• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خلاصه‌نویسی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خلاصه‌نویسی، از انواع معمول نوشته‌ها در تمدن اسلامی به معنای پدید آوردن آثاری جدید از طریق کوتاه کردن کتابها به‌ویژه کتابهای مفصّل می‌باشد.



از آن‌جا که یکی از اصلی‌ترین کارکردهای کتابهای مختصر در جهان اسلام ، استفاده متعلمان و دانشجویان از این نوع از آثار بوده، می‌توان تاریخ خلاصه ‌نویسی را در پیوند با سرگذشت تعلیم و تربیت دانست و تاریخ آن را تا قرن نخست یا دست‌کم تا آغاز دوره نگارش در زمان اسلام به عقب برد. از سوی دیگر، می‌توان ریشه‌های خلاصه‌نویسی را در مکاتب تعلیمی غیراسلامی و پیشا اسلامی نیز سراغ گرفت. ابن ‌ندیم شماری از کتابها را برشمرده است که فلاسفه و دانشمندان یونانی خلاصه کرده بودند.


فوهرمان با مطالعه جوامع یونانی و رومی و دریافت این نکته که دانشمند می‌بایست نماینده تمام شاخه‌های فرهنگی باشد، خلاصه‌های عربی در حوزه فلسفی و علوم مرتبط با آن را ادامه چنین رویکردی در یونان دانسته است.
[۲] اسلام، چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar"، EI۲, sv"Mukhtasr", (by A Arazi and H Ben Shammai).
با این دیدگاه می‌توان خلاصه‌نویسی را با ترجمه آثار یونانی به‌ عربی کمابیش هم زمان دانست. ابن‌ندیم از اختصار کتابها در قرنهای دوم تا چهارم بسیار سخن گفته است. در میان این آثار از خلاصه‌های زیادی از آثار یونانی در قرن دوم و سوم یاد شده که بیش‌تر آن‌ها خلاصه‌های ترجمه‌های آثار فلسفی و منطقی یونانی بوده است.


در قرنهای بعد خلاصه کردن کتابها به نحو چشمگیری افزایش یافت. این آثار با عناوین گوناگونی مانند اختیار ، انتخاب ، اختصار ، مختصر، ایجاز ، مختار، موجَز، مقتبس، منتقی، تهذیب، و خلاصه شناخته می‌شوند. از این میان، تهذیب که عمومآ به هدف اصلاح و بهتر کردن کتاب اصلی صورت می‌پذیرد و گاه حجم آن بر حجم اصل کتاب پیشی می‌گیرد، از دایره کتابهای خلاصه بیرون است. همچنین خلاصه‌های تلفیقی را که از آثار متعدد دیگر اقتباس شده و حتی عنوان خلاصه یا یکی از مترادفات آن را هم دارد، باید از این بحث بیرون نهاد.
[۴] چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar".
نمونه معتبر این‌گونه کتابها در عربی، المختصر فی اخبار البشر از ابو الفداء (متوفی ۷۳۲) است که از تلخیص و تلفیق سیزده کتاب مفصّل فراهم آمده است. نمونه برتر این‌گونه آثار در فارسی، کتاب مجمل ‌التواریخ و القصص است که با بهره‌گیری از کتابهای پیشینیان تألیف شده است.
[۶] مجمل‌التواریخ و القصص، چاپ سیف‌الدین نجم‌آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.



میزان کتابهای تلخیصی در هر رشته با حجم تألیفات در همان رشته تناسب تام دارد. از همین‌رو با این‌که بیش‌تر کتابها در موضوعات علمیِ شناخته شده در دوره اسلامی، خلاصه می‌شدند، اما خلاصه‌نویسی در حوزه‌های ادبیات، حدیث ، تفسیر قرآن ، فقه ، تذکره و تا حدی فلسفه رشد چشمگیرتری داشته است. از میان این همه، آنچه خلاصه‌نویسی را به صورت رویّه‌ای ثابت و منظم اجتناب‌ناپذیر کرد، ضرورت آموزش مذاهب فقهی بود، زیرا بسیاری از این آثار تلخیص شده فقهی در شمار کتابهای درسی طلاب بود و آموزش سریع‌تر را تسهیل می‌کرد. این ضرورت در همه مذاهب فقهی نیز یکسان بود. مثلا در فقه حنفی ابوجعفر طَحاوی (متوفی ۳۲۱) کتابی به نام مختصر دارد که درواقع خلاصه‌ای از فقه حنفی بر پایه تعالیم ابو حنیفه (متوفی ۱۵۰)، ابویوسف یعقوب انصاری (متوفی ۱۸۲) و محمدبن حسن شیبانی (متوفی ۱۸۹) است.
[۷] عبداللّه نذیر احمد، ابوجعفر الطحاوی: الامام المحدث الفقیه (۲۳۹ه ـ۳۲۱ه)، ج۱، ص۲۱۰، دمشق ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
[۸] اسلام، چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar"، EI۲, sv"Mukhtasr", (by A Arazi and H Ben Shammai).
این اثر منبع نگارش شرحهای فراوانی شده است.

