• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خوف پیامبر در آیه ابلاغ (شبهه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در مورد ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نازل شده و طبق آن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور به ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) شده بود. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ این پیام الهی به این جهت که مردم به او تهمت زده و نسبت دروغ دهند و بگویند، پسر عموی خود را معرفی نموده، خوفناک بوده است، لذا اهلسنت اشکال گرفته‌اند که نسبت خوف به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ابلاغ وحی الهی، اهانت به ایشان است. در این نوشتار این شبهه را بررسی خواهیم کرد.

فهرست مندرجات

۱ - شبهه
۲ - نقد و بررسی
       ۲.۱ - اشکال نقضی به اهلسنت
              ۲.۱.۱ - جایگاه حاکم حسکانی
              ۲.۱.۲ - روایات حاکم
              ۲.۱.۳ - نزول آیه ابلاغ در مورد ابلاغ ولایت علی
                     ۲.۱.۳.۱ - روایت ابوسعید خدری
                     ۲.۱.۳.۲ - روایت ابن‌عباس
                     ۲.۱.۳.۳ - روایت ابوهریره
                     ۲.۱.۳.۴ - روایت ابن‌ابی‌اوفی
                     ۲.۱.۳.۵ - روایت حذیفة بن یمان
              ۲.۱.۴ - احادیث خوف رسول خدا از ابلاغ
                     ۲.۱.۴.۱ - روایت ابن‌عباس
                     ۲.۱.۴.۲ - روایت جابر
       ۲.۲ - نسبت خوف به پیامبران در قرآن
              ۲.۲.۱ - پیامبر اسلام
              ۲.۲.۲ - حضرت موسی
              ۲.۲.۳ - حضرت‌ هارون
              ۲.۲.۴ - حضرت ابراهیم
              ۲.۲.۵ - حضرت زکریا
       ۲.۳ - اهلسنت و نسبت‌های خوف به پیامبر
              ۲.۳.۱ - علمای اهلسنت و نسبت خوف به پیامبر
              ۲.۳.۲ - روایات خوف پیامبر
                     ۲.۳.۲.۱ - خوف پیامبران الهی از تکذیب اصحاب
                     ۲.۳.۲.۲ - خوف رسول خدا از انکار برخی از صحابه
                     ۲.۳.۲.۳ - خوف رسول خدا از دشمن
                     ۲.۳.۲.۴ - نگهبان داشتن تا قبل از نزول این آیه
                     ۲.۳.۲.۵ - نخوابیدن بدون محافظ
       ۲.۴ - نتیجه نهایی
۳ - اهانت‌کنندگان حقیقی به رسول خدا
       ۳.۱ - مشرک‌زاده بود پیامبر
       ۳.۲ - شک پیامبر در نبوت
       ۳.۳ - فراموشی آیاتی از قرآن
       ۳.۴ - قضاشدن نماز صبح
       ۳.۵ - فراموشی دو رکعت از نماز
       ۳.۶ - هنرنمایی کنیزان آوازه‌خوان در محضر او
       ۳.۷ - گونه به گونه عایشه در جمع مردم
       ۳.۸ - ایستاده بول کردن
       ۳.۹ - قصد خودکشی
       ۳.۱۰ - بافت موهای پیامبر توسط زن نامحرم
۴ - پانویس
۵ - منبع


شیعیان می‌گویند: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ ولایت امیرالمومنین (علیه‌السّلام)، خوف داشت، لذا خداوند او را مورد عتاب قرار داده و فرمود: «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» (ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن) و نسبت خوف به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ابلاغ وحی الهی، اهانت به ایشان است.
همان‌گونه که فاروقی می‌نویسد:
الشیعه تتهم النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بانه کان یخاف من تبلیغ ولایة علیّ.

شیعه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را متهم می‌کند به این‌که از تبلیغ ولایت علی (علیه‌السّلام) خوفناک بود.
[۱] عبدالعلی الفاروقی، تعارف مذهب الشیعة، ص۱۹۰.



قبل از ورود به بخش پاسخ، توجه به نکته زیر، الزامی است:
خوف و خشیت، همانند بسیاری از خصلت‌های انسانی همچون تواضع و صبر و نگرانی و... از اموری است که دو بُعد و دو جهت متضاد دارند، یعنی یک جهت آن ممدوح و جهت دیگر آن مذموم می‌باشد.
به عبارت دیگر این امور، صرفا خوب و یا صرفا زشت نیستند بلکه در مواردی خوب و در مواردی ناپسند می‌باشند، مثلا صبر و تحمل در مقابل انگیزه‌های معصیت‌زا درونی و بیرونی، بسیار نیکو ولی در مقابل ظلم به دیگران با امکان دفاع از مظلوم، بسیار ناپسند می‌باشد، خوف و ترس نیز از همین‌گونه است اگر منشا آن زبونی و خواری نفس باشد که در اصطلاح به آن «جُبن» می‌گویند، خصلتی ناپسند بوده و از ساحت انبیاء الهی و به خصوص رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دور است زیرا در بحران غزوات آن‌گاه که کار نبرد درهم می‌پیچید، آن‌که پناه همگان و حتی پناه امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بود، پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، اما اگر منشا خوف دلسوزی (مثل ترس مادر از آینده فرزندش) و یا امری عقلایی (مثل تجهیز سپاه در مقابل دشمن) باشد، بسیار نیکو و پسندیده خواهد بود.

۲.۱ - اشکال نقضی به اهلسنت

چقدر پسندیده می‌بود، وقتی کسی اشکالی را نثار دیگری می‌ساخت، ابتدا خود را وارسی می‌نمود تا همان اشکال در خودش یافت نگردد.
اگر شیعه با توجه به روایات معصومین (علیهم‌السلام)، اکمال دین را مرهون ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) دانسته و قائل به خوف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تفرقه داخلی شده است، دقیقا منابع اهل سنت، نیز حاوی روایاتی به مضامین ذیل می‌باشند:
الف: آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در مورد ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نازل شده و طبق آن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور به ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) شده است.
ب: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ این پیام الهی به این جهت که مردم به او تهمت زده و نسبت دروغ دهند و بگویند، پسر عموی خود را معرفی نموده، خوفناک بوده است.
حاکم حسکانی حنفی که از علمای سرشناس اهل سنت در قرن پنجم می‌باشد، اکثر این روایات را در کتاب معروف خود، شواهد التنزیل، جمع‌آوری و نقل نموده است و بسیار شایسته است که قبل از ارائه این روایات، به جایگاه نویسنده کتاب در میان اهل سنت بپردازیم:

۲.۱.۱ - جایگاه حاکم حسکانی

او در میان جامعه اهل سنت از جایگاه ممتازی برخوردار است از جمله ذهبی رجالی سرشناس اهل سنت، او را چنین معرفی می‌نماید:
الامام المحدث البارع القاضی ابو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم...

او امام، محدث، دانشمند، قاضی ابو القاسم عبیدالله بن عبدالله ابن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی و حاکم است...

تعبیر امام در مورد او به خوبی از جایگاه ممتاز حاکم حسکانی خبر می‌دهد.
همچنین ذهبی در کتاب تذکرة الحفاظ و سیوطی در کتاب طبقات الحفاظ درباره او چنین می‌نویسند:
الحسکانی القاضی المحدث ابو القاسم عبید الله بن عبدالله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان القرشی العامری النیسابوری الحنفی الحاکم ویعرف بابن الحذاء الحافظ شیخ متقن ذو عنایة تامة بعلم الحدیث...

او حسکانی، قاضی و محدث، ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن حسکان قرشی عامری نیسابوری حنفی حاکم و معروف به ابن حذاء است، که حافظ و شیخی متقن و دارای عنایتی تمام به علم حدیث بوده است...

و نیز شاگرد مبرز او، عبدالغافر بن اسماعیل در کتاب السیاق خود، در مورد استادش چنین می‌گوید:
ابو القاسم الحسکانی الحذاء:
عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن احمد بن محمد بن حسکان ابو القاسم الحذاء الحافظ المتقن من اصحاب ابی حنیفة فاضل مسن من بیت العلم والوعظ والحدیث...

ابوالقاسم حسکانی حذاء:
او عبیدالله بن عبدالله بن احمد بن احمد بن محمد بن حسکان، ابوالقاسم حذاء است که حافظ و از پیروان متقن ابوحنیفه و فاضلی مسن از خانواده علم و موعظه و حدیث بوده است...

۲.۱.۲ - روایات حاکم

پس از نگاهی کوتاه به جایگاه والای او در میان اهل سنت، اکنون نوبت آن رسیده که به بررسی روایات او در این باب بپردازیم:
روایات او از نظر محتوایی به دو بخش، تقسیم پذیرند که عبارتند از:

۲.۱.۳ - نزول آیه ابلاغ در مورد ابلاغ ولایت علی

در این بخش احادیثی مدنظر قرار دارند، که به صراحت دلالت دارند که آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» در مورد امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) نازل شده است و این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با نزول این آیه در غدیر خم، مامور به ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) گردید.
حاکم حسکانی پنج روایات با این مضامین، از پنج تن از صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل نموده است که عباتند از:

۲.۱.۳.۱ - روایت ابوسعید خدری

اخبرنا ابو عبدالله الدینوری قراءة حدثنا احمد بن محمد بن اسحاق السنی قال: اخبرنی عبد الرحمان بن حمدان، قال: حدثنا محمد بن عثمان العبسی قال: حدثنا ابراهیم بن محمد بن میمون، قال: حدثنا علی بن عابس، عن الاعمش عن ابی الجحاف (داود بن ابی عوف) عن عطیة: عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الآیة فی علی بن ابی طالب: «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ».

... ابوسعید خُدری (صحابی رسول خدا) گفت: : در شان علی بن ابی‌طالب این آیه «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» نازل شد.

۲.۱.۳.۲ - روایت ابن‌عباس

وبه حدثنی الحبری قال: حدثنا حسن بن حسین، قال: حدثنا حبان، عن الکلبی عن ابی صالح: عن ابن عباس فی قوله: «اِنَّمَا وَلِیُّکُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ المائدة/۵۵» نزلت فی علیّ خاصة وقوله: «وَمَنْ یَتَوَلَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا المائدة/۵۶» فی علیّ و قوله: «بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» نزلت فی علیّ، امر رسول الله ان یبلغ فیه فاخذ بید علی وقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه».

... و ابوصالح از ابن‌عباس در مورد شان نزول این آیه: «سرپرست و ولیّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند همانها که نماز را برپا می‌دارند، و در حال رکوع، زکات می‌دهند» روایت نموده که فقط در شان علیّ نازل شده است و همچنین از آیه «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند» در مورد علیّ نازل شده است و نیز آیه: «آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کنَ» در مورد علیّ نازل گشته و پیامبر را به تبلیغ آن امرنمود پس پیامبر دست علی را گرفت و فرمود: «هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست».

اخبرنا السید ابو الحسن محمد بن (علی بن) الحسین الحسنی رحمه الله قراءة اخبرنا الحاکم ابو عبدالله الحافظ جملة، (قال: اخبرنا) علی بن عبد الرحمان بن عیسی الدهقان بالکوفة، قال: حدثنا الحسین بن الحکم الحبری قال: حدثنا الحسن بن الحسین العرنی قال: حدثنا حبان بن علی العنزی قال: حدثنا الکلبی عن ابی صالح: عن ابن عباس فی قوله (عزّوجلّ): «اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» الآیة نزلت فی علی، امر رسول الله (صلی الله علیه) ان یبلغ فیه، فاخذ رسول الله بید علی فقال: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».

