رابطه لذتخواهی و سعادتطلبی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سعادت، خرسندی یا
لذت، حالت پایداری است که از رسیدن به غایت و
کمال حقیقی برای
انسان پدید میآید. سعادت چیزی است که
قوه عاقله آن را تصور میکند و در نتیجه برای عمل انگیزه مییابد؛ در واقع سعادت
خواهی انسان همان
کمال
خواهی اوست.
انسان برای انجام هر عملی نیازمند آگاهی و انگیزه است آگاهی
انسان مراتب مختلفی دارد. مراتب نازل آگاهی در گیاهان و حیوانات نیز وجود دارد هر موجودی به استعدادهای درونی خود و
کمال آنها آگاهی اجمالی یا تفصیلی دارد به همین دلیل گیاهان و حیوانات به طور
غریزی اسباب
کمال خویش را فراهم میکنند. قوای شهوانی و غضبی انسان نیز هر یک به
کمال خاص خود آگاهی اجمالی دارند. قوه شهوی ادراک لذات حسی را
کمال خود میشناسد و قوه غضبی از
قهر و غلبه بر دیگران لذت میبرد و آن را
کمال خویش میداند. به عبارت دیگر هر یک از این قوه
کمالی واقعی دارند که در مورد انسان نیز چنین است؛ ما بسیاری از چیزها را دوست داریم ولی این چیزها وقتی برای ما مطلوب است که خود ما باشیم که از آنها لذت ببریم. اگر خودمان نباشیم چه لذتی از آنها برای ما حاصل میشود؟ بنابراین،
حیات، سلامتی و
تکامل وجود از هر چیزی مطلوبتر است. لذا، میبینیم که اگر به کسی توهین کنند، که مثلاً، «فهم نداری» یا «شعور نداری» یا مانند آن، گاهی چنان دچار ناراحتی میشودکه ممکن است برای مقابله با این حرف،
جنگ به پا کند و خونها بریزد. این به دلیل آن است که انسان
کمال خود را دوست دارد. بنابراین، اگر در مقام اثبات، کسی به او بگوید که «
کمال نداری» ناراحت میشود. حتی اگر به جاهلی بگویند که «علم نداری» ناراحت میشود، با این که خودش هم میداند که
جاهل است؛ ولی از این که نقص او ظهور پیدا کند رنج میبرد؛ زیرا فطرتا نقص برای انسان نامطلوب است و از آن تنفر دارد.
از این رو، آنچه که به انسان مربوط میشود جهات عدمیاش برای او مذموم و منفور و جهات وجودیاش برای او مطلوب است. بنابراین، انسان از
علم، جمال، سلامتی و مانند آن لذت میبرد و از
جهل، زشتی،
مرض و نظیر آن گریزان است. اما این که ما با وجود آن که سالم هستیم، چرا از سلامتی خود
احساس لذت نمیکنیم به دلیل آن است که بدان توجه نداریم؛ وقتی مریض شویم قدر
لذت از دست رفته خود را میفهمیم؛ چون فقدان آن را احساس میکنیم. لذا، وقتی انسان به
کمال وجودی خود توجه میکند به گونهای احساس لذت میکند که چنین لذتی از هیچ چیز دیگری به او دست نمیدهد. این گونه لذتها اصیلاند؛ اما چیزهای دیگر، با واسطه برای انسان ایجاد لذت میکنند؛ مانند عشقهای مجازی. در آن جا، آن چه را انسان دوست دارد لذت او از معشوقش میباشد تا با او
انس بگیرد و با او سخن بگوید. بنابراین، برای نیل به این مقصود، حاضر به فداکاری هم میشود تا جایی که ممکن است در این راه،
جان خود را هم از دست بدهد.
پس انسان یا هر موجود ذیحیات دیگری، اول، حیاتش را دوست دارد سپس
کمالات خود را، چه
کمالات ظاهری باشد و چه
کمالات باطنی. هر قدر هم انسان کمالش بیشتر باشد خود را بیشتر دوست دارد. لذا، آنان که در عنفوان جوانی و طراوت هستند نگاه کردن در
آیینه را بسیار دوست دارند. همه اینها در
اصطلاح فلسفی، به
کمال وجود بازگشت دارد. از اینرو، میگوییم وقتی
کمال برای انسان حاصل شود بالاترین لذتها را به دست آورده است.
سعادت همان لذت است، اما قویتر و پایدارتر. اگر انسان
کمال پیدا کند از آن لذت میبرد. چنانچه این
کمال ثابت و قوی باشد لذتش بیشتر خواهد بود.