۴.۱ - تلخیص شرائع‌الاسلام

از این قبیل کتابهای آموزشی در حوزه‌های علمی شیعه ، یکی مختصر نافع محقق حلی (متوفی ۶۷۶) است که خلاصه‌ای است از کتاب مفصّل‌تر خود او به نام شرائع‌ الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام. نام کامل مختصر نافع ، آن چنان‌که محقق حلّی در کتاب دیگرش آورده، اختصار کتاب الشرایع بالمختصر النافع است
[۱۰] جعفربن حسن محقق حلّی، مختصر نافع: ترجمه فارسی، ج۱، ص۳، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۲ش.
[۱۱] همو، ۱۳۶۲ش، پیشگفتار دانش‌پژوه، ص۲۶.
. اختصار بیش از اندازه این اثر و ضرورت شرح مباحث آن برای دانشجویان، محقق حلّی را بر آن داشت تا بر مختصر خود شرحی بنویسد. این شرح با نام المعتبر فی شرح المختصر در فقه شیعی چندان اهمیت یافت که خود مولد حواشی و شروح بسیاری شد.
[۱۲] همان پیشگفتار، ص۲۷ـ۳۳، جعفربن حسن محقق حلّی، مختصر نافع: ترجمه فارسی، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۲ش.



جز ضرورت آموزش، علتهای دیگری نیز روند خلاصه‌نویسی را سرعت بخشیده است، چنان‌که گاه صاحبان مناصب حکومتی از نویسنده‌ای می‌خواستند که اثر نویسنده دیگر را تلخیص کند.
[۱۳] محمدبن حسن زَبیدی، مختصرالعین، ج۱، ص۶۵، چاپ صلاح مهدی فرطوسی، بغداد ۱۹۹۱.
[۱۴] یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۶، ص۲۴۵۸ـ۲۴۵۹، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

این احتمال نیز هست که خلاصه‌نویسان به خوبی دریافته بودند که حمل کتابهای خلاصه، به‌ویژه در مسافرتها، آسان‌تر است. ابراهیم ‌بن مصطفی (متوفی ۱۰۶۰) که وفیات الاعیان را خلاصه کرده، در تعلیل تلخیص خود نوشته است که کتاب ابن‌خلّکان مفصّل و درنتیجه گران‌بها بود و او برای چاره این مشکل آن را خلاصه کرده است.
[۱۵] ج۴، مقدمه احسان عباس، صد ـ ه، ابن خلکان.



گسترش روزافزون خلاصه‌نویسی به زودی این شیوه از نگارش را به روشی مستقل و رویّه‌ای معتنابه تبدیل کرد. ابن ‌حزم (متوفی ۴۵۶) که برای نخستین‌بار تألیفات را به اعتبار در نظر گرفتن اهداف آن‌ها به هفت دسته تقسیم کرده خلاصه‌ها را در شمار این انواعِ هفت‌ ‌گانه آورده است. همین تقسیم‌بندی را نویسندگان بعدی نیز کم‌وبیش تکرار کرده‌اند.
[۱۹] ابن‌طَیِّب، اضاءة الراموس و اضافة‌الناموس علی اضاءةالقاموس، ج۲، ص۲۸۸، چاپ عبدالسلام فاسی و تهامی راجی هاشمی، محمدیه، مغرب ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/۱۹۸۳ـ ۱۹۸۵.
خلاصه‌نویسی که به نظر ابن‌حزم برای زدودن زوائد و کوتاه‌تر کردن آثار مفصّل امری مطلوب و حتی خردپسند بوده، علاوه بر فواید آموزشی آثار مطلوب دیگری نیز داشته است. خلاصه‌ها برخی مواقع در حفظ میراث مکتوب تمدن و فرهنگ اسلامی سهیم بودند. بدین معنی که در مواردی که کتاب اصل از میان رفته و اثری از آن نمانده، خلاصه برجای مانده، نشانی از آن ولو به‌صورت ناقص و کم‌رنگ، برجای گذاشته است. نمونه این آثار در فارسی، تاریخ بخارا اثر نرشخی است که اصل عربی و ترجمه فارسی آن از دست رفته و آنچه در دست مانده، تلخیص محمدبن زفر از ترجمه فارسی آن است (تاریخ بخارا). در زبان عربی شمار این دست خلاصه‌ها بسیار افزون‌تر از زبان فارسی است؛ از جمله التاریخ ‌المنصوری که محمدبن علی حموی (نیمه اول قرن هفتم) آن را از روی کتاب دیگر خود، الکشف و البیان فی حوادث الزمان که دیگر در دست نیست، تلخیص کرده است.
[۲۲] ۱۴۸، یاقوت حموی، ج۱، ص۷۹، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.

