سربداران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سربداران (ح ک ۷۸۸-۷۳۶ قمری)، جنبش و قیام
شیعیان سبزوار بر ضد مغولان در سده هشتم قمری بود. سربداران دوازده امیر بودند که یکی پس از دیگری، حدود نیم
قرن، در فاصله بین درگذشت
ابوسعید بهادرخان در
۷۳۶، تا یورش
تیمور گورکان حکومت کردند
و قلمرو آنها منطقه شرقی و شمال
ایران در آن زمان را دربر میگرفت. همچنین، سربداران به طرفداران جنبشهای اجتماعی پیشهوران و صوفیان با انگیزه حکومت خودمختار در مقابل فرمانروایان
مغول و عاملان آنان اطلاق میشد، که شناخته شدهترین آنها جنبش سربداران سمرقند در سالهای
۷۶۶ و
۷۶۷ است.
نظام سربداران بسیاری از گرایشهای موجود در سده هشتم در جامعه
خراسان را هدایت کرد. شهرت قیام سربداران سراسر ایران را فرا گرفت و در بسیاری از نقاط موجب قیامهایی گردید.
درباره جنبش سربداران، تاریخنگاران آرای گوناگون بیان داشتهاند. گروهی برآناند که این جنبش قیامی مذهبی - سیاسی بر ضد عناصر حاکم، به ویژه رفتارهای ناهنجار حکام و عاملان مغول، و برگرفته از تعالیم مذهب تشیع و علمای
دوازده امامی مانند
شیخ خلیفه و
شیخ حسن جوری بود. سرانجام قیام سربداران به دست امیر تیمور گورکانی منقرض گردید.
واژه سربدار یا سربدال به معنای گستاخ، پرخاشگر و ماجراجو ذکر شده است. علاوه بر این، درباره نام سربداران معانی و تفسیرهای گوناگون وجود دارد که هیچیک از آنها قطعا پذیرفته نشدهاند. به قولی، این نام از گفته عبدالرزاق، یکی از امیران این جنبش، اخذ گردیده است. به نظر عبدالرزاق، آنان اگر کشته میشدند و سر خود را بالای دار میدیدند، بهتر از مرگ ذلتبار بود. مردم باشتین، داری در بیرون ده نصب کردند و دستار و سربند خود را به چوبه دار آویختند و به کارزار رفتند. شعار قیام کنندگان این بود که تا پای دار در برابر ستم مقاومت خواهیم کرد
و خود را سربدار خواندند.
در دیگر منابع، لفظ سربدال ضبط شده است.
ارزیابی تاریخی درباره سربداران مانند مفهوم نامشان تا به امروز، قطعیت ندارد.
ابن بطوطه (متوفی
۷۷۹)
جهانگرد معاصر سربداران، حکومت آنان را حکومت راهزنان خوانده است. به نوشته او
ایشان را در
خراسان سربدار، در
مغرب صقوره (راهزن) و در
عراق شطار (حیلهگر) میخواندند،
ولی چنانکه
دولتشاه سمرقندی،
میرخواند،
خواندمیر و
آسفزاری نوشتهاند، خاندان سربداران از بزرگان بیهق بودند و به راهزنی شهره نبودند.
بنابراین، تعبیر ابن بطوطه جنبه تحقیرآمیز این لقب است.
طبق نتیجهگیری پطروشفسکی
نیز، قیام سربداران نهضت اصلاح طلبانه اجتماعی با ویژگی طبقاتی بوده است. به نظر اسمیت،
هر دو تحلیل یعنی حکومت راهزنان، و جهتگیری اجتماعی و طبقاتی یا جنبش اصلاح طلبانه تناقضهای بسیار دارند، از اینرو آنها را رد کرده است.
حکومت سربداران با دیگر حکومتها تفاوت داشت. در واقع، آنان نه تنها نظام سلطنتی نداشتند، بلکه حکومتشان بدون شاه بود.
همچنین، حکومت سربداران برخی ویژگیهای غیر متعارف داشت که مهمترین آنها نقش و سهم درویشان شیعی در آن بود.
درباره جنبش سربداران، تاریخنگاران آرای گوناگون بیان داشتهاند. گروهی برآناند که این جنبش قیامی مذهبی - سیاسی بر ضد عناصر حاکم، به ویژه رفتارهای ناهنجار حکام و عاملان
مغول، و برگرفته از تعالیم
مذهب تشیع و علمای دوازده امامی مانند
شیخ خلیفه (مقتول
ربیع الاول ۷۳۶) و
شیخ حسن جوری (مقتول
۷۴۳) بود.
در آغاز، این جنبش ریشه سیاسی داشت، اما به نظر میرسد تشیع و صوفیگری و اعتقاد به
مهدویت نیز در تشکیل آن مؤثر بودهاند، به ویژه آنکه،
سبزوار شیعهنشین محل شکلگیری این جنبش بوده است.
برخی بر این نظرند که این قیام بر اثر تصادف محض شکل گرفته بوده و در قلمرو ایلخانان مغول، در پی بدرفتاری مأموران مغول با دو برادر به نامهای حسن حمزه و حسین حمزه، از اهالی باشتین سبزوار، به وقوع پیوسته بوده است.
و شیخ حسن جوری که خود را جانشین شیخ خلیفه میدانست، آغاز کننده قیام نبوده، زیرا او در
۷۳۹ به دستور ارغون شاه، امیر مغول، در قلعه طاق/طاک در ناحیه بازر زندانی شده بود.
در برخی منابع، زمان شکلگیری جنبش سربداران در باشتین ۹
شعبان ۷۳۷ ذکر شده است.
حافظ ابرو تاریخ شروع قیام را ۱۲ شعبان ۷۳۷ نوشته است، ولی به گفته دولتشاه سمرقندی
این تاریخ مرگ
علاءالدین محمد فریومدی، وزیر خراسان، است که بعد از خروجش از باشتین اتفاق افتاد.
از آنجا که قیام بلافاصله بعد از رسیدن خبر درگذشت ایلخان ابوسعید شکل گرفت، حدس زده میشود که این قیام در سال ۷۳۶ آغاز شده باشد.
