• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حق والدین بر فرزندان (سیره نبوی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از منظر اسلام، انسان در مقابل تمام نعمت‌های الهی پیرامون خود، موظف و مسئول است، از جمله این نعمت‌ها، نعمت داشتن پدر و مادر است.
خداوند کریم در قرآن مجید در ۲۳ آیه صراحتاً و یا ضمناً فرزندان را به رعایت این حقوق امر فرموده است. پیامبران بزرگ، بهترین الگوهای بشری هستند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان همه آن‌ها درخشش و ویژگی خاصی دارد؛ بنابراین به‌ عنوان «اسوه حسنه» برای ره‌پویان راه کمال و سعادت، معرفی شده است.



یکی از بحث‌های مهم و ارزشمندی که همواره در جوامع انسانی مطرح بوده و هست، بحث حقوق است که با زندگی انسان‌ها ارتباط مستقیم دارد و از طبیعت اجتماعی بودن انسان سرچشمه گرفته است.
موضوع حقوق در مکتب انبیای الهی، به‌ویژه در مکتب نورانی اسلام مورد توجه خاص قرار گرفته و با عبارت‌ها و تعبیر‌های مختلفی از آن سخن به میان آمده است.
از منظر اسلام، انسان در مقابل تمام نعمت‌های الهی پیرامون خود، موظف و مسئول است. او باید در عین استفاده و بهره‌مندی از این نعمت‌ها شکرگزار لطف الهی باشد و حقوق آنها را به جا آورد؛ از جمله این نعمت‌ها، نعمت داشتن والدین است؛ والدینی که زحمت‌های زیادی را با دل و جان برای رشد و پرورش فرزند متقبل می‌شوند.
خداوند کریم در قرآن مجید در ۲۳ آیه صراحتاً و یا ضمناً فرزندان را به رعایت این حقوق امر فرموده است.
پیامبران بزرگ، بهترین الگوهای بشری هستند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان همه آن‌ها درخشش و ویژگی خاصی دارد؛ بنابراین به‌عنوان «اسوه حسنه» برای ره‌پویان راه کمال و سعادت، معرفی شده است.


محبت و احترام به والدین از جمله اموری است که در تمامی ادیان و نحله‌های بشری از آن به‌عنوان امری پسندیده و ارزشی مقدس یاد شده و هتاکان ساحت این حریم مقدس مورد نکوهش قرار گرفته به شدت تقبیح گردیده‌اند. در رهنمودها و آموزه‌های اسلامی از جمله در کتاب مقدس مسلمانان و سیره و کلام رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز از پدران و مادران به نیکویی و عظمت یاد شده و مقام رفیع آنان در نزد مسلمانان ستوده شده است. در این آموزه‌ها بر احترام به والدین تاکید بسیار شده مسلمانان به احترام و رعایت حقوق آنان توصیه شده‌اند.


رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای والدین حقوقی را برشمردند و فرزندان را به ادای این حقوق سفارش فرمودند. از جمله این روایات روایاتی ست که در ذیل به آن اشاره می‌شود.
۱) وقتی آیه «و بالوالدین احسانا» نازل شد، شخصی از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: «منظور از احسان چیست؟» حضرت فرمود: «نیکو صحبت کردن؛ و آنچه از شما درخواست می‌کنند، برآورده‌کردن، هر چند خودتان به آن نیازمند باشید.»
[۴۰] حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل‌البیت، قم، انتشارات مهر، ۱۴۱۴ق، ج۲۱، ص۴۸۴.

۲) شخصی نزد حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و عرض کرد: «افضل اعمال نزد خداوند چیست؟» حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «محبوب ‌ترین عمل نزد پروردگار، نماز است.» آن مرد عرض کرد: «بعد از آن؟» فرمود: «محبت به والدین و جهاد فی سبیل‌ الله
[۴۱] خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶.

۳) شخصی خدمت پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و عرض کرد: «حق والدین بر فرزند چیست؟» حضرت فرمود: «آن‌ها را با اسم صدا نزند، جلوتر از آن‌ها راه نرود، پیش از آن‌ها ننشیند و کاری نکند که مردم، پدرش را لعنت کنند.»
۴) شخصی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: پدر بر فرزند چه حقی دارد؟ فرمود: این که او را به نام نخواند، و پیشاپیش او راه نرود، و جلوی او ننشیند و کاری نکند که مردم به او ناسزا گویند.

۳.۱ - اطاعت‌ از والدین

۱) «بر فرزند اطاعت والدین واجب است؛ مگر در فرایض
۲) «اطاعت از خدا، همان اطاعت از پدر است و نافرمانی از خدا، همان نافرمانی از پدر است.»
[۴۷] هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد ‌و منبع الفوائد، بیروت، دار‌الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۸، ص۱۲۷.
به نظر همه علما، منظور از اطاعت والدین، در غیر معصیت خداوند است.
۳) «هر که والدینش را خشنود سازد، خداوند را خشنود ساخته است و هر که والدینش را خشمگین سازد، خداوند را خشمگین ساخته است.»

