روایت خراب کردن سنگ قبرها
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در برخی از منابع روایی
اهلسنت دو روایت از
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نقل شده است که دلالت بر وجوب تخریب سنگ قبرها میکند. این روایتها فقط در منابع اهلسنت نقل شده لذا برای
شیعه حجت نمیباشد. این روایات با اینکه در بیشتر
صحاح سته و
مسند احمد آمده است، از جهت سندی و دلالی دارای اشکالاتی است که در این نوشتار به بررسی آنها میپردازیم.
در برخی از کتب
اهلسنت روایتی آمده است که دلالت بر وجوب تخریب سنگ قبرها میکند. برای مثال یکی از روایتهایشان درباره
علی (علیهالسّلام) مطلب زیر است:
حکیم
ابومحمد هذلی نقل میکند که علی فرمود: یک روز
رسول الله در تشییع جنازهای شرکت نمود، در آنجا فرمود آیا در میان شما کسی هست که بتان و مجسمههایی که در
شهر مدینه وجود دارد نابود کند، و مقبرهها را با زمین هموار سازد؟ از میان علی گفت: یا رسول الله من حاضرم! فرمود: پس بشتاب! علی پس از انجام ماموریت، نزد رسول الله بازگشت و گزارش کارش را ارائه کرد و گفت: یا رسول الله هر بتی که دیدم منهدم ساختم و همه قبرهای مرتفع را هموار کردم و تمام مجسمهها را نابود کردم. آنگاه رسول خدا فرمود: هر کس دوباره این بتان و مجسمهها و قبور را مرمت و بازسازی کند، به احکامی که از جانب خدا بر من نازل شده
کفر ورزیده است.
در ابتدا باید گفت که این روایت فقط در کتب اهلسنت آمده است و به همین جهت برای
شیعه حجت نمیباشد، اما برای اینکه به خود اهل سنت نیز پاسخ گفته باشیم در مورد این روایت و مطالبی که به آن مربوط میشود پاسخی خواهیم نوشت.
«حدّثنا یحیی بن یحیی وابو بکر بن ابی شیبة وزهیر بن حرب، قال یحیی: اخبرنا وقال الآخران: حدّثنا وکیع، عن سفیان، عن حبیب ابن ابی ثابت، عن ابی وائل، عن ابی الهیّاج الاسدی، قال: قال لی علی (علیهالسّلام): الا ابعثک علی ما بعثنی علیه رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لا تدَع تمثالا الاّ طمسته، ولا قبراً مشرفاً الاّ سوّیته»
ابوهیاج اسدی میگوید: امیرمومنان به من فرمودند: آیا تو را به همان کاری که رسول خدا من را به آن مامور فرمودند، نفرستم؟ هیچ تصویری را باقی مگذار مگر آن که آنرا پوشانده باشی، و هیچ قبری را باقی مگذار مگر آن که آن را هموار کرده باشی.
درست است که این روایت در بیشتر
صحاح سته و
مسند احمد آمده است، اما در این روایت کسانی هستند که متخصصین بحث رجال، از اهل سنت، ایشان را تضعیف کردهاند.
او غلطهای بسیار داشت و در پانصد
حدیث اشتباه کرده بود.
عبدالله بن احمد از پدرش نقل میکند که گفت: ابن مهدی اکثر تصحیفا من وکیع و وکیع اکثر خطا منه وقال فی موضع آخر اخطا وکیع فی خمسمائة حدیث.
ابنمهدی در نوشتن از
وکیع بیشتر اشتباه میکرد و وکیع از او بیشتر (در خود روایت) اشتباه میکرد، و در جایی دیگر نیز گفته است که وکیع در ۵۰۰
روایت اشتباه کرده است.
از
ابنمدینی نیز نقل شده است که گفت: قال ابن المدینی کان وکیع یلحن ولو حدثت بالفاظه لکانت عجبا کان یقول حدثنا الشعبی عن عائشة.
از ابنمدینی روایت شده است که گفت: وکیع اشتباه سخن میگفت؛ و اگر خود الفاظ روایت را میگفت نیکو بود، میگفت
شعبی از
عائشه برای من روایت کرده است!!! (با اینکه چنین چیزی ممکن نیست)
نقل به معنی میکرد و الفاظ را تغییر میداد.
