• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعای امام حسین هنگام اصابت تیر به سینه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





دعای امام حسین هنگام اصابت تیر به سینه، از مباحث مرتبط به دعاهای امام حسین (علیه‌السلام) در روز عاشورا است. امام حسین (علیه‌السلام) در روز عاشورا، پس شهادت یاران و اصحابش، به تنهایی در برابر سپاه یزید ایستادند و با رشادت تمام، نبردی حماسی را رقم زدند. پس از زخمی شدن امام حسین (علیه‌السلام)، در حالی‌که از نبرد، خسته شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی مبارک ایشان خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السلام) در این هنگام دست به دعا برداشتند.



امام حسین (علیه‌السلام) در روز عاشورا، پس شهادت یاران و اصحابش، به تنهایی در برابر سپاه یزید ایستادند و با رشادت تمام، نبردی حماسی را رقم زدند. امام حسین (علیه‌السّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی‌که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید، حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) یَستَریحُ، وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینَما هُوَ واقِفٌ اذ اتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلی جَبهَتِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَاَخَذَ الثَّوبَ لِیَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ، فَاَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ فی قَلبِهِ. فَقالَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام): بِسمِ اللّه ِ وبِاللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ. ورَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، وقالَ: الهی! انَّکَ تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ رَجُلاً لَیسَ عَلی وَجهِ الاَرضِ ابنُ نَبِیٍّ غَیرُهُ، ثُمَّ اخَذَ السَّهمَ واخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ کَالمیزابِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَاَت دَما رَمی بِها الَی السَّماءِ فَما رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ، ... ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ ثانِیا، فَلَمَّا امتَلَاَت لَطَخَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وقالَ: هکَذا وَاللّه ِ اکونُ حَتّی القی جَدّی مُحَمَّدا وانَا مَخضوبٌ بِدَمی، واقولُ: یا رَسولَ اللّه ِ، قَتَلَنی فُلانٌ وفُلانٌ.»
در کتاب مقتل الحسین خوارزمی آمده است: حسین (علیه‌السّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی اش خورد. خون از پیشانی اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی اش پاک کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست. حسین (علیه‌السّلام) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا!». آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کُشند که جز او، فرزند پیامبری بر روی زمین نیست». سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین علیه السلام، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن، باز نگشت.... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند».
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیه‌السّلام) وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، اتاهُ حَجَرٌ عَلی جَبهَتِه هَشَمَها، ثُمَّ اتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلی قَلبِهِ. فَقالَ: بِسمِ اللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله. ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ وقالَ: الهی، تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِم. ثُمَّ ضَعُفَ مِن کَثرَةِ انبِعاثِ الدَّمِ بَعدَ اخراجِ السَّهمِ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، وهُوَ مُلقیً فِی الاَرضِ.»
در کتاب مثیر الاحزان گزارش شده است: حسین (علیه‌السّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد. سنگی به پیشانی اش خورد و آن را شکست. سپس، تیر سه شاخه مسمومی آمد و بر قلبش نشست. امام (علیه‌السّلام) گفت: «به نام خدا و بر دین پیامبر خدا!». سپس، سرش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدای من! می‌دانی که آنان، فرزند دختر پیامبرشان را می‌کُشند». آن گاه، پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود، بر اثر خونریزی فراوان، ناتوان شد و بر زمین افتاد.


۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۲. سید بن طاووس، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۳. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۶. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۲.    
۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۳.    
۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    
۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۱۰. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ج۱، ص۷۳.    
۱۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰-۲۲۱.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۵۲.






جعبه ابزار