... ابو صالح از ابن‌عباس روایت نموده در مورد این سخن خداوند (عزّوجلّ): «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» که گفت: در مورد علیّ نازل شد و پیامبر را به تبلیغ آن نمود پس پیامبر دست علی را گرفت و فرمود: «هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست».

۲.۱.۳.۳ - روایت ابوهریره

قال: اخبرنا ابو الحسن محمد بن محمد بن علی الانصاری بطوس، قال: حدثنا قریش بن خداش بن السائب، قال:
حدثنا ابو عصمة نوح بن ابی مریم، عن اسماعیل، عن ابی معشر، عن سعید المقبری: عن ابی هریرة، عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قال: لما اسری بی الی السماء سمعت تحت العرش ان علیا رایة الهدی وحبیب من یؤمن بی بلغ یا محمد، قال: فلما نزل النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسر ذلک، فانزل الله (عزّوجلّ): «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» فی علی بن ابی طالب، «وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ».

... ابوهریره از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده که فرمود: «وقتی به آسمان سیر نمودم، در زیر عرش الهی چنین شنیدم، علی پرچم هدایت و دوستدار کسی است که به من ایمان آورد، ‌ای محمد! این را ابلاغ کن، ابوهریره در ادامه گفت: وقتی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بازگشت، آن را مخفی ساخت لذا خداوند (عزّوجلّ) این آیه را «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» در مورد علی بن ابی‌طالب نازل نمود و این‌که «و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد».

۲.۱.۳.۴ - روایت ابن‌ابی‌اوفی

اخبرنا ابو بکر السکری قال: اخبرنا ابو عمرو المقری قال: اخبرنا الحسن بن سفیان، قال: حدثنی احمد بن ازهر قال: حدثنا عبد الرحمان بن عمرو بن جبلة، قال: حدثنا عمر بن نعیم بن عمر بن قیس الماصر، قال: سمعت جدی قال: حدثنا عبدالله بن ابی اوفی قال: سمعت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یقول/ ۴۶/ ب/ یوم غدیر خم وتلا هذه الآیة: «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» ثم رفع یدیه حتی یری بیاض ابطیه ثم قال: «الا من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» ثم قال: «اللهم اشهد».

... عبدالله بن ابی‌اوفی گفت که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در روز غدیر خم این آیه را تلاوت نمود: «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر ابلاغ نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای! خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، نگاه می‌دارد سپس پیامبر دست علی را بلند کرد تا جایی که سپیدی زیر بغل او نمایان شد سپس فرمود: «آگاه باشید، هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، بار پروردگارا! با هرکه او را دوست دارد، دوست و با هرکه او را دشمن دارد دشمن باش» سپس فرمود: «پروردگارا! شاهد باش».

۲.۱.۳.۵ - روایت حذیفة بن یمان

حدثنا محمد بن عیسی الدامغانی حدثنا سلمة بن الفضل، عن ابی مریم، عن یونس بن حسان، عن عطیة: عن حذیفة بن الیمان قال: کنت والله جالسا بین یدی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم، قد نزل بنا غدیر خم، وقد غص المجلس بالمهاجرین والانصار فقام رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم علی قدمیه فقال: یا ایها الناس ان الله امرنی بامر فقال: «اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» ثم نادی علی بن ابی طالب فاقامه عن یمینهثم قال: یا ایها الناس الم تعلموا انی اولی منکم بانفسکم؟ قالوا: اللهم بلی. قال: من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله. فقال حذیفة: فوالله لقد رایت معاویة قام وتمطی وخرج مغضبا واضع یمینه علی عبدالله بن قیس الاشعری ویساره علی المغیرة بن شعبة ثم/ ۱۷۹/ ا/ قام یمشی متمطئا وهو یقول: لا نصدق محمدا علی مقالته ولا نقر لعلی بولایته فانزل الله تعالی: «فَلاَ صَدَّقَ وَلاَ صَلَّی• وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّی• ثُمَّ ذَهَبَ اِلَی اَهْلِهِ یَتَمَطَّی» فهم به رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وسلم ان یرده فیقتله فقال له جبرئیل: «لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» القیامة۱۶ فسکت عنه.

حذیفة بن یمان گفته است: به خدا سوگند در مجلس غدیر خم من مقابل رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نشسته بودم و مجلس مملو از مهاجر و انصار بود، که ناگاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخواست و فرمود: ‌ای مردم براستی که خداوند مرا به کاری فرمان داده است و فرموده است: «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» سپس پیامبر علی بن ابی‌طالب را صدا زد و در سمت راست خود قرار داد سپس فرمود: ‌ای مردم آیا نمی‌دانید که من از شما به خودتان سزاوارترم؟ گفتند: آری فرمود: «هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، بارپروردگارا! با هرکه او را دوست دارد، دوست و با هرکه او را دشمن دارد دشمن باش و هرکه او را یاری نماید، یاری نما و هرکه او را خوار نماید، خوار نما»
حذیفه در ادامه گفت: سوگند به خدا دیدم که معاویه برخواست و با تکبر و عصبانیت از مجلس خارج شد در حالی که دست راست خود را بر دوش عبدالله بن قیس اشعری و دست چپش را بر دوش مغیرة بن شعبه گذارده بود و با این حال راه می‌رفت، می‌گفت: ما سخنان محمد را تصدیق نمی‌کنیم و به ولایت علی اقرار نخواهیم کرد در این هنگام خدوند این آیات را نازل نمود «او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند• بلکه تکذیب کرد و روی‌گردان شد، • سپس بسوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبّرانه قدم بر می‌داشت! »
و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فهمید که باید او را بازگردانده و به قتل رساند، در این هنگام جبرئیل این آیه را تلاوت نمود: «زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده» و پیامبر سکوت کرد.

۲.۱.۴ - احادیث خوف رسول خدا از ابلاغ

علاوه بر روایات فوق که بر نزول آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در مورد ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با نزول این آیه در غدیر خم، مامور به ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) گردیده است، دلالت داشتند، دو روایت دیگر را نیز حاکم حسکانی نقل می‌کند، که به صراحت از خوف پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) پرده برمی‌دارند که عبارتند از:

۲.۱.۳.۲ - روایت ابن‌عباس

حدثنی محمد بن القاسم بن احمد فی تفسیره قال: حدثنا ابو جعفر محمد بن علی الفقیه، قال: حدثنا ابی قال: حدثنا سعد بن عبدالله قال: حدثنا احمد بن عبدالله البرقی، عن ابیه، عن خلف بن عمار الاسدی عن ابی الحسن العبدی عن الاعمش، عن عبایة بن ربعی عن عبدالله بن عباس عن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیث المعراج الی ان قال: وانی لم ابعث نبیا الا جعلت له وزیرا و انک رسول الله وان علیا وزیرک. قال ابن عباس: فهبط رسول الله فکره ان یحدث الناس بشئ منها اذ کانوا حدیثی عهد بالجاهلیة حتی مضی ذلک ستة ایام، فانزل الله تعالی: (فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک) فاحتمل رسول الله حتی کان یوم الثامن عشر، انزل الله علیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» ثم ان رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) امر بلالا حتی یؤذن فی الناس ان لا یبقی غدا احد الا خرج الی غدیر خم فخرج رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) والناس من الغد، فقال: «یا ایها الناس ان الله ارسلنی الیکم برسالة وانی ضقت بها ذرعا مخافة ان تتهمونی وتکذبونی حتی عاتبنی ربی فیها بوعید انزله علیّ بعد وعید، ثم اخذ بید علی بن ابی طالب فرفعها حتیرای الناس بیاض ابطیهما ثم قال: «ایها الناس الله مولای وانا مولاکم فمن کنت مولاه فعلیٌ مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» و انزل الله: «الیوم اکملت لکم دینکم».

... عبایة بن ربعی از عبدالله بن عباس و او از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حدیث معراج را روایت نموده تا اینجا که خداوند فرمود: من هیچ پیامبری را مبعوث نکردم مگر آن‌که برای او وزیری قرار دادم و تو رسول خدا و علی وزیر تو است.
ابن‌عباس گفت: پیامبر فرود آمد و کراهت داشت از این‌که از آن سخنی برای مردم بگوید، زیرا که مردم تازه از جاهلیت فاصله گرفته بودند تا این‌که شش روز گذشت، و خداوند این آیه را نازل کرد «شاید (ابلاغ) بعض آیاتی را که به تو وحی می‌شود، (بخاطر عدم پذیرش آنها) ترک کنی (و به تاخیر‌ اندازی) » و پیامبر صبر نمود تا روز هجدهم ذی الحجه رسید و خداوند آیه «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» و (روز قبل) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به بلال امر نموده بود تا در میان مردم اعلام نماید که فردا کسی نماند مگر آنکه به سمت غدیر خم حرکت کند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به راه افتاد و مردم نیز به دنبال ایشان حرکت نمودند (و وقتی به غدیر خم رسیدند، در جمع مردم سخنرانی نمود) و فرمود: «ای مردم! خداوند مرا به ابلاغ رسالتی برای شما امر فرموده که سینه‌ام از بیان آن به دلیل آن‌که شما مرا متهم ساخته و تکذیب نمایید تا آن که پروردگارم مرا مورد عتاب قرار داد و تهدید نمود، سپس دست علی بن ابی‌طالب را گرفت و بلند نمود تا جایی که مردم سپیدی زیر بغل آن دو را مشاهده نمودند، آنگاه فرمود: «ای مردم! خداوند مولای من و من مولای شما هستم، و هرکه من مولای اویم، علی مولای اوست، بار پروردگارا! با هرکه او را دوست دارد، دوست بدار و با هرکه او را دشمن دارد دشمن باش و هر که او را یاری نماید، یاری نما و هر که او را خوار نماید، خوار نما» و آنگاه خداوند این آیه را نازل نمود: «امروز، دین شما را کامل نمودم».

۲.۱.۴.۲ - روایت جابر

حدثنی علی بن موسی بن اسحاق، عن محمد بن مسعود بن محمد، قال: حدثنا سهل بن بحر، قال: حدثنا الفضل بن شاذان، عن محمد بن ابی عمیر، عن عمر بن اذینة عن الکلبی عن ابی صالح: عن ابن عباس وجابر بن عبدالله قالا: امر الله محمدا ان ینصب علیا للناس لیخبرهم بولایته فتخوف رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ان یقولوا حابا ابن عمه وان یطعنوا فی ذلک علیه، فاوحی الله الیه: «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» الآیة، فقام رسول الله بولایته یوم غدیر خم.

... ابوصالح از ابن‌عباس و جابر بن عبدالله نقل نموده که گفتند: خداوند به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمان داد که علی را بر مردم منصوب نموده و آنان را از ولایت او آگاه سازد، و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طعنه آنان و این‌که بگویند: پسر عمویش را به دلیل انگیزه‌های شخصی مقدم نموده، خوفناک گردید، در این هنگام خداوند به او چنین وحی نمود: «ای پیامبر آنچه را که از سوی خدا بر تو نازل شده، ابلاغ کن» لذا رسول خدا ولایت علیّ را در روز غدیرخم اعلام نمود.

۲.۲ - نسبت خوف به پیامبران در قرآن

قرآن کریم در موارد متعددی صراحتا به پیامبران نسبت خوف داده است، و چنین نسبتی را منافی شان نبوت نمی‌داند، حال اگر این نسبت، اهانت به آنان باشد، آیا می‌توان گفت که قرآن کریم به پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهانت نموده است؟
در ذیل نمونه‌هایی از خوف پیامبران در قرآن را ارائه می‌نماییم:

۲.۲.۱ - پیامبر اسلام

قرآن به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جریان زید و طلاق او از همسرش، نسبت خوف و خشیت از مردم می‌دهد:
«وَتُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا الله مُبْدِیهِ وَتَخْشَی الناسوالله اَحَقُّ اَن تَخْشَاهُ؛ ... و در دل چیزی را پنهان می‌داشتی که خداوند آن را آشکار می‌کند و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی!»