خداوند در توصیف حال مردمان، آن هنگام که به جهان
آخرت وارد میشوند، میفرماید: «اسمع بهم وابصر یوم یاتوننا لکن الظّلمون الیوم فی ضلل مّبین؛
آنان وقتی بر ما وارد میشوند چقدر شنوا و بینا هستند! ولی ستمگران امروز در گمراهی آشکارند»، به عبارت دیگر، با آوردن «اسمع» و «ابصر» میخواهد بگوید که وقتی از این عالم میروند سراپا
ادارک میشوند، تمام وجودشان
چشم و
گوش میشود و
غفلت در آن جا معنایی نخواهد داشت. بنابر این، در چنان عالمی، اگر انسان به مرحله توجه دایمی رسیده باشد بالاترین لذتها را از نعمتهای اخروی خواهد برد.
تا آن جا که از
آیات و
روایات به دست میآید، رابطه بین
تزکیه و فلاح یا بین ارزشهای اخلاقی، سعادت حقیقی و
کمال نهایی انسان تنها یک رابطه قراردادی محض نیست، بلکه خدای متعال روابط علی و معلولی را به طور تکوینی، جعل کرده و این امر غیر از قرار داد اعتباری محض است. خداوند معلولها را به دنبال علت به وجود میآورد و علتها وسایطی برای تحقق آنها هستند. این رابطه را خود او ایجاد کرده است. ولی معنای این سخن وجود سنخیت بین
علت و معلول و بین وسیله و ذیالوسیله است، نه این که صرف قرار داد بدون ارتباط واقعی باشد.
آن چه مسلم است و ما از
کتاب و
سنت به دست میآوریم این است که چنین رابطهای وجود دارد؛ مثلا، کارهای خداپسندانه یا به اصطلاح، ارزشهای اخلاقی در بینش اسلامی، موجب سعادت و
کمال انسان میشود. اما تحلیل و تبیین این رابطه مسالهای دیگر است.
ما حقیقت این رابطه را به درستی نمیتوانیم درک کنیم؛ زیرا روابط خاص بین اشیا را از طریق
تجربه بهدست میآوریم؛ مثلاً اگر بخواهیم بدانیم که علت فلان چیز چیست یا بین چه چیزهایی رابطه علی و معلولی وجود دارد باید آنها را تجربه کنیم. به طور ذهنی، پیش از تجربه، نمیتوان روابط علی و معلولی بین پدیدهها را بهدست آورد، مگر در چارچوبهای کلی؛ مثلاً، در این حد که علت موجده باید کاملتر از معلول باشد.
عقل ممکن است این اندازه بفهمد؛ اما این که چه علتی موجب پیدایش چه معلول خاصی میشود برای فهم آن، به تجربه نیاز است. و چون ما از عالم آخرت تجربهای نداریم، حتی تجربه آگاهانهای نسبت به امور معنوی و روحانی خودمان هم نداریم ـ و تجربه باید آگاهانه باشد ـ نمیتوان این موضوع را درک کرد که عملی که انجام میدهیم، حتی در این
دنیا، چه تاثیری بر
روح ما دارد. این تاثیر بواقع، وجود دارد و کسانی که
چشم بصیرت داشته باشند رابطه بین عملی را که انجام میدهند و تاثیری را که بر روحشان میگذارد، میبینند؛ اگر کار خوبی کرده باشند نورانیتی در دلشان ایجاد میشود و در روحشان، صفایی به وجود میآورد، ولی امثال ما، که از چنین نورانیتی محروم هستیم، این آثار را مشاهده نمیکنیم. به این دلیل است که گفته میشود ما تجربه آگاهانهای از تاثیر افعال در روحیات خود نداریم و این موجب شرمندگی انسان است که از
دل و
باطن خود خبری نداشته باشد. ولی واقعیت این است که اعمالی که ما انجام میدهیم با سایر چیزها ارتباط دارد. دراین زمینه، شواهد فراوانی وجود دارد، چه از حضرات
معصومین (علیهمالسّلام) و چه از تربیت شدگان مکتب آنان. آنها گاهی فقط با توجه به ظاهر کسی، آثار اعمال او را در وجودش مییافتند و از سعادت یا
شقاوت روحی او آگاهی میگشتند؛ یعنی میفهمیدند که او کار خوبی انجام داده یا مرتکب
خطا و لغزش شده است.
اگر ما نمیتوانیم این گونه مسائل را تجربه کنیم نباید آنها را انکار نماییم. اینها واقعیتهایی است که شواهد نقلی و تعبدی فراوانی بر آنها وجود دارد و تجربههایی که از اولیای خدا در این زمینهها به ما رسیده شاهد خوبی بر این مدعاست. بنابراین، چون ما این رابطه را نمیتوانیم به درستی کشف کنیم به عالم آخرت راه پیدا نکردهایم که ببینیم در آن جا چه میگذرد و باطن خود را هم نشناختهایم تا ببینیم که اعمال ما چه تاثیری در باطن ما میگذارد. لذا، چون ما نمیتوانیم این رابطه را آن گونه که هست بیابیم باید آن را تعبدا بپذیریم. این راه برای همه
مؤمنان باز است که آن چه را خدا،
پیامبر و
ائمه (علیهمالسّلام) فرمودهاند، بپذیرند.
