خواجه قطبالدین بن کمالالدین بختیارکاکی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَخْتیارِ کاکی، خواجه قطبالدین بن کمالالدین اوشی، از عارفان بزرگ قرن ۷ق/۱۳م شبه قاره
هند و از اقطاب بزرگ طریقه
چشتیه بود.
گرچه در سلسله نسب او اختلاف است، اما او را از
سادات حسینی دانستهاند. بعضی نسب او را به
امام جعفر صادق (علیهالسلام) میرسانند.
بختیار کاکی در ۵۸۲ق/۱۱۸۶م
و به قولی در ۵۶۹ق/۱۱۷۴م
در قصبه اوش فرغانه،
از نواحی اندجان
ماوراءالنهر که اکنون جزو
قرقیزستان است، دیده به جهان گشود.
یک سال و نیم بیش نداشت که
پدر را از دست داد و
تربیت او بر عهده مادرش قرار گرفت. پنج ساله بود که مادرش از همسایه خواست تا او را به مکتب برد، اما طبق داستانی
خضر نبی بر سر راه او به صورت پیرمردی ظاهر شد و او را از همسایه گرفت و به مکتبدار سپرد. مکتبدار خضر را شناخت و روی به قطبالدین کرد و گفت: ای طفل، عجب بختیار هستی که خضر تو را به من حواله کرد. و از آن جهت بود که به بختیار شهرت یافت.
قطبالدین پس از تحصیل مقدمات و کسب
علوم دینی، به
علوم باطنی توجه کرد. درباره رسیدن او به خواجه معینالدین چشتی و تبعیت از او روایتها مختلف است. بعضی گفتهاند که چون معینالدین به اوش آمد، قطبالدین به او پیوست
بعضی دیگر این ملاقات را در
بغداد دانستهاند،
ولی ظاهراً نخست در دوران نوجوانیِ او این ملاقات در اوش روی داده، و سپس قطبالدین برای بهرهگیری بیشتر به بغداد رفته، و در آنجا نیز به ملاقات معینالدین نائل شده است.
وی در بغداد در
مسجد ابولیث سمرقندی با معینالدین
بیعت کرد و در آن وقت جمعی از
مشایخ بزرگ، از جمله
شیخ شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور داشتهاند. تاریخ این بیعت در
دلیل العارفین ۵۱۴ق/ ۱۱۲۰م، و در
سیر الاولیاء ۵۲۲ق/۱۱۲۸م ذکر شده است که هر دو تاریخ مورد تردید است.
سرانجام، وقتی که خواجه معینالدین چشتی در اجمیر هندوستان - در ایالت راجستان - مقیم شد، بختیار کاکی هم به اتفاق
شیخ جلال تبریزی رهسپار هند گردید
و در شهر ملتان بهخدمت
شیخ زکریای ملتانی - خلیفه
شیخ شهابالدین سهروردی در هند - رسید.
در ملتان بابافریدالدین گنج شکر دست ارادت به خواجه قطبالدین بختیار داد.
پس از چندی، ظاهراً به سبب هجوم مغولان، قطبالدین از ملتان روانه دهلی شد.وی از دهلی در نامهای که به اجمیر فرستاد، از خواجه معینالدین چشتی اجازه خواست که برای زیارت او به اجمیر رود
اما خواجه معینالدین چشتی خود از اجمیر برای دیدار وی به دهلی آمد. پس از چندی قطبالدین بر آن شد که همراه خواجه معینالدین به اجمیر رفته، در خدمت او مقیم باشد؛ اما چون مردم دهلی از این قصد او با خبر شدند، بر در خانقاه او گرد آمدند و به التماس و استدعا از او خواستند که فسخ عزیمت کند؛ و حتی سلطان شمسالدین التتمش از او درخواست کرد که در دهلی بماند و به ارشاد و دستگیری طالبان مشغول باشد.
خواجه معینالدین نیز چون این احوال را مشاهده کرد، اقامت او را در دهلی لازم دید و این امر را تایید کرد.