۳.۲ - دوستی با والدین

۱) در روایات زیادی چنین تاکید شده است: «در دوستی پدر پایدار باش و رشته آن را قطع نکن؛ وگرنه خداوند، نور تو را خاموش می‌کند.»
۲) «هر مردی به چهره والدینش با دیده رحمت (و محبت) بنگرد، خداوند در قبال آن، یک حج مقبول و نیکو برایش مقرر می‌فرماید.»
۳) «نگاه کردن به صورت والدین عبادت است.»
۴) مردی به محضر رسول‌ خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مشرف شد و عرض ‌ کرد: «یا رسول‌الله! به چه کسی نیکی کنم؟» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به مادرت.» دوباره سؤال کرد: «سپس به چه کسی نیکی کنم؟» حضرت فرمود: «به مادرت.» بار دیگر پرسید: «و سپس به چه کسی نیکی کنم؟» حضرت فرمود: «به مادرت.» بار چهارم سؤال کرد: «آن‌گاه به چه کسی نیکی کنم؟» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «به پدرت.»

۳.۳ - آثار نیکی به والدین

۱) در سیره نبوی، نیکی به والدین، آن‌ قدر اهمیت دارد که ایشان، ضمن حدیثی تاکید فرموده‌ است: «خاک بر سر کسی، خاک بر سر کسی، خاک بر سر کسی که پیری والدینش یا یک نفر از آن‌ها را درک کند؛ ولی به بهشت نرود.»
[۵۳] نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج۵، ص۸.

۲) «نیکی به والدین، عمر را زیاد؛ دروغ، روزی را کم؛ و دعا، قضا را دفع می‌کند.»
۳) پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «هر که میان چشمان مادرش را ببوسد، این کار برای او پوششی از آتش جهنم خواهد بود.»
۴) پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می‌فرماید: «هر که صبح را با اطاعت الهی درباره والدینش آغاز کند، دو درِ بهشت برای او گشوده می‌شود؛ و اگر [۵۳]     یکی (از آن دو) باشد، یک درِ بهشت برای او گشوده می‌شود.»
۵) «صدقه بجا، نیکوکاری، نیکی به والدین و صله رحم، بدبختی را به خوش‌ بختی تبدیل می‌کند؛ بر عمر می‌افزاید و از سقوط‌های بد نگه می‌دارد.»

۳.۴ - محبت به والدین

۱) «عذر انجام ندادن سه چیز از کسی پذیرفته نیست: محبت به والدین، ادای امانت و وفای به عهد
۲) مردی خدمت رسول‌ خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: «من مردی با نشاط و جوان هستم و جهاد در راه خدا را دوست دارم؛ اما مادری دارم که از این کار خوشش نمی‌آید.» پیامبر فرمود: «برگرد و در کنار مادرت باش. سوگند به خدایی که به حق مرا به پیامبری برگزیده است، یک شب انس با او، از جهاد یک ساله تو در راه خدا بهتر است.»
۳) مردی خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: «مادری دارم که او را بر دوش خود حمل می‌کنم، تا حوایج او را برآورده سازم؛ لقمه را در دهانش می‌گذارم؛ و او را تر و خشک می‌کنم. آیا جبران محبت‌های او را کرده‌ام؟» حضرت فرمود: «شاید این محبت تو، به‌اندازه یک ناله او هنگام زایمان باشد.»

۳.۵ - بوسیدن بهشتیان

مردی به حضور خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و پرسید: «ای رسول‌ خدا! من سوگند خورده‌ام که آستانه در بهشت، پیشانی حورالعین را ببوسم. اکنون چه کنم؟» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «پای مادر و پیشانی پدر را ببوس؛ یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود درباره بوسیدن پیشانی حورالعین و آستانه در بهشت می‌رسی.» او پرسید: «اگر والدینم مرده باشند، چه کنم؟» پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «قبر آن‌ها را ببوس.»
همچنین کسی که به والدینش دشنام دهد، در سیره نبوی با عبارت «ملعون، نزد خدا» نکوهش شده است.

۳.۶ - نافرمانی از والدین

رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نافرمانی و آزردن والدین را از اعمال بسیار زشت و نکوهیده برشمرده آن را از بزرگ‌ترین گناهان کبیره نزد خداوند برشمردند. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آزردن والدین را همتای آزردن خود و خداوند دانسته فرمودند: «که سه طایفه‌اند که از فراموش شدگان روز قیامتند کسانی که خداوند با آنان صحبت نمی‌کند: عاق والدین، دائم الخمر و آن که تقدیر الهی را تکذیب می‌کند.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناخشنودی والدین را موجب محروم شدن فرد از بهشت و نعمت‌های آن دانستند و فرمودند: «به آزار دهنده والدین خطاب می‌شود هر عملی هر عبادتی     که می‌خواهی، انجام بده؛ اما من تو را نمی‌آمرزم.» حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به فرزندانی را که وقاحت را از حد گذرانده و حتی دست به ضرب و شتم والدین خود می‌زنند ملعون خطاب کردند.ایشان هم چنین کسانی را که به والدین خود ناسزا می‌گویند و آنان را مورد لعن و نفرین خود قرار می‌دهند را ملعون دانستند.
در احادیث و روایات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نارضایتی والدین از جمله گناهانی برشمرده شده است که خداوند جزای آن را تا روز قیامت به تاخیر نمی‌اندازد بلکه در کیفر دادن آن تعجیل کرده، سزای آن را در همین دنیا و پیش از مرگ به مرتکبین آن می‌چشاند.

