رشد دوره کودکی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رشد دوره کودکی، یکی از مباحث مطرح در علم
روانشناسی رشد بوده که به بررسی وضعیت
رشدی کودک در ابعاد مختلف آن میپردازد. کودکی، در سادهترین بیان و به عنوان یک گستره سنی متمایز از دورههای دیگر زندگی، به دورهای که از تولد تا
نوجوانی ادامه دارد اطلاق میگردد. نیازهای آموزشی برای مشخص کردن چرخههای آموزشی به دورههای پیدرپی کودکی اول، دوم و سوم متوسل شدهاند. کودکی به سه دوره کوچکتر تقسیم میشود:
کودکی نخست (از تولد تا حدود دو سالگی)،
کودکی میانه (از دو سالگی تا شش سالگی) و
کودکی پایانی (از شش سالگی تا دوازده سالگی).
کودکی نخست به بخشی از کودکی اطلاق میگردد که از تولد تا زبان باز کردن ادامه دارد و به اعتبار فقدان ظرفیت استفاده مؤثر از گفتار، این دوره را میتوان دوره پیشکلامی و به دلیل شکلگیری ساختهای ایجادکننده امکان فهمیدن و فهماندن بدون استفاده از گفتار بنابر سازه دریافت و واکنش بر اساس تجهیزات حسی – حرکتی،
دوره حسی – حرکتی نامید.
پس از پشت سر گذاردن موقعیت درونرحمی، نوزاد که
وابستگی کامل را تجربه کرده حالا به عنوان یک پایان و در عین حال یک شروع پا به جهان میگذارد.
نمو حرکتی نوزاد کاملا وابسته به نشو و نمو یافتگی
مغز و
اعصاب مرکزی اوست. نمو حرکتی کودک زمانی به انجام میرسد که کودک به سطح نشو و نمای لازم برای تحقق پارهای از فعالیتها رسیده باشد. کودکانی که در محیطهای نامساعد پرورش مییابند ممکن است تا حدی تاخیر حرکتی از خود نشان دهند و در این صورت عوامل محیطی، نقش بارزی در تسریع و تاخیر تحول بر عهده دارد.
در کودکی اول، ابتدا باید به خاطر بسپاریم که ظهور توانایی گرفتن، ایستادن، راه رفتن، از یک
هوش عملی ابتدایی سود جستن، بروز نخستین نشانههای گفتار و تجلی اولین ارتباطهای عاطفی، در حکم جهتگیریهای مشخص یک انسان در راه تحول قلمداد میشوند.
از دید
پیاژه، این دوره نقطه شروع فعالیتهای فکری در نخستین مرحله
رشد کودک است که به وسیله اعمال حسی و حرکتی مشخص میشود.
کودک از طریق فعالیتهای حسی و حرکتی محیط را شناسایی میکند ولی هنوز قادر به تصور و تفکر نیست. در این مرحله
هوش کاملا عملی است ولی همین اعمال، اساس فعالیتهای ذهنی بعدی را تشکیل میدهد.
حالات عاطفی کودک، ابتدا به احساس آسایش و عدم آسایش محدود میشود. از زمانی که کودک دریابد که وجود مادر برای ارضای نیازهایش ضروری است، اولین زمینههای آگاهی از عوامل اجتماعی شکل میگیرد. در سه چهار ماهگی، هیجانهای خوشایند کودک به صورت شادی، خنده و صداهای مخصوص در مقابل محرکهای مطبوع دیده میشود.
یک کودک طبیعی سه تا شش ماهه در مقابل چهره مادر یا افراد غریبه لبخند میزند. در هشت ماهگی چهرهاش با دیدن افراد غریبه تغییر میکند و در اواخر سال اول زندگی، پاسخ عاطفی ترس، گاه به صورت اضطراب کلی و گاه به صورت
وحشت از غریبه، ترس از جدا شدن از مادر به وضوح دیده میشود که به تدریج از بین میرود.