آلوسی مفسر معروف اهل سنت در تفسیر این آیه می‌نویسد:
والظاهر ان الله تعالی لما اراد نسخ تحریم زوجة المتبنی اوحی الیه علیه الصلاة والسلام ان یتزوج زینب اذا طلقها زید فلم یبادر له صلی الله علیه وسلم مخافة طعن الاعداء فعوتب علیه وهو توجیه وجیه.

و ظاهر امر این است که خداوند متعال وقتی که خواست تحریم ازدواج با همسر مطلقه فرزندخوانده (که در میان عرب جاهلی مرسوم شده بود) را از بین بردارد به پیامبر (علیه‌الصلاة‌والسلام) وحی نمود که با زینب همسر پسرخوانده‌اش که طلاق گرفته بود، ازدواج نماید اما پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ترس طعن دشمنان اقدام به آن نمی‌نمود لذا خداوند او را مورد عتاب قرارداد (آلوسی می‌گوید) این توجیه خوبی برای این آیه است.
حال اگر کسی بگوید: پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) از طعن و تکذیب مردم، خوفناک بوده، به آن حضرت اهانت نموده است؟

۲.۲.۲ - حضرت موسی

خداوند متعال در قرآن کریم با صراحتِ تمام از خوف پیامبر اولوالعزمی چون حضرت موسی (علیه‌السّلام) در ابلاغ رسالت الهی و نیز تکلم او به این خوف در پیشگاه الهی، آنهم دقیقا بعد از فرمان خداوندی به دعوت فرعون و قومش، سخن گفته و می‌فرماید:
«وَاِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی اَنْ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ• قَوْمَ فِرْعَوْنَ اَلاَ یَتَّقُونَ• قَالَ رَبِّ اِنِّی اَخَافُ اَنْ یُکَذِّبُونِی؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو • قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی‌کنند؟! • (موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن می‌ترسم که مرا تکذیب کنند».

«... وَاَخِی هَارُونُ هُوَ اَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَاَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی اِنِّی اَخَافُ اَنْ یُکَذِّبُونِی• قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِاَخِیکَ و َنَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَاناً فَلاَ یَصِلُونَ اِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا اَنْتُمَا وَ مَنْ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ؛ و برادرم‌ هارون زبانش از من فصیح‌تر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند می‌ترسم مرا تکذیب کنند! فرمود: «بزودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می‌کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرار می‌دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی‌یابند شما و پیروانتان پیروزید!»

«اذْهَبَا اِلَی فِرْعَوْنَ اِنَّهُ طَغَی• فَقُولاَ لَهُ قَوْلا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ اَوْ یَخْشَی• قَالاَ رَبَّنَا اِنَّنَا نَخَافُ اَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنَا اَوْ اَنْ یَطْغَی• قَالَ لاَ تَخَافَااِنَّنِیمَعَکُمَا اَسْمَعُ وَاَرَی؛ بسوی فرعون بروید که طغیان کرده است! • اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! • (موسی و‌ هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می‌ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)! » خداوند فرمود: «نترسید! من با شما هستم (همه چیز را) می‌شنوم و می‌بینم!»

حال جای این سوال است که آیا قرآن به حضرت موسی (علیه‌السّلام) اهانت نموده است؟ و آیا کسی اگر بگوید که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) که انکار و دشمنی و دودستگی جامعه نوپای اسلامی را به دنبال داشت، خوف داشته است، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهانت و جسارت نموده است؟
همچنین خداوند خوف حضرت موسی (علیه‌السّلام) از این که به دست فرعونیان به خاطر قتل شخص قبطی، کشته شود سخن گفته و می‌فرماید:
«قَالَ رَبِّ اِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَاَخَافُ اَنْ یَقْتُلُونِی؛ عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته‌ام، می‌ترسم مرا به قتل برسانند!».

«... وَلَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَاَخَافُ اَنْ یَقْتُلُونِی؛ و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند می‌ترسم مرا بکشند.».

قرطبی در تفسیر این آیات می‌نویسد:
وقد مضی فی طه ذکره وخاف موسی ان یقتلوه به ودل علی ان الخوف قد یصحب الانبیاء والفضلاء والاولیاء مع معرفتهم بالله وان لا فاعل الا هو اذقد یسلط من شاء علی من شاء.

و موسی از این‌که آنان او را به خاطر آن قبطی به قتل رسانند، ترسید که، بر این نکته دلالت دارد که گاهی با وجود معرفت به خداوند و درک این نکته که فاعلی جز او نیست، خوف مصاحب و همراه انبیاء و بزرگان و اولیای الهی بوده است زیرا که گاهی خداوند هرکه را بخواهد بر هرکه بخواهد مسلط می‌نماید.

و نیز قرآن به خوف حضرت موسی (علیه‌السّلام) در جریان سحره فرعون تصریح نموده و می‌فرماید:
«قَالُوا یَا مُوسَی اِمَّا اَنْ تُلْقِیَ وَاِمَّا اَنْ نَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَلْقَی• قَالَ بَلْ اَلْقُوا فَاِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنَّهَا تَسْعَی• فَاَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةًمُوسَی قُلْنَالاَ تَخَفْاِنَّکَ اَنْتَ الاَْعْلَی؛ (ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) می‌افکنی، یا ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟! • گفت: «شما اول بیفکنید! در این هنگام طناب‌ها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می‌رسید که حرکت می‌کند! • موسی ترس خفیفی در دل احساس کرد • گفتیم: «نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برتری.»

۲.۲.۳ - حضرت‌ هارون

همچنین قرآن در مورد خوف‌ هارون (علیه‌السّلام) از این‌که مبادا مورد مواخذه حضرت موسی (علیه‌السّلام) قرار گیرد که چرا در غیاب او بین بنی‌اسرائیل تفرقه افکنده است؟ از مبارزه با فتنه سامری و مرتدشدن مردم خوداری می‌کند.
«قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ اِذْ رَاَیْتَهُمْ ضَلُّوا• اَلاَّ تَتَّبِعَنِی اَفَعَصَیْتَ اَمْرِی• قَالَ یَبْنَؤُمَّ لاَ تَاْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلاَ بِرَاْسِیاِنِّی خَشِیتُاَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی اِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی؛ (موسی) گفت: «ای‌هارون! چرا هنگامی که دیدی آنها گمراه شدند• از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟! » (۹۳) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! مرا مواخذه مکن! من ترسیدمکه بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه‌انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی!»

حال اگر کسی بگوید: وقتی می‌شود با وجود فتنه گوساله‌پرستی و رواج آن در میان تمامی پیروان، از خوف و هراس تفرقه، سکوت نمود، آیا نسبت خوف به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تکذیب صحابه، اهانت به ایشان است؟

۲.۲.۴ - حضرت ابراهیم

قرآن کریم همچنین در مورد خوف پیامبر الوالعزم دیگری چون ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام) از میهمانانی که در واقع فرستادگان الهی بر قوم لوط بوده‌اند، این‌گونه سخن می‌گوید:
«فَلَمَّا رَاَی اَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَاَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ؛ (اما) هنگامی که دید دست آنها به آن نمی‌رسد (و از آن نمی‌خورند، کار) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس!».

و همچنین در سوره ذاریات در این‌باره می‌فرماید:
«هَلْ اَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ اِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ• ... فَاَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ؛ آیا خبر مهمان‌های بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟. .. و از آنها احساس ترس نمود، گفتند: «نترس.»

۲.۲.۵ - حضرت زکریا

همچنین خداوند متعال، خوف حضرت زکریا (علیه‌السّلام) را که در قالب دعا در پیشگاه الهی عرضه شد، برای همگان علنی نموده و می‌فرماید:
«وَاِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِیوَکَانَتْ امْرَاَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً؛ ... و من بعد از خود از بستگانم ترسانم! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش.»

حال اگر کسی بگوید: که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از تبلیغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) که می‌توانست موجب تکذیب دیگران شود، خوفی عاقلانه داشته است، به آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جسارت نموده است! ! !

۲.۳ - اهلسنت و نسبت‌های خوف به پیامبر

در این پاسخ می‌گوییم: اگر قرار باشد که نسبت خوف به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، اهانت به آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) باشد، این اهل سنت هستند که در موارد متعددی، مرتکب چنین اهانتی شده‌اند، زیرا که سخنان مفسرین‌شان و همچنین روایاتی که از نظر آنان کاملا صحیح‌اند، به صراحت، به آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، نسبت خوف داده‌اند.
لذا این پاسخ را در دو بخش جداگانه مطرح می‌نماییم:

۲.۳.۱ - علمای اهلسنت و نسبت خوف به پیامبر

علمای بسیاری از اهل سنت در تفسیر آیه «اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...» به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، نسبت خوف در ابلاغ رسالت داده‌اند که به ذکر چند مورد از این موارد اکتفاء می‌نماییم:
۱. مقاتل (متوفای۱۵۰هـ)
او در تفسیر آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» به صراحت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت خوف از یهود داده و می‌گوید:
... فقال: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» «وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس»، یعنی من الیهود، فلا تقتل «ان الله لا یهدی القوم الکافرین» (آیة: ۶۷) یعنی الیهود فلما نزلت هذه الآیة، امن النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من القتل والخوف، فقال: «لا ابالی من خذلنی و من نصرنی»، وذلک انه کان یخشی ان تغتاله الیهود فتقتله.

…خداوند فرمود: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» «وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» منظور از حفاظت از مردم، حفاظت از شر یهود است، لذا کشته نخواهی شد، «ان الله لا یهدی القوم الکافرین» (آیة: ۶۷) منظور از کافران یهوداند لذا وقتی این آیه نازل شد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از قتل و خوف ایمن شد، و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: «دیگر برای من مهم نیست که کسی خارم کند و یا یاری‌ام نماید» و نزول این آیات به این خاطر بود که پیامبر همیشه می‌ترسید که یهود توطئه نموده و او را به قتل رسانند.
۲ و ۳. ابن‌عطیه (متوفای ۵۴۶هـ) و ثعالبی (متوفای۸۷۵هـ)
همچنین این دو مفسر اهل سنت هم در تفسیر خود در معنای آیه محل بحث می‌نویسند:
وقوله سبحانه: {یاایها الرسول بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ... } الآیة: هذه الآیة امْرٌ مِنَ اللَّه تعالی لنبیِّه (علیه‌السّلام) بالتبلیغِ علی الاستیفاء والکمالِ؛ لانه قد کان بَلَّغ صلی الله علیه وسلم وانما اُمِرَ فی هذه الآیةِ بِاَلاَّیتوقَّفَ عن شَیْء مخافةَ احَدٍ؛ وذلک انَّ رسالته (علیه‌السّلام) تضمَّنت الطَّعْنَ علی انواع الکَفَرة و بیانَ فسادِ حالِهِم فکان یلقی منهم صلی الله علیه وسلم عَنَتاً و ربَّما خافهم احیاناً قبل نزول هذه الآیة.

و (تفسیر) این سخن خداوند: «یاایها الرسول بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ... تا آخر»
این آیه متضمن دستور خداوند به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت به تبلیغ کامل رسالت الهی است زیرا که قبل از این نیز پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، تبلیغ نموده بود، و آنچه در این آیه به آن امر شد، تنها این بود که به خاطر خوف از کسی رسالت الهی را متوقف نسازد و (حکمت آن نیز از این قرار است که) رسالت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه خود طعن کافران و افشا شدن زشتی اعمالشان را در بردارد لذا دائما از سوی آنان سختی و مشقتی متوجه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود و پیامبر گاهی از اوقات، قبل نزول این آیه، از آنان می‌ترسید.
۴. غرناطی کلبی (متوفای ۷۴۱هـ)
او نیز در مورد خوف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این‌گونه نظر می‌دهد:
«وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» وعد و ضمان للعصمة وکان رسول الله صلی الله علیه وسلم یخاف اعداءه ویحترس منهم فی غزواته وغیرها.