درمورد لقب کاکیِ او گفتهاند که وی هرگاه که دست زیر مصلی میکرد، قرص نان نازکی که به آن «کاک» میگویند، بیرون میآورد و این مقدار برای رفع نیازمندیهای خانواده او بسنده بود؛ به همین جهت به این لقب مشهور شد
اما ظاهراً این لقب از آن جهت بوده است که او خود و یا یکی از پدرانش به شغل کاک پزی اشتغال داشتهاند.
بعد از
مرگ قطبالدین تا مدتها رسم بر این بود که در اوقات معینی بر سر مزار او نان کاک میپختند.
هر چند که به خواجه قطبالدین بختیار و دیگر
مشایخ سلسله چشتیه تالیفات و یا ملفوظاتی نسبت دادهاند، اما در خیرالمجالس - کهنترین ماخذ - از قول
شیخ نصیرالدین
محمود، خلیفه و مرید خواجه نظامالدین اولیا، مطلبی ذکر شده است که نسبت این ملفوظات به این
مشایخ را مورد شک قرار میدهد. بنابر گفته
شیخ نصیرالدین،
خواجه نظامالدین اولیا گفته است که هیچ یک از خواجگان چشت - از جمله
شیخ قطبالدین بختیار - هیچ تصنیفی نداشتهاند
و باز
شیخ نصیرالدین تاکید کرده است که ملفوظات
شیخ قطبالدین در عصر خواجه نظامالدین اولیا موجود نبوده، و در این زمان پیدا شده است، زیرا اگر میبود، خواجه نظامالدین اولیا بدان اشاره میکرد.
بنابراین، معلوم میشود که یک قرن بعد از خواجه بختیارکاکی، ملفوظاتی به او، و یا به مرشد او خواجه معینالدین چشتی نسبت دادهاند، چنانکه چند قرن بعد صاحب اخبار الاخیار گوید که بختیارکاکی سخنان و کلمات مرشد خود، خواجه معینالدین چشتی را در کتابی جمع کرده، و آن را دلیل العارفین نامیده است.
به هر حال، این کتاب تاکنون چندین بار، درکانپور، لکهنو، دهلی و لاهور به چاپ رسیده است. از آنجا که مطابق نسخههای موجود، نخستین مجلس در تاریخ ۵
رجب ۵۱۴ق منعقد گردیده،
و یا به گفته میرخرد کرمانی این مجلس در ۵۲۲ق بوده است
و از طرف دیگر تولد خواجه معینالدین چشتی در ۵۳۷ق و تولد بختیار کاکی در ۵۸۲ق، اتفاق افتاده است، بنابراین، تردید نسبت به چگونگی این ملفوظات به قوت خود باقی میماند، مگر اینکه سال ۵۱۴ق را تحریفی از سنه دیگری، مثلاً ۶۱۴ق بدانیم.
به خود خواجه بختیار کاکی هم ملفوظاتی نسبت دادهاند که مرید و خلیفه وی، بابا فریدالدین گنج شکر گردآوری کرده، و آن را فوائد السالکین نامیده است. این کتاب یک بار در لاهور به چاپ رسیده است. مطالب فوائد السالکین در چند مجلس تالیف یافته که برخی از مجالس آن به سال ۵۸۴ق/۱۱۸۸م، و بعضی به سال ۵۸۵ق مربوط است.
اگر ذکر این سالها درست بوده، و تحریفی رخ نداده باشد، باز هم در نسبت این ملفوظات به خواجه قطبالدین بختیار کاکی جای تردید باقی است، زیرا چنانکه گفته شد، وی در ۵۸۲ق تولد یافته است و اصولاً در این سالها با
شیخفریدالدین گنج شکر ملاقاتی نداشته است. به هرحال، شروع هر مجلس با عبارت «دولت پابوس حاصل شد» و «سعادت پابوس دریافته شد» و همانند آنها آغاز میشود.
افزون بر آنچه گذشت، بعضی از تذکرهها وی را به عنوان
شاعر نیز یاد کردهاند
دیوانی هم منسوب به وی به نام دیوان بختیار اوشی تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است که ظاهراً از او نیست
همچنین اشعاری با عنوان مثنوی می رنگ به او منسوب است،
اما چون در منابع کهنتر از این آثار ذکری نیست، صحت انتساب آنها به قطبالدین محل تردید است.
