خون حضرت علیاصغر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
واقعه عاشورا، غمبارترین واقعه تاریخی است که در
اسلام اتفاق افتاده است. بنابر نقل منابع در
روز عاشورا،
امام حسین (علیهالسّلام) خون فرزندش
حضرت علیاصغر را به سوی
آسمان پرتاپ کردند و خون حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) به زمین باز نگشت. در این نوشتار این حادثه را با ذکر منابع و سند بیان خواهیم کرد.
در منابع
فریقین، راجع به دو کودک
امام حسین (علیهالسّلام) سرنوشت مشابهی همانند خوردن تیر در گلو، و به شهادت رسیدن آنها در آغوش امام و جلوی خیمهگاه، نقل شده است.
۱. برخی از منابع، نام این طفل را «علی» ذکر کردهاند.
۲. برخی منابع دیگر، نامش را «عبدالله» گفتهاند.
تعدد نام، این سؤال را در ذهن ایجاد میکند که آیا آنها دو نفر بودهاند و یا اینکه برای یک کودکِ امام، دو اسم نقل شده است.
از قرائن به دست میآید که جریان پاشیدن خون به طرف
آسمان، تنها مربوط به
حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) است و اگر در برخی منابع، عبدالله ذکر شده، مراد همان علیاصغر است، زیرا:
اولا: طبق برخی گزارشی که نقل میشود، عبدالله بن الحسین را فرزند رباب ذکر کردهاند و روشن است که این خانم مکرمه، مادر حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) است و بعید است که بعد از شش ماه نوزاد دیگری را به دنیا آورده باشد و نامش «عبدالله» باشد.
ثانیا: قرینه دیگر این است که امام حسین (علیهالسّلام)، پیکر فرزند نوزادش را بعد از شهادتش، در خیمهای که بدن شهدا قرار داشت آورد و آنجا گذاشت و پاشیدن خون درباره او نقل نشده است، اما بدن حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) را
دفن کردند.
ثالثا: درباره فرزند نوزاد نقل کردهاند که در
روز عاشورا امام قبل از رفتن به میدان، میخواست در گوشش
اذان بگوید و کامش را بردارد، در همان هنگام تیری به گلویش اصابت کرد و به
شهادت رسید؛ اما درباره حضرت علیاصغر که شش ماهه بوده، اذان گفتن و کام برداشتن معنا ندارد.
با در نظر داشت این نکته، نقلی که در آن اسم مبارک «عبدالله» آمده، و شهادت ایشان را در آغوش پدر و پاشیدن خونش به سوی آسمان را بیان میکند، مربوط به حضرت علیاصغر است، و مورخان در هنگام نقل، به جای اسم حضرت علیاصغر، اسم عبدالله را آوردهاند.
یعقوبی درباره سرنوشت فرزند نوزاد حضرت مینویسد:
«فانه لواقف علی فرسه اذ اتی بمولود قد ولد له فی تلک الساعة، فاذن فی اذنه، وجعل یحنکه، اذ اتاه سهم، فوقع فی حلق الصبی، فذبحه، فنزع الحسین السهم من حلقه، وجعل یلطخه بدمه ویقول: والله لانت اکرم علی الله من الناقة، ولمحمد اکرم علی الله من صالح! ثم اتی فوضعه مع ولده وبنی اخیه.»
«حسین (علیهالسّلام) بالای اسبش قرار داشت که فرزندش را که در همان ساعت به دنیا آمده بود نزد حضرت آوردند، در گوشهایش اذان گفت و کامش را برداشت. در همان وقت تیری آمد به گلوی این کودک نشست و حلقش را درید. امام حسین (علیهالسّلام) تیر را از گلویش بیرون آورد در حالی که او به خون خود آغشته شده بود، آن حضرت میفرمود: به خدا
سوگند تو در نزد
خداوند گرامیتر از
ناقه صالح و
پیامبر نزد خدا گرامیتر از صالح پیامبر است. پس از آن او را آورد در کنار بدنهای فرزندانش و فرزندان برادرش نهاد.»