از
ابینصر مروزی نیز نقل شده است که گفت: کان یحدث بآخره من حفظه فیغیر الفاظ الحدیث کانه کان یحدث بالمعنی ولم یکن من اهل اللسان؛
او در اواخر (دوره نقل روایتش) از حفظ روایت میکرد، پس الفاظ حدیث را تغییر میداد، انگار که نقل به معنی میکند و از اهل زبان نبود (کلمات را تغییر میداد).
به سلف جسارت کرده شراب میخورد و به باطل
فتوی میداد:
و از
احمد بن حنبل نقل شده است که در مورد او گفت: و سئل احمد بن حنبل اذا اختلف وکیع و عبد الرحمن بن مهدی بقول من ناخذ؟ فقال عبد الرحمن یوافق اکثر و خاصة فی سفیان و عبد الرحمن یسلم منه السلف ویجتنب شرب المسکرو کان لا یری ان تزرع ارض الفرات.
قال ابن المدینی فی التهذیب وکیع کان فیه تشیع قلیلقال حنبل سمعت ابن معین یقول: رایت عند مروان ابن معاویة لوحا فیه اسماء شیوخ: فلان رافضی، وفلان کذا، ووکیع رافضی.
فقلت له وکیع خیر منک قال منی قلت نعم فما قال لی شیئا ولو قال شیئا لوثب علیه اصحاب الحدیث.
از احمد بن حنبل در مورد وکیع و
عبدالرحمن بن مهدی سوال شد، که اگر این دو با هم اختلاف داشتند کلام چه کسی را قبول کنیم؟ پس پاسخ داد: عبدالرحمن بیشتر کلام درست میگوید و مخصوصا در مورد روایات سفیان، و عبدالرحمن در مورد سلف بد نمیگوید و از نوشیدن مسکرات پرهیز میکند و کشاورزی در آب فرات را جایز نمیداند (اما وکیع خیر)، ابنمدینی در تهذیب گفته است: او کمی شیعهگری داشت (به سلف جسارت میکرد) ابنحنبل میگوید از
ابنمعین شنیدم که میگفت: در نزد
مروان بن معاویه کتابی دیدم که در آن نوشته بود فلانی (وکیع)
رافضی است (به سلف جسارت میکند)، پس به او گفتم: وکیع از تو بهتر است، گفت: از من بهتر است؟ گفتم آری
اما پاسخم را نداد، و اگر چیزی میگفت اصحاب حدیث بر وی پریده و او را میزدند.
خطیب بغدادی از وی نقل میکند که شراب میخورد:
وکان یفطر علی نحو عشرة ارطال من الطعام ثم یقدم له قربة فیها نحو من عشرة ارطال نبیذ فیشرب منها ما طاب له علی طعامه ثم یجعلها بین یدیه ویقوم فیصلی ورده من اللیل وکلما صلی رکعتین او اکثر من شفع او وتر شرب منها حتی ینفذها ثم ینام.
قرات علی التنوخی عن ابی الحسن احمد بن یوسف بن یعقوب بن اسحاق بن البهلول الانباری قال حدثنی ابی قال حدثنی جدی اسحاق بن البهلول قال قدم علینا وکیع بن الجراح فنزل فی المسجد علی الفرات فکنت اصیر الیه لاستماع الحدیث منه فطلب منی نبیذا فجئته بمخیسة لیلا فاقبلت اقرا علیه الحدیث وهو یشرب فلما نفذ ما کنت جئته به اطفا السراج فقلت له ما هذا فقال لو زدتنا لزدناک.
اخبرنا بن الفضل اخبرنا
دعلج اخبرنا احمد بن علی الابار حدثنا محمد بن یحیی قال قال نعیم بن حماد تعشینا عند وکیع او قال تغدینا فقالای شیء تریدون اجیئکم به نبیذ الشیوخ او نبیذ الفتیان قال قلت تتکلم بهذا قال هو عندی احل من ماء الفرات.
