• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حسین لنکرانی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حسین لنکرانی در سال ۱۳۰۸ ق برابر با ۱۲۶۸ ش. در یکی از محله‌های قدیمی شهر تهران «سنگلج» و در یک خانواده اصیل روحانی، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نهادند. مادرش فاطمه، زنی عفیف ، مهربان و پاکدامن بود پدرش، آیة الله حاج شیخ علی لنکرانی از عالمان و مجتهدان طراز اول تهران به شمار می‌آمد.

فهرست مندرجات

۱ - تولد و تبار
۲ - پدر بزرگ
۳ - جد اعلی
       ۳.۱ - عمل به وصیت میرزا احمد
۴ - تحصیلات و مقام علمی
       ۴.۱ - سخنان سید عزالدین حسینی زنجانی
۵ - مبارزات سیاسی
۶ - قرارداد خفت بار وثوق الدوله
       ۶.۱ - سخنان احمد علی سپهر
       ۶.۲ - شیخ حسین لنکرانی و ملک الشعرای بهار
۷ - ستیز با رضاخان
       ۷.۱ - مطالب اعلامیه
۸ - روزنامه اتحاد اسلام
       ۸.۱ - روزنامه لوای بین النهرین
       ۸.۲ - علت انتشار روزنامه
۹ - تبعید رضاخانی
       ۹.۱ - مرحله دوم تبعید
       ۹.۲ - مرحله سوم تبعید
       ۹.۳ - شهادت آیة الله مدرس
       ۹.۴ - اتمام تبعید و بازگشت به تهران
۱۰ - پیکار با عامل دیگر انگلیس
       ۱۰.۱ - سوغات فلسطین اشغالی
۱۱ - در مجلس چهاردهم
       ۱۱.۱ - حمایت حزب توده به خاطر منافع
       ۱۱.۲ - سوگند نمایندگی
       ۱۱.۳ - نقش تاریخی و ماندگار
       ۱۱.۴ - ترفند قوام السلطنه
۱۲ - در حمایت از نهضت ملی شدن صنعت نفت
       ۱۲.۱ - ارتباطی صمیمی با آیة الله کاشانی
۱۳ - حامی فداییان اسلام
       ۱۳.۱ - حمله به حسین علاء
       ۱۳.۲ - ترور رزم آرا
       ۱۳.۳ - حمله به احمد کسروی
۱۴ - ارتباط با امام خمینی
       ۱۴.۱ - پیغامی برای امام خمینی
       ۱۴.۲ - حریق مسجدالاقصی
       ۱۴.۳ - خاطرات محتشمی پور
۱۵ - همراه با انقلاب
       ۱۵.۱ - ارتباط با روحانیون انقلابی
۱۶ - اتهام واهی
       ۱۶.۱ - شناخت آیة الله لنکرانی در زندان
۱۷ - ویژگی‌های اخلاقی
       ۱۷.۱ - ذوب در تشیع
       ۱۷.۲ - ایران و تشیع در نگاه شیخ
       ۱۷.۳ - عاشق اهل بیت علیهم‌السّلام
       ۱۷.۴ - ثبات و پایداری
              ۱۷.۴.۱ - دعای ثبات و صبر
       ۱۷.۵ - دفاع از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی
              ۱۷.۵.۱ - دفاع مقدس
       ۱۷.۶ - عزت نفس
       ۱۷.۷ - تاکید بر استقلال مالی
       ۱۷.۸ - کارشناس زراعت و دامداری
۱۸ - اندیشه‌های سیاسی
       ۱۸.۱ - هشدار به خطر اباحی گری
       ۱۸.۲ - امید به آینده
       ۱۸.۳ - خواسته مردم ایران
۱۹ - رحلت شیخ
       ۱۹.۱ - پیام به رهبر معظم انقلاب
۲۰ - پانویس
۲۱ - منبع