یکی از آداب مهم سلسله
چشتیه مراسم سماع در خانقاههاست که غالباً با شور و هیجان بسیار همراه است. گفتهاند که روزی در خانقاه
شیخ علی سگزی مجلس سماع بود، جمعی از پیران
صوفیه از جمله خواجه بختیار کاکی در آنجا گرد آمده بودند و در ضمن سماع قوال بیتی از
احمد جام (ژنده پیل) را به آواز میخواند. این شعر چنان در خواجه اثر کرد که مدهوش گشت. مریدان او را به خانه بردند. ۴ شبانهروز در حال تحیر بود و هرگاه که به هوش میآمد، میخواست که دگربار آن بیت را بخوانند. سرانجام در شب پنجم درگذشت
پس از مرگ خواجه بختیار کاکی طبق
وصیت خود او سلطان شمسالدین التتمش، پادشاه دهلی که در سلک مریدانش بود، بر جنازه وی
نماز خواند.
در سال وفات او هم اختلافنظر است. بعضی آن را ۶۳۳ق/۱۲۳۶م ذکر کردهاند
که به نظر درست نمیرسد، زیرا اگر آن را بپذیریم، باید فوت وی پیش از مرگ مرادش خواجه معینالدین چشتی باشد.
بعضی دیگر سال ۶۳۵ق را ذکر کردهاند.
چشتی در ضمن شرح احوال او سنش را در هنگام مرگ ۵۲ سال ذکر کرده است.
آنچه به نظر درستتر مینماید آن است که وی در ۱۴
ربیعالاول ۶۳۴ق/ ۱۵نوامبر ۱۲۳۶م درگذشته باشد.
غلامسرور لاهوری با آنکه در این مورد به سال ۶۳۳ق اشاره دارد، به نقل از معراج
الولایت و چند ماخذ دیگر همان ۶۳۴ق را ترجیح داده، و طبق معمول قطعههایی هم در ماده تاریخ وفات او سروده است.
آرامگاه خواجه قطبالدین بختیار کاکی، تقریباً در ۳ فرسنگی جنوب حومه شهر دهلی کهنه در محلی معروف به مهرولی قرار دارد.
این آرامگاه در زمان سلطنت شیرشاه سوری (۹۴۸-۹۵۲ق/۱۵۴۱- ۱۵۴۵م) و پسرش اسلام شاه سوری (۹۵۲-۹۶۱ق/۱۵۴۵-۱۵۵۴م) مرمت و تعمیر گردید و سپس در عهد پادشاهان تیموری هند تعمیرات اساسی دیگری انجام گرفت و محوطه آرامگاه توسعه یافت
لیکن در حال حاضر این محل تقریباً متروک گشته، و به صورت مخروبه درآمده است.
خواجه قطبالدین بختیار در هنگام مرگ سر بر زانوی
شیخ حمیدالدین ناگوری نهاده بود و در همین حال
شیخ حمیدالدین از او خواست که کسی را به خلافت معین کند. قطبالدین در حضور
مشایخ دیگری که در آنجا بودند، گفت: خرقه خواجه معینالدین چشتی که به من رسیده است با مصلای خاص و عصا و نعلین همه را به
شیخ فریدالدین گنج شکر برسانید
که خلافت به او تعلق دارد. در آن زمان
شیخ فریدالدین درهانسی (در ۱۲۳ کیلومتری دهلی) مسکن داشت.
گذشته از
شیخ فریدالدین گنج شکر که خلیفه بزرگ و بلامنازع وی بود، از افراد دیگری هم به عنوان خلفای خواجه بختیار کاکی نام بردهاند که هر یک در ناحیهای از شبه قاره در گسترش اندیشههای طریقه چشتیه سهیم بودهاند: کسانی چون
شیخ حمیدالدین ناگوری،
شیخ بدرالدین غزنوی در دهلی، خواجه عمادالدین در بلگرام و
شیخ محمود در نهرواله.