خوافی تصرف سبزوار را به دست عبدالرزاق در سال ۷۳۷ دانسته است، که درست به نظر میرسد
(۱۲
صفر ۷۳۸) حافظ ابرو
قتل مأموران مالیات و شروع قیام را در یک زمان دانسته است.
امیران سربداران عباتند از:
عبدالرزاق بن فضلالله باشتینی: او فرزند یکی از اعیان محلی و به قولی، کدخدای باشتین بود. عبدالرزاق به پیشنهاد برادرش، امیر امین
الدین، به دربار ابوسعید تیموری راه یافت و از طرف او برای گرفتن
مالیات به
کرمان رفت، اما از تحویل آن خودداری کرد. عبدالرزاق با شنیدن خبر درگذشت
ابوسعید بهادرخان به باشتین رفت و رهبری شورش را، که با کشته شدن مأموران مالیات شروع شده بود، به عهده گرفت و هفتصد تن با وی بیعت کردند.
هنگامی که علاء
الدین محمد، حاکم سبزوار و جوین، در فریومد خبر قتل مأموران مغول را شنید، حسن حمزه و حسین حمزه را خواست. آنان تعلل کردند و عبدالرزاق به یاریشان شتافت و سربداران سبزوار را بدون مقاومت تصرف کردند.
سپس، جوین، اسفراین، جاجرم، رادکان، سلطان میدان، بیار و خجند را گشودند.
عبدالرزاق در ۷۳۸ در سبزوار، حکومت سربداران را تأسیس کرد و به نام خود خطبه خواند و سکه زد.
او فاقد هرنوع جاهطلبی سیاسی بود،
اما به سبب رفتار غیر اخلاقیاش
پس از یک سال و دو ماه حکومت در سبزوار
(هفت ماه) به دست برادرش، امیر
وجیهالدین مسعود، کشته شد.
وجیه
الدین مسعود یکی از امیران سربداران بود که اقداماتی را
انجام داده است.
وجیه
الدین مسعود برای تثبیت و تقویت حکومت سربداران، شیخ حسن جوری را که در زندان ارغون شاه بود، آزاد کرد و به سبزوار برد و در اداره حکومت، پیشوای خود قرار داد تا از نفوذ وی در میان مردم استفاده کند. مریدان شیخ در کنار سربداران قرار گرفتند و بر استحکام حکومت آنان افزوده شد.
با ائتلاف وجیه
الدین مسعود و حسن جوری، حکومت سربداران مرکب از دو جناح شد؛ جناح مذهبی، که پیروان شیخ حسن بودند و آنان را شیخیان و درویشان میخواندند
و جناح سیاسی، که پیروان وجیه
الدین مسعود بودند و به آنان سربدار میگفتند.
همبستگی نیروهای مذهبی و سیاسی وحشت امیران خراسان را در پی داشت. از اینرو، ارغون شاه در حومه
نیشابور با آنان جنگید، اما شکست خورد
شکست ارغون شاه و امیران خراسان، غاتیمور (حاکم مغول در غرب خراسان و جرجان) را به وحشت انداخت. او که در سبزوار سکه به نامش ضرب میشد، دیگر نمیتوانست سربداران را نادیده بگیرد.
تغاتیمور لشکری فراهم کرد و با وجیه
الدین مسعود جنگید. سپاهیان تغاتیمور هفتاد هزار تن و لشکریان وجیه
الدین سه هزار تن بودند.
محل نبرد را حافظ ابرو
در بیهق، میرخواند
در نزدیک رود گرگان و دولتشاه سمرقندی
در اطراف رود اترک دانسته است.
در این رویارویی، تغاتیمور شکست خورد. سپس، وجیه
الدین مسعود به سبزوار بازگشت و بزرگان خراسان از او اطاعت کردند.
در ۱۳ صفر
۷۴۳، نبردی میان وجیه
الدین مسعود و ملک معزالدین حسین (متوفی
۷۷۱؛ فرمانروای آلگرت) درگرفت.
دو طرف در ولایت خواف، در حدود زاوه، با یکدیگر روبهرو شدند. در این نبرد، سربداران به علت کشته شدن حسن جوری شکست خوردند
گفتهاند که قتل شیخ حسن جوری در جنگ زاوه به دستور وجیه
الدین مسعود بوده است.
وجیه
الدین پس از این شکست به سبزوار بازگشت
و امیر عزالدین سونمندی/ سوگندی
جانشین حسن جوری شد.
وجیه
الدین مسعود در پایان دوره حکمرانیاش به رستمدار مازندران یورش برد، اما این نبرد به شکست و کشته شدن او در
ربیع الاول ۷۴۵ (ربیع الآخر) در ماورز رستمدار منجر گردید و حکومت وی پس از هفت سال و چهار ماه پایان یافت.
سربداران پس از این شکست دیگر نتوانستند در خراسان شرقی استوار شوند و ناگزیر بودند از دشمن نیرومندشان، معزالدین حسین، فرمانبرداری کنند.
وجیه
الدین مسعود در دوره حکمرانی خود بیشتر شهرهای خراسان را تصرف کرد و حتی فیروزکوه و رستمدار را زیر نفوذ سربداران درآورد. به همین سبب، او را صاحبقران سربداران خواندهاند.
در منابع، در ذکر صفات وی غراق شده است، به طوریکه نوشتهاند، وجیه
الدین مسعود با سه هزار تن از سربداران
در یک روز سه سپاه امیران ترک خراسان را شکست داد.
او را به حسن تدبیر،
شجاعت،
عقل و
بخشش ستوده و گفتهاند از فساد به دور بود.
او به دوازده هزار سپاهی مستمری دائم میداد.
با آنکه در آغاز محبوبیت فراوان داشت، پس از کشته شدن مشکوک حسن جوری
تنفری از وی در دل مریدان شیخ شکل گرفت. او خود را با پیروانش یکی میدانست و برای خود برتری قائل نبود.
پس از کشته شدن وجیه
الدین مسعود، یکی از غلامان او
یا به نوشته خواندمیر
از غلامان امیر عبدالرزاق به نام آی تیمور به حکومت رسید.