او ده رطل (حدود پانزده کیلو) غذا میخورد و سپس برای او مشکی میآوردند که در آن ۱۵ کیلو شراب بود، پس از آن مقداری که دوست داشت مینوشید، و سپس آن را جلوی خویش قرار داده ایستاده نماز میخواند!!! هر زمان که دو رکعت میخواند یا بیشتر یا یک رکعت، دوباره از آن مینوشید تا اینکه مشک را خالی میکرد!!! سپس میخوابید...
وکیع به نزد ما آمده پس در مسجدی در کنار
فرات جای گرفت، من برای شنیدن روایت به نزد او میرفتم، پس از من شراب خواست، پس برای او شب هنگام شراب بردم و به او روی کرده روایت خواندم و او مینوشید، وقتی که آنچه برای او آورده بودم تمام شد چراغ را خاموش کرده و گفت بس است!!! گفتم: برای چه؟ پاسخ داد: اگر تو بیشتر میآوردی ما هم بیشتر با تو روایت کار میکردیم!!!
... از نعیم روایت شده است که گفت: شام یا نهار را نزد وکیع خوردیم، پس گفت: چه چیزی برای شما بیاورم؟ شراب پیرمردان را (شرابی سبک) و یا شراب جوانان را (سنگین)!!! گفتم: از شراب سخن میگویی؟ پاسخ داد: شراب نزد من از آب فرات گواراتر است!!!
این شخص با چنین وضعیتی چون یکی از مراجع اصلی در بحث روایت به شمار میرود و روایات بسیاری در فضائل
صحابه و احکام (طبق نظر اهل سنت) دارد، به همین جهت اشکالات او را به حساب نمیآورند و او را جزو مشایخ میدانند.
او تدلیس مینمود:
ذهبی در مورد او میگوید: کان یدلس عن الضعفاء؛
او از راویان ضعیف
تدلیس مینمود (نام ایشان را از سند حذف میکرد و سند را به صورتی بیان مینمود که مورد قبول باشد).
از
ابنمبارک نقل شده است که گفت: حدث سفیان بحدیث، فجئتُهُ و هو یدلسه، فلما رآنی استحیی، وقال: نرویه عنک.
به سفیان روایتی را گفتم، پس به نزد او آمدم در حالی که در سند این روایت تدلیس کرده (و آن را برای مردم از خودش و بدون ذکر من نقل میکرد تا چنین بیان کند که خود از راوی بزرگی روایت شنیده است)، وقتی که من را دید خجالت کشید و گفت: (از این به بعد) از تو روایت خواهم کرد.
و از
یحیی بن معین نقل شده است که گفت: جَهد الثوری ان یدلسَ علیَّ رجلا ضعیفاً فما امکنه؛
ثوری میخواست که روایتی را برای من از شخص ضعیفی روایت کرده و در آن تدلیس کند اما نتوانست (و من فهمیدم).
و نیز از یحیی نقل شده است که گفت: لم یکن احد اعلم بحدیث ابی اسحاق من الثوری وکان یدلس؛
کسی بهاندازه ثوری در مورد حدیث ابیاسحاق آگاهی نداشت اما او تدلیس میکرد.
ابنحبان در مورد او گفته است: کان مدلساً؛
او مدلس بود.
ابنخزیمه نیز در مورد او همین سخن را میگوید.
روایاتی دارد که نباید از آنها پیروی کرد.
عقیلی در مورد او میگوید: وله عن عطاء احادیث لا یتابع علیها؛
او از عطاء روایاتی دارد که نمیتوان آنها را پذیرفت.
قطان نیز در مورد او میگوید: له غیر حدیث عن عطاء لا یتابع علیه ولیست بمحفوظة؛
او روایاتی چند از عطاء دارد اما این روایات را نمیتوان پذیرفت و در کتب ما موجود نیست.
بزرگان از روایت او چشمپوشی کردهاند.
عقیلی در مورد او میگوید: غَمَزهُ ابن عون؛
ابنعون از او چشم فرو بسته است.