در کنار این نوع از فایده خلاصه‌نوشتها، این نکته را نیز باید در نظر داشت، که خلاصه‌نویسی گاه موجدِ آثاری پر ارج و اعتبار حتی برتر از کتاب اصل شده است.
[۲۳] عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر فی علوم اللغة و انواعها، ج۱، ص۸۷، چاپ محمد احمد جادالمولی، علی‌محمد بجاوی، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، بی‌تا.



در کنار این فوایدی که برای خلاصه‌نویسی بیان شده، باید اذعان کرد که گاه سؤالات جدّی در برابر اصل ضرورت خلاصه‌نویسی قرار می‌گیرد، چنان‌که پاره‌ای از عواقب و لوازم این کار نیز سخت محل انتقاد و خرده‌گیری است. خلاصه‌ها از یک‌سو متن مشروح و مبسوط را کوتاه می‌کنند، اما از دیگر سو در بسیاری از موارد خود نیاز به شرح پیدا می‌کنند. با آن‌که خلاصه‌نویسی ذاتآ با شرح تضاد دارد و بر آن است تا تفصیل ناضروری را بزداید، در عمل، نگاشتن شرحهای دیگر را ضروری می‌کند و بدین‌ترتیب نه تنها فلسفه وجودی خود را نقض می‌کند که به نقیض خود (شرح‌نویسی) می‌پیوندد. شاهد جالب این موضوع کتاب مفتاح‌ العلوم سکاکی (متوفی ۶۲۶) در حوزه علم بلاغت است. این کتاب را ابتدا خطیب قزوینی (متوفی ۷۳۹) با نام تلخیص ‌المفتاح خلاصه کرد، اما چون دریافت که در اختصار کتاب افراط کرده است، با توجه به جایگاه آن به عنوان کتاب تعلیمی، برای جبران آن شرحی بر تلخیصخود نوشت با نام الایضاح فی المعانی و البیان . علاوه بر خود خطیب، نویسندگان دیگری نیز تلخیص ‌المفتاح را شرح کرده‌اند که از همه مشهورتر دو شرح مطوّل و مختصر تفتازانی است.
[۲۵] ج۱، ستون ۴۷۴ـ۴۷۶، حاجی خلیفه.


۷.۱ - مختصر قدوری

نمونه دیگر مختصر قُدوری تألیف احمدبن محمد قدوری (متوفی ۴۲۸) است. یکی از شروح فراوانی که بر این مختصر نوشته‌اند، از آنِ ابوبکر حدّادی عَبّادی است به نام السّراج ‌الوهّاج الموضع لکلّ طالب محتاج (سال شرح: ۸۰۰). حدّادی چون شرح خود را بر مختصر قدوری مفصّل تشخیص داد، آن را مختصر کرد و الجوهرة النیّرة نامید. در واقع الجوهرة ‌النیّرة مختصرِ شرحِ مختصر است.


اگر مانند ابن‌حزم، کتابهای بدیع و جدید را به لحاظ اعتبار بر صدر انواع تألیفات بگذاریم، خلاصه‌نویسی در مرتبه پایین است. درواقع چنانچه حاشیه‌نویسی را همانند شرح‌نویسی به سبب آن‌که بر مدار متون اصلی شکل گرفته و هویت مستقلی ندارد، در مسیر تولید علمی یک گام به عقب بدانیم، خلاصه‌نویسی و پیامدهای آن چندگام به عقب است. چه ــهرچه باشدــ در نوع اول (حواشی و شروح)، محور اصلی (متنی که بر آن حاشیه و شرح نوشته شده) همچنان معتبر و مرکز توجه است و حاشیه‌ها و شروح بر مدار آن می‌گردد و نقطه عزیمت و منبع الهام متن اصلی است. اما خلاصه‌نویسی در نفس خود به معنای به فراموشی سپردن متن است؛ چیزی که در عمل و در جریان آموزش هم اتفاق افتاده است. شرح و حاشیه نوشتن بر خلاصه‌ها نیز به منزله بازنشاندن فرع و حاشیه (خلاصه‌نوشتها) برجای اصل (متن اصلی) است و البته حاصل طبیعی این روند، ایجاد انقطاع میان محصلان و دانشمندان با کتابهای اصلی و محروم ماندن از سرچشمه‌ها و عادت کردن متعلمان، همانند نویسندگان، به پخته‌خواری و بالمآل رکود علمی است. ابن ‌خلدون گرایش به کتابهای مختصر را به سبب دشوارفهم و دیریاب بودن، مایه فساد تعلیم و آسیب تحصیل دانسته است.