آی تیمور در دوره حکمرانی امیر عبدالرزاق مأموریت یافته بود تا به جنگ امیر عبدالله، حاکم قهستان، برود. او در این نبرد شکست خورد، اما پس از چندی به یاری وجیه
الدین مسعود وی را شکست داد.
آی تیمور پس از کشته شدن وجیه
الدین مسعود در خزانه را گشود و به سربداران بخشش بسیار کرد.
پس از آن، برخی از قلعههایی را که از دست رفته بود، گشود و به این ترتیب، بر اهمیت خود افزود. اگرچه آی تیمور حاکمی شایسته بود، در محرم
۷۴۷ در توطئه درویشان که احتمالا خواهان سیاستی خصمانهتر بودند، برکنار شد. چندی بعد نیز، به دستور خواجه شمس
الدین علی چشمی و به دست مولانا حسن آخی کشته شد.
قتل او دورهای از بیثباتی را در پی داشت.
آی تیمور دو سال و دو ماه حکومت کرد.
(دو سال و یک ماه)
پس از کشته شدن آی تیمور، پیروان شمس
الدین علی که قدرت را در دست گرفته بودند، او را برای حکومت پیشنهاد کردند، اما شمس
الدین نپذیرفت. به توصیه وی، کُلو اسفندیار را به فرمانروایی برگزیدند.
او بزرگزاده نبود و از فضل و ادب بیبهره بود و بیسبب مردم را سیاست میکرد.
از اینرو، مردم از او روی گرداندند و در ۱۴ جمادی الآخره ۷۴۸، به دست دو تن به نامهای محمد جش (یا
علی حیطابادی) و فخرالدین عطار مشهدی کشته شد.
(سال ۷۴۹).
شمس
الدین فضلالله، درویش و گوشهگیر و به امور حکومت بیاعتنا بود. هنگامی که خبر یورش تغاتیمور به
مازندران رسید، پس از هفت ماه خود را شایسته حکومت ندانست و از حکومت کنارهگیری کرد.
روش سیاسی شمس
الدین علی چُشمی، رضایت شیخیان (درویشان) را به دنبال نداشت. درویش هندوی مشهدی که از طرف شمس
الدین علی به حکومت دامغان رسیده بود، شورش کرد اما در دامغان سرکوب شد.
حکومت سربداران در دوره شمس
الدین چنان استوار بود که تغاتیمور و ملک معزالدین حسین گرت در
هرات بیمناک شدند. تغاتیمور از لشکرکشی چشم پوشید و پیمان صلحی با آنان منعقد کرد.
به گزارش دولتشاه سمرقندی،
شمس
الدین علی تلاش کرد سلاح تهیه کند. همچنین، به هجده هزار مرد مواجب میداد. مهمترین اقدام او برای اصلاح امور مالی، پرداخت حقوق سپاهیان از خزانه بود و مقرراتی جدید را جایگزین رسم حواله برات کرد.
در دوره وی، ضرب سکه متداول شد.
این نکته گسترش نظام مالی سربداران را نشان میدهد،
که بدون آن پرداخت حقوق امکانپذیر نبود. همچنین، مسجد سبزوار را تعمیر و تکمیل کرد و انباری بزرگ در سبزوار ساخت.
او به اجرای احکام
دینی و منع کارهای خلاف شرع اهمیت میداد. مصرف
شراب و
بنگ را ممنوع ساخت
برای جلوگیری از فساد مالی سختگیر بود، چنانکه به حیدر قصاب، تحصیلدار تَمغا (گونهای مالیات)، که بخشی از وجوه مقرری را نپرداخته بود، اهانت کرد و او برای فرار از انتقام، شمس
الدین را در قلعه سبزوار در
۷۵۳ (
شوال ۷۵۲) کشت.
شمس
الدین حدود چهار سال و نه ماه حکومت کرد
ابن یمین در اشعارش او را بسیار ستوده است.
یحیی کَرّابی از مردم کَرّاب بیهق و از نزدیکان وجیه
الدین مسعود بود.
یحیی پس از کشته شدن شمس
الدین علی به رهبری سربداران رسید و فرماندهی سپاه را به حیدر قصاب سپرد. در دوره حکومت او، فرمانده قلعه
طوس به علت مخالفت با امیر
علی رمضان، حکمران
طوس، به سربداران پناهنده شد و با کمک آنان دوباره در این شهر مستقر شد. چندی بعد، یحیی کرابی پس از تصرف
طوس قنوات آنجا را تعمیر کرد. او همواره پیروان شیخ حسن جوری را احترام میکرد و در برقراری
عدالت میان مردم میکوشید و برخلاف شمس
الدین علی، روشی معتدل در اداره امور به کار گرفته بود
یحیی مصمم بود به حکومت تغاتیمور بر گرگان و مازندران پایان دهد، از اینرو مکاتباتی میان آنان
انجام گرفت که در نتیجه آن یحیی کرابی تابعیت تغاتیمور را پذیرفت و خراج پرداخت.
در
۷۵۴، هنگامی که یحیی کرابی برای ملاقات تغاتیمور به سوی استرآباد رفت، ابن یمین نیز همراه وی بود و در این سفر، قصایدی در مدح او سرود و از دوستی و اتحاد میان امیر سربدار و تغاتیمور اظهار شادمانی کرد.
چندی بعد، یحیی کرابی مخاصمات نظامی را از سر گرفت و پس از چندین رویاویی، تغاتیمور را در ۷۵۴ کشت و شهرهای بیهق، نیشابور و توابع آنرا تصرف کرد.
یحیی، پس از کشتن تغاتیمور و تصرف چندین شهر، او با رهبران مغول خراسان شرقی توافقنامهای منعقد کرد. این امر به لطف اتحادی بر ضد حاکم هرات صورت گرفت، اما اندکی بعد او قربانی رقابتها و اختلافات داخلی شد.
به نوشته فریومدی
سه نفر با مشورت حسین أخی، او را در
۷۵۷ کشتند
(سال
۷۵۶) در برخی منابع، علاءالدوله (برادرزن یحیی کرابی) را عامل قتل او ذکر کردهاند.
مدت حکومت یحیی چهار سال و هشت ماه بود.