۳.۷ - عاق والدین

آن بزرگوار درباره عاق والدین‌ می‌فرماید: «عقاب و مجازات، سه دسته از گناهان، زودرس است و به قیامت کشانده نمی‌شود: ایجاد ناراحتی برای والدین، ظلم در حق مردم، ناسپاسی در مقابل کارهای نیک دیگران.»
پیامبر می‌فرماید: «خدای تعالی، چهار کس را وارد بهشت نمی‌کند و از نعمت‌های آن به آنان نمی‌چشاند: شراب‌خوار، ربا‌خوار، آنکه به نا‌حق مال یتیم می‌خورد و آنکه والدینش از او ناخشنود باشند.»

۳.۷.۱ - نتیجه نارضایتی والدین

روزی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خبر دادند که جوان مسلمانی در مدینه مدتی است که در سکرات مرگ افتاده و جان دادن بر او سخت شده است. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر بالین آن جوان حاضر شدند و به او فرمود: بگو «لا اله الا الله»؛ ولی جوان قدرت تکلم خود را از دست داده بود، حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چند بار کلمه طیبه «لا اله الا الله» را به او تلقین کردند؛ اما جوان قادر بر گفتن آن نبود.
زنی در کنار بستر جوان حاضر بود، حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از آن زن سؤال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟ پاسخ داد: بله، من مادرش هستم. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آیا از پسرت راضی هستی؟ گفت: نه، بلکه از دست او ناراضی و خشمگین هستم حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود دوست دارم که: از او راضی گردی. مادر شفاعت حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را پذیرفت و عرض کرد: به احترام شما از او راضی شدم خداوند نیز از او راضی باشد.
سپس حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جوان فرمود: بگو «لا اله الا الله»، در این موقع آن جوان سریع کلمه طیبه را بر زبان خود جاری کرد. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: دقت کن، بگو چه می‌بینی؟ عرض کرد: مردی سیاه چهره با لباس‌های کثیف و بدبو همین الان در کنارم می‌باشد و سخت گلوی مرا می‌فشارد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، اظهار نمود: بگو: «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر، اقبل منی الیسیر، واعف عنی الکثیر، انک اءنت الغفور الرحیم؛ ‌ای خدایی که عمل اندک و ناچیز را می‌پذیری و از گناهان بزرگ می‌گذری، عمل خیر مرا هر چند که اندک است بپذیر و گناه من هر چند که بزرگ است ببخش؛ بدرستی که تو آمرزنده و مهربانی».
وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: اکنون چه می‌بینی؟ گفت: مردی خوش چهره و سفید روی و خوش بو با بهترین لباس، در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان، وقتی تکرار کرد. در همان لحظه روح، از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، نجات یافت و سعادتمند گردید.
[۹۷] طوسی، محمد بن حسن، امالی طوسی، ص۶۵.



رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نه تنها در کلام بلکه در سیره عملی خود نیز جایگاه رفیع والدین را محترم می‌شمرد.
نقل شده که روزی حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به یاران خود فرمودند: «هر فرزند نیکوکاری که از روی شفقت و مهربانی به والدین خود نگاه کند به ازای ثواب و پاداش یک حج مقبول برای او نوشته می‌شود. اصحاب گفتند: ‌ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حتی اگر روزی صد مرتبه نگاه کند همین پاداش برای او منظور می‌شود. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خداوند کریم‌تر و بزرگوارتر است».

۴.۱ - امور مهم با اجازه والدین

جایگاه حقوق والدین تا آن حد نزد حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محترم بود که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کسانی را که اجازه والدین نداشتند، رد کرده حتی از انجام امور مهمی چون هجرت و جهاد آنان را معاف می‌داشت.
۱) نقل شده «مردی نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و عرض کرد: ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده‌ام تا با تو بیعت بر هجرت کنم و این در حالی است که والدینم را با چشمانی گریان رها کرده‌ام. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: به نزد آنان برگرد و آنها را مسرور و شادمان گردان.»
۲) ابوسعید خدری نیز روایت کرده که «شخصی از یمن به سوی پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هجرت کرد. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: آیا در یمن کسی را داری؟ گفت: والدینم. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرسید: اجازه داده‌اند؟ گفت: نه. فرمود: برگرد و اجازه بگیر؛ اگر اجازه دادند جهاد کن، وگرنه به آنان نیکی نما.»
۳) هم چنین در روایتی دیگر آمده: «شخصی خدمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و به آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کرد: ‌ای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من خیلی دوست دارم که در راه خداوند جهاد کنم. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: در راه خداوند جهاد کن که اگر در این راه به شهادت برسی نزد خداوند زنده خواهی بود و در بهشت رزق و روزی خواهی خورد و اگر بمیری مزد و پاداش تو با خداوند است و اگر زنده از جهاد باز گردی از گناهان خود پاک شده‌ای همانند روزی که از مادر به دنیا آمده‌ای. آن شخص عرض کرد: یار رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) والدین پیری دارم که آن‌ها با من انس گرفته‌اند و نمی‌خواهند که من از آنان جدا شوم. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: پس با والدین خود باش سوگند با آن خدایی که جان من در دست اوست انسی که ایشان یک شبانه روز با تو داشته باشند بهتر است از یک سال جهاد در راه خدا.»