اهمیت مادر برای کودک، صرفا در رفع نیازهای اساسی او خلاصه نمیشود، بلکه همه
احساس امنیت کودک وابسته به وجود مادر است. اولین احساس رضایت خاطر در نتیجه مکیدن حاصل میشود. شیر دادن مادر، پیوند عمیق بین مادر و کودک به وجود میآورد و موجب رضایت خاطر مادر و احساس امنیت خاطر کودک میشود.
ارتباط کودک با بزرگسالان و چگونگی آن از مهمترین عوامل
رشد کودک میباشد. او با شروع
رشد و کسب تجارب ادراکی محیطی، شروع به
شناخت افراد در محیط میکند. این
شناخت از حدود سه یا چهار ماهگی حاصل میشود. اولین کسی که کودک با او ارتباط برقرار میکند مادر است. پس از پایان سال اول، کمتر به دستکاری اشیا میپردازد و بیشتر به مشاهده و نامیدن و اشاره کردن تمایل دارد. سال دوم زندگی از نظر
رشد اجتماعی اهمیت بسیار دارد. از یک طرف تواناییهایی به دست آورده که دوست دارد آنها را به مرحله اجرا بگذارد و از طرف دیگر نیاز او به بزرگسالان هنوز قابل توجه است. کودک در این سنین ضمن احساس امنیت و آرامش در محیط، باید بتواند به راحتی احساسات و تمایلات خود را نشان دهد تا تدریجا استقلال و اتکای به نفس در او
رشد کند.
از دو تا شش سالگی را باید سالهای شکلگیری کودک نامید، یعنی قدم گذاردن در راهی که با طی کردن هر بخش از آن یک گام به بزرگسالی نزدیکتر میشود. حرکات کودک میانه، دیگر ناشیانه نیست و مرتبا از تمایز یافتگی بیشتری برخوردار میشود و به تدریج میدان تجربه و فهم او گسترده میشود. در این سطح جنبههای مختلف تحول، اعم از
رشد حرکتی،
رشد شناختی و... به درهم تنیدگی خود ادامه میدهند تا از هر کودکی یک موجود منحصر به فرد بسازند.
مراحل
رشد کودکی میانه عبارتند از:
حدود سه سالگی، قدرت به کار گرفتن موثر اشیاء به وجود میآید. در این هنگام، قدرت تخیل و تجسم کودک بیشتر میشود. کودک در این سن بسیار فعال و پر جنبوجوش است، بدن او بسیار انعطافپذیر و برای بازی و فعالیت آماده است.
حدود پایان ۲ سالگی، مرحله جدیدی در
رشد ذهنی کودک آغاز میشود که از نظر پیاژه
مرحله پیشعملیاتی است. از ویژگیهای عمده این مرحله تسلط بر نمادهاست. یعنی کودک میتواند از این به بعد از نمادها به جای اشیاء استفاده کند که از این طریق توانایی انجام دادن ذهنی بعد فراهم میشود.
نتایج نظریه پیاژه در
رشد ذهنی چنین است که کودکان، از طریق فعالیتهای محسوس بهتر یاد میگیرند. با پیشرفت
رشد ذهنی کودک خلاقیت به اوج خود میرسد. بنابراین، علاوه بر فعالیتهای حسی حرکتی، پرورش فعالیتهای تخیلی و عملیات ذهنی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
رشد گویایی در دوره دوم کودکی بسیار سریع است. یک کودک سه ساله حدود ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ کلمه، در چهار سالگی ۱۵۰۰ کلمه، در پنج سالگی حدود ۲۰۰۰ کلمه و در شش سالگی ۲۵۰۰ کلمه را میداند و میفهمد.
الگوی رشد زبان در بیشتر کودکان یکسان و شامل مراحل زیر است:
۱. مرحله ابتدایی، تکلم در یکسال اول زندگی،
۲. مرحله تکلم واقعی، از یک سالگی تا پنج سالگی، در این مرحله، کودک کلمات را به عنوان نشانهها بهکار میگیرد. همینطور بین
رشد زبان و
رشد ذهنی، جسمی و اجتماعی کودک ارتباط نزدیک وجود دارد.