ابن یمین در شعری در شوال ۷۵۷ به مناسبت ساختن قصری، یحیی را ستوده است
به نظر میرسد، حکومت یحیی طولانیتر از آنچه در منابع ذکر شده، بوده است.
در دوره حکومت وی و به درخواستش، ابوسعید شیعی سبزواری، حسن
بن حسین کتابی به نام راحة الأرواح و مؤنس الاشباح در شرح زندگانی، فضائل و
معجزات پیامبر اکرم و
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و
ائمه اطهار (علیهمالسلام)، در پانزده باب نوشت.
ظهیرالدین کرّابی با پشتیبانی حیدر قصاب، فرمانده سپاه سربداران، به قدرت رسید.
در برخی منابع، ظهیرالدین خواهرزاده یحیی کرابی دانسته شده
اما به نوشته دولتشاه سمرقندی،
او برادر یحیی بوده است.
ظهیرالدین بیشتر اوقات خود را به
لهو و
بازی شطرنج میگذراند
از اینرو، حیدر قصاب درصدد بهانهای بود تا او را برکنار کند و سرانجام، او را در ۱۳
رجب ۷۶۰ از حکومت خلع کرد.
(برای گزارشهای دیگر
)
مدت حکومت او را به اختلاف، چهل روز
یازده ماه
و یک سال
نوشتهاند.
حیدر قصاب پس از خلع ظهیرالدین قدرت را در دست گرفت و حسن دامغانی را فرمانده سپاه خود قرار داد. پس از چندی نصرالله باشتینی در اسفراین به مخالفت با وی برخاست. حیدر قصاب با یاران خود او را محاصره کرد اما در اثنای محاصره، حیدر با توطئهای به دست قتلق بوغا، غلام حسن دامغانی، کشته شد و نصرالله باشتینی دروازه شهر را به روی حسن دامغانی گشود.
مدت حکومت حیدر دو ماه،
چهار ماه
و یک سال و یک ماه
گزارش شده است.
لطفالله
بن وجیه
الدین مسعود، به کمک حسن دامغانی و نصرالله باشتینی به قدرت رسید و مردم سبزوار از رهبریاش استقبال کردند،
پس از چندی، میان او و حسن دامغانی اختلاف افتاد و حسن دامغانی او را دستگیر کرد و در قلعه دستجردان به قتل رساند. مدت حکومت لطفالله یک سال و سه ماه بود.
حسن دامغانی پس از رسیدن به حکومت، با مخالفت مریدان شیخ حسن جوری به رهبری درویش عزیز مجدی مواجه شد. درویش عزیز که خود را میراثدار شیخ حسن جوری و شیخ خلیفه میدانست، با بشارت به ظهور
امام زمان، کار خود را به مرکزیت
طوس آغاز کرد. این شورش مدتها ادامه داشت تا اینکه حسن دامغانی آن را سرکوب کرد. او پس از دستگیری درویش عزیز از کشتنش خودداری کرد و با دادن دو خروار ابریشم، وی را وادار کرد خراسان را ترک کند و او به
اصفهان رفت.
اختلافات داخلی سربداران و مریدان شیخ حسن جوری موجب گردید که امیر ولی، فرزند شیخ
علی هندو، مخالفان حکومت سربداران را جمع کند و با کمک آنان، استرآباد و سپس
بسطام، دامغان و فیروزکوه را از سلطه سربداران خارج کند
اولین نبرد امیر ولی با
علی بن قلندر (حاکم پیشین استرآباد) بود، که امیر ولی استرآباد را گرفت.
دومین نبرد وی با ابوبکر شماسانی، کوتوال قلعه شماسان، بود. ابوبکر پس از شکست نزد حسن دامغانی رفت و او با سپاهی در حدود شش هزار تن با امیر ولی جنگید
این جنگ به شکست حسن دامغانی انجامید و ابوبکر شماسانی نیز کشته شد.
حسن دامغانی بعد از این شکست، با شورشی دیگر در قلعه شقان
(شغان) روبهرو شد. سپس، هنگامی که حسن دامغانی قلعه شقان را محاصره کرد،
نجم
الدین علی مؤید و درویش عزیز با هزار سپاهی عازم سبزوار شدند و آنجا را گرفتند. این دو در سبزوار خواجه یونس سبزواری، وزیر حسن دامغانی، را به تقاص امیر لطفالله
بن مسعود کشتند.
حسن دامغانی سرانجام پس از چهار سال و چهار ماه حکومت،
به دستور خواجه
علی مؤید و به دست فخرالدین جوینی یا غلطانی در ۷۶۳ کشته شد.
ابن یمین
و دولتشاه سمرقندی
وی را ستودهاند.
خواجه
نجم
الدین علی مؤید یکی از امیران سربداران بود.
خواجه
نجم
الدین علی مؤید از طرفداران طریقت شیخ حسن جوری بود و برای جلب حمایت مردم، درویش عزیز مجدی را به رهبری
دینی و معنوی جنبش برگزید. خواجه
علی پس از تثبیت قدرتش، درویش عزیز را مانع پیشرفت خود دید. از طرفی، درویش عزیز اصرار داشت تا انتقام شیخ حسن را از آل کرت بگیرد. از اینرو، خواجه
علی مؤید سپاهی به همراه درویش عزیز روانه جنگ با معزالدین حسین کرت کرد و تصمیم گرفت درویش را از بین ببرد. او نامهای به سران سپاه خود نوشت تا درویش را تنها بگذارند و بازگردند.
درویش عزیز با جمعی از یارانش به سوی
عراق حرکت کرد و خواجه
علی مؤید سپاهی را به تعقیبش فرستاد که در این درگیری، درویش عزیز به همراه هفتاد تن دیگر کشته شدند. او سپس به آزار درویشان ادامه داد و حتی مزار شیخ خلیفه و شیخ حسن را تخریب کرد.