آیه «وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» متضمن وعده و ضمانت الهی بر حفظ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است زیرا که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دشمنانش می‌ترسید و در جنگ و غیر جنگ، از خطر آنان پاسداری می‌شد.
آیا این علمای اهل سنت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اهانت ننمودند؟

۲.۳.۲ - روایات خوف پیامبر

در بخش دوم پاسخ سوم، روایاتی را از منابع دست اول اهل سنت ارائه می‌کنیم که به صراحت به پیامبران الهی و همچنین به‌طور خاص به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نسبت خوف داده‌اند:

۲.۳.۲.۱ - خوف پیامبران الهی از تکذیب اصحاب

صحیح بخاری، بهترین منبع اهل سنت، به تمامی پیامبران الهی نسبت داده است که ایشان از تکذیب‌شدن توسط پیروانشان بیمناک بوده‌اند، به حدیثی که بخاری در این رابطه از عایشه نقل کرده دقت کنید:
حدثنا اِبْرَاهِیمُ بن مُوسَی اخبرنا هِشَامٌ عن بن جُرَیْجٍ قال سمعت بن ابی مُلَیْکَةَ یقول قال بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما «حتی اذا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا اَنَّهُمْ قد کُذِبُوا» خَفِیفَةً ذَهَبَ بها هُنَاکَ وَتَلَا «حتی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا معه مَتَی نَصْرُ اللَّهِ الا اِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ» فَلَقِیتُ عُرْوَةَ بن الزُّبَیْرِ فَذَکَرْتُ له ذلک فقال قالت عَائِشَةُ مَعَاذَ اللَّهِ والله ما وَعَدَ الله رَسُولَهُ من شَیْءٍ قَطُّ الا عَلِمَ اَنَّهُ کَائِنٌ قبل اَنْ یَمُوتَ وَلَکِنْ لم یَزَلْ الْبَلَاءُ بِالرُّسُلِ حتی خَافُوا اَنْ یَکُونَ من مَعَهُمْ یُکَذِّبُونَهُمْ فَکَانَتْ تَقْرَؤُهَا «وَظَنُّوا اَنَّهُمْ قد کُذِّبُوا».

... ابن‌جُرَیج گفت که از ابن‌ابی‌مُلَیْکَة شنیدم که می‌گفت: ابن عَبَّاس (رضی‌الله‌عنهما)، کلمه «کُذبُوا» در آیه «حتی اذا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قد کُذِبُوا» را بدون تشدید می‌خواند و وقتی به اینجا می‌رسید، این آیه را تلاوت می‌کرد «حتی یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا معه مَتَی نَصْرُ اللَّهِ الا اِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ» تا این‌که من عُروَة بن زُِبیر را ملاقات کردم و آنچه شنیده بودم را برایش نقل نمودم، عروة جواب داد: عَائِشَةُ گفت به خدا پناه می‌برم، به خدا قسم، خداوند هرگز وعده‌ای به رسولش نداد مگر آنکه آن رسول می‌دانست که آن وعده الهی قبل از رحلتش محقق خواهد شد ولی از آنجا که همیشه سختی‌ها و دشواری‌ها همراه پیامبران بود آنان می‌ترسیدند که از ناحیه اصحاب و یارانشان مورد تکذیب قرار گیرند لذا عایشه کلمه «کُذبُوا» را با تشدید می‌خواند: «وَظَنُّوا اَنَّهُمْ قد کُذِّبُوا».

۲.۳.۲.۲ - خوف رسول خدا از انکار برخی از صحابه

همچنین حدیث دیگری که در صحیح بخاری منعکس شده از این قرار است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از بیان و اجرای برخی احکام الهی به دلیل تازه مسلمان‌بودن و قریب‌العهد بودن مردم، به دوران جاهلیت، خوف داشتند:
بخاری معتبرترین محدث اهل سنت در معتبرترین کتاب آنان، در این مورد حدیث زیر را از عائشه نقل می‌کند:
حدثنا مُسَدَّدٌ حدثنا ابو الْاَحْوَصِ حدثنا اَشْعَثُ عن الْاَسْوَدِ بن یَزِیدَ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت سَاَلْتُ النبی صلی الله علیه وسلم عن الْجَدْرِ اَمِنَ الْبَیْتِ هو قال نعم قلت فما لهم لم یُدْخِلُوهُ فی الْبَیْتِ قال اِنَّ قَوْمَکِ قَصَّرَتْ بِهِمْ النَّفَقَةُ قلت فما شَاْنُ بَابِهِ مُرْتَفِعًا قال فَعَلَ ذلک قَوْمُکِ لِیُدْخِلُوا من شاؤوا وَیَمْنَعُوا من شاؤوا وَلَوْلَا اَنَّ قَوْمَکِ حَدِیثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِیَّةِ فَاَخَافُ اَنْ تُنْکِرَ قُلُوبُهُمْاَنْ اُدْخِلَ الْجَدْرَ فی الْبَیْتِ وَاَنْ اُلْصِقَبَابَهُ بِالْاَرْضِ.

... اَسوَدِ بن یَزِید از عائشه ر(رضی‌الله‌عنها) نقل کرده که گفت: از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد حجر اسماعیل پرسیدم که آیا جزء کعبه است یا نه؟ فرمود: بله، گفتم: پس چرا مردم آن را جزء کعبه نمی‌دانند، فرمود: زیرا که قوم تو توان این کار را نداشتند، گفتم: حکم درب آن که از زمین بالا است (و وارد شدن به آن محتاج عبور از پله‌های آن است) چیست؟، فرمود: این کار را قوم تو کردند تا هرکه را خواستند، وارد کرده و هرکه را خواستند از ورود به آن منع نمایند، اگر نبود که قوم تو قریب‌العهد به دوران جاهلیت‌اند و می‌ترسم که دل‌های آنان انکار کند، حجر اسماعیل را داخل در کعبه نموده و نیز درب آن را به زمین می‌چسباندم.
آیا این اهانت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیست که به خاطر خوف از انکار صحابه از بیان حکم الهی خودداری نماید؟؟؟

۲.۳.۲.۳ - خوف رسول خدا از دشمن

همچنین منابع اهل سنت مملو از نسبت خوف به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در صحنه جنگ است آیا کسانی که نسبت خوف ممدوح به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را که قرآن نیز به آن تصریح می‌کند، اهانت می‌شمارند، نسبت خوف در جنگ را اهانت نمی‌دانند.
ابوداود سجستانی از علمای پرآوازه اهل سنت، درباره خوف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دشمن و دعای آن حضرت در این موارد می‌نویسد:
حدثنا محمد بن المثنی، ثنا معاذ بن هشام، حدثنی ابی، عن قتادة، عن ابی بردة بن عبدالله، ان اباه حدثه، ان النبی صلی الله علیه وسلم کان اذا خاف قوما قال: اللهم انا نجعلک فی نحورهم و نعوذ بک منشرورهم.

ابی‌بردة بن عبدالله، از پدرش عبدالله روایت می‌کند که، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، هرگاه از قومی می‌ترسید می‌گفت: خدایا! ما تو را در گلوی آنان قرار می‌دهیم (کنایه از این‌که ما تو را مانعی بین خود و آنان، قرار می‌دهیم) و از شرّ آنان به تو پناه می‌بریم.
حاکم نیشابوری این حدیث را نقل و در مورد سند آن نیز نظر می‌دهد:
... ان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کان اذا خاف قوما قال: اللهم انا نجعلک فی نحورهم ونعوذ بک من شرورهم.
هذا حدیث علی شرط الشیخین و اکبر ظنی انهما لم یخرجاه.

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، هرگاه از قومی می‌ترسید می‌گفت: خدایا! ما تو را در گلوی آنان قرار می‌دهیم (کنایه از این‌که ما تو را مانعی بین خود و آنان، قرار می‌دهیم) و از شرّ آنان به تو پناه می‌بریم.
این حدیث، شرط بخاری و مسلم (برای صحیح دانستن یک روایت) را دارا است و گمان غالب من این است که در صحیحشان این حدیث را نیاورده‌اند.

این حدیث را بزرگان دیگری از اهل سنت نیز نقل نموده‌اند که می‌توانید در منابع زیر تعدادی از آنها را ملاحظه نمایید:
۱). بزار (متوفای۲۹۲هـ)
۲). نسایی (متوفای۳۰۳هـ)
۳). ابوبکر رویانی (متوفای ۳۰۷هـ)
۴). ابن‌حبان (متوفای۳۵۴هـ)
۵). طبرانی (متوفای۳۶۰هـ)
۶). بیهقی (متوفای ۴۵۸هـ)
۷). بغوی (متوفای۵۱۶هـ)
۸). نووی (متوفای۶۷۶هـ)
۹). ابن‌کثیر (متوفای۷۷۴هـ)
۱۰). هیثمی (متوفای۸۰۷هـ)
و...

۲.۳.۲.۴ - نگهبان داشتن تا قبل از نزول این آیه

در بسیاری از منابع اهل سنت از طریق عایشه و ابن‌عباس، این‌گونه آمده است که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تا زمانی که آیه «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» نازل نشده بود، محافظ و نگهبان برای خود داشتند، با توجه به تصریح علمای اهل سنت مبنی بر نزول این آیه در مدینه و بلکه در اواخر بعثت نازل شده همان‌گونه که ابن‌کثیر دمشقی از ارکان وهابیت می‌نویسد:
... والصحیح ان هذه الآیة مدنیة، بل هی من اواخر ما نزل بها.

نظر صحیح این است که نزول این آیه در مدینه بوده و بلکه از آخرین آیاتی است که نازل شده، است.

حال این سوال اساسی مطرح می‌شود که، آیا این نگهبانی و حراست طولانی چندین‌ساله، نشان خوف و به تبع آن جسارت به ساحت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نخواهد بود؟
و آیا طبق نظر کسانی که نسبت خوف به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اهانت به ایشان تلقی می‌کنند، اهانت نمی‌باشد؟
متن حدیث:
سعید بن منصور از قدمای اهل سنت در سنن خود از عایشه چنین نقل می‌کند:
حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ عُبَیْدٍ الاِیَادِیُّ عَنْ سَعِیدِ بْنِ اِیَاسٍ الْجُرَیْرِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَقِیقٍ عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یُحْرَسُ فَنَزَلَتْ «یَاَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ اِلَیْکَمِنْ رَبِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» فَاَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم رَاْسَهُ مِنَ الْقُبَّةِ فَقَالَ اَیُّهَا النَّاسُ انْصَرِفُوا فَقَدْ عَصَمَنِی اللَّهُ مِنَ النَّاسِ.

... عایشه نقل کرده و گفته: همیشه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حراست و پاسداری می‌شد و وقتی که این آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» نازل شد، سر خود را از خیمه بیرون آورد و گفت: ‌ای مردم بروید زیرا که خداوند مرا از شرّ مردم حفظ نموده است.
[۴۶] سنن سعید بن منصور، اسم المؤلف: سعید بن منصور الوفاة: ۲۲۷، ج۴، ص۱۵۰۳، دار النشر: دار العصیمی - الریاض - ۱۴۱۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سعد بن عبدالله بن عبد العزیز آل حمید.


