حس در لغت عبارت است از: حرکت، صدای خفیف، صدای چیزی که از نزدیک انسان عبور کند و انسان آن را نبیند، صدای شدید و…، و در علوم، گاهی بر یکی از قوای نفس اطلاق میشود که مدرک محسوسات است و گاهی برای آلات قوه مُدرِکه بهکار رفته است و گاهی نیز در فعل این قوّه، یعنی احساس، استعمال میشود. قضایایی که بهکمک یکی از حواس پنجگانه ظاهری حاصل شود، «حسّیات» نام دارد. حواس باطنی در نظر فیلسوفان مسلمان عبارت است از: حس مشترک، خیال، وهم، حافظه و متصرِّفه (متخیّله).
در نظر ارسطو، حواس عبارت است از: آلات ادراک پنجگانه، یعنی بینایی (باصره)، شنوایی (سامعه)، بویایی (شامه)، لمسایی (لامسه) و چشایی (ذائقه) که به حواس ظاهری یا قوای ادراکی ظاهری و خارجی معروفاند.
برخی، تعداد حواس ظاهری را هشت حس و یا بیشتر دانستهاند با این توجیه که لامسه، محل چهار حس است و با این حس؛ درشتی (زبری) و نرمی، سردی و گرمی و مانند آن (درد و فشار) دریافت میشود؛ افزون بر اینکه امروزه به حس تعادل و حس حرکت نیز معتقدند.
ابنسینا میگوید: «حس، شیء خارج از خود را در مییابد، اما ذات خود و ابزار خود و احساس خود را در نمییابد» و نیز گفته است: «حس، اشیای جزئی و مشخص را در مییابد».
احساس عبارت است از: ادراک شیئی که به ماده معینی اقتران دارد به شرط حضور آن شیء نزد مدرِک. البته احساس، گاهی درباره ادراک به حواس ظاهری استعمال میشود و گاهی در معنای اعم، یعنی ادراک به حواس ظاهری و باطنی بهکار میرود.
[۱۱]ابوالحسن سالاری، بهمنیار بن مرزبان، التحصیل، ص۲۶۴.