چون در این سند دو نفر از راویان مدلس بودند، بد نیست حکم تدلیس را از نظر اهل سنت بدانیم: عن الشافعی، قال: «قال شعبة بن الحجاج: التدلیس اخو الکذب... وقال غُنْدَر: سمعت شعبة یقول: التدلیس فی الحدیث اشد من الزنا، ولان اسقط من السماء احب الی من ان ادلس... المعافی یقول: سمعت شعبة یقول: لان ازنی احب الیّ من ان ادلّس» و...
از امام شافعی روایت شده است که
شعبة بن حجاج میگفت: تدلیس برادر دروغ است، و
غندر نیز گفته است: تدلیس در روایت از زنا بدتر است، و اگر از آسمان به زمین بیفتم، برای من راحتتر است از اینکه تدلیس کنم،
معافی میگوید: از شعبه شنیدم که میگفت: اگر زنا کنم برای من از تدلیس کردن دوست داشتنیتر است...
حال اهل سنت، چنین روایتی را در صحاح خویش آورده و به اسم اینکه این روایت در صحاح آمده است، مردم را مجبور به تخریب سنگ قبرها مینمایند و شیعه را به اصطلاح تخطئه میکنند.
او
شفیق بن سلمه است که از دشمنان امیرمومنان بوده و جزو نواصب به شمار میرود. اهل سنت در حالی این روایت را از او به نقل از امیرمومنان میپذیرند که
رسول خدا فرمودهاند: یا علی لایحبک الاّ مؤمن، ولا یبغضک الاّ منافق؛
ای علی هیچ کس تو را دوست نمیدارد مگر اینکه
مومن است و هیچکس جز
منافقین تو را دشمن نمیدارد.
ابنابیالحدید در مورد او میگوید: کان عثمانیاً یقع فی علی (علیهالسّلام)؛
او عثمانی بود (کسانی که امیرمومنان را مسئول کشتن
عثمان دانسته به حضرت جسارت میکردند) و به علی جسارت مینمود. میگفت علی سبب بروز فاجعه شده است!!!
عن المدائنی عن شعبة، عن حصین قلت لابیوائل: اعلی افضل ام عثمان؟ قال: علی الی ان احدث، فامّا الآن فعثمان.
از شعبه روایت شده است که حصین گفته است: به ابووائل گفتم علی برتر است یا عثمان؟ گفت علی برتر بود تا زمانی که سبب بروز فجایع شد، اما الان عثمان برتر است.
عن الاعمش، قال لی ابو وائل: یا سلیمان، ما فی امرائنا هؤلاء واحدة من اثنتین، ما فیهم تقوی اهل لاسلام، ولا عقول اهل الجاهلیة؛
اعمش میگوید: ابووائل به من گفت: ای سلیمان، در بین حاکمان ما یکی از دو چیز موجود نیست: یا تقوای
مسلمانان و یا
عقل مردمان جاهلی!!!
قال ابن الزبرقان کنت عند ابی وائل فجعلت اسب الحجاج واذکر مساویه، فقال: لا تسبه وما یدریک لعله قال: اللهم اغفر لی فغفر له!!!
ابنبرقان میگوید: در نزد ابو وائل بودیم، پس به حجاج (بن یوسف ثقفی یکی از معروفترین دشمنان اهل بیت و نواصب) فحش دادم و بدیهای او را باز گو نمودم، پس ابووائل به من گفت: مبادا به او جسارت کنی، شاید گفته باشد خدایا من را ببخش و خدا نیز او را بخشیده باشد!!!
وکان عامل ابن زیاد لبیت المال؛
او کارگزار
ابنزیاد در
بیت المال بود.
شراب مینوشید و لباس معصفر بر تن میکرد: کان یشرب الجرّ -ای نبیذ الجر ویلبس المعصفر لا یری بذلک باساً؛
او شراب جر مینوشید و لباس معصفر بر تن میکرد و این کار را جایز میدانست!!
این در حالی است که مسلم در صحیح خویش از
علی بن ابیطالب روایت میکند که فرمود: نهانی رسول اللّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عن التختم بالذهب... وعن لباس المعصفر؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من را از انگشتر طلا به دست کردن و از... پوشیدن لباس معصفر نهی کردند.