از آیات و روایات و بیانات اهل بیت (علیهمالسّلام) و شاگردان واقعی آنها به خوبی استفاده میشود که بین کارهای نیک و بین
کمالات نفس و سعادت اخروی رابطهای حقیقی وجود دارد. اگر بخواهیم از این نیز جلوتر برویم راه مسدود نیست و شاید این کار مطلوب هم باشد که انسان تفکر کند و از راه
تعقل، تا آن جا که ممکن است، حقایق را درک نماید. بر اساس همین
غریزه خدادادی است که انسانها دوست دارند تا آن جا که ممکن است عقل خود را به کار گیرند و تا جایی که عقلشان یاری میکند حقایق را بفهمند. این کار مطلوبی است، به شرط آن که آدمی مرز خود را بشناسد و بلند پروازی نکند.
بین سعادت و
کمال اتحاد مصداقی وجود دارد؛ گاهی میگوییم؛
تزکیه، موجب
کمال نفس میگردد و گاهی نیز میگوییم؛ تزکیه، موجب سعادت نفس میشود. بین سعادت و
کمال چه رابطهای وجود دارد؟ این دو گرچه دو مفهوماند، اما با یکدیگر متلازمند. محور سعادت لذّت است، لکن لذتی بیشتر و پایدارتر از دیگر لذتها. به کسی سعادتمند میگوییم که از زندگی خویش لذت بیشتری ببرد و این لذتش پایدار باشد. بنابر این، به کسانی که در آخرت اهل
نعمت و
رحمت الهی هستند، با
اختلاف مراتبی که دارند، چون لذتشان بیشتر و پایدارتر است «سعید» میگویند.
سعادت واقعی در آخرت تحقق پیدا میکند؛ «فمنهم شقیّ و سعید• فامّا الّذین شقوا ففی النّار لهم فیها زفیر و شهیق• خالدین فیها مادامت السّماوت و الارض الّا ما شآء ربّک انّ ربّک فعّال لّما یرید• و امّا الّذین سعدوا ففی الجنّة؛
آن
روز که (
قیامت) فرا رسد هیچکس جز به اجازه او سخن نمیگوید گروهی از آنها شقاوتمندند و گروهی سعادتمند (گروهی بدبختند و گروهی نیکبخت)• اما آنها که شقاوتمند شدند در آتشاند، و برای آنها زفیر و شهیق (نالههای طولانی دم و باز دم) است• جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمانها و
زمین بر پاست، مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هر چه را اراده کند انجام میدهد• اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود، ما دام که آسمانها و زمین بر پاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بخششی است قطع نشدنی!»، تزکیه ملازم با سعادت و سعادت نیز ملازم با خلود در
بهشت است. آیات خاصی نیز در مورد برخی از مراتب تزکیه وارد شده است؛ مثلاً، خداوند درباره سحرخیزی در
قرآن میفرماید: «فلا تعلم نفس مّا اخفی لهم مّن قرّة اعین؛
هیچکس نمیداند چه پاداشهای مهمی که مایه روشنی چشمها میگردد برای آنها نهفته شده، این جزای اعمالی است که انجام میدادند»، یا درباره مؤمنانی که در بهشتاند، میفرماید: «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذّ الاعین؛
و در آن (بهشت) آنچه دل میخواهد و چشم از آن لذت میبرد وجود دارد»، همان گونه که پیداست، لفظ «لذت» در متن آیه اخیر نیز آمده است.
از نظر قرآن، جای شبههای نیست که کسانی که اهل تزکیه باشند به این گونه لذتها خواهند رسید. اما آیا منطقا و عقلاً بین این دو، رابطهای وجود دارد؟ یعنی آیا کسی که کاملتر باشد ضرورتا باید سعادت و لذت بیشتری داشته باشد؟ یا ممکن است کسی به
کمال والایی دست پیدا کند ولی هیچ گاه به لذتی نرسد؟ آیا چنین چیزی ممکن است یا نه؟ میتوان گفت که اصولا لذت وقتی حاصل میشود که انسان به چیزی که ملایم با آن قوه خاصش میباشد، نایل گردد.
به عنوان مثال، انسان با
قوه لامسه خود، از لمس کردن شیء نرمی که از نظر گرما و سرما نیز، با حرارت بدنش سازگاری داشته باشد، لذت میبرد. اما اگر سردتر یا گرمتر از آن باشد با آن ملایمت ندارد و از آن احساس لذت نمیکند. در مورد سایر قوانین نیز چنین است. ما از هر آن چه که به گونهای با نفسمان ملایمت دارد، لذت میبریم و هر آن چه که لذتی برای ما ایجاد نکند ملایمتی با نفسمان ندارد. پس حقیقت لذت، ادراک ملایم است. ادراک نیز، هم به معنای «نایل شدن به چیزی» و هم به معنای «ترک کردن و آگاه شدن از چیزی» است. به تعبیر ساده، میتوان گفت: لذت، حالتی نفسانی و روانی است که در هنگام نایل شدن و وصول انسان به چیزی که مطلوب اوست، برایش حاصل میشود.
