«ای روزگار! افّ بر تو باد. چه بد رفیقی هستی، چه بسیار دوستانت را در شامگاهان و صبحگاهان به قتل رسانیدهای. و روزگار در نزول بلا بر افراد هرگز به بدل قانع نمیشود.» از امام سجاد (علیهالسّلام) روایت شده که: «در آن شبی که فردای آن، پدرم به شهادت رسید در خیمه نشسته بودم و عمهام، زینب (سلاماللهعلیها) از من پرستاری میکرد. در آن هنگام پدرم از یارانش کناره گرفت و به خیمه خود رفت و جوین ( غلام ابوذر غفاری) نزدش بود و سرگرم تعمیر و اصلاح شمشیر آن حضرت (علیهالسّلام) بود. در این هنگام پدرم این اشعار را بر زبان جاری ساخت:
«ای روزگار، اف بر تو باد با این دوستیات، چهاندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان دوستان و خواستاران خود را به کشتن میدهی و از آنها به عوض و بدلی هم قانع نمیشوی. به درستی که کارها به دست خدای جلیل است و هر زندهای سالک این طریق است. همه فانیاند، جز ذات حق تعالی.» ایشان دو یا سه بار، این شعر را تکرار کردند تا آنجا که فهمیدم و دانستم که منظورش چیست. پس گریه، راه گلویم را بست، ولی بغضم را فرو خوردم و هیچ نگفتم و دانستم که به زودی بلا، نازل خواهد شد، اما عمهام نیز آنچه را که من شنیدم، شنید و نتوانست خود را نگاه دارد. پس از جا جسته و در حالیکه لباسش را بر روی زمین میکشید و سخت درمانده شده بود، خود را به امام (علیهالسّلام) رساند و گفت: وا مصیبتا! کاش پیش از این مرگم فرا رسیده بود. امروز، گویی مادرم حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) و پدرم علی (علیهالسّلام) و برادرم حسن (علیهالسّلام) از دنیا رفتهاند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان ... ای اباعبدالله! پدر و مادرم به فدایت، خود را آماده کشته شدن کردهای، جانم به فدایت.» ... امام حسین (علیهالسّلام) خواهرش را دلداری داد و به او فرمود: «خواهرجان! تو را قسم میدهم که در عزایم، گریبان چاک ندهی و صورت نخراشی و چون به شهادت رسیدم، ناله و فغان نکنی.» پس از اینکه عمهام آرام گرفت، پدرم او را نزدیک من آورد و در کنارم نشاند و آنگاه به نزد یاران خویش رفت ...». امّا در روز عاشورا بعد از شهادت امام، کسی نبود که بانوان حرم را تسلی دهد و آرام کند. • پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «شبهای دهه محرم»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه. ردههای این صفحه : روضه های دهه اول محرم |