اما این روایت جدا از اشکال سندی اشکال دلالی نیز دارد که به آن میپردازیم.
چند اشکال دلالی بر این روایت وارد است.
این مضمون را تنها ابوالهیاج (
حیان بن حصین) نقل کرده است و
سیوطی در شرح نسائی میگوید: لیس لابی الهیّاج فی الکتب الاّ هذا الحدیث الواحد؛ ابوالهیاج در کتابهای روایی غیر از این یک روایت ندارد!!!
از ظاهر سخنان ابیالهیاج چنین به نظر میآید که ماجرای تسویه قبور برای زمان خلافت امیرمومنان بوده است، که اگر چنین باشد، دو حالت برای این روایت متصور است:
الف) این قبور، مربوط به کفاری بوده است که در زمان خلافت امیرمومنان و گسترش کشور اسلامی، مسلمانان به آنجا رسیده بودند، که در این صورت ربطی به قبور مسلمانان ندارد.
ب) این قبور مربوط به مسلمانان است: که این فرض طعنه بر خلفای گذشته به حساب میآید. زیرا باید چنین گفت که خلفای قبل، دستور به چنین کاری نداده و مسلمانان تا زمان امیرمومنان بر روی قبور خویش ساختمان میساختند، که این طعنه به خلفای سابق به حساب آمده و اهل سنت آنرا نمیپذیرند.
ج) این روایت میگوید قبر را بهصورت کوهان شتر در نیاورید، یعنی درست مخالف روش اهل سنت.
همانطور که در کتاب
قاموس المحیط آمده است عرب به بلندی و نیز به کوهان شتر میگویند شرف،
بنابراین «شرف»، هم شامل هرگونه بلندی میشود و هم شامل چیزهایی که شبیه کوهان شتر باشد، اما کلمه «سویته» که در روایت آمده است قرینه بر معنای دوم است، زیرا اگر مقصود تخریبکردن باشد، باید در روایت میفرمودند «قبرا مشرفا الا خربته» اما فرمودهاند «سویته» یعنی هموار کردم، به عنوان مثال اگر کسی بگوید من راه را هموار کردم، به معنی خرابکردن راه و از بین بردن آن نیست، بلکه به معنی بر طرف کردن پستیها و بلندیهای راه است.
به عبارت دیگر در این روایت سه احتمال موجود است:
۱ ـ مقصود خرابکردن ساختمانهای روی قبور باشد.
۲ ـ مقصود خرابکردن سنگ قبرها و یکسان ساختن آن با زمین باشد.
۳ ـ مقصود صافکردن سطح قبر و از بین بردن حالت کوهانی روی آن باشد.
احتمال اول بر خلاف سیره
صحابه و عموم مسلمانان است، زیرا ایشان نه تنها ساختمانهای روی قبور را خراب نکردند، بلکه بر روی قبور بسیاری از جمله قبر رسول خدا و... ساختمان ساختند.
احتمال دوم نیز قطعا باطل است، زیرا اجماع شیعه و سنی بر آن است که مستحب است قبر بهاندازه یک وجب از زمین بالاتر باشد.
بنابراین تنها احتمال سوم باقی میماند که بر ضد نظر مشهور اهل سنت است.
نووی نظر شیعه را تایید میکند: وی میگوید: ان السنّة ان القبر لا یرفع عن الارض رفعاً کثیراً، ولا یُسّنم بل یرفع نحو شبر ویسطح؛
مستحب آن است که قبر از زمین بیش از یک وجب بالا نیاید و به صورت کوهان شتر نباشد، بلکه سطح آن صاف باشد و یک وجب از زمین بالا بیاید.
و نیز میگوید: ظاهر المذهب ان التسطیح افضل؛ آنچه از مذهب به دست میآید آن است که صافبودن سطح قبر بهتر است (از کوهانی بودن).
قسطلانی نظر شیعه را تایید میکند:
وی درابتدا میگوید: السنّة فی القبر تسطیحه وانه لایجوز ترک هذه السنّة لمجرّد انها صارت شعاراً للروافض، وانه لا منافاة بین التسطیح وحدیث ابی هیّاج... لانّه لم یُرد تسویته بالارض وانّما اراد تسطیحه جمعاً بین الاخبار.