و همچنین ابویعلی که او نیز از قدمای اهل سنت است، در مسند خود این حدیث را از ابن‌عباس این‌گونه نقل می‌کند:
اخبرنا ابو یعلی ثنا الحسن بن ابی الربیع الجرجانی ثنا عبد الحمید بن عبد الرحمن عن النضر بن عبد الرحمن عن عکرمة عن ابن عباس قال کان النبی صلی الله علیه وسلم یحرس فلما نزلت هذه الآیة «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» ترک الحرس.

ابن‌عباس گفت: همیشه از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حراست می‌شد و وقتی که این آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس» نازل شد، نگهبانی را ترک کرد.

حاکم نیشابوری هم بعد از نقل حدیث عایشه، در مورد سند آن می‌نویسد.
... هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.

این حدیث، حدیث صحیح السندی است که بخاری و مسلم در صحیحشان آن را نیاورده‌اند.

ابن‌حجر عسقلانی نیز در مورد سند آن می‌نویسد:
وقد روی الترمذی من طریق عبدالله بن شقیق عن عائشة قالت کان النبی صلی الله علیه وسلم یحرس حتی نزلت هذه الآیة «والله یَعصمک من الناس» واسناده حسن

این حدیث را ترمذی از طریق عبدالله بن شقیق و او از عائشه نقل کرده که عائشه گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) همیشه نگهبان داشت تا این که این آیه «والله یعصمک من الناس» نازل شد، سند این حدیث حسن است.

همچنین این حدیث را علمای فراوانی از اهل سنت، نقل نموده‌اند که می‌توانید در منابع ذیل، نام و آدرس دقیق آنها را ملاحظه نمایید:
سعید بن منصور (متوفای۲۲۷هـ)
[۵۰] سنن سعید بن منصور، اسم المؤلف: سعید بن منصور، ج۴، ص۱۵۰۳، دار النشر: دار العصیمی - الریاض - ۱۴۱۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سعد بن عبدالله بن عبد العزیز آل حمید.

طبری (متوفای۳۱۰هـ)
ابن‌ابی‌حاتم رازی (متوفای۳۲۷هـ)
لالکائی (متوفای۴۱۸هـ)
ابونعیم اصفهانی (متوفای۴۳۰هـ)
اموی دانی (متوفای۴۴۴هـ)
ابن‌بطال (متوفای۴۴۹هـ)
بغوی (متوفای۵۱۶هـ)
ابن‌تیمیه حرانی (متوفای۷۲۸هـ)
ابن‌کثیر دمشقی (متوفای۷۴۴هـ)
ابن‌حجر عسقلانی (متوفای ۸۵۲هـ)
عینی (متوفای ۸۵۵هـ)
سیوطی (متوفای ۹۱۱هـ)
صالحی شامی (متوفای ۹۴۳هـ)
[۶۶] سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، اسم المؤلف: محمد بن یوسف الصالحی الشامی الوفاة: ۹۴۲هـ، ج۱۱، ص۳۹۸، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۴هـ، الطبعة: الاولی، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض.

شوکانی (متوفای ۱۲۵۰هـ)
آلوسی (متوفای۱۲۷۰هـ)
و...

۲.۳.۲.۵ - نخوابیدن بدون محافظ

شبی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بدون محافظ، خوابش نمی‌برد! ! !
علاوه بر جریان نگهبانی دایمی، حتی در منابع اهل سنت این‌گونه نقل شده که اولین شبی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد مدینه شده بود، بدون محافظ، خوابش نمی‌برد.
از جمله بخاری و مسلم، صاحبان اصح کتب اهل سنت بعد از قرآن، این جریان را این‌گونه نقل کرده و می‌نویسند:
حدثنا اِسْمَاعِیلُ بن خَلِیلٍ اخبرنا عَلِیُّ بن مُسْهِرٍ اخبرنا یحیی بن سَعِیدٍ اخبرنا عبد اللَّهِ بن عَامِرِ بن رَبِیعَةَ قال سمعت عَائِشَةَ رضی الله عنها تَقُولُ: کان النبیeسَهِرَ فلما قَدِمَ الْمَدِینَةَ قال: لَیْتَ رَجُلًا من اَصْحَابِی صَالِحًا یَحْرُسُنِی اللَّیْلَةَ اِذْ سَمِعْنَا صَوْتَ سِلَاحٍ فقال: من هذا فقال: انا سَعْدُ بن ابی وَقَّاصٍ جِئْتُ لِاَحْرُسَکَ وَ نَامَ النبیe.

... عبداللَّهِ بن عَامِرِ بن رَبِیعَهَ گفت: از عایشه (رضی‌الله‌عنها)، شنیدم که می‌گفت: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شب‌ها بیدار بود و وقتی که وارد مدینه شد شبی گفت: ‌ای کاش امشب مَردی صالح از اصحاب من، از من پاسداری و محافظت می‌کرد که ناگهان صدای اسلحه به گوشمان خورد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: کیست؟ جواب آمد: من سَعْد بن ابی‌وَقَّاص هستم آمده‌ام تا از شما حراست کنم. اینجا بود که پیامبر خوابید.
احمد بن حنبل در انتهای این حدیث این جمله را هم می‌آورد:
... و عایشه گفت: بعد از آنکه سعد، محافظت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به عهده گرفت، پیامبر خوابید و صدای خُرخُر پیامبر به گوش رسید.
حدثنا عَبْد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا یَزِیدُ قال انا یحیی قال سمعت عَبْدَ اللَّهِ بن عَامِرِ بن رَبِیعَةَ یحدث ان عَائِشَةَ کانت تُحَدِّثُ ان رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم سَهِرَ ذَاتَ لَیْلَةٍ وَهِیَ الی جَنْبِهِقالت فقلت: ما شانک یا رَسُولَ اللَّهِ قالت فقال: لَیْتَ رَجُلاً صَالِحاً من اصحابی یَحْرُسُنِی اللَّیْلَةَقال فَبَیْنَا انا علی ذلک اِذْ سمعت صَوْتَ السِّلاَحِ فقال من هذا قال ان سَعْدُ بن مَالِکٍ فقال ما جاء بِکَ قال جِئْتُ لاَحْرُسَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ قالت فَسَمِعْتُغَطِیطَرسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فی نَوْمِهِ.

... یحیی گفت: شنیدم که عبداللَّه بن عَامِر بن رَبِیعَه روایت می‌کرد که عایشه روایت می‌کرد: پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شبی بیدار بود و عایشه در کنارشان بود، عایشه می‌گوید گفتم: چه شده‌ای رسول خدا؟ گفت: ‌ای کاش امشب مَردی صالح از اصحاب من، از من حراست می‌کرد، در همین حال بودیم که ناگهان صدای اسلحه به گوشم خورد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: کیست؟ جواب آمد: من سَعد بن ابی‌وَقَّاص‌ام، پیامبر پرسید: چرا اینجا آمده‌ای؟ گفت: آمدم تا از شما حراست کنم‌ ای رسول خدا، عایشه گفت: (اینجا بود که پیامبر خوابید و) من صدای خرخر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را در خواب شنیدم.

۲.۴ - نتیجه نهایی

اولا: در منابع اهل سنت به خوف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) تصریح شده.
و ثانیا: قرآن کریم به پیامبران الهی، نسبت خوف داده.
و ثالثا: اهل سنت، نسبت خوف در ابلاغ رسالت الهی و خوف از انکار مسلمانان و خوف از دشمن را به آن حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) داده‌اند، اهانت دانستن نسبت خوف، سخن غیرمنطقی بوده و ریشه‌ای جز تعصب و جهل به قرآن و سنت نخواهد داشت.


آنچه تا اینجا تقدیم شد، دفع شبهه اهانت دانستن نسبت خوف به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود، اما اکنون نوبت آن فرا رسیده که این مطلب را بررسی نماییم که کسانی که تا این حد، به ساحت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حساس بوده و نسبتی را که قرآن به پیامبران داده را برنتافته و شیعه را متهم به اهانت نموده‌اند، آیا از اهانت‌های صریح و غیرقابل تاویل خود، خبر دارند، نسبت‌هایی که شیعه از به زبان آوردن آنها شرم دارد.
ضرب‌المثل مشهور عربی می‌گوید: «اذا کان بیتک من زجاج فلا ترم الناس بالحجارة» «اگر خانه‌ات از جنس شیشه است، به مردم سنگ نزن» زیرا که اگر او در صدد پاسخ برآید، چیزی برای تو باقی نخواهد گذارد، برای روشن شدن این حقیقت، کافی است تنها به شخصیت رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از منظر اهل سنت، نگاهی بیاندازیم، تا مطالبی باور نکردنی و بسیار زننده و شرم‌آور، که روح هر مسلمان پاک‌سرشتی را آزار می‌دهد، بیابیم، (البته قبل از ورود به این بخش، از ساحت قدس پیامبر خاتم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از نقل چنین مطالبی عذرخواهی می‌نماییم)

۳.۱ - مشرک‌زاده بود پیامبر

اهل سنت، العیاذ بالله، والدین رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یعنی عبدالله و آمنه را بت‌پرست و مشرک، معرفی می‌نمایند از جمله:
مسلم بن حجاج نیشابوری در مورد عبدالله پدر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نویسد:
حدثنا ابو بَکْرِ بن ابی شَیْبَةَ حدثنا عَفَّانُ حدثنا حَمَّادُ بن سَلَمَةَ عن ثَابِتٍ عن اَنَسٍ اَنَّ رَجُلًا قال یا رَسُولَ اللَّهِ اَیْنَ ابی؟ قال: فی النَّارِ فلما قفی دَعَاهُ فقال: اِنَّ ابی وَاَبَاکَ فی النَّارِ.

اَنَس نقل کرده که مردی به رسول خدا گفت: ‌ای رسول خدا! پدرم (که قبل از اسلام از دنیا رفته) کجاست؟ پیامبر جواب داد: در آتش، آن برگشت که برود پیامبر او را خواند و گفت: پدر من و تو در آتش‌اند.

همان‌طورکه ابن‌تیمیه در مجموع الفتاوی خود در این مورد می‌نویسد:
التوسل بدعائه -‌ای النبی - وشفاعته ینفع مع الایمان به واما بدون الایمان به فالکفار والمنافقون لا تغنی عنهم شفاعه الشافعین فی الاخره، ولهذا نهی عن الاستغفار لعمه وابیه وغیرهما من الکفار.

توسل به دعای او - یعنی پیامبر اسلام - و شفاعت وی در صورت ایمان به او، فایده می‌دهد؛ اما اگر به وی ایمان نداشته باشد (خیر؛ فایده نمی‌دهد)؛ پس شفاعتِ شفاعت‌کنندگان، برای کافران و منافقان را در آخرت فایده ندارد؛ و به همین جهت رسول خدا از استغفار برای عمو و پدرشان و دیگر کفار منع شد!
همچنین مسلم بن حجاج در مورد مادر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، آمنه بنت وهب، این‌گونه می‌نویسد: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از خداوند می‌خواهد که برای مادرش آمنه استغفار کند، اما خداوند چنین اجازه‌ای نمی‌دهد:
حدثنا یحیی بن اَیُّوبَ وَمُحَمَّدُ بن عَبَّادٍ واللفظ لِیَحْیَی قالا حدثنا مَرْوَانُ بن مُعَاوِیَةَ عن یَزِیدَ یَعْنِی بن کَیْسَانَ عن ابی حَازِمٍ عن ابی هُرَیْرَةَ قال قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اسْتَاْذَنْتُ رَبِّی اَنْ اَسْتَغْفِرَ لِاُمِّی فلم یَاْذَنْ لیوَاسْتَاْذَنْتُهُ اَنْ اَزُورَ قَبْرَهَا فَاَذِنَ لی.