۴.۲ - ملاک احترام پیامبر

اهمیت احترام و خوشرفتاری نسبت به والدین در نظر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اندازه‌ای بود که رفتار شایسته تر فرزندان با پدران و مادران خود، ملاک احترام و محبت بیشتر حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به افراد بود.
روایت شده «روزی یکی از خواهران رضاعی حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نزد آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با دیدن او شاد شد و ردای خود را برای او پهن کرده و او را بر روی ردای خویش نشانید و مشغول صحبت کردن با او شد و گاه بر روی او می‌خندید. بعد از گذشت مدتی خواهر آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست و رفت و برادر رضاعی او آمد؛ اما پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به برادرش آن چه را که نسبت به خواهرش انجام داده بود، اعمال نکرد. یاران گفتند: یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چرا رفتاری را که با خواهرت کردی، با برادرت نکردی؟ فرمود: بخاطر این که خواهرم نسبت به والدینش نیکوکارتر بود.»

۴.۳ - احترام به والدین کافر

رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حتی به مسلمانان توصیه می‌فرمودند که در برخورد با والدین خود اگرچه کافر و فاجر هم باشند جانب ادب را نگهدارند و با احترام با آنان رفتار کنند.
از اسماء دختر ابوبکر روایت شده است که می‌گفت: «روزی مادرم به دیدارم آمد از رفتن او     نزد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتم و به آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرضه داشتم: یا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مادر من زنی مشرک است و نزد من می‌آید آیا با او قطع رابطه کنم یا این که با او پیوند برقرار نمایم؟ حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: با او پیوندت را برقرار کن و با او قطع رابطه نکن.»
[۱۲۳] شافعی، محمد بن ادریس، کتاب المسند، ص۱۰۰، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.


۴.۴ - غیر قابل قیاس بودن

حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) زحمات والدین را با هیچ چیز قابل مقایسه ندانستند و تمام زحمات فرزندان را در برابر زحمت والدین بسیار ناچیز برمی شمردند.
۱) نقل شده که «مردی به خدمت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و عرض کرد: مادری دارم که او را بر دوش خود حمل می‌کنم، تا حوائج او را برآورده سازم، لقمه را در دهانش می‌گذارم و او را تر و خشک می‌کنم، آیا جبران محبت او را نمودم. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: شاید این محبت تو به اندازه یک ناله مادر هنگام زایمان باشد.»
۲) در روایتی دیگر نقل شده: «که مردی خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید و عرض کرد: مادر من پیر و سالخورده شده و اینک در خانه و نزد من است؛ من او را به دوش می‌کشم و از در آمد خود به او غذا می‌دهم و با دست خودم اذیت‌ها و آسیب‌ها را از او دور می‌کنم با این حال به خاطر شرم و حیا و بزرگداشت او چهره‌ام را از او برمی گردانم آیا با این اعمال جبران زحمات او را کرده‌ام؟ فرمود: نه؛ برای این که شکم مادر جای زندگی و نشو و نمای تو بوده و سینه اش موجب سیری و سیرابی تو، قدمش پای تو و دستش نگهدارنده تو و دامانش محل آسایش تو بوده است و او با تحمل این همه مشقات آرزوی زنده ماندن تو را داشت و تو این محبت‌ها را به او می‌نمایی و دوست می‌داری که او بمیرد.»


از جمله اموری که در سیره و کلام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جایگاه والایی برخوردار بوده و جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده است احترام به پدر و مادر و اجتناب از نافرمانی آنان است.
در احادیث و روایات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رضایت والدین رضایت خداوند و خشم و غضب آنان خشم و غضب خداوند بیان شده و والدین شخص بهشت و جهنم او خوانده شده‌اند. حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جایگاه کسانی را که مطیع والدین و خدای خود باشند را در درجات اعلای بهشت دانستند.
در احادیث و روایات پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیکی به والدین پس از نماز، بهترین و محبوب‌ترین امور نزد خداوند عنوان شده است.
ایشان نیکی به والدین را باعث افزایش عمر دانستند و فرمودند: «هر که خوش دارد عمرش دراز و روزی اش فراوان شود، به والدینش نیکی کند و صله رحم به جا آورد.»
[۱۴۸] عبدالله بن مبارک، مسند ابن مبارک، تحقیق مصطفی عثمان محمد، ص۱۶۵، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۱.

خدمت به والدین در بیان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن قدر با اهمیت جلوه داده شده که آن را مایه امید پذیرش توبه و بخشودگی گناهان فرزندان از سوی خداوند عنوان کردند.
از امام سجاد علیهالسّلام روایت شده که «مردی خدمت پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: ‌ای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هیچ کار زشتی نیست که نکرده باشم. آیا راه بازگشتی برایم وجود دارد؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آیا از والدینت، کسی زنده هست؟ گفت. پدرم فرمود: برو و به او نیکی کن. وقتی آن مرد رفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود. کاش مادرش می‌بود.»
در حدیثی دیگر از آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز، بر این نکته تاکید شده و آمده: «خاک بر سر کسی، خاک بر سر کسی، خاک بر سر کسی که در پیری والدینش را و یا یک نفر از آنان را درک کند؛ ولی به بهشت نرود.»