مستحب در مورد قبور آن است که سطحش صاف باشد، و جایز نیست این مستحب را به این علت که علامت روافض (شیعیان) شده است ترک کنیم!!! و منافاتی بین صافبودن سطح قبر و روایت ابی هیاج نیست... زیرا مقصود حضرت صافکردن قبر با زمین نیست، بلکه مقصود صافکردن روی آن است، و این با جمع بین اخبار به دست میآید.
در مورد سیره صحابه و
تابعین نیز در مورد بنای قبور و یا تجدید ساختمان آنها بر خلاف این روایت، مدارک مستدل بسیار در کتب اهل سنت موجود است.
حَدَّثَنَا مُعَاوِیَةُ (بن عمرو) حَدَّثَنَا اَبُو اِسْحَاقَ عَنْ شُعْبَةَ عَنِ الْحَکَمِ عَنِ اَبِی مُحَمَّدٍ الْهُذَلِیِّ عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی جَنَازَةٍ فَقَالَ اَیُّکُمْ یَنْطَلِقُ اِلَی الْمَدِینَةِ فَلَا یَدَعُ بِهَا وَثَنًا اِلَّا کَسَرَهُوَلَا قَبْرًا اِلَّا سَوَّاهُ وَلَا صُورَةً اِلَّا لَطَّخَهَا فَقَالَ رَجُلٌ اَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَانْطَلَقَ فَهَابَ اَهْلَ الْمَدِینَةِ فَرَجَعَ فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اَنَا اَنْطَلِقُ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ فَانْطَلِقْ فَانْطَلَقَ ثُمَّ رَجَعَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَمْ اَدَعْ بِهَا وَثَنًا اِلَّا کَسَرْتُهُ وَلَا قَبْرًا اِلَّا سَوَّیْتُهُوَلَا صُورَةً اِلَّا لَطَّخْتُهَا ثم قال رسول الله صلی الله علیه وسلم من عاد لصنعة شیء من هذا فقد کفر بما انزل علی محمدصلی الله علیه وسلم.
رسول خدا در تشییع جنازهای بودند، پس فرمودند: کدام یک از شما به این شهر میرود تا در آن هیچ بتی نگذارد مگر آنکه آن را بشکند، و هیچ قبری باقی نگذارد، مگر آنکه آن را هموار سازد، و هیچ تصویری باقی نگذارد، مگر آنکه آن را آلوده کند (بپوشاند)، پس شخصی گفت من چنین خواهم کرد، پس به راه افتاد اما از مردمان شهر ترسید، پس علی بن ابیطالب گفت من میروم ای رسول خدا، پس به راه افتاد و سپس باز گشت و گفت: ای رسول خدا، هیچ بتی را در آن برجا نگذاشتم مگر آنکه آن را شکستم، و هیچ قبری نبود مگر آنکه آن را هموار ساختم، و هیچ تصویری نبود مگر آنکه آن را آلوده کردم (پوشاندم).
سپس رسول خدا فرمودند: هرکس که دوباره یکی از اینها را بسازد، پس به آنچه بر
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده،
کافر شده است.
این روایت همان روایتی است که در طرح شبهه آمده است، اما احتیاج به تضعیف ندارد، زیرا خود اهل سنت آن را تضعیف کردهاند.
در ذیل همین روایت در
مسند احمد با پاورقی شعیب الارنوط آمده است: تعلیق شعیب الارنؤوط: اسناده ضعیف.
نظر شعیب الارنؤوط: سند این روایت ضعیف است.
البانی نیز از مشهورترین علمای وهابی، این روایت را در دو کتاب خویش منکر شمرده و آن را جزو روایت ضعیف ذکر میکند.
جدای از اشکال سندی، اشکالات دلالی، مانند روایت قبل بر این روایت هم وارد است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا روایت اهل سنت از امیرمؤمنان علیهالسلام در وجوب خراب کردن سنگ قبرها، صحت دارد؟»