مقایسه خلاصه‌نویسی با دانشنامه‌نویسی/ موسوعه‌نویسی نیز می‌تواند دلالت خلاصه‌نویسی بر رکود علمی را بازتاباند. درواقع خلاصه‌نویسی با موسوعه‌ نویسی کمابیش ماهیتی یکسان و زمینه‌هایی همگون و دلالتهایی مشابه داشته‌اند. بسیاری از موسوعه‌ها چیزی بیش‌تر از خلاصه‌هایی که از تلخیص کتابهای متعدد در موضوعات متنوع پدید آمده‌اند، نیستند. به همین سبب است که همانند موسوعه‌نویسی، خلاصه‌نویسی نیز در عصر ممالیک (حک: ۶۴۸ـ۹۲۲) مصر رونقی بسیار چشمگیر داشته است. در این دوره شماری از مؤلفان به تلخیص آثار دیگران اشتغال داشتند. مثلا در قرن هشتم پرکارترین دانشمند مسلمان در حوزه خلاصه‌نویسی، شمس‌ الدین ذهبی بود. بشار عوّاد معروف در مقدمه سِیَرُ اعلام‌النبلاء بیش از پنجاه کتاب از مختصرنوشتهای او را نام برده است (برای آثار خلاصه‌نوشت نویسندگان پرکار قرون بعد، چون ابن‌حجر عسقلانی ، جلال ‌الدین سیوطی و شاگردش ابن‌طولون صالحی .
[۳۱] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۰ـ۶۶۱، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۲] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۴، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۳] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۶ـ۶۶۷، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۴] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۹، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۵] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۸۰، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۶] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۸۳، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۷] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۹۰، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۸] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۹۲ـ۶۹۳، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
[۳۹] ابن‌طولون، الفُلک المسْحون فی احوال محمدبن طولون: سیرة ذاتیة للمؤلف و بیان بمؤلفاته البالغة (۷۵۳) کتابا، ج۱، ص۷۳ـ۱۴۸، چاپ محمد خیر رمضان یوسف، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
[۴۰] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۳۲، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
[۴۱] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۳۵ـ۳۳۶، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
[۴۲] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۴۳، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
[۴۳] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۷۱، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
[۴۴] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۸۶ـ۳۸۸، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
[۴۵] ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۹۶، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.



به‌طورکلی پاره‌ای از محاسن و معایب خلاصه‌نویسی به روشهای ویژه یا عمومی خلاصه‌نویسان بازمی‌گردد. وجه مشترک خلاصه‌ها همان کوتاه کردن و حذف بخشهایی از متن اصلی است، اما در همین موضوع، هم خلاصه‌نویسان و هم همه اجزای یک خلاصه‌نوشتِ نویسنده وحدت‌رویّه و روش یکسان ندارند. به‌طور کلی تلخیص عباراتِ یک کتاب دست‌کم دو صورت داشته: یکی این‌که خلاصه‌نویس با حذفها و دگرگون کردنها، جملات را به انشای خود بازمی‌نوشته است. صورت دیگر این است که برخی از عبارات را حذف و برخی دیگر را عینا نقل می‌کرده است. شمّاع حلبی (متوفی ۹۳۶) خلاصه‌کننده الضوء اللّامعِ سخاوی (متوفی ۹۰۲)، هرجا که عین عبارت صاحبِ اصل کتاب را نقل کرده، در انتهای عبارت، جمله «انتهی بحروفه» (عین سخنان صاحب کتاب پایان یافت) را افزوده و هرجا که عبارت کتاب اصل را تلخیص کرده، عبارت «انتهی ملخّصاً» (چکیده کلام صاحب کتاب پایان یافت) را آورده است.
[۴۶] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۱، ص۳۲، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.