۵.۱ - نیکی به والدین بعد از حیاتشان

رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در توصیه‌های خود به مسلمانان تاکید می‌فرمودند: «که نیکی کردن به والدین را تنها منحصر در حیاتشان نسازند و پس از مرگ والدین نیز نیکی به آنان را از یاد نبرند می‌فرمود: والدینت را فرمان ببر و به آنان، چه زنده باشند و چه مرده، نیکی کن....»
وقتی از حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره نیکی کردن به والدین بعد از درگذشت آنان چگونگی آن     سئوال شد ایشان دعا کردن برای آن‌ها، آمرزش خواستن برای شان، اجرا کردن وصیت هایشان بعد از مرگ آن‌ها، صله رحم کردن با خویشان آن‌ها و احترام گذاشتن به دوستان آنان را از مصادیق احترام و نیکی به والدین پس از مرگ آنان برشمردند.
[۱۶۱] قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۲۰۹.

پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سرور نیکوکاران را در روز قیامت، مردی دانستند که پس از درگذشت والدین خود نیز، به آنان نیکی کند.


رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ایام طفولیت خود از نعمت والدین محروم گردید و از فیض حضورشان بی بهره؛ اما والدین رضاعی ایشان تا مدت‌ها پس از بعثت ایشان نیز، در قید حیات بودند حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روابط عاطفی خود را همواره با آنان حفظ کرده پیوسته آنان را مورد مرحمت و تفقد خود قرار می‌دادند و برای شان صله و لباس می‌فرستاد.
[۱۶۷] دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۲۲، بیروت، دارصادر.

روایت شده قبل از بعثت، زمانی که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خدیجه (سلامالله‌علیها) ازدواج کردند، حلیمه نزد آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مکه آمد و از قحطی و خشکسالی و هلاکت گوسفندان و چهارپایان شکایت کرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این مورد با خدیجه (سلامالله‌علیها) صحبت کردند که به او کمک کند؛ خدیجه (سلامالله‌علیها) چهل گوسفند و شتری راهوار که برای سواری زنها در کوچیدن تربیت شده بود به حلیمه بخشید و او به بادیه برگشت.
بعد از رسالت پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز، والدین رضاعی حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بخصوص حلیمه نزد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) می‌آمدند و پیوسته مورد احترام و تکریم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قرار می‌گرفتند حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ردای خود را به احترام آنان پهن می‌کردند و آنان را بر آن می‌نشاندند و حاجتشان را بر آورده می‌کردند.
ابن سعد با اسنادش از محمد بن منکدر روایت می‌کند که «زنی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اجازه ورود گرفت این زن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را شیر داده بود همین که او را آوردند رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برخاست و مادر مادر گویان ردای خویش را برای او گسترد تا روی آن بنشیند.»
ابی طفیل نیز روایت کرده که «رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در جعرانه (آبی است بین طائف و مکه، که به شهر مکه نزدیک تر است.) بودند و بین مردم گوشت تقسیم می‌کردند من در آن زمان کودک بودم و گوشت شتر حمل می‌کردم پس دیدم زنی به سویش آمد پس چون نزدیک شد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ردایش را برای او پهن کرد و آن زن بر آن نشست گفتم: او کیست؟ گفتند: مادر رضاعی اش است.»


مرحوم شیخ مفید، به نقل از امام صادق (علیهالسّلام) حکایت می‌کند:
«روزی به پیامبر، خبر دادند که فلان جوان مسلمان، مدتی است در سکرات مرگ و جان دادن به سر می‌برد و نمی‌میرد.» چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت، فرمود: «بگو: لاالهَ‌ا‌لاّاللّه»؛ ولی مثل اینکه زبان جوان قفل شده بود و نمی‌توانست آن را حرکت دهد.حضرت چند بار تکرار کرد و جوان نمی‌توانست کلمه طیبه «لاالهَ‌الاّاللّه» را بگوید.
زنی در کنار بستر جوان، مشغول پرستاری از او بود. حضرت از آن زن پرسید: «آیا این جوان مادر دارد؟» زن پاسخ داد: «آری، من مادرش هستم.» حضرت فرمود: «آیا از فرزندت ناراحت و ناراضی هستی؟» گفت: «آری، مدت پنج سال است که با او سخن نگفته‌ام.» حضرت پیشنهاد داد: «از فرزندت راضی شو.» عرض کرد: «به احترام شما از او راضی شدم و خداوند نیز از وی راضی باشد.»
سپس حضرت به جوان فرمود: «بگو: لا‌الهَ‌الاّ‌اللّه.» در این موقع، آن جوان، به‌ سرعت، کلمه طیبه را بر زبان خود جاری کرد. بعد از آن، حضرت به او فرمود: «دقت کن، اکنون چه می‌بینی؟» عرض کرد: «مردی سیاه چهره با لباس‌های کثیف و بدبو همین الان در کنارم است و سخت گلوی مرا می‌فشارد.»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اظهار کرد: «بگو: یا مَنْ یقْبَلُ الْیسیرَ وَ یعْفُو عَنِ الْکَثیرِ، اقبَلْ مِنِّی الْیسیرَ، وَاعْفُ عنّی الْکَثیرَ، انّکَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم.»
«ای کسی که عمل ناچیز را پذیرا هستی و از خطاهای بسیار در می‌گذری. کم‌ترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را ببخش؛ همانا که تو آمرزنده و مهربان هستی.»
وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: «اکنون چه می‌بینی؟» گفت: «مردی خوش‌چهره و سفید‌ روی و خوش‌بو با بهترین لباس در کنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت.»
حضرت فرمود: «بار دیگر، آن جملات را بخوان.» وقتی تکرار کرد، در همان لحظه، روح از بدنش خارج شد و به دست پر برکت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، نجات یافت و سعادتمند شد.


