خاندان بنیعقیل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی عُقَیل،
خاندان حاکم در
موصل از اواخر
سده چهارم تا پنجم هجری منسوب به قبیله بنی عقیل میباشد.
قبیله بنی عقیل شاخهای از
بنی عامر بن
صَعصَعه بودند و نسبشان به
قیس بن عَیْلان میرسید.
نیای ایشان
عقیل بن کعب بن ربیعه بود.
بنوربیعه،
بنوعُباده،
بنومنتفق و
بَنوخَفاجِه از
تیرههای این
طایفه بودند.
بنی عقیل نخست در
بحرین میزیستند
و به
راهزنی روزگار میگذراندند.
با بالاگرفتن کار
قرمطیان به ابوسعید جَنّابی رهبر قرمطیان بحرین پیوستند،
سپس به
عراق رفتند و در اواخر
سده چهارم در میان کشمکشهای
خاندان مروانیان و
حَمدانیان قدرت یافتند و بر
کوفه، سرزمینهای اطراف
فرات، جزیره و
موصل چیره شدند.
در ۳۷۷ باذِ کُرد، بنیانگذار
سلسله مروانیان، قصد تصرف
موصل را کرد.
شرف الدوله ابوالفوارس (امیر بویی، حک: ۳۷۲ـ۳۷۹) برادرش ابونصر خواشاذه را برای مقابله با او فرستاد.
ابونصر که تاب رویارویی با باذ را نداشت، بخشی از آن سرزمین را به بنی عقیل واگذار کرد تا مانع ورود باذ به
موصل شوند.
بار دیگر در ۳۸۰ باذ به شرق
موصل آمد.
این بار امیر حمدانی، ابوطاهر، از ابوذوّاد محمد بن مُسَیّب، امیر عقیلی، یاری خواست.
او نیز با گرفتن جزیره ابن عمر، نصیبین و بلد همراه حمدانیان با باذ جنگید.
باذ در این نبرد کشته شد و خواهرزادهاش ابوعلی حسن بن مروان
جنگ را ادامه داد.
ابوطاهر شکست خورد و به نصیبین گریخت.
ابوذوّاد او و فرزندش علی را
اسیر کرد و کشت و در ۳۸۰
موصل را تصرف کرد.
وی سپس از بهاء الدوله، ابونصر فیروز (حک: ۳۷۹ـ۴۰۳) خواست نمایندهای به آنجا بفرستد، اما
حکومت شهر با ابوالدوّاد باشد.
در اواخر ۳۸۱، بهاء الدوله سپاهی به فرماندهی ابوجعفر حجاج بن هرمز به
موصل فرستاد و آنجا را گرفت.
ابوذوّاد تا هنگام مرگش در ۳۸۶ فقط بر نصیبین
حکومت کرد.
پس از وی، مقلَّد بن مسیب داعیه
امارت داشت، اما بزرگان بنی عقیل برادر دیگرش، ابوالحسن علی بن مسیب را که بزرگتر بود، به امیری نشاندند.
مقلد بیدرنگ برای جلب حمایت دیلمیانی که به سرکردگی ابوجعفر حجاج در
موصل بودند، به بهاءالدوله
نامه نوشت و
وعده داد تا سالی دو هزار هزار
درهم خراج دهد.
از سوی دیگر به ابوالحسن علی وانمود کرد که به فرمان بهاءالدوله
حاکم موصل شده و از او خواست تا در برابر ابوجعفر حجاج از وی حمایت کند.
ابوالحسن علی همراه مقلد به
موصل رفت.
ابوجعفر توانایی مقابله با آنان را نداشت و به نزد بهاءالدوله گریخت.
علی و مقلد به شهر وارد شدند.
قرار بود
خطبه به نام هر دو خوانده شود، اما با بروز اختلاف میان هوادارانشان، مقلد برادرش را دستگیر کرد.
سرانجام با میانجیگریِ رُهیله، خواهر آنان، از بروز جنگ جلوگیری شد.
مقلد بر
موصل چیره شد اما پس از چندی در نبرد با سپاهیان بهاءالدوله برای تصرف شهر، شکست خورد.
بنابر
پیمان صلحی که میان آنان برقرار گردید، مقلد ناگزیر شد سالانه ده هزار
دینار خراج دهد و خطبه را نیز به نام او بخواند.
بهاءالدوله نیز مقلد را به حسامالدوله ملقب کرد و
موصل،
کوفه، قصر و جامعین را به او واگذار کرد.