پیداست خلاصه‌های نوع اول می‌توانند حتی به مثابه نسخه دومی برای کتاب اصل در نظر گرفته شوند و در تصحیح انتقادی آن به‌کار آیند. روش ساده و عمومی در خلاصه‌نویسی به ویژه در کتابهای حدیث و تفسیر و برخی از آثار تاریخی، حذف سلسله اَسناد است. مثلا خازن در خلاصه‌ای که از تفسیر معالم ‌التنزیل بغوی فَرّاء عرضه کرده، مثل قاطبه خلاصه‌نویسان به همین راه رفته و حتی از این هم پیش‌تر آمده، چنان‌که برای رعایت جانب اختصار به‌جای ذکر پاره‌ای اسامی خاص، حروف اختصاری وضع کرده، مثلا به‌جای آوردن نام بخاری، حرف «خ» آورده است. خلاصه‌نویسان در ترتیب مطالب و ابواب کتابها نیز معمولا تصرفاتی کرده‌اند. مثلا مطالبی را که در کتاب اصل در ذیل دو یا چند عنوان آمده است، همه را در یک باب گرد آورده‌اند.
[۴۸] ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۴۹] احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۴۱، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
[۵۰] احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۴۳، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.



واحد نبودن رویّه خلاصه‌ها با بررسی میزان اختصار مطالب و حذفها در خلاصه‌های مختلف، نیز شناسایی می‌شود. مثلا شمار افرادی که شرح احوالشان به‌طور مستقل در الکامل فی ضعفاء الرجال ابن‌عَدِیّ و مختصر مقریزی از آن آمده تقریباً یکسان است،
[۵۱] ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۹، ص۲۰۸، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
[۵۲] احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۸۴۳، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
اما در مختصر شمّاع حلبی از الضوء اللّامعِ سخاوی، بیش از یک هفتم افرادِ مذکور در کتاب الضوء اللّامع حذف شده‌اند. در عین حال، شمّاع حلبی مانند بسیاری دیگر از خلاصه‌نویسان در ازای این تلخیص و حذف، سرگذشت ۷۸ تن از مشایخ خود را ــکه نامی از آن‌ها در الضوء اللّامع نبوده ــ افزوده است.
[۵۳] محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۱، ص۳۳ـ۳۷، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.



در کنار اختلافات روشیِ خلاصه‌نویس با صاحب کتاب اصل، ملاحظات مذهبی و احیانآ صوابدیدهای اخلاقی نیز باید در نظر گرفته شود. مثلا مقریزی در خلاصه خود از کتاب الکامل ابن‌عدی ، در هر جای کتاب که حاوی مذمّتی بر ابو حنیفه بوده، جای «حنیفه» را تعمداً خالی گذاشته است.
[۵۴] احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۳۴، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
او با همین رویکرد، شرح‌حال مفصّل ابوحنیفه مذکور در الکامل
[۵۵] ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۸، ص۲۳۵ـ ۲۴۶، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
را به‌طور کامل حذف و فقط به ذکر نام او بسنده کرده است.
[۵۶] احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۷۵۵، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
نمونه دیگر خلاصه‌ای است که شمّاع حلبی از الضوءاللّامع عرضه کرده و به صوابدید خویش از بیان شرح‌حال افرادی که به‌زعم وی متصف به اوصاف قبیح بوده‌اند یا اشخاص کم اهمیت، یکسره چشم پوشیده است.
[۵۷] عمربن احمد شمّاع حلبی، القبس‌الحاوی لغرر ضوءالسخاوی، ج۱، ص۲۸ـ۳۲، چاپ حسن اسماعیل مروه و خلدون حسن مروه، بیروت ۱۹۹۸.



خلاصه‌نویسان با این مایه آزادی عمل در حذف مطالب، ترتیب‌بندی مباحث کتاب و ایجاد تغییرات و دخل و تصرفها، در عمل نشان دادند که در بسیاری از موارد نظر و سلیقه مؤلف اصلی را نمی‌پسندیدند و این خوشایند صاحبان کتابهای اصلی نبود. البته بسیاری از مؤلفان آثار، مانند جاحظ ،
[۵۸] یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
مسعودی
[۵۹] مسعودی، مروج، ج۱، ص۲۲ـ ۲۳، پاریس.
و یاقوت حموی
[۶۰] یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
با اصلِ تلخیص و نیز با خلاصه‌کنندگان تألیفات خویش سخت مخالفت می‌کردند. اما این مخالفتها و تحذیرها اثر نبخشید. کتاب الحیوان جاحظ دست‌کم چهار بار در قرنهای مختلف تلخیص شد.
[۶۱] ابن‌منظور، تهذیب حیوان‌الجاحظ، ج۱، ص۱۲۹، چاپ زهران محمدجبر عبدالحمید، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
کتاب معجم البلدان را یک قرن بعد از یاقوت حموی، صفی‌الدین عبدالمؤمن بغدادی (متوفی ۷۳۹) با نام مراصد الاطّلاع علی أسماء الامکنة و البقاع تلخیص کرد. مروج ‌الذهب مسعودی را نیز به‌رغم همه انذارها و نفرینهای او، ابتدا محمدبن علی شاطبی (متوفی ۶۸۴) با نام عقود الجمان فی مختصر اخبار الزمان و سپس ابراهیم اَبشیهی در ۱۱۱۸ خلاصه کردند.
[۶۲] کارل بروکلمان، تاریخ الادب‌العربی، ج۳، ص۵۸ـ۵۹، ج ۳، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۷۴.