۱. بقره/سوره۲، آیه۸۲-۱۰۸-۲۱۵.    
۲. نساء/سوره۴، آیه۳۶-۱۳۵.    
۳. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۴. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۰.    
۵. مریم/سوره۱۹، آیه۱۴-۳۲.    
۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۳-۲۵.    
۷. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۸-۹۰.    
۸. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۴-۱۵.    
۹. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۴-۱۷-۱۸-۱۹.    
۱۰. نوح/سوره۷۱، آیه۳۸.    
۱۱. بلد/سوره۹۰، آیه۳.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۸۲-۱۰۸-۲۱۵.    
۱۳. نساء/سوره۴، آیه۳۶-۱۳۵.    
۱۴. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۱۵. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۰.    
۱۶. مریم/سوره۱۹، آیه۱۴-۳۲.    
۱۷. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۳-۲۵.    
۱۸. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۸-۹۰.    
۱۹. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۴-۱۵.    
۲۰. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۴-۱۷-۱۸-۱۹.    
۲۱. نوح/سوره۷۱، آیه۳۸.    
۲۲. بلد/سوره۹۰، آیه۳.    
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۸۲.    
۲۴. بقره/سوره۲، آیه۱۰۸.    
۲۵. بقره/سوره۲، آیه۲۱۵.    
۲۶. نساء/سوره۴، آیه۳۶.    
۲۷. نساء/سوره۴، آیه۱۳۵.    
۲۸. انعام/سوره۶، آیه۱۵۱.    
۲۹. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۰.    
۳۰. مریم/سوره۱۹، آیه۳۲.    
۳۱. مریم/سوره۱۹، آیه۱۴.    
۳۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۴-۲۵.    
۳۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۸.    
۳۴. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۹۰.    
۳۵. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۴- ۱۵.    
۳۶. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۴.    
۳۷. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۷- ۱۹.    
۳۸. نوح/سوره۷۱، آیه۳۸.    
۳۹. بلد/سوره۹۰، آیه۳.    
۴۰. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تحقیق مؤسسه آل‌البیت، قم، انتشارات مهر، ۱۴۱۴ق، ج۲۱، ص۴۸۴.
۴۱. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق، ج۵، ص۳۶.
۴۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دارالکتب اسلامی، ۱۳۶۷ق، ج۲، ص۱۵۹.    
۴۳. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۱۵۹.    
۴۴. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، ص۱۵۸-۱۵۹.    
۴۵. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۳۹۰.    
۴۶. صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، نجف، المکتبه الحیدریه، ۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۸۵.    
۴۷. هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد ‌و منبع الفوائد، بیروت، دار‌الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۸، ص۱۲۷.
۴۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دارالکتب اسلامی، ۱۳۶۷ق، ج۱، ص۴۲۸.    
۴۹. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۴۶۸.    
۵۰. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل‌البیت، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۲۶۹.    
۵۱. صدوق، محمد بن علی، من لا‌یحضره الفقیه، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق، ج۲، ص۲۰۵.    
۵۲. سجستانی، سلیمان بن اشعث، سنن ابی‌داوود، تحقیق سعید محمد‌اللحام، بیروت، دار‌الفکر، ۱۴۱۰ق، ج۲، ص۵۰۶.    
۵۳. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، بی‌تا، ج۵، ص۸.
۵۴. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۳.    
۵۵. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۴۶۹.    
۵۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۴۶۸.    
۵۷. ابن ‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۵۵.    
۵۸. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۴۶۸.    
۵۹. ابن ‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۵۵.    
۶۰. صدوق، محمد بن علی، امالی، تحقیق مؤسسه البعثه، قم، مؤسسه البعثه، ۱۴۱۷ق، چاپ اول، ص۵۴۷.    
۶۱. هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار‌الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق، ج۸، ص۱۳۷.    
۶۲. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۴۶۸.    
۶۳. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد،ج۳، ص۳۶۷.    
۶۴. دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ج۱، ص۳۴۹.    
۶۵. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص۸۴.    
۶۶. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۱۱، ص۵۸۲.    
۶۷. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۳۷.    
۶۸. نوری، حسین،، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۳.    
۶۹. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، ج۲۱، ص۴۴۶.    
۷۰. نوری، حسین،، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۹۴.    
۷۱. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، ج۲۱، ص۴۴۵.    
۷۲. سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور فی تفسیر الماثور، ج۵، ص۲۷۰.    
۷۳. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۶، ص۶۷.    
۷۴. مناوی، عبد الرئوف، التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۷۸.    