نکته قابل توجه دیگر اینکه بر فرض این که «عبدالله» نام همان نوزاد باشد، با وجود حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) و جریان تیر خوردن، شهادت و پاشیدن
خون ایشان منافاتی ندارد و وجودش را زیر سؤال نمیبرد، زیرا وجود ایشان در منابع تاریخی اثبات شده است. و ممکن است برای حضرت عبدالله نیز همان جریان تیر خوردن و شهادت او در آغوش پدر تکرار شده باشد.
نکته بالا را بخاطر این تذکر دادیم که برخی برای انکار وجود حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) از این گزارشها استفاده کردهاند؛ در حالیکه طبق منابع
شیعه و
اهلسنت وجود آن حضرت یک امر مسلم و اثبات شده هست.
پاشیدن خون حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) در منابع، به دو صورت نقل شده است:
بسیاری از گزارشهای تاریخی تصریح میکنند که امام حسین (علیهالسّلام) خون فرزندش حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) را به سوی آسمان پاشید.
ابوالفرج اصفهانی یکی از مورخان بزرگ در کتاب «
مقاتل الطالبین» از شاهدان ماجرا، نقل کرده است که امام حسین (علیهالسّلام) خون را به طرف آسمان میپاشید و چیزی از آن دوباره به
زمین بر نمیگشت:
«حدثنی محمد بن الحسین الاشنانی قال: حدثنا عباد بن یعقوب قال: اخبرنا مورع بن سوید بن قیس قال: حدثنا من شهد الحسین، قال: کان معه ابنه الصغیر فجاء سهم فوقع فی نحره، قال: فجعل الحسین یاخذ الدم من نحره ولبته فیرمی به الی السماء فما یرجع منه شئ، ویقول: اللهم لا یکون اهون علیک من فصیل (ناقة صالح).»
«
مورع بن سوید از شاهدان قضیه نقل کرده است: همراه حسین (علیهالسّلام) فرزندش کوچکش بود، تیری آمد به گلویش نشست. حسین (علیهالسّلام) خون را از گلو و پشت گردنش میگرفت و آن را به سوی آسمان پرتاپ میکرد و چیزی از آن خون بر نمیگشت در آن حال میفرمود: خدایا مقام فرزندم در نزد تو کمتر از ناقصه صالح نیست.»
ابوالبرکات دمشقی از مورخان اهل سنت، صاحب کتاب «
جواهر المطالب»، مینویسد:
«واوتی (علیهالسّلام) بصبی صغیر من اولاده اسمه عبدالله فحمله وقبله فرماه رجل من بنی اسد فذبح ذلک الطفل! فتلقی الحسین دمه بیده والقاه نحو السماء؟ وقال: رب ان کنت حبست عنا النصر من السماء فاجعله لما هو خیر لنا، وانتقم لنا من الظالمین.»
«برای امام حسین (علیهالسّلام) کودکی خردسالی از فرزندانش آورده شد که نامش عبدالله بود. حضرت او را گرفت و بوسید، در این هنگام
حرمله؛ مردی از
قبیله بنیاسد او را با تیر زد و این طفل
ذبح گردید. حسین (علیهالسّلام) خونش را با دستش را گرفت و به سوی آسمان پاشید و فرمود: خدایا اگر یاری (ظاهری) را از جانب آسمان از ما گرفتی، پس در عوض، بهتر از آنرا برای ما قرار بده و انتقام ما از ستمگران بگیر.»
ابنکثیر دمشقی یکی دیگر از علمای اهل سنت، از
هانی بن ثبیت حضرمی نقل کرده است:
«قال ثم ان الحسین اعیا فقعد علی باب فسطاطه واتی بصبی صغیر من اولاده اسمه عبدالله فاجلسه فی حجره ثم جعل یقبله ویشمه ویودعه ویوصی اهله فرماه رجل من بنی اسد یقال له ابن موقد النار بسهم فذبح ذلک الغلام فتلقی حسین دمه فی یده والقاه نحو السماء.»