بنابر این، هر یک از اعضای ما لذتش با دیگری متفاوت است و لذت هر یک از قوا غیر از دیگری است. عقل و سایر قوای باطن انسان نیز لذتی خاص خود دارند. اگر به درک حقایقی که مطابق با واقع است نایل شویم این موضوع موجب لذت عقلانی ما میشود. گاهی، برخی آن چنان از درک حقایق لذت میبرند که همه لذتهای دیگر را فراموش میکنند. درباره زندگی بسیاری از دانشمندان نقل شده است که آنها همه لذتهای زندگی خود را فدای لذتهای عقلانی خود کرده بودند. لذتی که آنان از کشف حقایق میبردند بیش از لذات دیگر بود. از اینرو بیخوابی،
گرسنگی و سایر مشکلات را به راحتی تحمل میکردند.
این مطلب نیاز به تفصیل دارد؛ اما اجمالا، وقتی حیثیت
وجود را از حیثیت
کمال تفکیک کنیم هر موجودی
کاملتر شدن وجودش برایش ملایمترین چیزهاست. این مطلب با قدری تامل روشن میشود.
هر موجود ذیحیاتی را در نظر بگیرید اولا، تا آن جا که توان دارد تلاش میکند که حیات خود را حفظ کند. اگر هر یک از حیوانات، حتی حشرات، را ملاحظه کنید وقتی آسیبی به آنها وارد شود ساعتها برای زندهماندن فعالیت میکنند تا
جسم نیمهجان خود را حفظ نمایند. مثلا حیوانی که در دامی گرفتار میشود تا وقتی امیدی برای زندهماندن دارد از تلاش برای رهایی دست برنمیدارد. این شاهدی است بر این مطلب که هر موجود زندهای
حیات خود را بیش از همه چیز دوست دارد.
رسیدن به هر
کمالی در انسان احساسی خرسند کننده پدید میآورد که آن را لذت مینامیم. تصور لذت حاصل از
کمال انگیزه لازم برای عمل را پدید میآورد بنابراین شناخت
کمال، آگاهی لازم برای عمل را پدید میآورد و لذت رسیدن به
کمال، انگیزه عمل را ایجاد میکند. درباره همه قوای نفس این دو عنصر یعنی آگاهی و انگیزه وجود دارد لذاتی که
قوه شهویه و
قوه غضبیه ادارک میکنند، گذرا و زوالپذیرند، این لذات دوام ندارند و معمولا پس از احساس
رنج، حاصل میشود. اگر کسی دچار رنج گرسنگی نشود، خوردن غذا برای او لذتی نخواهد داشت و بسیاری از اوقات ادراک این لذات موجب پدیدآمدن رنجهایی دیگر است مثلا
افراط در
خوردن و
آشامیدن موجب
بیماری است و افراط در سلطهجویی بر دیگران موجب تحمل رنج شکست و ناکامی است.
زوالپذیری این لذات و همراهی آنها با رنج و ناخرسندی موجب میشود که انسان لذات پایدار و بدون رنجی را جستجو کند به عبارت دیگر انسان در جستجوی
کمالی است که با رسیدن به آن خرسندی پایدار و بیزوال داشته باشد. این خرسندی پایدار و مطلوب انسان را سعادت مینامیم. سعادت، خرسندی یا لذت پایداری است که از رسیدن به غایت و
کمال حقیقی برای انسان پدید میآید. سعادت چیزی است که
قوه عاقله آن را تصور میکند و در نتیجه برای عمل، انگیزه مییابد؛ در واقع سعادت
خواهی انسان همان
کمال
خواهی اوست.
قوه عاقله برای رسیدن به سعادت در جست و جوی مقدمات و لوازم آن بر میآید. قوه عاقله تشخیص میدهدکه بقای
جسم در دنیا و سلامت آن یکی از مقدمات ضروری برای رسیدن به سعادت است در نتیجه ارضاء قوه شهویه و غضبیه را به منظور حفظ سلامت جسم لازم میداند. برای آن که این دو قوه مانع دیگر
کمالات انسان نشود قوه عاقله مصالح و مفاسد افعال را شناسایی میکند و حد
اعتدال اعمال قوه شهویه و غضبیه را تعیین میکند.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «رابطه لذتخواهی و سعادتطلبی»، تاریخ بازیابی ۹۵/۸/۱۳.