ابوهُرَیْرَة گفت: رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: از خداوند اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم، ولی اجازه نداد و اجازه خواستم تا قبرش را زیارت کنم که اجازه داد.
نووی شارح معروف صحیح مسلم در مورد این حدیث و مشرک‌بودن مادر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نویسد:
قوله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «استاذنت ربی ان استغفر لامی فلم یاذن لی واستاذنته ان ازور قبرها فاذن لی»، فیه جواز زیارة المشرکین فی الحیاة وقبورهم بعد الوفاة.

این سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): از خداوند اجازه خواستم تا برای مادرم استغفار کنم، ولی اجازه نداد و اجازه خواستم تا قبرش را زیارت کنم و اجازه داد، از این حدیث جواز زیارت مشرکین در زمان حیات و زیارت قبور آنان بعد از وفاتشان فهمیده می‌شود.
حال جای این پرشش است که کسانی که نسبت خوف به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اهانت می‌شمارند آیا نسبت مشرک‌زادگی به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اهانت نمی‌دانند؟ ؟؟

۳.۲ - شک پیامبر در نبوت

بخاری برجسته‌ترین شخصیت اهل سنت، در صحیحش جریان بعثت و آغاز وحیِ نبوت بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به وسیله آیات ابتدایی سوره علق «اقْرَاْ بِسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ• خَلَقَ الاِْنسَانَ مِنْ عَلَق• اقْرَاْ وَرَبُّکَ الاَْکْرَمُ• الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ• عَلَّمَ الاِْنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛» را از عایشه این‌گونه روایت می‌کند:
پیامبر مدت زیادی در غار حراء عبادت می‌کرد و پس از آن به سمت خدیجه بازمی‌گشت تا این روزی وقتی که در غار بود فرشته‌ای نزد او آمد و گفت: «بخوان» گفت: «خواندن نمی‌دانم» آن فرشته او را به شدت فشرد و گفت: «بخوان» پیامبر گفت: «خواندن نمی‌دانم» و این مساله تکرار شد و پنج آیه اول سوره علق نازل شد، پیامبر به خانه بازگشت و به خدیجه گفت: مرا بپوشان مرا بپوشان و پرسید که خدیجه مرا چه شده؟ و جریان را برای او نقل کرد و گفت: بر جان خود بیمناکم، خدیجه او را دلداری داد و او را نزد ورقه بن نفیل پسر عموی خود که عالم مسیحی بود برد خدیجه به ورقه گفت: به حرف‌های او گوش کن! او هم از پیامبر پرسید که چه می‌بینی؟ پیامبر هم آنچه را دیده بود برای ورقه گفت و ورقه پاسخ داد، این همان چیزی است که بر حضرت موسی نازل شده است‌ ای کاش وقتی که تو برای مردم مبعوث شوی، زنده باشم پیامبر گفت: من برای مردم مبعوث می‌شوم؟ ورقه جواب داد: آری...
آیا جسارتی از این زشت‌تر به ساحت قدس پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تصور می‌شود که ایشان علیرغم مشاهده وحی در نبوت خود شک داشت و نزد مسیحی‌ای چون ورقه بن نفیل می‌رود و حالات خود را بازگو کند و او پیامبر ر از نبوتش آگاه می‌سازد؟
آیا کسانی که نسبت خوفِ عاقلانه به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را، اهانت می‌دانند، نسبت شک در نبوت را اهانت نمی‌دانند؟

متن حدیث بخاری از این قرار است:
حدثنا یحیی بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن عُقَیْلٍ عن بن شِهَابٍ وحدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ حدثنا مَعْمَرٌ قال الزُّهْرِیُّ فَاَخْبَرَنِی عُرْوَةُ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها انها قالت: اَوَّلُ ما بُدِئَ بِهِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم من الْوَحْیِ الرُّؤْیَا الصَّادِقَةُ فی النَّوْمِ فَکَانَ لَا یَرَی رُؤْیَا الا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ فَکَانَ یَاْتِی حِرَاءً فَیَتَحَنَّثُ فیه وهو التَّعَبُّدُ اللَّیَالِیَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ وَیَتَزَوَّدُ لِذَلِکَ ثُمَّ یَرْجِعُ الی خَدِیجَةَ فَتُزَوِّدُهُ لِمِثْلِهَا حتی فَجِئَهُ الْحَقُّ وهو فی غَارِ حِرَاءٍ فَجَاءَهُ الْمَلَکُ فیه فقال «اقْرَاْ» فقال النبی صلی الله علیه وسلم: فقلت: «ما انا بِقَارِئٍ» فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال «اقْرَاْ» فقلت: «ما انا بِقَارِئٍ» فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّانِیَةَ حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال: «اقْرَاْ» فقلت: «ما انا بِقَارِئٍ» فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّالِثَةَ حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال: «اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الذی خَلَقَ» حتی بَلَغَ «عَلَّمَ الْاِنْسَانَ ما لم یَعْلَمْ» فَرَجَعَ بها تَرْجُفُ بَوَادِرُهُ حتی دخل علی خَدِیجَةَ فقال: «زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی» فَزَمَّلُوهُ حتی ذَهَبَ عنه الرَّوْعُ فقال: «یا خَدِیجَةُ ما لی؟ » وَ اَخْبَرَهَا الْخَبَرَ و قال: «قد خَشِیتُ علی نَفْسِی» فقالت له: کَلَّا اَبْشِرْ فَوَاللَّهِ لَا یُخْزِیکَ الله اَبَدًا اِنَّکَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ وَتَصْدُقُ الحدیث وَتَحْمِلُ الْکَلَّ وَتَقْرِی الضَّیْفَ وَتُعِینُ علی نَوَائِبِ الْحَقِّ ثُمَّ انْطَلَقَتْ بِهِ خَدِیجَةُحتی اَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بن نَوْفَلِبن اَسَدِ بن عبد الْعُزَّی بن قُصَیٍّ وهو بن عَمِّ خَدِیجَةَ اخی اَبِیهَا وکان امْرَاً تَنَصَّرَ فی الْجَاهِلِیَّةِ وکان یَکْتُبُ الْکِتَابَ الْعَرَبِیَّ فَیَکْتُبُ بِالْعَرَبِیَّةِ من الْاِنْجِیلِ ما شَاءَ الله اَنْ یَکْتُبَ وکان شَیْخًا کَبِیرًا قد عَمِیَ فقالت له خَدِیجَةُ اَیْ بن عَمِّ اسْمَعْ من بن اَخِیکَ فقال وَرَقَةُ: بن اَخِی مَاذَا تَرَی فَاَخْبَرَهُ النبی صلی الله علیه وسلم ما رَاَی فقال وَرَقَةُ هذا النَّامُوسُ الذی اُنْزِلَ علی مُوسَی یا لَیْتَنِی فیها جَذَعًا اَکُونُ حَیًّا حین یُخْرِجُکَ قَوْمُکَ فقال رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: اومخرجی هُمْ؟ فقال وَرَقَةُ نعملم یَاْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ ما جِئْتَ بِهِ الا عُودِیَوَاِنْ یُدْرِکْنِی یَوْمُکَ اَنْصُرْکَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا ثُمَّ لم یَنْشَبْوَرَقَةُ اَنْ تُوُفِّیَ.

۳.۳ - فراموشی آیاتی از قرآن

همچنین بخاری، در این مورد می‌نویسد:
حدثنا اَحْمَدُ بن ابی رَجَاءٍ هو ابو الولید الهروی حدثنا ابو اُسَامَةَ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن ابیه عن عَائِشَةَ قالت سمع رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم رَجُلًا یَقْرَاُ فی سُورَةٍ بِاللَّیْلِ فقال یَرْحَمُهُ الله لقد اَذْکَرَنِی کَذَا وَکَذَا آیَةًکنت اُنْسِیتُهَا من سُورَةِ کَذَا وَکَذَا....

عَائِشَة گفت: صدای قرائت قرآن مردی در شب به گوش رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید، پس گفت: خداوند او را رحمت کند، که فلان مقدار آیه از فلان سوره را که فراموش کرده بودم، به یادم آورد.

۳.۴ - قضاشدن نماز صبح

بخاری در مورد قضاشدن نماز صبح پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) این‌گونه می‌گوید:
حدثنا مُسَدَّدٌ قال حدثنی یحیی بن سَعِیدٍ قال حدثنا عَوْفٌ قال حدثنا ابو رَجَاءٍ عن عِمْرَانَ قال کنا فی سَفَرٍ مع النبی صلی الله علیه وسلم وَاِنَّا اَسْرَیْنَا حتی کنا فی آخِرِ اللَّیْلِ وَقَعْنَا وَقْعَةً ولا وَقْعَةَ اَحْلَی عِنْدَ الْمُسَافِرِ منهافما اَیْقَظَنَا الا حَرُّ الشَّمْسِ وکان اَوَّلَ من اسْتَیْقَظَ فُلَانٌ ثُمَّ فُلَانٌ ثُمَّ فُلَانٌ یُسَمِّیهِمْ ابورَجَاءٍ فَنَسِیَ عَوْفٌ ثُمَّ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ الرَّابِعُ وکان النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اذا نَامَ لم یُوقَظْ حتی یَکُونَ هو یَسْتَیْقِظُ لِاَنَّا لَا نَدْرِی ما یَحْدُثُ له فی نَوْمِهِ فلما اسْتَیْقَظَ عُمَرُ وَرَاَی ما اَصَابَ الناس وکان رَجُلًا جَلِیدًا فَکَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِ فما زَالَ یُکَبِّرُ وَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِحتی اسْتَیْقَظَ بِصَوْتِهِ النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فلما اسْتَیْقَظَ شَکَوْا الیه الذی اَصَابَهُمْ قال لَا ضَیْرَ او لَا یَضِیرُ ارْتَحِلُوا فَارْتَحَلَ فَسَارَ غیر بَعِیدٍ ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالْوَضُوءِ فَتَوَضَّاَ وَنُودِیَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّی بِالنَّاس.

عِمرَان گفت: ما در سفَری به همراه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودیم و آن تا آخر شب به سفر خود ادامه دادیم در آخر شب اتفاقی رخ داد که شیرین‌تر از آن برای مسافر تصور نمی‌شود (سپس خوابیدیم) و چیزی جز حرارت خورشید ما را بیدار نکرد اولین کسی که بیدار شد فُلَانی و بعد فُلَانی و بعد هم فُلَانی بود که به او ابو رَجَاء می‌گفتند عَوْف آن را فراموش کرد َ سپس عُمَر بنْ خَطَّاب چهارمین نفری بود که بیدار شد پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هرگاه می‌خوابید، بیدار نمی‌شد مگر آنکه او بیدار می‌شد َچون که ما نمی‌دانیم چه اتفاقی در خوابش رخ می‌داد، وقتی که عُمَر بیدار شد و دید که چه بر سر مردم آمده و عمر مردی فرزی بود لذا بلافاصله صدایش را به تکبیر بلند کرد و پشت سر هم تکرار می‌کرد تا این‌که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیدار شد و مسلمانان خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رفته و از مصیبتی که به آنان رسیده، شکایت کردند پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفت: اشکالی ندارد، حرکت کنید، مسلمانان حرکت کردند اما خیلی دور نشده بودند که پیامبر پیاده شد و آب خواست و وضو گرفت و مردم را از برقراری نماز مطلع ساخته و با آنان نماز خواند.
کسانی که نسبت خوف به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اهانت می‌شمارند آیا نسبت قضاشدن نماز صبح به خاتم پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را اهانت به ایشان نمی‌دانند؟ ؟ ؟

۳.۵ - فراموشی دو رکعت از نماز

باز بخاری در صحیح خود می‌نویسد:
۷۱۴ ـ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْلَمَةَ، عَنْ مَالِکِ بْنِ اَنَس، عَنْ اَیُّوبَ بْنِ اَبِی تَمِیمَةَ السَّخْتِیَانِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ، عَنْ اَبِی هُرَیْرَةَ، اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم انْصَرَفَ مِنَ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ ذُو الْیَدَیْنِ اَقَصُرَتِ الصَّلاَةُ اَمْ نَسِیتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم " اَصَدَقَ ذُو الْیَدَیْنِ ". فَقَالَ النَّاسُ نَعَمْفَقَامَرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم فَصَلَّی اثْنَتَیْنِ اُخْرَیَیْنِ ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ فَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ اَوْ اَطْوَلَ.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در رکعت دوم، نماز را تمام کرد؛ پس ذوالیدین به او گفت: آیا نماز را شکسته خواندید و یا اینکه فراموش کردید‌ ای رسول خدا؟ پس رسول خدا فرمودند: آیا ذوالیدین راست می‌گوید؟ مردم گفتند: آری! ! ! پس رسول خدا ایستاده و دو رکعت دیگر خواندند و سپس سلام گفته و تکبیر گفتند و سپس دو سجده مانند سجده نماز یا طولانی‌تر انجام دادند.