در سال سوم زندگی، ارتباط با همسالان تغییر عمدهای میکند. کودک از این به بعد از تنها بازی کردن یا تماشای بازی دیگران کمتر استقبال میکند و بیشتر دوست دارد با کودکان دیگر ارتباط برقرار کند. گروه همسالان نیز همچون خانواده میتوانند در شکلگیری
شخصیت کودک موثر باشند. گروههای بازی کودکان معمولا کوچک است و چندان سازمانیافته نیست و به سرعت تغییر میکند.
استقلال وقتی در کودک
رشد میکند که او در انجام دادن آنچه در توان دارد آزاد باشد. اگر بزرگسالان از کودک بخواهند بیش از توانایی خود بکوشد و اجازه تجربه و آموختن طبیعی را به کودک ندهند، کودک هرگز اعتماد لازم را به دست نخواهد آورد و نسبت به توانایی خود شک خواهد کرد. علاوه بر اینها، کودکان در این سن علاقمند به طرحریزی و مسئولیتپذیری و انجام فعالیتهای اجتماعی هستند.
کودکان این گروه سنی عواطف خود را به طور آشکار ابراز میکنند. بروز ناگهانی
خشم و
ترس در این گروه عادی است. در این سنین خشم زمانی بیشتر دیده میشود که کودک خسته یا گرسنه باشد. یکی از جلوههای اساسی
رشد عاطفی کودک احساس امنیت در این سنین است. مادر، پدر و سایر افراد خانواده باید طی یک دوره طولانی از مراقبت پایدار و واقعی این نیاز را برآورده کنند.
احساس امنیت از طریق محبت کردن به کودک و تاثیر او حاصل میشود. کودک در صورتی میتواند نگرشی مثبت و پایدار نسبت به زندگی داشته باشد که محبت و تاثیر پایداری و یکنواختی از طرف خانواده دریافت کند.
در اغلب جامعهها، کودکان در ۵/۵ تا ۶ سالگی وارد مدرسه میشوند. روانکاوان، این دوره کودکی را غالبا
دوره نهفتگی مینامند. مفهوم ضمنی این اصطلاح این است که کودک به دورهای رسیده است که امیال جنسی او پس از
عقده ادیپ به یک فلات رسیده، او در حال تکوین است تا در مرحله
بلوغ بر اثر تغییرات فیزیولوژیکی و اجتماعی حاصل شود.
بیشتر محققان روانشناسی سالهای دبستانی را برای
رشد بعضی جنبههای شخصیتی، اساسی و مهم تلقی میکنند، چهار سال اول دبستان یک دوره سرنوشتساز برای کودک است. او مجبور است بعضی وابستگیهای خود را کنار بگذارد، به کسب مهارتهای تحصیلی و به ایجاد روابط با همسالان بپردازد. به علاوه، او در معرض ارزشها و نگرشهای عوامل اجتماعی تازهای قرار میگیرد. وقتی دوره پیش از بلوغ فرا میرسد بسیاری از کودکان تدابیر رفتاری باثباتی را در زمینه انفعالی،
پرخاشگری و
مهارتهای عقلی شکل دادهاند. این زمانی است که میتوان تصویر روشنی از چگونگی وضعیت بزرگسالی کودکان داشت.
شکلگیری ساختهای
شناختی تجسمی که از دو سالگی آغاز شده بودند به تحول خود ادامه میدهند و اینک استقرار مییابند.
از ۶ تا ۱۲ سالگی، دگرگونیهای
شناختی مهمی به وقوع میپیوندد. ظرفیت تمرکز ذهنی کودک مدام مستحکمتر میشود. کودک مطمئنتر، پایدارتر و گزینشیتر به امور مینگرد. کودکان در این سطح توانایی آن را دارند که بخشهای مهمتر یک تکلیف را درک کنند.
باید خاطر نشان ساخت که در این سطح، منطقی که یک کودک به آن دست مییابد، منطقی است که از چارچوب عینی خود جدا شدنی نیست، یعنی به حضور مادی اشیایی که درباره آنها اعمال میشوند وابستهاند.
کودک، از طریق بازی با همسالان که به صورت فزایندهای کاربرد قوانین معین بر آن حاکم است، فرصت تعمیق
روابط اجتماعی خود و کسب رفتارهای بزرگسالان را به دست میآورد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «رشد دوره کودکی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۳۰.