روح الأرواح فی شرح أسماء الملک الفتاح (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
«روح الارواح فی شرح اسماء الملک الفتاح»، اثر شهاب الدین، ابو القاسم،
احمد سمعانی و یکی از شاه کارهای دیرینه و کهن زبان و ادب فارسی است.
هدف سمعانی از نوشتن این کتاب آن است که در مخاطبانش تصویری زیبا از
خداوند بیافریند و در دلهای ایشان
عشق به خدا را بکارد. او
به خوبی میداند که چنین
عشقی، نه تنها
به اهمال
شریعت نمیانجامد، بلکه
به درکی ژرف تر و استوارتر از شریعت و تعهدی نو، برای عمل
به آن منجر میشود.
مؤلف، صد و ده اسم حق تعالی را تحت هفتاد و چهار عنوان شرح کرده و این
به دلیل آن است که بر طبق
سنت گزاره نویسان بر اسمای حسنی، برخی از اسماء
به دلیل ذکر آنها
به هیئت دوگانه در
قرآن مجید و نیز
به علت تقابل و تماثل معنایی، با هم شرح میشود.
سمعانی، پس از عنوان کردن هر یک از اسماء
به هیئت عربی آن،
به بحث پیرامون معنی فارسی آن میپردازد و اگر اسمی واحد، با توجه
به اسماء صفات و اسماء افعال، دارای بار معنایی دو یا چندگانه باشد، معانی مختلف آن را
به فارسی ذکر میکند و سپس سخنانش را
به آیات قرآنی و
احادیث نبوی و اقوال عرب مستند مینماید، آن گاه وارد حکایات و اقوال و مباحث عرفانی و خانقاهی شده و مجموع نکاتی را که در این زمینه میآورد،
به گونهای خاص با معنی و خواص اسم مورد بحث پیوند میدهد و ارتباط معنایی میان این مطالب و اسم مورد نظر
به وجود میآورد.
سمعانی
به کرات اشعاری عرفانی (از جمله ابیاتی از سنایی) را نقل کرده و از خود نیز ابیات و غزلهای بسیاری میآورد؛ با این همه،
نثر او غالبا شاعرانه تر از نظم اوست و باید او را از نثرنویسان بزرگ زبان فارسی
به شمار آورد. قلم او پرخروش و طرب ناک است و در عین حال، همهی فنون نویسندهای صاحب سبک و چیره دست را
به نمایش میگذارد. نگارش او خیلی ساده نیست و بی شک از آثار فارسی محمد و احمد غزالی یا
عین القضات همدانی دشوارتر است، اما آهنگ زیبای این متن حیرت آور است.
«روح الارواح»، حاکی از مهارت سمعانی در همه ی علوم دینی است، ولی بعد
عرفان اسلامی ، در شکل محتوای کتاب آشکارا میدرخشد. با اینکه سمعانی در فقه پیرو
مذهب شافعی است، ولی کتاب وی از بدایت تا نهایت از اهانت
به مذاهب اسلامی و حتی مکتبهای غیر اسلامی مبراست؛ تنها در یکی دو جا، در برابر آرای
جبریه ،
قدریه ،
معتزله و
دهریه برآشفته است، آن هم بسیار گذرا و آرام.
از
اهل بیت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به بزرگی یاد میکند. در جایی میگوید: «بضعه ی نبوت که با معدن فتوت جمع گشتند، دو بدره پدید آمد؛ هر یکی میراث یک پدر برداشتند؛ مصطفی علیهالسّلام ، پدر بزرگ تر بود،
به زهر کشته شد، حسن که فرزند بزرگ تر بود، هم
به زهر کشته شد؛ علی که پدر خردتر بود،
به تیغ کشته شد، حسین که فرزند خردتر بود،
به تیغ کشته شد»
ناگفته پیداست که «بضعه ی نبوت»، مستفاد است از
حدیث : «فاطمة بضعة منی» و «معدن فتوت»، ماخوذ است از سخن معروف: «لا فتی الا علی». چنین تعبیراتی، نشانه ی آشنایی سمعانی با عظمت خاندان
نبوت است. یکی از اسباب اهمیت کتاب، بازیافتن ادبیات کهن فارسی در آن است.
مؤلف، افزون بر آنکه خود شاعری توانا بوده و ابیاتی از خویش را در جای جای کتاب آورده،
به شمار قابل توجهی از اشعار کهن و عصری خود نیز استشهاد نموده است. وجود این ابیات دست کم دو فایده تاریخی دارد: نخست آنکه شاعری اندیشور از
قرن پنجم و ششم هجری را بازمی شناساند و دیگر آنکه امکان تحقیق پیرامون تاریخ شعر عرفانی فارسی را فراهم میآورد.
«روح الارواح»، برای شناختن آرا و اقوال و اخبار و نیز سیرت و کردار پیران
خراسان و مشایخ
بغداد ، یک منبع قابل اتکاء است.
به اعتبار آرای کلامی و فواید عصری نیز، یادگار سمعانی سخت عزیز است. از نظر هنر نویسندگی نیز، «روح الارواح» جایگاهی بس بلند دارد، گر چه موضوع کتاب، شرح نامهای حق تعالی است، اما بیشتر اندیشههای نویسنده، با زبانی عنوان شده که کتاب را از حد یک نگاشته ی عرفانی محض فرامی برد و صبغه ادبی را نیز نصیبش میکند. جملات آهنگین، تشبیهات، استعارات، تمثیلات و جناسهای دل انگیز، از تواناییهای ادبی کتاب است. اگر سمعانی، قافیه و وزن عروضی را
به این همه زیبایی میافزود، بی تردید کتابش در شمار منظومههای ممتاز ادبی و عرفانی میآمد.