«سپس حسین (علیهالسّلام) خسته شد، در جلوی خیمهاش نشست. کودک خردسالی از فرزندانش را آوردند که نامش عبدالله بود. حضرت او را در بغلش نشاند، او را میبوسید و میبویید و با او خدا
حافظی میکرد. به اهل بیتش در مورد او سفارش میکرد. در این هنگام مردی از بنیاسد که به او «ابنموقد النار» میگفتند، تیری را به سوی ایشان رها کرد، این بچه ذبح گردید. حسین (علیهالسّلام) خونش را در دستش گرفت و آنرا به سوی آسمان پاشید.»
طبق هر دو گزارش بالا، نام این کودک، عبدالله ذکر شده، اما درباره اذان گفتن در گوش و کام برداشتن او چیزی نیامده است. این نکته نشان میدهد که این جریان مربوط به حضرت علیاصغر است و نام ایشان با نام عبدالله اشتباه شده است.
خوارزمی یکی دیگر از علمای اهل سنت، علاوه بر اینکه پاشیدن خود را به طرف آسمان نقل کرده، تصریح میکند که نام این کودک، «علی» بوده است:
«ناولونی علیا الطفل حتی اودعه. فناولوه الصبی، فجعل یقبله ویقول: ویل لهؤلاء القوم اذا کان خصمهم جدک، وبینا الصبی فی حجره، اذ رماه حرملة بن الکاهل الاسدی فذبحه فی حجر الحسین (علیهالسّلام)، فتلقی الحسین دمه حتی امتلات کفه، ثم رمی به نحو السماء، وقال: اللهم ان حبست عنا النصر فاجعل ذلک لما هو خیر لنا. ثم نزل الحسین (علیهالسّلام) عن فرسه وحفر للصبی بجفن سیفه، ورمله بدمه، وصلی علیه.»
«امام فرمود: علی را بیاورید تا با او خدا
حافظی کنم. آنرا کودک را به ایشان دادند، حضرت او را میبوسید و میفرمود: وای بر گروهی که دشمن آنها جد توست. هنگامیکه این کودک در آغوش امام بود،
حرمله بن کاهل اسدی با رها کردن تیر او را در آغوش امام ذبح کرد. حسین (علیهالسّلام) خونش را جمع کرد تا کف دستش پر شد آنگاه به سوی آسمان پرتاب نمود و فرمود: خدایا اگر یاری (ظاهری) را از جانب آسمان از ما گرفتی، پس در عوض، بهتر از آن را برای ما قرار بده. آنگاه حسین (علیهالسّلام) از اسبش پیاده شد و با غلاف شمشیرش برای او قبری آماده ساخت و او را با خونش دفن کرد و بر او
نماز خواند.»
ابناعثم کوفی نیز اسم ایشان را «علی» آورده است:
«وله ابن آخر یقال له علی فی الرضاع، فتقدم الی باب الخیمة فقال: ناولونی ذلک الطفل حتی اودعه! فناولوه الصبی، فجعل یقبله...»
«(امام) حسین (علیهالسّلام) پسر دیگری داشت که نامش علی بود و شیرخوار بود....»
مرحوم
سید بن طاووس از مقتلنویسان مشهور شیعه در کتاب «
لهوف»، بدون ذکر نام این کودک، ماجرای شهادتش را چنین نقل میکند:
«وَ لَمَّا رَاَی الْحُسَیْنُ (علیهالسّلام) مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ اَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَی لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَی هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله؟ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا؟ هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِاِغَاثَتِنَا؟ هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی اِعَانَتِنَا؟ فَارْتَفَعَتْ اَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ اِلَی الْخَیْمَةِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّی اُوَدِّعَهُ فَاَخَذَهُ وَ اَوْمَاَ اِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْاَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَی بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَاَتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی اَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.»