خواجه بختیار کاکی دوبار
ازدواج کرد، بار اول ازدواج او در اوش بود، ولی پس از چند روز، چون این زناشویی او را از
عبادت و
زهد باز میداشت، به جدایی انجامید
دومین ازدواج وی در دهلی صورت گرفت و ثمره آن دو فرزند بود که یکی در خردی درگذشت
و دیگری در زمان مرگ پدر زنده بود. در عنبران
اردبیل مقبرهای قرار دارد، متعلق به شخصی به نام «پیر ابومنصور» که او را از احفاد خواجه قطبالدین بختیار میدانند و زیارتگاه مردم آن نواحی است و گروهی از مردم آنجا خود را از اولاد وی میدانند.
(۱) غلامعلی آریا، طریقه چشتیه در هند و پاکستان، تهران، ۱۳۶۵ش.
(۲) ابوالفضل علامی، آیین اکبری، لکهنو، ۱۸۹۳م.
(۳) رحم علیخان ایمان، منتخب اللطایف، به کوشش محمدرضا جلالینائینی و امیرحسن عابدی، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۴) یونس جعفری، «خواجه بختیار کاکی»، یغما، تهران، ۱۳۵۲ش، س ۲۶، شم ۴.
(۵) شاه الهدایه چشتی، سیر الاقطاب، لکهنو، ۱۳۳۱ق/۱۹۱۳م.
(۶)
محمد داراشکوه، سفینه الاولیاء، کانپور، ۱۸۸۳م.
(۷) دلیل العارفین، منسوب به بختیار کاکی، دهلی، ۱۳۱۱ق.
(۸) حسن دهلوی، فوائد الفؤاد، ملفوظات نظامالدین اولیاء بدائونی، به کوشش محمدلطیف ملک، لاهور، ۱۳۸۶ق/۱۹۶۶م.
(۹)
عبدالحق دهلوی، اخبار الاخیار، سکهر، فاروق اکیدمی.
(۱۰) میان
محمد دینکلیم، چشتی خانقاهین، لاهور، ۱۹۹۰م.
(۱۱) شریف
احمد شرافت نوشاهی، شریف التواریخ (تاریخ الاقطاب)، گجرات، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
(۱۲)هارون شفیقی عنبرانی، «عنبران»، یغما، تهران، ۱۳۵۱ش، س ۲۵، شم ۵.
(۱۳) ذبیح
الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۱۴) غلام سرور لاهوری، خزینه الاصفیاء، لکهنو، ۱۲۹۰ق/ ۱۸۷۳م.
(۱۵) محمدقاسم فرشته، تاریخ، کانپور، ۱۳۰۱ق/۱۸۸۴م.
(۱۶)
حمید قلندر، خیر المجالس، به کوشش خلیق
احمد نظامی، علیگره، مسلم یونیورستی.
(۱۷) محمدصادق کشمیری همدانی، کلمات الصادقین، اسلام
آباد، ۱۹۸۸م.
(۱۸)
محمد قدرت
الله گوپاموی، نتائج الافکار، به کوشش اردشیر بنشاهی خاضع، بمبئی، ۱۳۳۶ش.
(۱۹)
محمد گیسو دراز، جوامع الکلم، به کوشش خاکسار، گلبرگه، مطبع انتظامی.
(۲۰) شمیم
محمود زیدی، احوال و آثار
شیخ بهاءالدین زکریا، لاهور، ۱۳۹۴ق/۱۹۷۴م.
(۲۱) معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۲۲)
محمد میرخرد کرمانی، سیرالاولیاء، لاهور، ۱۳۹۸ق.
(۲۳) خلیق
احمد نظامی، تاریخ
مشایخ چشت، کراچی، ۱۳۷۲ق/ ۱۹۵۳م.
(۲۴) سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۴ش.
(۲۵) Subhan، JA، Sufism: its Saints and Shrines، Lucknow، ۱۹۳۸.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خواجه قطبالدین بن کمالالدین بختیارکاکی»، شماره۴۵۷۱. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خواجه قطبالدین بختیارکاکی»، شماره۶۵۶.