گذشته از آنچه گفته شد، «روح الارواح»، هم
به لحاظ اشتمال بر فواید و ویژگیهای زبانی، یکی از متون معتبر و مهم
زبان فارسی است، هم از جهت آواهای زبانی و هم
به اعتبار واژگان متنوع و گسترده. ترکیبات و تعبیرات کارآمد و کارساز، در کتاب سخت فروان است که رواج مجدد آن
به غنای زبان امروزین ما میانجامد.
یکی از مباحث مهم و ارزنده کتاب، مسئله هبوط آدم است. بیشتر مباحث سمعانی در باب رحمت
خداوند ، بر محور رویداد اسطوره وار و مهم وجود
انسان؛ یعنی هبوط آدم دور میزند. سمعانی، از
خشم خدا و کیفر سخت او غافل نیست، اما شرح و تفسیر وی در رابطه با هبوط
آدم ، بر اساس رحمت و مغفرت الهی است.
سمعانی، با استفاده از اسمای جمال و جلال الهی معتقد است که
انسانهایی که در میان همه آفریدگان بی نظیر هستند، میتوانند
خداوند و کل آفرینش او را بشناسند، زیرا تنها
به این گروه، اسمای الهی، اعم از جمالی و جلالی تعلیم داده شده است، اما آدمیان هنگامی که
به دنیا میآیند، این نامها را آگاهانه نمیدانند.
به نظر مؤلف، هنگام حضور آدم در بهشت، او هنوز علم
به این نامها را
به طور تام و تمام
به فعلیت نرسانیده بود. آدم،
به این حد رسیده بود که معنای نامهای جمال و رحمت را بداند، اما از اهمیت نامهای جلال و
غضب آگاه نبود و برای رسیدن
به این درک، نخست، باید
به زمین فرود میآمد. وی، تصریح میکند که رب العز جل جلاله، خواست که علم آدم
به او جل جلاله زیادت شود، اولش در باغ لطف آورد و بر سریر سرورش بنشاند و اقداح افراح دمادم کرد آن گه گریان و سوزان و افغان کنان گسی کرد تا چنان که
به اول از قدح لطف چاشنی کرد،
به آخر از شربت قهر بی مزاج بی علت ذوق کند.
مؤلف، تمام داستان هبوط آدم را بر اساس مهر و رحمت الهی میبیند. وی، بیان میکند که آدم صفی را در صف صفوت، قدح صافی محبت دردادند و از مناط ثریا تا منقطع ثری کله
دولت و آیین حشمت او ببستند و آن گاه ملائکه ی ملکوت را
به سجود او فرمودند، حشمت و کرامت و شرف و دولت و رتبت و صفوت وی در سجود ایشان پیدا نیامد، در «و عصی آدم» پیدا آمد. علی القطع و التحقیق بالای این سخن از عرش مجید برتر است؛ چرا؟ زیرا که نواخت، در وقت موافقت، دلیل کرامت نیست؛ نواخت، در وقت مخالفت، دلیل کرامت است. آدم صفی صاحب جمال که بر تخت جلال و کمال بود، تاج اقبال بر سر، حله ی افضال در بر، مرکب نوال بر در، پایه ی سریر دولتش از عرش برتر، چتر پادشاهی بر فرق بداشته، علم علای علم در عالم افراشته. اگر ملک و فلک وی را
زمین بوس کنند، عجب نباشد. عجب آن باشد که در وهده زلت افتد و قد الفی که برکشیده «ان الله اصطفی» بود،
به دست «و عصی» چون نون گردد و از سمای لطف، ازل تاج «ثم اجتباه» پران شود.
به طور خلاصه میتوان گفت که در مکتب سمعانی داستان هبوط آدم بر اساس مهر و رحمت الهی تفسیر میشود.
به نظر سمعانی،
به جز
انسان ، موجود دیگری نمیتواند با
عشق سرشار، خدا را دوست بدارد، زیرا تنها
انسان است که بر صورت خدا خلق شده است. وی، بیان میکند که
خداوند همه موجودات را
به تقاضای قدرت آفرید و آدم را
به تقاضای محبت، همگان را قادروار آفرید، ولی آدم را دوست وار.
سمعانی، کانون حقیقی شکوه و جلال را دل معرفی میکند، زیرا دل است که خدا
به آن نظر میکند. او کلید هستی آدم را در
عشق خدا
به انسان و
عشق انسان به خدا میداند و ناگفته پیداست که هیچ
عشقی بدون آزمایش و ابتلا وجود ندارد.
عشق حقیقی، آن جاست که
به گاه هجران محبوب، پرشورتر گردد.
عشق، صفتی الهی است که با خود خدا پیوند دارد؛ خدایی که هم جمیل است و هم ذو الجلال.
کتاب،
به اهتمام و تصحیح آقای نجیب مایل هروی، توسط انتشارات علمی و فرهنگی
به چاپ رسیده است. مصحح، در تصحیح کتاب، نسخه ی کتاب خانه ی آیت الله مرعشی نجفی را اساس کار قرار داده و نسخههای موزه کابل و کتاب خانه رضوی را با آن مقابله نموده است. پس از مقابله نسخهها، آنچه را که
به عنوان اختلاف نسخ یادداشت کرده بود، از نظر مسائل آوایی، واژگانی و دیگر نکات زبان شناسی و ادبی در بخش اختلاف نسخ منظور و ملحوظ کرده است.
فهرست آیات،
احادیث قدسی و نبوی، اخبار و احادیث قدسی و نبوی انبیای پیشین، اخبار و اقوال و ماثورات، بیتها و مصراعهای فارسی، ابیات عربی و... در پایان کتاب ذکر شده است.
نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.