«امام حسین (علیهالسّلام) دید جوانان و دوستانش همه کشته شدند و بدنهایشان روی زمین افتادهاند، تصمیم گرفت خود به جنگ دشمن برود و خون دلش را نثار دوست کند صدا زد آیا کسی هست که از حرم
رسول خدا دفاع کند؟
آیا خداپرستی هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسی هست که به امید
پاداش خداوندی به داد ما برسد؟ آیا یاوری هست که به امید آنچه نزد خداست ما را یاری کند؟ وقتی زنان اهل حرم صدای آن حضرت را شنیدند، صدا به
گریه بلند کردند. حسین (علیهالسّلام) به در خیمه نزدیک شد و به
زینب فرمود: فرزند خردسال مرا بده تا برای آخرین بار او را به بینم. کودک را بر روی دست گرفت و همینکه خواست کودکش را ببوسد حرملة بن کاهل اسدی تیری به سویش پرتاب نمود که به گلوی کودک رسید و گوش تا گوش او را برید حسین (علیهالسّلام) به زینب فرمود: بگیر کودک را سپس هر دو کف دست را بزیر خون گلوی کودک گرفت و چون کف دستانش پر از خون شد، خون را به سوی آسمان پرتاب نمود سپس فرمود: آنچه مصیبت وارده را بر من آسان میکند این است که خداوند میبیند.»
پس از آن، تصریح میکند که
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود:
«قَالَ الْبَاقِرُ (علیهالسّلام) فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ اِلَی الْاَرْضِ.»
«
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: از آن خون، یک قطره بر زمین نیفتاد.»
علامه مجلسی نیز مینویسد:
«فتلقی الحسین دمه حتی امتلات کفه، ثم رمی به الی السماء.»
«حسین (علیهالسّلام) خون (علیاصغر) را گرفت تا اینکه کف دستش پر شد و سپس آن را به سوی آسمان انداخت.»
سیدمحسن امین نیز مینویسد:
«فتقدم الی باب الخیمة وقال لزینب ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه فاتی بابنه عبدالله وامه الرباب بنت امری القیس فاخذ واجلسه فی حجره واوما الیه لیقبله فرماه حرملة بن کاهل الاسدی بسهم فوقع فی نحره فذبحه فقال لزینب خذیه ثم تلقی الدم بکفیه فلما امتلاتا رمی بالدم نحو السماء ثم قال هون علی ما نزل به انه بعین الله.»
«امام حسین (علیهالسّلام) به در
خیمه آمد و برای حضرت زینب (سلاماللهعلیها) فرمود: فرزند کوچکم را بیار تا خدا
حافظی کنم. فرزندش عبدالله را که مادرش رباب بود آورد، حضرت او را گرفت و در بغلش نشاند و خم شد تا او را بوسه زند، در این هنگام حرمله بن کاهل اسدی تیری انداخت که بر گلویش نشست و گلویش را درید. برای زینب فرمود: بگیر این پسر را سپس خودش خون او را با دو کف دستش گرفت وقتی پر شد به سوی آسمان پرتاپ کرد و فرمود: آنچه که این مصیبت را برای من آسان میکند این است که در محضر خداوند واقع شده است.»
در این گزارش آمده که مادر عبدالله، رباب است، در حالی که علیاصغر سنش شش ماه بوده و فرزند اوست و امکان ندارد که بعد از شش ماه فرزندی دیگری را به دنیا آورده باشد. این قرینه تقویت میکند که اسم مبارک ایشان اشتباه شده است.
در برخی از منابع آمده است که حضرت، خون فرزندش را به زمین پاشید نه به سوی آسمان.
شیخ مفید مینویسد:
«ثم جلس الحسین (علیهالسّلام) امام الفسطاط فاتی بابنه عبدالله ابن الحسین وهو طفل فاجلسه فی حجره، فرماه رجل من بنی اسد بسهم فذبحه، فتلقی الحسین (علیهالسّلام) دمه، فلما ملا کفهصبه فی الارض...»