۷۵. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص۸۳-۸۴.    
۷۶. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۸.    
۷۷. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۷۶.    
۷۸. کراجکی، ابوالفتح، کنزالفوائد، ج۱، ص۱۶۴.    
۷۹. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۷۶۱، ص۳۵۵.    
۸۰. عاملی، حر، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۸۱، قم، آل البیت علیهالسّلام، ۱۴۰۹.    
۸۱. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۸۳.    
۸۲. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۵۶۷.    
۸۳. ابن حبان، صحیح، تحقیق شعیب ارنؤوط، ج۱۴، ص۵۷۰، بی جا، الرساله، چاپ دوم، ۱۹۹۳.    
۸۴. صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، ج۱۱، ص۱۳۷، بی جا، بی تا.    
۸۵. الحاکم، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۷۲.    
۸۶. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۷۵.    
۸۷. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۸۰.    
۸۸. الحاکم، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۷۲.    
۸۹. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۷۵.    
۹۰. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۸۰.    
۹۱. الحاکم، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۷۲.    
۹۲. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۷۵.    
۹۳. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۸۰.    
۹۴. طوسی، ابوجعفرمحمدبن حسن، امالی، قم، دار‌الثقافه، ۱۴۱۴ق، ج۱، ص۱۳.    
۹۵. متقی هندی، علی بن حسام، کنزالعمال، بیروت، مؤسسه الرساله، ج۱۶، ص۵۷۸.    
۹۶. مفید، محمد بن نعمان،، الامالی، ص۲۸۷-۲۸۸، قم، کنگره مفید، محمد بن نعمان،، ۱۴۱۳.    
۹۷. طوسی، محمد بن حسن، امالی طوسی، ص۶۵.
۹۸. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، ص۲۸۴.    
۹۹. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۳۲، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۳.    
۱۰۰. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۸.    
۱۰۱. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، ج۱، ص۲۸۲.    
۱۰۲. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۲۰۴.    
۱۰۳. ابن ابی الدنیا، ابوبکر، مکارم الاخلاق، تحقیق مجدی السید ابراهیم، ص۷۴.    
۱۰۴. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۲، ص۱۶۰.    
۱۰۵. سجستانی، ابن اشعث، سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، ج۳، ص۱۷.    
۱۰۶. نوری، حسین،، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۷۶.    
۱۰۷. بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج۹، ص۴۵.    
۱۰۸. بخاری، محمد بن اسماعیل، الادب المفرد، ص۲۱.    
۱۰۹. ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۱، ص۴۴۲، قم، سید الشهداء علیهالسّلام، ۱۴۰۵.    
۱۱۰. سجستانی، ابن اشعث، سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، ج۳، ص۱۷.    
۱۱۱. بیهقی، ابوبکر، السنن الکبری، ج۹، ص۴۵.    
۱۱۲. الحاکم، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۱۱۴.    
۱۱۳. ابن حبان، صحیح، تحقیق شعیب ارنؤوط، ج۲، ص۱۶۵.    
۱۱۴. ابن ابی جمهور، عوالی اللئالی، ج۲، ص۲۳۸.    
۱۱۵. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۱۶۰.    
۱۱۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ج۱، ص۵۴۷.    
۱۱۷. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۲، ص۳۶۷-۳۶۸.    
۱۱۸. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۱۶۱.    
۱۱۹. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمةالاطهار، ج۲۲، ص۲۶۷.    
۱۲۰. أتته حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۴۸۸-۴۸۹.    
۱۲۱. ابن ابی الدنیا، ابوبکر، مکارم الاخلاق، تحقیق مجدی السید ابراهیم، ص۷۳.    
۱۲۲. بخاری، محمدبن اسماعیل، الادب المفرد، ص۱۶.    
۱۲۳. شافعی، محمد بن ادریس، کتاب المسند، ص۱۰۰، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
۱۲۴. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۴، ص۴۸۲.    
۱۲۵. سجستانی، ابن اشعث، سنن ابی داود، ج۲، ص۱۲۷.    
۱۲۶. هیثمی، احمد بن حجر، مجمع الزوائد، ج۸، ص۱۳۷، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۸.    
۱۲۷. طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الصغیر، ج۱، ص۹۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.    
۱۲۸. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص۱۸۰.    
۱۲۹. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، ج۲۱، ص۴۳۶.    
۱۳۰. شعیری، محمد بن محمد، جامع الاخبار، ص۸۳، قم، ۱۳۶۳ش.    
۱۳۱. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۳۶۸، قم، انتشارات رضی.    
۱۳۲. ترمذی، محمدبن عیسی، سنن، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، ج۴، ص۳۱۰، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، ۱۹۸۳.    
۱۳۳. بخاری، محمدبن اسماعیل، الادب المفرد، ص۱۴، بیروت، چاپ اول، ۱۹۸۶.    
۱۳۴. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۲، ص۱۲۰۸، دارالفکر.    
۱۳۵. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، ج۱۶، ص۴۶۳، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹.    
۱۳۶. عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج۲، ص۴۰۵.    
