـب افلاتعقلون»ای فرزندان اسرائیل نعمتهائی را که به شما ارزانی داشتم به خاطر بیاورید، و به پیمانی که با من بستهاید
وفا کنید، تا من نیز به پیمان شما وفا کنم، (و در راه انجام وظیفه و عمل به پیمانها) تنها از من بترسید• آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمائید با اینکه شما خودتان کتاب (آسمانی) را میخوانید، آیا هیچ فکر نمیکنید؟.
اصولا یک برنامه اساسی مخصوصا برای علماء و مبلغین و داعیان راه حق این است که بیش از سخن، مردم را با عمل خود
تبلیغ کنند همانگونه که در حدیث معروف از
امام صادق علیهالسلام میخوانیم : کونوا دعاة الناس باعمالکم و لا تکونوا دعاة بالسنتکم: مردم را با عمل خود به نیکیها دعوت کنید نه با زبان خود.
تأثیر عمیق دعوت عملی از اینجا سرچشمه میگیرد که هرگاه شنونده بداند گوینده از دل سخن میگوید و به گفته خویش صد در صد ایمان دارد گوش جان خود را به روی سخنانش میگشاید و سخن که از دل برخیزد بر دل مینشیند، و در جان اثر میگذارد، و بهترین نشانه ایمان گوینده به سخنش این است که خود قبل از دیگران عمل کند، علمای
یهود از این میترسیدند که اگر به رسالت پیامبر اسلام
اعتراف کنند کاخ ریاستشان فرو ریزد و عوام یهود به آنها
اعتنا نکنند، لذا صفات پیامبر
اسلام را که در تورات آمده بود دگرگون جلوه دادند.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۳۷۰، برگرفته از مقاله «سرزنش بنی اسرائیل».