در نتیجه، کسانی مانند درویش رکن
الدین، از مریدان شیخ حسن جوری، در سال
۷۷۸ به مخالفت با خواجه
علی مؤید برخاستند. خواجه
علی بر آنان پیروز شد و درویش رکن
الدین به اصفهان گریخت. بعد از مدتی، درویش با حمایت شاه شجاع (حاکم کرمان) و پیر
علی (حاکم هرات) به سبزوار حمله کرد و آنجا را گرفت و به نام خود خطبه خواند. خواجه
علی مؤید، درویش رکن
الدین و مریدانش را شکست داد و بار دیگر، در ۸
رجب ۷۸۱، سبزوار را فتح کرد
و برای همیشه به نفوذ سیاسی شیخیان در ساختار حکومتی سربداران خاتمه داد.
پس از چندی (که
علی مؤید شیخیان را شکست داد)، امیر ولی به سبزوار حمله کرد و آنجا را محاصره نمود. خواجه
علی از
تیمور گورکان یاری خواست.
تیمور امیرولی را شکست داد و وارد سبزوار شد و
علی مؤید از وی استقبال کرد و پیروی خود را از او اعلام نمود. مردم سبزوار رفتار خواجه
علی را خیانت دانستند و حاضر نبودند سلطه تیموریان را بپذیرند، از اینرو، مبارزه خود را با شعار احیای حکومت سربداران آغاز کردند و در
۷۸۵، شیخ داوود سبزواری رهبری قیام را بر عهده گرفت، اما سپاه تیمور بار دیگر به سبزوار یورش بردند و پس از کشتار بسیار بر آنجا تسلط یافتند. خواجه
علی مؤید در جنگ با اتابکان لر کوچک در نزدیک خرم آباد زخمی شد و اندکی بعد، درگذشت.
جسد وی به سبزوار منتقل شد و از ترس بیحرمتی از طرف شیخیان، پنهانی به خاک سپرده شد. با مرگ او، حکومت سربداران پایان یافت.
از جمله اقدامات خواجه
علی مؤید در طول حکومت دوازده سالهاش این بود که با فقیه بزرگ، شمس
الدین محمد مکی معروف به
شهید اول (متوفی
۷۸۶)، در
جبل عامل مکاتبه کرد و او را برای مرجعیت
دینی شیعیان دعوت کرد. مکی به عللی، دعوت خواجه را نپذیرفت و در جواب، در سال
۷۸۲ کتاب فقهی جامع و مختصری، به نام
اللمعة الدمشقیه را برای شیعیان خراسان نوشت و آنرا به سبزوار فرستاد.
مورخان دوره تیموری از دوره خواجه
علی تصویری مطلوب ارائه کردهاند.
قاضی نورالله شوشتری او را در
تقوا و پرهیزکاری ستوده است. مهمترین منبع به نام تاریخ سربداران از نویسندهای ناشناس که اکنون در دست نیست، در آغاز حکومت خواجه
علی تدوین گردید و بازتابی از گرایش سیاسی خاص او به شمار میرود.
ابن یمین در آغاز حکومت وی، به سبب فضائل اخلاقی و دانش دوستی خواجه
علی، در چند قصیده او را
مدح گفت.
دولتشاه سمرقندی درباره قلمرو خواجه
علی مؤید بسیار مبالغه کرده و اقتدار او را از ولایت تسا تا تون و قائن و از دامغان تا سرخس و مرز جام و ترشیز و کوهستان (قهستان) بر قرار دانسته است.
ولایات اطراف که دولتشاه سمرقندی
آنها را برشمرده، در دوره خواجه
علی مؤید در جوار قلمرو او نبودند. در شمال شرقی، هرگز نشانی از این نبوده است که خواجه
علی سرزمینهای قبیله مغولی جانی قربانی تا سرحد سرخس و تسا
را گرفته باشد
در آغاز ۷۷۱، به گفته حافظ ابرو که در مقایسه با دولتشاه سمرقندی دقت بیشتری داشته است، خواجه
علی مؤید در خراسان از بسطام تا فرهادجرد حکومت میکرد.
خواجه
علی اثری نیکو بر تیمور گذاشت، هنگامی که از او راجع به اعتقادات شیعیاش سؤال شد، پاسخ داد، مردم بر
دین ملوکشاناند، مذهب من همان مذهب امیر نیکوخصال و صاحبقران است.
تیمور متانت خواجه
علی را ستوده است
به نوشته میرخواند،
حاکم سربداران تا پایان عمر یکی از وفاداران تیمور گورکانی باقی ماند.
تیمور در بازگشت در رادکان توقف کرد و در آنجا، به گفته
نظامالدین شامی و
شرفالدین علی یزدی،
خواجه
علی مؤید به عنوان حاکم سبزوار تأیید گردید. به نوشته میرخواند
امیر تیمور که به داروغگی رسید، حکومت همچون گذشته در اختیار خواجه
علی مؤید بود، اما داروغه موردنظر میرخواند داروغه هرات، امیرآقا، پسر تموگاتو چین، بوده
و چون میرخواند با این نام آشنایی نداشته، آن را تغییر داده است.
دولتشاه سمرقندی
خواجه
علی مؤید را ستوده است. به نوشته وی،
امیر تیمور گورکانی به خواجه
علی سلطنت خراسان را بخشید، اما او نپذیرفت و ترجیح داد بقیه عمر را در خدمت امیر بگذراند.
که در قراردادن نام شیخ داوود در جرگه تندروان مردد بوده، وی را هماورد و مرید شیخیان و دشمن خواجه
علی مؤید تلقی کرده است، اما از قیام گسترده مردمی و نیز شرکت شیخ داوود در این نبرد خبری نیست.
نظام سربداران بسیاری از گرایشهای موجود در سده هشتم در جامعه خراسان را هدایت کرد. تاریخ سربداران تا حدودی خواستهای جمعیت روستایی و رهبران آنان و همچنین، نقش فزاینده شیوخ صوفی در زندگی سیاسی آنان را نشان میدهد. بسیاری از این موضوعات در اشعار
ابن یمین فریومدی (متوفی
۷۹۶) به چشم میخورد. او همچنین اقدامات
انجام شده در دوره دو تن از امیران سربداری، یعنی تاج
الدین علی و یحیی کرابی، از جمله احیای قنوات در
طوس را ستوده است،
که تلاشهای نه چندان موفقی بودند به منظور خنثیسازی آثار سوء قدرت مغولان در خراسان.