درواقع مؤلفان آثار از یک سو علاقه‌ای به خلاصه شدن کتابهایشان نداشتند و از سوی دیگر، به تجربه، خلاصه شدن آثار خویش را پیش‌بینی می‌کردند. ازاین‌رو برخی از آنان، خود به تلخیص آثار خویش پرداختند. مثلا به گفته حاجی‌خلیفه ، ابن ‌تغری بردی (متوفی ۸۷۴) از بیم خلاصه کردن دیگران، خود النجوم ‌الزاهرة را تلخیص کرد و آن را الکواکب ‌الباهرة من النجوم ‌الزاهرة نامید. همچنین در قرن پنجم، ابوالحسن علی‌بن احمد واحدی نیشابوری ، تفسیر قرآنی در سه نسخه به صورت بسیط، وسیط و وجیز نوشت. او با این کار هم نیاز دانشجویان و آسان‌گیران را برآورد و هم کتابش را از خطر تلخیص به دست دیگران دور نگاه داشت. ابن ‌کثیر نیز اثر معتبر خویش البدایة و النهایة را با عنوان الکواکب الدّراری خلاصه کرد. در این موارد نیز خلاصه‌نوشته های یک مؤلف همیشه صرفا اثری تلخیصی نیست، چرا که مؤلفی ممکن است در مرحله خلاصه‌نویسی در مطالب کتابش تجدیدنظر کند و مطالبی را افزون بر کتاب اصل در خلاصه‌اش بیاورد. مثلا رایات المبرّزینِ ابن‌سعید مغربی (متوفی ۶۸۵) برگزیده‌ای است از کتاب دیگر او با نام المُغرِب فی حلّی‌المَغرب ،
[۶۶] ابن‌سعید مغربی، رایات المبرّزین و غایات الممیزین، ج۱، ص۳۸، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۹۸۷.
با این همه در مواردی مطالب کتاب رایات المبرّزین افزون‌تر از کتاب اصل است
[۶۷] ابن‌سعید مغربی، رایات المبرّزین و غایات الممیزین، ج۱، ص۱۸۳ـ۱۸۵، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۹۸۷.