خلیفه
قادر بالله (حک: ۳۸۱ـ۴۲۲) نیز بر این شروط صحه گذارد.
مقلد را میتوان بنیانگذار
حکومت بنی عقیل بر
موصل دانست.
او پس از حدود پنج
سال امارت در ۳۹۱ به دست غلامان
ترک که از جان خود بیمناک بودند، در
انبار کشته شد.
مقلد دوستدار
دانش بود و اهل
ادب را حمایت میکرد.
پس از مقلد پسر بزرگش معتمدالدوله ابومنیع قِرواش به امارت رسید.
وی به انبار رفت و اموال پدر را جمع آوری کرد.
قرواش در آغاز
حکومت خود با عموهایش، ابوالحسن علی بن مسیب و ابومرح مصعب بن مسیب که داعیه
حکومت داشتند درگیر بود، اما با
مرگ ابوالحسن علی در ۳۹۲ و ابومرح مصعب در ۳۹۷، بدون مدعی، امارت
موصل و اطراف آن را به دست گرفت.
قرواش بیش از چهل سال
حکومت کرد.
او برای گسترش و حفظ سرزمین خود با
قبایل عرب،
دیالمه و
ترکان غز در ستیز بود.
وی در ۴۰۱ در قلمرو خود که
موصل، انبار،
مدائن و کوفه را شامل میشد، به نام
حاکم فاطمی مصر خطبه خواند.
قادر بالله، بهاءالدوله را آگاه کرد؛ او نیز سپاهی به جنگ قرواش فرستاد.
پیش از شروع نبرد قرواش از کردهاش پشیمان شد و خطبه به نام
خلیفه عباسی خواند.
جنگ با غزها از وقایع مهم دوران امارت قرواش بود.
در ۴۳۳، غزها به
موصل حمله کردند؛ قرواش که توان مقابله با آنان را نداشت گریخت.
ترکان شهر را
غارت کردند و عدهای راکشتند، اما مردم
موصل یکباره
شورش کردند و غزها را به
قتل رساندند.
کوکتاش، رهبر غزها، که شهر را ترک کرده بود چون خبر را شنید بازگشت و مردم را قتل عام کرد.
قرواش به همراه دُبَیس بن مَزیَد به سوی
موصل رفت.
غزها چون خبر پیشروی قرواش را شنیدند، عقبنشینی کردند و در نهایت شکست خوردند.
قرواش سرهای کشتگان غز را با
کشتی به
بغداد فرستاد.
شعرای عرب چون
ابن شِبل به سبب این پیروزی او را
مدح کردهاند.
در ۴۴۱ بروز اختلاف میان قرواش و برادرش زعیمالدوله ابوکامل برکت بن مقلد، به
دسیسه قریش بن بدران (برادرزاده قرواش)، به جنگ میان آن دو انجامید.
از سوی دیگر تصرف انبار به دست بساسیری به تضعیف قدرت قرواش منجر شد و برکت در ۴۴۲ امارت
موصل را به دست گرفت.
او قرواش را در دارالاماره ساکن کرد و اجازه دخالت در امور را به او نداد.
برکت در ۴۴۳ درگذشت و قریش بن بدران به امارت رسید.
او قرواش را در
قلعه جراحیه زندانی کرد و قرواش در
زندان در ۴۴۴ درگذشت.
پیکر او را در
نینوا به خاک سپردند.
قرواش
شعر نیز میسرود.
پس از مرگ زعیمالدوله ابوکامل در ۴۴۳، علمالدوله ابوالمعالی قریش بن بدران به امارت رسید.
وی از ۴۲۵ بر نصیبین
حکومت میکرد.
در ۴۴۶ قریش انبار را از بساسیری گرفت و سپس نمایندهای نزد سلطان طغرل
سلجوقی فرستاد و اظهار فرمانبرداری کرد و به نام وی خطبه خواند.
او در ۴۴۸ با کمک قتلمش، پسرعم سلطان طغرل، با بساسیری جنگید اما شکست خورد و
موصل به دست بساسیری افتاد.
پس از آنکه
طغرل موصل را گرفت، نواحی
موصل،
نصیبین،
تکریت، اَوانا، نهر بیطر، هیت، انبار و مناطقی دیگر را به او واگذار کرد.
قریش در ۴۵۳ در
موصل بیمار شد، پسرش مسلم بن قریش او را به نصیبین برد و قریش در همانجا درگذشت.
پس از مرگ قریش، پسرش شرفالدوله ابوالمکارم مسلم بن قریش با حمایت بزرگان بنی عقیل به امارت رسید.