گرایشهای متفاوت امیران سربدار عملا حکومت را تضعیف کرد. علاوه بر آن، نبرد قدرت میان حکمرانان سربدار که هر بار به قتل یکی از آنان انجامید نیز، از توانمندی سربداران کاست تنی چند از حاکمان سربدار دچار سرنوشت خاندانهای کوچک ایرانی یا ترک و مغول، که به ناچار زیر سلطه
تیموریان باقی ماندند، نشدند. امیران سربداران مانند بسیاری از سرکردگان خراسان که تیمور گورکانی به آنان احترام میگذاشت، همانند جمشید قارن قاینی یا سید هادی قمی سرکرده قشون شدند. سپاه سبزوار در جنگهای مهم تیموری حضور داشت. در آغاز
۷۸۸ ملوک سبزواری، یکی از نزدیکان خواجه
علی مؤید، در
آذربایجان خدمت میکرد.
پس از کشته شدن خواجه
علی، قلمرو سبزوار تقسیم شد. برادر زادههای وی، خواجه عمادالدین مسعود و خواجه جمال
الدین، به ترتیب بر سبزوار و نیشابور دست یافتند. جوین به ملوک سبزواری رسید و لطفالله و حسن، پسران خواجه رشید، فریومد را در اختیار گرفتند.
تقسیم میراث خواجه
علی مؤید ضرورت به معنای زوال قلمرو سربداران به شمار نمیرود.
برای آخرینبار، به هنگام مرگ امیر تیمور در منابع از سربداران سخن گفته شده است. در پایان
رمضان ۸۰۷، خواجه
علی سبزواری، فرزند خواجه عمادالدین مسعود، خواستار احیای حکومت سربداران شد، زیرا خود را وارث آن میدانست. فرماندهان جغتایی نیروهایشان را در رادکان گرد آوردند و در
ذیقعده ۸۰۷، به بیهق یورش بردند. در بهر آباد، گروهی سبزواری آنان را سرکوب کردند. چغتاییان به جاجرم رفتند که در آنجا گروهی از روستاییان به آنان حمله کردند. دهکده غارت شد و مردم پناه گرفته در آنجا، قتل عام شدند. چغتاییان در آغاز، قلعه مزینان در جنوب فرومد/ فریومد و پس از آن سبزوار را محاصره کردند.
خواجه
علی سبزواری را که به میرانشاه پناه برده بود، در ۲
صفر ۸۰۸ کشتند. با کشته شدن وی، میراث سربداران از بین رفت، اما تمام سپاه آنان بلافاصله منحل نشد. در
۸۱۱، به هنگام محاصره فراه، از جمعی از سربداران سخن گفته شده است.
از آن به بعد، در منابع از نیروهای سربداران سخنی نیست.
مصادره اموال سربداران به نفع دیوان ضربهای به آنان وارد کرد. هرچند، امیر آق ملک
بن ملک جمال
الدین فیروزکوهی، خواهرزاده خواجه
علی مؤید، به لطف شهرت شاعریاش و التفات سلطان باینر به وی، بعدها بعضی از املاک موروثی را پس گرفت.
تشکیلات نظامی درباره شمار سپاهیان سبزوار، ارقامی ضعیف در دست داریم. در منابع در دوره خواجه وجیه
الدین از سپاهی هزار نفری در
شوشتر و سپاهی سه هزار نفری در
بغداد یاد شده است
که عمده آنان پیاده نظام بودند. سپاه خراسان یا پیاده نظام خراسان که در سالهای
۸۰۰ و ۸۰۱ در جنگهای هند شرکت کرد، مطمئنا دارای ستونهایی متشکل از سربداران بود.
سربداران در سپاه تیموری در
۸۰۳ و
۸۰۴ به
شام هجوم بردند و در محاصره
دمشق حضور داشتند.
شهرت قیام سربداران سراسر
ایران را فرا گرفت و در بسیاری از نقاط موجب قیامهایی گردید، که اصطلاح سربدار صفت عام آنان شد.
مهمترین این قیامها عبارت بودند از:
قیام مردم
سمرقند در
۷۶۶، به رهبری مولانازاده سمرقندی، مولانا ردک بخاری و ابوبکر ناف
مولانازاده سمرقندی که دانشمند و دلیر بود، مردم را برای دفاع در مقابل مغولان آماده کرد،
اما در نهایت شکست خورد. مولانازاده پس از شکست با شفاعت امیر تیمور از مرگ نجات یافت،
اما از ادامه سرگذشت او اطلاعی در دست نیست.
حکومت آنان هفت ماه بیشتر طول نکشید.
قیام پهلوان اسد
بن طُغان شاه خراسانی در
کرمان. او پیش از این در
۷۷۵، از طرف شاه شجاع، حاکم کرمان شده بود. قیام او پس از نه ماه و بیست روز به شکست انجامید و کشته شد.
قیام مردم اصفهان در ۷۸۸. در این سال، تیمور اصفهان را گرفت و آنجا را به امیران خود سپرد
افراد تیمور که برای جمعآوری
مالیات وارد شهر شده بودند،
ظلم را از حد گذراندند. مردم اصفهان به رهبری
علی کَچه پا
(کوچه پا)، از آهنگران اصفهان، در مقابل آنان مقاومت کردند.
این نبرد به شکست
علی کچه پا منجر شد و او در ذیقعده
۷۸۹ کشته شد.
برخی شمار کشته شدگان این نبرد را هفتاد هزار تن نوشتهاند.
سکههای خراسان از
۷۳۶ تا
۷۴۵ متعلق به اواخر دوره
ایلخانیان است و متأخرترین سکههای شناخته شده سربداران در سال
۷۴۸ ضرب شده است.
به نظر میرسد که سربداران بر ضد حکومت
تغاتیمور قیام کردند، ولی تا چندین سال برای ضرب سکه در شهرهای قلمرو آنان از سکههایی که در ضرابخانههای تغاتیمور و به نام او ضرب میشدند، تقلید میشد. در
۷۴۲، امیر وجیه
الدین مسعود ارتش تغاتیمور را شکست داد و قلمرو او را تصرف کرد. در منابع به این مطلب اشاره نشده است که سربداران بعد از این پیروزی، در ۷۴۳، ایلخان سلیمان (حاکم صوری آذربایجان و دست نشانده شیخ حسن چوپانی) را به رسمیت شناختند. وجود سبزوار در فهرست ضرابخانهها و سکههای ضرب شده آن رویدادهای پیشین را تأیید میکند.