(۱) ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۲) ابن‌خلدون.
(۳) ابن‌خلّکان.
(۴) ابن‌سعید مغربی، رایات المبرّزین و غایات الممیزین، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۹۸۷.
(۵) همو، المُغرِب فی حلّی المَغرب، چاپ شوقی ضیف، قاهره ۱۹۶۴.
(۶) ابن‌طولون، الفُلک المسْحون فی احوال محمدبن طولون: سیرة ذاتیة للمؤلف و بیان بمؤلفاته البالغة (۷۵۳) کتابا، چاپ محمد خیر رمضان یوسف، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
(۷) ابن‌طَیِّب، اضاءة الراموس و اضافة‌الناموس علی اضاءةالقاموس، چاپ عبدالسلام فاسی و تهامی راجی هاشمی، محمدیه، مغرب ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/۱۹۸۳ـ ۱۹۸۵.
(۸) ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۹) ابن‌منظور، تهذیب حیوان‌الجاحظ، چاپ زهران محمدجبر عبدالحمید، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
(۱۰) ابن‌ندیم، تهران.
(۱۱) اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبارالبشر: تاریخ ابی‌الفداء، بیروت: دارالمعرفة للطبّاعة والنشر، بی‌تا.
(۱۲) کارل بروکلمان، تاریخ الادب‌العربی، ج ۳، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۷۴.
(۱۳) حاجی خلیفه.
(۱۴) محمدبن علی حموی، التاریخ‌المنصوری: تلخیص الکشف و البیان فی حوادث‌الزمان، چاپ ابوالعید دودو، دمشق ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۵) علی‌بن محمد خازن، تفسیرالخازن، المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، چاپ عبدالسلام محمدعلی شاهین، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۱۶) ذهبی.
(۱۷) محمدبن حسن زَبیدی، مختصرالعین، چاپ صلاح مهدی فرطوسی، بغداد ۱۹۹۱.
(۱۸) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۱۹) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر فی علوم اللغة و انواعها، چاپ محمد احمد جادالمولی، علی‌محمد بجاوی، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، بی‌تا.
(۲۰) عمربن احمد شمّاع حلبی، القبس‌الحاوی لغرر ضوءالسخاوی، چاپ حسن اسماعیل مروه و خلدون حسن مروه، بیروت ۱۹۹۸.
(۲۱) ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
(۲۲) عبداللّه نذیر احمد، ابوجعفر الطحاوی: الامام المحدث الفقیه (۲۳۹ه ـ۳۲۱ه)، دمشق ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۲۳) مجمل‌التواریخ و القصص، چاپ سیف‌الدین نجم‌آبادی و زیگفرید وبر، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
(۲۴) جعفربن حسن محقق حلّی، مختصر نافع: ترجمه فارسی، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۲ش.
(۲۵) همو، المعتبر فی شرح‌المختصر، چاپ سنگی، تهران ۱۳۱۸.
(۲۶) مسعودی، مروج، پاریس.
(۲۷) احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
(۲۸) یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۲۹) همو، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳.
(۳۰) بشار عوّاد، سِیَرُ اعلام‌النبلاء، ج۱، ص۸۳ـ۸۸.
(۳۱) اسلام، چاپ دوم، EI۲, sv"Mukhtasr", (by A Arazi and H Ben Shammai).
(۳۲) همو، ۱۳۶۲ش، پیشگفتار دانش‌پژوه، ص۲۶.