۳.۶ - هنرنمایی کنیزان آوازه‌خوان در محضر او

بخاری و مسلم در این‌باره می‌نویسند:
حدثنا اَحْمَدُ قال حدثنا بن وَهْبٍ قال اخبرنا عَمْرٌو اَنَّ مُحَمَّدَ بن عبد الرحمن الْاَسَدِیَّ حدثه عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ قالت دخل عَلَیَّ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَعِنْدِی جَارِیَتَانِ تُغَنِّیَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ فَاضْطَجَعَ علی الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ وَدَخَلَ ابو بَکْرٍ فَانْتَهَرَنِی وقال مِزْمَارَةُ الشَّیْطَانِ عِنْدَالنبی صلی الله علیه وسلم فَاَقْبَلَ علیه رسول اللَّهِ علیه السَّلَام فقال دَعْهُمَا فلما غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا.

... عائشه می‌گوید: رسول خدا بر من وارد شدند در حالیکه در نزد من دو کنیز بودند که ترانه‌های بعاث (یکی از روزهای جنگ جاهلیت) را می‌خواندند پس حضرت بر روی تشک دراز کشیده و روی خود را برگرداندند؛ ابوبکر نیز وارد شده و مرا منع کرد و گفت: آلات شیطان در نزد رسول خدا؟ رسول خدا روی به او کرده و گفت: رهایش کن؛ وقتی که او غافل شد به آن دو اشاره کردم و بیرون رفتند.

۳.۷ - گونه به گونه عایشه در جمع مردم

بخاری و مسلم در ادامه حدیث قبلی می‌نویسند:
... وکان یوم عِیدٍ یَلْعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَالْحِرَابِ فَاِمَّا سَاَلْتُ النبی صلی الله علیه وسلم وَاِمَّا قال تَشْتَهِینَ تَنْظُرِینَ؟ فقلت: نعم. فَاَقَامَنِی وَرَاءَهُ خَدِّی علی خَدِّهِوهو یقول: دُونَکُمْ یا بَنِی اَرْفِدَةَ! حتی اذا مَلِلْتُ قال حَسْبُکِ؟ قلت: نعم قال: فَاذْهَبِی.

روز عیدی بود و سیاهان با آلات جنگی در حال رقص شمشیر بودند (عایشه می‌گوید) یا من از پیامبر خواستم و یا این‌که پیامبر به من گفت: آیا دلت می‌خواهد رقص شمشیر را تماشا کنی؟ و من گفتم: بله، پس پیامبر مرا به پشت خود سوار کرد در حالی که گونه من روی گونه‌اش بود و برای تشویق آنان پیوسته می‌گفت: ادامه دهید، و وقتی که خسته شدم از من پرسید: کافی است؟ گفتم: بله گفت: پس برو.

۳.۸ - ایستاده بول کردن

بخاری و مسلم در صحیح‌شان با جسارت تمام در مورد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌نویسند: او ایستاده ادرار کرد و بعد آبی خواست و با آن وضو گرفت:
حدثنا آدَمُ قال حدثنا شُعْبَةُ عن الْاَعْمَشِ عن ابی وَائِلٍ عن حُذَیْفَةَ قال اتی النبی سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّاَ.

حُذَیفَة گفت: پیامبر به سمت محل دفن زباله قومی رفت و ایستاده بول نمود سپس طلب آب نمود، و من آوردم و با آن وضو گرفت.

۳.۹ - قصد خودکشی

حَدَّثَنَا یَحْیَی بْنُ بُکَیْرٍ حَدَّثَنَا اللَّیْثُ عَنْ عُقَیْلٍ عَنِ ابْنِ شِهَابٍ. وَحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ قَالَ الزُّهْرِیُّ فَاَخْبَرَنِی عُرْوَةُ عَنْ عَائِشَةَ - رضی الله عنها-... وَفَتَرَ الْوَحْیُ فَتْرَةً حَتَّی حَزِنَ النَّبِیُّ - صلی الله علیه وسلم - فِیمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا کَیْ یَتَرَدَّی مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ، فَکُلَّمَا اَوْفَیبِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِکَیْ یُلْقِیَ مِنْهُ نَفْسَهُ، تَبَدَّی لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ اِنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا فَیَسْکُنُ لِذَلِکَجَاْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَیَرْجِعُ فَاِذَا طَالَتْ عَلَیْهِ فَتْرَةُ الْوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِکَفَاِذَااَوْفَی بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّی لَهُ جِبْرِیلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِکَ.

عایشه نقل کرده که: و مدت زمانی وحی قطع شد؛ تا اینکه - طبق آنچه به ما خبر رسید - رسول خدا‌ اندوهگین گردیدند به حدی که هر روز چند بار می‌خواستند خود را از بالای قله‌های کوه به پایین پرت کنند و هر زمان که می‌خواستند خود را به پایین پرت کنند جبرئیل خود را به او نشان می‌داد و می‌گفت: ‌ای محمد تو واقعا فرستاده خدا هستی! ! پس به همین سبب نگرانی حضرت از بین می‌رفت و دلش آرام می‌گرفت؛ اما باز وقتی بعد از چند وقت به او وحی نشد دوباره به دنبال همین کار می‌رفت پس وقتی به کوهی می‌رسید جبرئیل خود را برای او آشکار کرده و همین مطلب را برای او می‌گفت.

۳.۱۰ - بافت موهای پیامبر توسط زن نامحرم

بخاری، در مورد مسافرت‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به قباء وقتی که حداقل پنجاه و چند سال داشت، می‌نویسد:
حَدَّثَنَا اِسْمَاعِیلُ، قَالَ حَدَّثَنِی مَالِکٌ، عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ اَبِی طَلْحَةَ، عَنْ اَنَسِ بْنِ مَالِک رضی الله عنه اَنَّهُ سَمِعَهُ یَقُولُ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم اِذَا ذَهَبَ اِلَی قُبَاء یَدْخُلُ عَلَی اُمِّ حَرَام بِنْتِ مِلْحَانَ فَتُطْعِمُهُ وَکَانَتْ تَحْتَ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ فَدَخَلَ یَوْمًا فَاَطْعَمَتْه وَجَعَلَتْتَفْلِی رَاْسَهُفَنَامَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم ثُمَّ اسْتَیْقَظَ یَضْحَکُ.

... از انس بن مالک روایت شده است که می‌گفت: هرگاه رسول خدا به قبا می‌رفت به نزد‌ ام‌حرام دختر ملحان رفته، و او از پیامبر پذیرایی می‌کرد، ‌ام‌حرام همسر عبادة بن صامت بود، یک روز که پیامبر به آنجا رفت و بعد از اطعام و پذیرایی، آن زن مشغول بافتن موهای پیامبر شد! ! ! سپس پیامبر خوابید و در حالیکه می‌خندید، از خواب بیدار شد.

آیا این‌که سر مبارک او در دستان زنی نامحرم قرار گیرد تا موهای ایشان را مرتب نماید، اهانت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیست؟
اگرچه قصه تلخ جسارت به ساحت ملکوتی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در منابع و مآخذ دست اول اهل سنت، سر دراز دارد ولی به همین ده مورد، اکتفاء می‌نماییم.