بر روی سکههای سربداری که در ۷۴۸ در
سبزوار و
اسفراین ضرب شده است، نام هیچ ایلخانی نیست. این سکهها نشان میدهند که در آن هنگام قدرت سربداران به حدی رسیده بوده است که از تغاتیمور مستقل شده بودند.
پس از آنکه شمس
الدین علی رسم برات نوشتن برای مستمری قشون را لغو کرد، برای پرداخت حقوق سربازان سکه ضرب نمود.
در
۷۵۲، دوباره نام تغاتیمور بر سکهها ضرب گردید و نوشتههای روی همه این سکهها نشان از
مذهب تسنن دارند.
در اینباره که فتح استرآباد به دست امیر ولی در
۷۵۷ بوده یا قبل از حکومت کوتاه حیدر قصاب در
۷۶۰، تردید است. اسمیت صحت تاریخ ۷۵۷ را با دو سکه ضرب استرآباد ثابت کرده است.
نخستین سکههای شناخته شده شیعی سربداران به تاریخ ۷۵۹ احتمالا متعلق به دوره حسن دامغانی است.
این سکهها از نظر سبک و وزن شبیه سکههای استرآباد به تاریخ ۷۶۴ و ۷۶۵ و منسوب به امیرولی بودند. اکنون مشخص شده است که این سکهها در همان ضرابخانه ضرب شده بودند.
همچنین، سکههایی به تاریخ ۷۵۹ را اسمیت
به درویش عزیز نسبت داده و معتقد است که در ضرابخانه ضرب نشدهاند، در حالیکه این سکهها ضرابخانه داشتهاند و محل آن در
ساری بوده است. سکههایی از این دست در ساری و
آمل در سالهای ۷۵۹ تا ۷۶۱ ضرب شدهاند و ارتباطی با درویش عزیز ندارند.
خواجه
علی مؤید، آخرین امیر سربداری، نیز در زمان حکومتش سکه ضرب کرد
و نام دوازده امام را بر روی آنها ثبت و حک کرد.
(۱) آژند، یعقوب، قیام شیعی سربداران، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲) آقا بزرگ تهرانی، الذریعه.
(۳) آهنچی، آذر، بررسی عوامل مؤثر در نخستین مرحله از جنبش سربداران خراسان تا تشکیل دولت، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش ۱۷۶ (زمستان ۱۳۸۴).
(۴) ابن بطوطه، رحلة ابن بطوطه، المسماة تحفة النظار فی غرائب الأمصار وعجائب الاسفار، چاپ عبدالهادی تازی، رباط ۱۹۹۷/۱۴۱۷.
(۵) ابن عربشاه، عجائب المقدور فی نوائب تیمور، چاپ احمد فایز حمصی، بیروت ۱۹۸۶/۱۴۰۷.
(۶) ابن یمین، دیوان، چاپ حسینعلی باستانی راد، تهران ۱۳۴۴ ش.
(۷) آسفزاری، معین
الدین محمد، روضات الجنات فی اوصاف
مدینة هرات، چاپ محمدکاظم امام، تهران ۱۳۳۸- ۱۳۳۹ ش.
(۸) امین زاده،
علی، جنبشهای شیعی در تاریخ ایران: با نگاهی ویژه به سربداران، سبزوار ۱۳۸۴ ش.
(۹) اولیاء الله، محمد
بن حسن، تاریخ رویان، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۰) بدلیسی، شرف
الدین بن شمس
الدین، شرفنامه: تاریخ مفصل کردستان، چاپ ولادیمیر ولیامینوف زرنوف، سن پترزبورگ ۱۲۷۶- ۱۳۷۸/ ۱۸۶۰-۱۸۶۲، چاپ افست تهران ۱۳۷۷ ش.
(۱۱) پرهیزکاری، روح الله، نقش دولت شیعی سربداران خراسان در گسترش تشیع و تمدن اسلامی»، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ش ۱۳ (زمستان ۱۳۹۲).
(۱۲) تاج السلمانی، تاریخ نامه: شمس الحسن، چاپ اکبر صبوری، تهران ۱۳۹۳ ش.
(۱۳) جعفری، جعفر
بن محمد، تاریخ یزد، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۱۴) حافظ ابرو، عبدالله
بن لطفالله، تاریخ سلاطین کرت، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۸۹ ش.
(۱۵) حافظ ابرو، عبدالله
بن لطفالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، بخش ۱، چاپ خانبابا بیانی، تهران ۱۳۱۷ ش.
(۱۶) حافظ ابرو، عبدالله
بن لطفالله، زبدة التواریخ، چاپ کمال حاج سید جوادی، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۱۷) حمدالله مستوفی، حمدالله
بن ابیبکر، تاریخ گزیده، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۹۴ ش.
(۱۸) هوشنگ خسروبیگی و محمود رضا اسفندیار، تشکیلات اداری سربداران»، پژوهشنامه تاریخ های محلی ایران، سال ۱، ش ۲ بهار و تابستان ۱۳۹۲).
(۱۹) خوافی، احمد
بن محمد، مجمل فصیحی، چاپ محسن ناجی نصر آبادی، تهران ۱۳۸۶ ش.
(۲۰) خواندمیر، غیاث
الدین بن همام
الدین.
(۲۱) دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن ۱۹۰۱/۱۳۱۹، چاپ افست تهران ۱۳۸۲ ش.
(۲۲) راقم سمرقندی، میر سید شریف، تاریخ راقم، چاپ منوچهر ستوده، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۲۳) رشید یاسمی، غلامرضا، احوال ابن یمین، تهران ۱۳۰۳.
(۲۴) روحانی، کاظم، تحلیلی بر نهضتهای سیاسی،
دینی ایران، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۲۵) یزدی، شرف
الدین علی، ظفرنامه، چاپ سعید میر محمد صادق و عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۸۷ ش.