«امام حسین (علیهالسّلام) در جلوی خیمه نشست. فرزندش عبدالله را که کودک بود آوردند، او را در آغوش گرفت، مردی از بنیاسد تیری به سویش رها کرد و این کودک ذبح شد. حسین (علیهالسّلام) خونش را در کف دست گرفت و به زمین ریخت.»
فتال نیشابوری نیز همین مطلب را نقل کرده است:
«ثم جلس الحسین (علیهالسّلام) امام الفسطاط فاتی بابنه عبدالله بن الحسن (علیهالسّلام) وهو طفل فاجلسه فی حجره، فرماه رجل من بنی اسد فذبحه، فتلقی الحسین صلوات الله علیه دمه، فلما ملا کفه، صبه فی الارض....»
طبری از
ابومخنف نیز همین مطلب را نقل کرده است:
«(قال ابو مخنف) قال عقبة بن بشیر الاسدی قال لی ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین ان لنا فیکم یا بنی اسد دما قال قلت فما ذنبی انا فی ذلک رحمک الله یا ابا جعفر وما ذلک قال اتی الحسین بصبی له فهو فی حجره اذ رماه احدکم یا بنی اسد بسهم فذبحه فتلقی الحسین دمه فلما ملا کفیه صبه فی الارض.»
«
عقبه بن بشیر اسدی گفت که ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (امام باقر (علیهالسّلام)) به من فرمود: «ای بنیاسد، خونی از ما پیش شما هست.» گفتم: «ای ابوجعفر خدا رحمتت کند
گناه من در این میان چیست؟ و قضیه چگونه است؟ فرمود: «کودکی را نزد حسین (علیهالسّلام) آوردند، در حالیکه این طفل در بغل ایشان بود، یکی از شما ای بنیاسد، تیری رها کرد که گلوی او را درید، حسین (علیهالسّلام) خون او را گرفت و چون کف دستش پر شد آن را به زمین ریخت...»
با توجه به قرائن، پاشیدن خون به روی زمین صحیح نمیباشد، زیرا:
اولا: ثابت شد که به نقل اکثر مورخان، امام حسین (علیهالسّلام) خون فرزندش را به سوی آسمان پرتاپ کردند.
ثانیا: احتمال دارد گزارش شیخ مفید و فتال نیشابوری برگرفته از نقل طبری باشد و تنها منبعی که این مطلب را نقل کرده طبری است.
ثالثا: قرینه دیگری نیز گزارش نخست را تایید میکند و آن اینکه زیارت نامه صادر شده از
ناحیه مقدسه امام زمان (علیهالسّلام)، به پاشیدن خون به طرف آسمان صراحت دارد:
«السَّلَامُ عَلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ الطِّفْلِ الرَّضِیعِ- الْمَرْمِیِّ الصَّرِیعِ الْمُتَشَحِّطِ دَماً الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّمَاءِ- الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِی حَجْرِ اَبِیهِ- لَعَنَ اللَّهُ رَامِیَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ کَاهِلٍ الْاَسَدِیَّ وَ ذَوِیه.»
«
سلام بر عبداللّه بن الحسین، کودک شیرخواره، تیر خورده، ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان، پرتاب شد و در دامان پدرش، با تیر، سر بُریده شد! خدا
لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند.»
از آنجایی که مورخان
شیعه و
اهلسنت به صورت واحد این ماجرا را نقل کردهاند و هیچ یکی از مورخان در آن تشکیک نکردهاند، معلوم میشود که این قضیه در نزد مورخان مسلم بوده و مورد قبول آنها واقع شده است از اینرو، نیاز به بررسی سندی ندارد هر چند افرادی همچون ابوالفرج اصفهانی روایت را با سند آوردهاند. بنابراین قضیه فوق مسلم و مورد پذیرش همه علماء است.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا خون حضرت علیاصغر (علیهالسّلام) به زمین باز نگشت؟»