سلطان
الب ارسلان در ۴۵۸ انبار، هیت، سن، حربی و بوازیج را به اقطاع به او داد.
شرفالدوله به بغداد رفت و خلیفه القائم نیز به او
خلعت بخشید.
شرفالدوله در ۴۶۲ با صفیه،
خواهر سلطان الب ارسلان
ازدواج کرد.
وی از ابتدای
سلطنت ملکشاه نیز در خدمت او بود.
در دوران امارت شرفالدوله قلمرو بنی عقیل به بیشترین گستردگی خود رسید.
او
حلب،
حران،
شام، دیار ربیعه و مضر را به تصرف خویش درآورد.
سرانجام شرفالدوله در ۴۷۸ در
جنگ با سلیمان بن قتلمش، سردار سلجوقی برای تصرف
انطاکیه، در محلی از توابع انطاکیه کشته شد.
پس از او
حکومت بنی عقیل رو به ضعف نهاد.
از ویژگیهای دوران امارت او
امنیت و ارزانی در سرزمینهای بنی عقیل بود.
پس از مرگ شرفالدوله، برادرش، ابراهیم بن قریش، که چندین سال را در زندان گذرانده بود، امیر
موصل شد.
در ۴۸۲ سلطان ملکشاه او را فراخواند و چون ابراهیم نزد او رفت وی را دستگیر و فخرالدولة بن جُهیر را
حاکم موصل کرد.
پس از مرگ سلطان ملکشاه، ابراهیم نیز آزاد شد.
صفیه
همسر مسلم بن قریش که پس از مرگ او به ازدواج ابراهیم درآمده بود، بلافاصله بعد از مرگ سلطان سلجوقی با پسرش علی (فرزند مسلم) به
موصل رفت اما با مقاومت محمد، فرزند دیگر مسلم روبرو شد.
سرانجام علی
موصل را گرفت و چون ابراهیم بن قریش به
موصل آمد، امارت را به او واگذار کرد.
ابراهیم در ۴۸۲ در جنگ با تُتُش بن الب ارسلان کشته شد و تتش
موصل را تصرف کرد و سپس علی بن مسلم و مادرش را به
حکومت آنجا گمارد.
سرانجام در ۴۸۹ کربوقا (کربغا)، سردار سلجوقی،
موصل را گرفت و این سرزمین را به متصرفات
دولت سلجوقی افزود.
به این ترتیب امارت بنی عقیل بر
موصل و نواحی اطراف آن پایان یافت، اما گروهی از بنی عقیل در
عانِه و
حَدیثه و
قلعه جَعْبَر به
حکومت ادامه دادند.
محییالدین ابوالحارث مُهارِسْ بن مُجَلّی بن مقلد، از امرای بنی عقیل، در عانه و حدیثه
حکومت میکرد.
او پس از
قیام بساسیری، در ۴۵۰ خلیفه القائم را پناه داد تا آنکه
خلیفه در ۴۵۱ پس از قتل بساسیری به دست طغرل بک، به بغداد بازگشت.
مهارش در ۴۹۹ درگذشت و فرزندش سلیمان به امارت حدیثه رسید.
سلیمان نیز تابع
خلفای عباسی بود.
او در ۵۲۸ درگذشت و فرزندان خردسالش
حکومت را به دست گرفتند.
جانشینان مهارش به سبب خدمت او به خلیفه عباسی، در حمایت آنان میزیستند.
سرانجام در ۵۳۶ اتابک زنگی بن آقسنقر حدیثه را گرفت و همه افراد این
خاندان را به
موصل فرستاد.
تاریخچه
حکومت بنی عقیل در جعبر به ۴۷۸ باز میگردد که مسلم بن قریش
حکومت حلب را به پسر عمویش شمسالدوله سالم بن مالک بن بدران واگذار کرد.
پس از
قتل مسلم بن قریش، سالم در ۴۷۹ با گرفتن قلعه جعبر و رَقّه، حلب را به ملکشاه واگذار کرد.
جعبر تا ۵۶۴ در دست بازماندگان سالم بود و در این سال نورالدین محمود زنگی، از اتابکان
موصل، جعبر را از شهابالدین مالک بن علی عقیلی گرفت.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۲/۱۹۶۲).
(۳) ابن خلدون، العبر: تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
(۴) ابن خلّکان، وفیات الاعیان، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۹۷/۱۹۷۷.
(۵) محمدبن حسین ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجارب الامم، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
(۶) احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۳/۱۹۶۳).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان بنی عقیل»، شماره۱۹۸۲.