(۲۶) شوشتری، نورالله
بن شرف
الدین، مجالس المؤمنین، چاپ ابراهیم عرب پور و دیگران، مشهد ۱۳۹۲-۱۳۹۳ ش.
(۲۷) شهرستانی، محمدعلی، تفحصی در تاریخ سر به داران خراسان و مازندران، آبی جا ۱۳۷۵ ش.
(۲۸) شیعی سبزواری، حسن
بن حسین، راحة الارواح: در شرح زندگانی، فضائل و معجزات ائمه اطهار، چاپ محمد سپهری، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۲۹) عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق
بن اسحاق، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۷۲-۱۳۸۳ ش.
(۳۰) غفاری قزوینی، احمد
بن محمد، تاریخ جهان آرا، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۳۱) غفاری قزوینی، احمد
بن محمد، تاریخ نگارستان، چاپ مرتضی مدرس گیلانی، تهران ۱۴۰۴.
(۳۲) غفوروف، باباجان، تاجیکان، دوشنبه ۱۳۷۷ ش.
(۳۳) یزدی، غیاث
الدین علی، سعادتنامه یا روزنامه غزوات هندوستان در سالهای ۸۰۰-۸۰ هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۳۴) فریومدی، غیاث
الدین، ذیل مجمع الانساب، در محمد
بن علی شبانکارهای، مجمع الانساب، چاپ میرهاشم محدث، ج ۲، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۵) قزوینی، یحیی
بن عبداللطیف، کتب التواریخ، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۸۶ ش.
(۳۶) کاتب یزدی، احمد
بن حسین، تاریخ جدید یزد، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۳۷) کتبی، محمود، تاریخ آل مظفر، چاپ عبدالحسین نوانی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۸) لاری، مصلح
الدین محمد، مرآت الادوار و مرقات الأخبار، چاپ خلیل ساغروانیان، تهران ۱۳۹۳ ش.
(۳۹) میرک حسینی، محمد، ریاض الفردوس خانی، چاپ ایرج افشار و فرشته صرافیان، تهران ۱۳۸۵ ش.
(۴۰) مختاری، رضا، الشهید الأول: حیاته و آثاره، قم ۱۳۸۴ ش.
(۴۱) مدیر شانهچی، کاظم، «حکومت شیعه سربداران»، در یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه مشهد دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۵۰ ش.
(۴۲) مرعشی، ظهیرالدین
بن نصیرالدین، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، چاپ برنهارد دورن، سنت پترزبورگ، ۱۸۵۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۳) نطنزی، معین
الدین، منتخب التواریخ معینی، چاپ ژان اوبن، تهران ۱۳۳۶ ش.
(۴۴) میرخواند، محمد
بن خاوندشاه، روضة الصفا.
(۴۵) شامی، نظام
الدین، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه، چاپ فلکس تاور، پراگ ۱۹۳۷-۱۹۵۶.
(۴۶) نوائی، امیر علیشیر، تذکرة مجالس النفائس، (ترجمه فارسی)، چاپ
علی اصغر حکمت، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۷) Şahin Ahmetoğlu, "Servedâri hareketi ve temel görüşleri", in E-makâlât mezhep araştım aları, vol۷, no ۱ (Bahar ۲۰۱۴).
(۴۸) Jean Aubin, "Besprechung zu John Masson Smith, The history of the Sarbadār daynasty", Journal of the economic and social history of the Orient, vol۱۴ (۱۹۷۱).
(۴۹) Jean Aubin, "La fin de l'état Sarbadar du Khorassan", JA (۱۹۷۴).
(۵۰) Jean Aubin, "Le Khanat de Cagatai et le Khorassan, ۱۳۳۴-۱۳۸۰", Turcica, Vol۸ (۱۹۷۶).
(۵۱) Vasily Vladimirovich Barthold, "Narodnoe dvizenie v Samarkande v ۱۳۶۵", in Akademik V V Bartold, Sochinenija, vol ۲, pt ۲, Moscow Nauk, ۱۹۶۴.
(۵۲) Ruy Gonzalez de Clavijo, Embassy to Tamerlane ۱۴۰۳-۱۴۰۶, tr Le Strang, London ۱۹۲۸.
(۵۳) Reinhart Pieter Anne Dozy, Supplément aux dictionnaires arabes, Leiden ۱۸۸۱, repr Beirut ۱۹۸۱.
(۵۴) EI, sv "Sarbadarids" (by C P Melville).
(۵۵) Denis Hermann, "Aspectos de la penetración del shiismo en Irán durante los periodos Ilkhâni y Timuri: el exito político de los movemientos Sarbadâr, Marashi Musha'shayân", Estudios de Asia y Africa, vol ۱۲۵ (۲۰۰۴).
(۵۶) Henry H Howorth, History of the Mongols: from the ۹th to the ۱۹th century, pt۳, London ۱۸۸۸, repr New York (nd).
(۵۷) A H Morton, "The history of the Sarbadārs in the light of new numismatic evidence" Numismatic chronicle, vol۱۶ (۱۹۷۶).
(۵۸) Ilia Pavlovich Petrushevskii, "Dvizhenie Serbedarov v Khorasanie", in Uchenve Zapiski, vol ۱۴,.
(۵۹) Moscow: Institutā Vostokovedenija Akademii Nauk SSSR, ۱۹۵۶.
(۶۰) Hans Robert Roemer, Persien auf dem Weg in die Neuzeit, Beirut ۲۰۰۳.
(۶۱) John Masson Smith, The history of the Sarbadar dynasty ۱۳۳۶-۱۳۸۱ A D and its sources, The Hague ۱۹۷۰.
(۶۲) Edward von Zambaur, Manuel de généalogie et de chronologie pour l'histoire de l'islam, Hannover ۱۹۲۷, repr Osnabrück ۱۹۷۶.
(۶۳) Edward von Zambaur, Die Münzprägungen des Islams: zeitlich und örtlich Geordnet, vol۱, ed Peter Jaeckel, Munich ۱۹۴۲.
•
رضا رضازاده لنگرودی، دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از مقاله «سربداران»، تاریخ بازبینی ۱۴۰۱/۰۵/۲۳.