۱۳۷. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۸۷، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۱.    
۱۳۸. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوة السقا، کنزالعمال، ج۱۶، ص۴۶۷.    
۱۳۹. فتنی، محمد طاهر، تذکرة الموضوعات، ص۲۰۲.    
۱۴۰. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، ج۱۰، ص۲۰، بی جا، داراحیاء التراث العربی.    
۱۴۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، ص۳۹۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵.    
۱۴۲. پیامبر اکرم (صل‌اللهعلیه‌وآله‌وسلم)، ابوالقاسم پاینده، نهج الفصاحه، ص۱۶۷، تهران، دنیای دانش، چاپ چهارم، ۱۳۸۲ش.    
۱۴۳. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، ص۳۶۸.    
۱۴۴. ابن عدی، عبدالله، الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، ج۳، ص۴۳، بیروت، دارالفکر، چاپ سوم، ۱۹۸۸.    
۱۴۵. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۴۸۴.    
۱۴۶. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۶، ص۴۶۶.    
۱۴۷. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۳، ص۲۲۹، بیروت، دارصادر، بی تا.    
۱۴۸. عبدالله بن مبارک، مسند ابن مبارک، تحقیق مصطفی عثمان محمد، ص۱۶۵، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۱.
۱۴۹. ابن عدی، عبدالله، الکامل، تحقیق یحیی مختار غزاوی، ج۶، ص۴۱۵.    
۱۵۰. ابن ابی الدنیا، ابوبکر، مکارم الاخلاق، تحقیق مجدی السید ابراهیم، ص۸۲، قاهره، مکتبة القرآن، بی تا.    
۱۵۱. اهوازی، حسین بن سعید، الزهد، ص۳۵، چاپ سید ابوالفضل حسینیان، ۱۴۰۲.    
۱۵۲. راوندی، قطب الدین، الدعوات، ص۱۲۶، قم، مدرسه امام مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف، ۱۴۰۷.    
۱۵۳. حلی، ابن فهد، عدة الداعی، ص۸۵، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۰۷.    
۱۵۴. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۷۸، بیروت، دارالفکر.    
۱۵۵. بخاری، محمدبن اسماعیل، الادب المفرد، ص۱۳.    
۱۵۶. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۵.    
۱۵۷. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۱۵۸، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.    
۱۵۸. حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، ص۴۱، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴.    
۱۵۹. طبرسی، علی بن حسن، مشکاة الانوار، ص۱۵۹، نجف، کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۵ق.    
۱۶۰. ابن حنبل شیبانی، احمد، مسند احمد، ج۲۵، ص۴۵۷.    
۱۶۱. قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۲۰۹.
۱۶۲. سجستانی، ابن اشعث، سنن ابی داود، تحقیق سعید محمد اللحام، ج۴، ص۳۳۶.    
۱۶۳. الحاکم، محمد بن عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، ج۴، ص۱۵۵، بی تا.    
۱۶۴. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۷۴، ص۸۶.    
۱۶۵. نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۱۴، قم، آل البیت علیهالسّلام، ۱۴۰۸.    
۱۶۶. بروجردی، سیدحسین، جامع احادیث الشیعه، ج۱۸، ص۳۴۵، قم، المهر، ۱۴۱۴.    
۱۶۷. دیار بکری، حسین بن محمد، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، ج۱، ص۲۲۲، بیروت، دارصادر.
۱۶۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۵، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷.    
۱۶۹. ابن منیع، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۳.    
۱۷۰. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۳۸۳، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴.    
۱۷۱. واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۲، تحقیق محمدعبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۱۷۲. ‌اندلسی، قاضی عیاض، الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۲، ص۱۱۵، عمان، دارالضیحاء، چاپ دوم، ۱۴۰۷.    
۱۷۳. ابن‌جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۲۷۰.    
۱۷۴. ذهبی، محمدبن احمد، تاریخ‌ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۴۸، السیرة‌ النبویة.    
۱۷۵. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، ج۱، ص۳۸۲، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴.    
۱۷۶. واقدی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۹۲، تحقیق محمدعبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.    
۱۷۷. یاقوت، حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۱۴۲، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۹۵.    
۱۷۸. ابن اثیر، عزالدین علی، اسدالغابه، ج۶، ص۶۹، بیروت، دارالفکر، ۱۹۵۳.    
۱۷۹. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۸، ص۸۸، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵.    
۱۸۰. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۲، ص۲۷۰، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، ۱۹۸۶.    
۱۸۱. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۵، ص۱۹۹، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۲۷.    
۱۸۲. مفید، محمد بن نعمان، امالی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، بی‌تا، ص۶۳.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حق والدین بر فرزندان در سیره نبوی»تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۰۶/۱۴.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حقوق والدین در سیره نبوی»، تاریخ بازیابی۱۳۹۷/۰۶/۱۴.    






جعبه ابزار