۱. عبدالعلی الفاروقی، تعارف مذهب الشیعة، ص۱۹۰.
۲. سیر اعلام النبلاء، اسم المؤلف:محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز الذهبی ابو عبدالله الوفاة:۷۴۸، ج۱۸، ص۲۶۸، دار النشر:مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۱۳، الطبعة:التاسعة، تحقیق:شعیب الارناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی.    
۳. تذکرة الحفاظ، اسم المؤلف:ابو عبدالله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة:۷۴۸، ج۳ ص۲۵۸.    
۴. طبقات الحفاظ، اسم المؤلف:عبد الرحمن بن ابی بکر السیوطی ابو الفضل الوفاة:۹۱۱، ج۱، ص۴۴۲، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۰۳، الطبعة:الاولی.    
۵. المنتخب من کتاب السیاق لتاریخ نیسابور، اسم المؤلف:تقی الدین ابو اسحاق ابراهیم بن محمد الصیرفینی الوفاة:۶۴۱ه، ج۱، ص۳۲۴، دار النشر:دار الفکر للطباعة والنشر التوزیع - بیروت - ۱۴۱۴ه، تحقیق:خالد حیدر.    
۶. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۵۰، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۷. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۳۹، ح۲۴۰، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۸. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۵۱، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۹. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۴۹، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة    
۱۰. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۵۲، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۱۱. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۲، ص۳۹۱، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۱۲. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷، ح۲۵۰، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۱۳. الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبدالله بن احمد، شواهد التنزیل، وفاة:ق ۵، ج۱، ص۲۵۵، ح۲۴۹، تحقیق:الشیخ محمد باقر المحمودی، الطبعة:الاولی، سنة ۱۴۱۱ه، الناشر:مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامی- مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.    
۱۴. احزاب/سوره۳۳، آیه۳۷.    
۱۵. آلوسی، محمود بن عبدالله، تفسیر الالوسی، ج۱۱، ص۲۰۴.    
۱۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۰-۱۲.    
۱۷. قصص/سوره۲۸، آیه۳۳-۳۴.    
۱۸. طه/سوره۲۰، آیه۴۲ -۴۶.    
۱۹. قصص/سوره۲۸، آیه۳۳-۳۴.    
۲۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴.    
۲۱. الجامع لاحکام القرآن، اسم المؤلف:ابو عبدالله محمد بن احمد الانصاری القرطبی، الوفاة:۶۷۱، ج۱۳، ص۹۲، دار النشر:دار الشعب - القاهرة.    
۲۲. طه/سوره۲۰، آیه۶۵ -۶۸.    
۲۳. طه/سوره۲۰، آیه۹۲-۹۴.    
۲۴. هود/سوره۱۱، آیه۷۰.    
۲۵. ذاریات/سوره۵۱، آیه۲۴ -۲۸.    
۲۶. مریم/سوره۱۹، آیه۵.    
۲۷. تفسیر مقاتل بن سلیمان، اسم المؤلف:ابو الحسن مقاتل بن سلیمان بن بشیر الازدی بالولاء البلخی الوفاة:۱۵۰ه، ج۱، ص۴۹۲.    
۲۸. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، اسم المؤلف:ابو محمد عبد الحق بن غالب بن عطیة الاندلسی الوفاة:۵۴۶ه، ج۲، ص۲۱۷، دار النشر:دار الکتب العلمیة - لبنان - ۱۴۱۳ه- ۱۹۹۳م، الطبعة:الاولی، تحقیق:عبد السلام عبد الشافی محمد    
۲۹. تفسیر الثعالبی (الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن)، اسم المؤلف:عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف الثعالبی، ج۲، ص۴۰۳، تحقیق:الدکتور عبد الفتاح ابو سنة - الشیخ علی محمد معوض - والشیخ عادل احمد عبد الموجود چاپ:اول، سال چاپ:۱۴۱۸، چاپخانه:دار احیاء التراث العربی - بیروت، ناشر:دار احیاء التراث العربی، مؤسسة التاریخ العربی - بیروت - لبنان.    
۳۰. التسهیل لعلوم التنزیل کتاب التسهیل لعلوم التنزیل، اسم المؤلف:محمد بن احمد بن محمد الغرناطی الکلبی الوفاة:۷۴۱ه، ج۱، ص۲۳۸.    
۳۱. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۶، ص۲۸.    
۳۲. الجامع الصحیح المختصر (صحیح البخاری)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۲، ص۱۴۶.    
۳۳. سنن ابی داود، اسم المؤلف:سلیمان بن الاشعث ابو داود السجستانی الازدی الوفاة:۲۷۵، ج۲، ص۸۹، دار النشر:دار الفکر، تحقیق:محمد محیی الدین عبد الحمید.    
۳۴. المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف:محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، ج۲، ص۱۵۴، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م، الطبعة:الاولی، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا.    
۳۵. البحر الزخار (مسند البزار)، اسم المؤلف:ابو بکر احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة:۲۹۲، ج۸، ص۱۲۹، دار النشر:مؤسسة علوم القرآن، مکتبة العلوم والحکم - بیروت، المدینة - ۱۴۰۹، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. محفوظ الرحمن زین الله.    
۳۶. السنن الکبری، اسم المؤلف:احمد بن شعیب ابو عبد الرحمن النسائی الوفاة:۳۰۳، ج۸، ص۲۹.    
۳۷. مسند الرویانی، اسم المؤلف:محمد بن‌هارون الرویانی ابو بکر الوفاة:۳۰۷، ج۱، ص۳۱۱، دار النشر:مؤسسة قرطبة - القاهرة - ۱۴۱۶، الطبعة:الاولی، تحقیق:ایمن علی ابو یمانی.    
۳۸. صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، اسم المؤلف:محمد بن حبان بن احمد ابو حاتم التمیمی البستی الوفاة:۳۵۴، ج۱۱، ص۸۲، دار النشر:مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۱۴ - ۱۹۹۳، الطبعة:الثانیة، تحقیق:شعیب الارنؤوط.    
۳۹. المعجم الاوسط، اسم المؤلف:ابو القاسم سلیمان بن احمد الطبرانی الوفاة:۳۶۰، ج۳، ص۷۴، دار النشر:دار الحرمین - القاهرة - ۱۴۱۵، تحقیق:طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن ابراهیم الحسینی.    
۴۰. سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف:احمد بن الحسین بن علی بن موسی ابو بکر البیهقی الوفاة:۴۵۸، ج۵، ص۴۱۵.    
۴۱. شرح السنة، اسم المؤلف:الحسین بن مسعود البغوی الوفاة:۵۱۶ه، ج۵، ص۱۵۳، دار النشر:المکتب الاسلامی - دمشق بیروت - ۱۴۰۳ه - ۱۹۸۳م، الطبعة:الثانیة، تحقیق:شعیب الارناؤوط - محمد زهیر الشاویش.    
۴۲. المجموع، اسم المؤلف:النووی الوفاة:۶۷۶، ج۴، ص۳۹۶.    
۴۳. تفسیر القرآن العظیم، اسم المؤلف:اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی ابو الفداء الوفاة:۷۷۴، ج۷، ص۱۲۶.    
۴۴. موارد الظمآن الی زوائد ابن حبان، اسم المؤلف:علی بن ابی بکر الهیثمی ابو الحسن الوفاة:۸۰۷، ج۱، ص۵۸۹، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت، تحقیق:محمد عبد الرزاق حمزة.    
۴۵. تفسیر القرآن العظیم، اسم المؤلف:اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی ابو الفداء الوفاة:۷۷۴، ج۳، ص۱۵۴.    
۴۶. سنن سعید بن منصور، اسم المؤلف: سعید بن منصور الوفاة: ۲۲۷، ج۴، ص۱۵۰۳، دار النشر: دار العصیمی - الریاض - ۱۴۱۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سعد بن عبدالله بن عبد العزیز آل حمید.
۴۷. معجم ابی یعلی، اسم المؤلف:احمد بن علی بن المثنی الموصلی ابو یعلی الوفاة:۳۰۷، ج۱، ص۱۳۸، دار النشر:ادارة العلوم الاثریة - فیصل آباد - ۱۴۰۷، الطبعة:الاولی، تحقیق:ارشاد الحق الاثری.    
۴۸. المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف:محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم النیسابوری الوفاة:۴۰۵ ه، ج۲، ص۳۴۲، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م، الطبعة:الاولی، تحقیق:مصطفی عبد القادر عطا.    
۴۹. فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف:احمد بن علی بن حجر ابو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة:۸۵۲، ج۶، ص۸۲، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۵۰. سنن سعید بن منصور، اسم المؤلف: سعید بن منصور، ج۴، ص۱۵۰۳، دار النشر: دار العصیمی - الریاض - ۱۴۱۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سعد بن عبدالله بن عبد العزیز آل حمید.
۵۱. جامع البیان عن تاویل آی القرآن، اسم المؤلف:محمد بن جریر بن یزید بن خالد الطبری ابو جعفر الوفاة:۳۱۰ه، ج۸، ص۵۶۹.    
۵۲. تفسیر القرآن (تفسیر ابن ابی حاتم)، اسم المؤلف:عبد الرحمن بن محمد بن ادریس الرازی الوفاة:۳۲۷، ج۴، ص۱۲۴.    
۵۳. شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة واجماع الصحابة، اسم المؤلف:هبة الله بن الحسن بن منصور اللالکائی ابو القاسم، ج۴، ص۸۴۰.    
۵۴. حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، اسم المؤلف:ابو نعیم احمد بن عبدالله الاصبهانی، ج۶، ص۲۰۶، دار النشر:دار الکتاب العربی - بیروت - ۱۴۰۵، الطبعة:الرابعة.    
۵۵. البیان فی عدّ آی القرآن، اسم المؤلف:ابو عمرو عثمان بن سعید الاموی الدانی الوفاة:۴۴۴ه، ج۱، ص۲۲، دار النشر:مرکز المخطوطات والتراث - الکویت - ۱۴۱۴ه- ۱۹۹۴م، الطبعة:الاولی، تحقیق:غانم قدوری الحمد.    
۵۶. شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف:ابو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک بن بطال البکری القرطبی الوفاة:۴۴۹ه، ج۵، ص۸۲، دار النشر:مکتبة الرشد - السعودیة/ الریاض - ۱۴۲۳ه - ۲۰۰۳م، الطبعة:الثانیة، تحقیق:ابو تمیم یاسر بن ابراهیم.    
۵۷. تفسیر البغوی، اسم المؤلف:البغوی الوفاة:۵۱۶، ج۲، ص۵۲، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:خالد عبد الرحمن العک.    
۵۸. منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف:احمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی ابو العباس الوفاة:۷۲۸، ج۷، ص۳۱۵، دار النشر:مؤسسة قرطبة - ۱۴۰۶، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. محمد رشاد سالم.    
۵۹. تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، اسم المؤلف:اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی ابو الفداء الوفاة:۷۷۴، ج۳، ص۱۵۲.    
۶۰. فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف:احمد بن علی بن حجر ابو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاة:۸۵۲، ج۶، ص۸۲، دار النشر:دار المعرفة - بیروت، تحقیق:محب الدین الخطیب.    
۶۱. عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف:بدر الدین محمود بن احمد العینی الوفاة:۸۵۵ه، ج۳، ص۱۳۷، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۶۲. الخصائص الکبری، اسم المؤلف:ابو الفضل جلال الدین عبد الرحمن ابی بکر السیوطی، ج۱، ص۲۱۰، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۰۵ه - ۱۹۸۵م.    
۶۳. الاتقان فی علوم القرآن، اسم المؤلف:جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، ج۱، ص۸۲.    
۶۴. تفسیر الجلالین، اسم المؤلف:محمد بن احمد عبدالرحمن بن ابی بکر المحلی السیوطی، ج۱، ص۱۵۰، دار النشر:دار الحدیث - القاهرة، الطبعة:الاولی.    
۶۵. الدر المنثور، اسم المؤلف:عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی، ج۳، ص۱۱۸، دار النشر:دار الفکر - بیروت - ۱۹۹۳.    
۶۶. سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، اسم المؤلف: محمد بن یوسف الصالحی الشامی الوفاة: ۹۴۲هـ، ج۱۱، ص۳۹۸، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۴هـ، الطبعة: الاولی، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود وعلی محمد معوض.
۶۷. فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر، اسم المؤلف:محمد بن علی بن محمد الشوکانی الوفاة:۱۲۵۰، ج۲، ص۷۰.    
۶۸. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، اسم المؤلف:العلامة ابی الفضل شهاب الدین السید محمود الالوسی البغدادی الوفاة:۱۲۷۰ه، ج۳، ص۳۶۴.    
۶۹. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۳ ص۳۴.    
۷۰. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۹، ص۸۳.    
۷۱. صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۴، ص۱۸۷۵، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۷۲. مسند الامام احمد بن حنبل، اسم المؤلف:احمد بن حنبل ابو عبدالله الشیبانی الوفاة:۲۴۱، ج۴۲، ص۱۸.    
۷۳. فضائل الصحابة، اسم المؤلف:احمد بن حنبل ابو عبدالله الشیبانی الوفاة:۲۴۱، ج۲، ص۷۴۹، دار النشر:مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۰۳ - ۱۹۸۳، الطبعة:الاولی، تحقیق:د. وصی الله محمد عباس.    
۷۴. صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۱، ص۱۹۱، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۷۵. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع الفتاوی، ج۱، ص۱۴۳.    
۷۶. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التوسل والوسیلة، ص۲.    
۷۷. صحیح مسلم صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۲، ص۶۷۱. دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۷۸. صحیح مسلم بشرح النووی، اسم المؤلف:ابو زکریا یحیی بن شرف بن مری النووی الوفاة:۶۷۶، ج۷، ص۴۵، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت - ۱۳۹۲، الطبعة:الطبعة الثانیة.    
۷۹. علق/سوره۹۶، آیه۱-۵.    
۸۰. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۹، ص۲۹.    
۸۱. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۶، ص۱۹۴.    
۸۲. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۱، ص۷۶.    
۸۳. صحیح البخاری، (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۲، ص۶۸.    
۸۴. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۲، ص۱۶.    
۸۵. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۴، ص۳۹.    
۸۶. صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۲، ص۶۰۹، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۸۷. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۴، ص۳۹.    
۸۸. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۲، ص۱۶.    
۸۹. صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۲، ص۶۰۹، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۹۰. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۱، ص۵۴.    
۹۱. صحیح مسلم، اسم المؤلف:مسلم بن الحجاج ابو الحسین القشیری النیسابوری الوفاة:۲۶۱، ج۱، ص۲۲۸، ح۲۷۳، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق:محمد فؤاد عبد الباقی.    
۹۲. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۹، ص۲۹.    
۹۳. صحیح البخاری (الجامع الصحیح المختصر)، اسم المؤلف:محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة:۲۵۶، ج۸، ص۶۳.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «آیا نسبت خوف به پیامبر، اهانت به آن حضرت است؟».    






جعبه ابزار