۱. ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۱۲- ۳۱۴، ابن‌ندیم، تهران.    
۲. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar"، EI۲, sv"Mukhtasr", (by A Arazi and H Ben Shammai).
۳. ابن‌ندیم، الفهرست، ج۱، ص۳۰۹ ۳۱۰، تهران.    
۴. چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar".
۵. اسماعیل‌بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبارالبشر:تاریخ ابی‌الفداء، ج۱، جزء۱، ص۳، بیروت:دارالمعرفة للطبّاعة والنشر، بی‌تا.    
۶. مجمل‌التواریخ و القصص، چاپ سیف‌الدین نجم‌آبادی و زیگفرید وبر، ج۱، ص۲، نکارهاوزن ۱۳۷۸ش.
۷. عبداللّه نذیر احمد، ابوجعفر الطحاوی: الامام المحدث الفقیه (۲۳۹ه ـ۳۲۱ه)، ج۱، ص۲۱۰، دمشق ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
۸. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Mukhtasar"، EI۲, sv"Mukhtasr", (by A Arazi and H Ben Shammai).
۹. حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۶۲۷.    
۱۰. جعفربن حسن محقق حلّی، مختصر نافع: ترجمه فارسی، ج۱، ص۳، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۱. همو، ۱۳۶۲ش، پیشگفتار دانش‌پژوه، ص۲۶.
۱۲. همان پیشگفتار، ص۲۷ـ۳۳، جعفربن حسن محقق حلّی، مختصر نافع: ترجمه فارسی، چاپ محمدتقی دانش‌پژوه، تهران ۱۳۶۲ش.
۱۳. محمدبن حسن زَبیدی، مختصرالعین، ج۱، ص۶۵، چاپ صلاح مهدی فرطوسی، بغداد ۱۹۹۱.
۱۴. یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۶، ص۲۴۵۸ـ۲۴۵۹، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۱۵. ج۴، مقدمه احسان عباس، صد ـ ه، ابن خلکان.
۱۶. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۲، ص۱۸۶، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۱۷. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۴، ص۱۰۳، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۱۸. علی‌بن محمد خازن، تفسیرالخازن، ج۱، ص۴، المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، چاپ عبدالسلام محمدعلی شاهین، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.    
۱۹. ابن‌طَیِّب، اضاءة الراموس و اضافة‌الناموس علی اضاءةالقاموس، ج۲، ص۲۸۸، چاپ عبدالسلام فاسی و تهامی راجی هاشمی، محمدیه، مغرب ۱۴۰۳ـ۱۴۰۵/۱۹۸۳ـ ۱۹۸۵.
۲۰. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۲، ص۱۸۶، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۲۱. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۴، ص۱۰۳، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۲۲. ۱۴۸، یاقوت حموی، ج۱، ص۷۹، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۲۳. عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطی، المزهر فی علوم اللغة و انواعها، ج۱، ص۸۷، چاپ محمد احمد جادالمولی، علی‌محمد بجاوی، و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، بی‌تا.
۲۴. ج۱، ستون۲۱۰، ۴۷۳۴۷۴، حاجی خلیفه.    
۲۵. ج۱، ستون ۴۷۴ـ۴۷۶، حاجی خلیفه.
۲۶. حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۶۳۱.    
۲۷. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۲، ص۱۸۶، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۲۸. ابن‌حزم، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج۴، ص۱۰۳، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۸۰۱۹۸۳.    
۲۹. ابن‌خلدون، ج۱، مقدمه، ص۷۳۳.    
۳۰. سِیَرُ اعلام‌النبلاء، ج۱، ص۸۳۸۸.    
۳۱. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۰ـ۶۶۱، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۲. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۴، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۳. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۶ـ۶۶۷، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۴. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۶۹، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۵. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۸۰، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۶. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۸۳، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۷. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۹۰، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۸. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۲، ص۶۹۲ـ۶۹۳، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۳۹. ابن‌طولون، الفُلک المسْحون فی احوال محمدبن طولون: سیرة ذاتیة للمؤلف و بیان بمؤلفاته البالغة (۷۵۳) کتابا، ج۱، ص۷۳ـ۱۴۸، چاپ محمد خیر رمضان یوسف، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶.
۴۰. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۳۲، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۱. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۳۵ـ۳۳۶، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۲. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۴۳، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۳. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۷۱، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۴. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۸۶ـ۳۸۸، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۵. ایادخالد طبّاع، الامام الحافظ جلال‌الدین السیوطی: معلمة‌العلوم الاسلامیة، ج۱، ص۳۹۶، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۴۶. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۱، ص۳۲، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۴۷. علی‌بن محمد خازن، تفسیرالخازن، ج۱، ص۴، المسمی لباب التأویل فی معانی التنزیل، چاپ عبدالسلام محمدعلی شاهین، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.    
۴۸. ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۱، ص۹۱ـ۹۲، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
۴۹. احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۴۱، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۵۰. احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۴۳، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۵۱. ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۹، ص۲۰۸، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
۵۲. احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۸۴۳، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۵۳. محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الجواهر و الدرر فی ترجمة شیخ‌الاسلام ابن‌حجر، ج۱، ص۳۳ـ۳۷، چاپ ابراهیم باجس عبدالمجید، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
۵۴. احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۳۴، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۵۵. ابن‌عدی، الکامل فی ضعفاءالرجال، ج۸، ص۲۳۵ـ ۲۴۶، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
۵۶. احمدبن علی مقریزی، مختصرالکامل فی‌الضعفاء و علل‌الحدیث لابن عدی، ج۱، ص۷۵۵، چاپ ایمن‌بن عارف دمشقی، قاهره ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
۵۷. عمربن احمد شمّاع حلبی، القبس‌الحاوی لغرر ضوءالسخاوی، ج۱، ص۲۸ـ۳۲، چاپ حسن اسماعیل مروه و خلدون حسن مروه، بیروت ۱۹۹۸.
۵۸. یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۵۹. مسعودی، مروج، ج۱، ص۲۲ـ ۲۳، پاریس.
۶۰. یاقوت حموی، کتاب معجم‌البلدان، ج۱، ص۱۱ـ۱۲، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
۶۱. ابن‌منظور، تهذیب حیوان‌الجاحظ، ج۱، ص۱۲۹، چاپ زهران محمدجبر عبدالحمید، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۲.
۶۲. کارل بروکلمان، تاریخ الادب‌العربی، ج۳، ص۵۸ـ۵۹، ج ۳، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره ۱۹۷۴.
۶۳. ج۲، ستون ۱۹۳۳، حاجی خلیفه.    
۶۴. ابن خلکان، ج۳، ص۳۰۳.    
۶۵. حاجی خلیفه، ج۲، ص۱۵۲۱.    
۶۶. ابن‌سعید مغربی، رایات المبرّزین و غایات الممیزین، ج۱، ص۳۸، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۹۸۷.
۶۷. ابن‌سعید مغربی، رایات المبرّزین و غایات الممیزین، ج۱، ص۱۸۳ـ۱۸۵، چاپ محمد رضوان دایه، دمشق ۱۹۸۷.
۶۸. همو، المُغرِب فی حلّی المَغرب، ۱۹۶۴، ج۱، ص۵۵۵۶.    



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خلاصه نویسی»، شماره ۷۱۷۰.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام




جعبه ابزار