در سال ۱۳۰۸ ق
[۱] اختران فروزان ری وطهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.
برابر با ۱۲۶۸ ش. در یکی از محله‌های قدیمی شهر تهران « سنگلج » و در یک خانواده اصیل روحانی، کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نهادند. مادرش فاطمه، زنی عفیف، مهربان و پاکدامن بود پدرش، آیة الله حاج شیخ علی لنکرانی از عالمان و مجتهدان طراز اول تهران به شمار می‌آمد. شیخ علی، فرزند شیخ حسین لنکرانی بود. او به همراه برادرش، صدیق العلماء، از لنکران به ارومیه نقل مکان کرد و فرزندش، شیخ علی، در این شهر متولد شد و پس از آن همراه خانواده به تهران مهاجرت کرد شیخ علی لنکرانی تحصیلات عالی خود را در نجف اشرف گذرانید و از شاگردان برجسته فقیه سترگ، میرزا حبیب الله رشتی به شمار می‌آمد. شیخ علی لنکرانی پس از اتمام تحصیلات و نیل به درجه اجتهاد ، به ایران بازگشت و تا آخر عمر در شهر تهران به سر برد. منزل وی، پناهگاه مردم و محل مراجعه آنان بود. آنان برای حل مشکلات و مرافعات روزمره، عقد معاملات، تنظیم اسناد املاک و ازدواج و طلاق به وی مراجعه می‌کردند.
[۲] یادنامهوزندگی حاج شیخ حسین لنکرانی، علی ابوالحسنی (منذر)، ص۹.
شیخ علی، از یاران دیرین شهید شیخ فضل الله نوری بود.


آیة الله حاج شیخ حسین لنکرانی اول، جد آیة الله شیخ حسین لنکرانی نیز از مجتهدان سرشناس تهران شمرده می‌شد. او تحصیلات حوزوی را در نجف گذراند و از شاگردان و معاصران شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهر) بود. وی بعد از مهاجرت به تهران به فعالیت‌های علمی مشغول شد. او در تهران رابطه مستمر و صمیمی با آیة الله آقا سید محمدصادق طباطبایی داشت به طوری که پسر وی، سید محمد طباطبایی (از رهبران مشروطه) و سید جمال الدین اسدآبادی مدتی در تهران در درس وی شرکت می‌کردند و این دو از شاگردان شیخ حسین لنکرانی اول به حساب می‌آیند.
[۳] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص۱۲.



جد بزرگ آیة الله لنکرانی، عالم مجاهد، حاج میرزا احمد مجتهد نام داشت. او در منطقه شیروان زندگی می‌کرد و در میان مردم آن سامان از احترام و منزلت ویژه‌ای برخوردار بود. در جنگ نابرابر ایران و روس تزاری، این مجتهد فرزانه، به مبارزه بی امان برضد تجاوزات ارتش تزاری روسیه به پاخاست و این کار، منجر به خروج اجباری وی از شیروان شد. به دنبال آن، علما و مردم شیعه منطقه قفقاز ، از وی دعوت به عمل آوردند و او به این منطقه هجرت کرد و در شهر لنکران ساکن شدولی هرگز از مبارزه با شرک و کفر خسته نشد و همچنان به وظیفه اسلامی و انقلابی خود عمل کرد. وی شهر لنکران را پایگاه مذهبی و مبارزاتی خویش قرار داد و رهبری سیاسی و مذهبی مردم منطقه را بر دوش گرفت. درپی قراردادهای ننگین «گلستان و ترکمانچای » که منجر به جدایی نزدیک به بیست شهر کوچک و بزرگ از پیکره سرزمین ایران شد، مرحوم حاج میرزا احمد مجتهد با بسیج مردم منطقه به مبارزات مسلحانه بر ضد روس‌ها ادامه داد، به طوری که امپراتور روسیه احساس خطر کرد و چون به خاطر نفوذ و موقعیت عمیق مردمی نمی‌توانست با وی درگیر شود یا او را زندانی کند، طی نامه‌ای از فتحعلی شاه قاجار خواست که این عالم مبارز را وادار به سکوت کند و از جنگ مسلحانه باز دارد. فتحعلی شاه خطاب به حاج میرزا احمد نوشت: این جنگ و جهاد تو، اگرچه حکم اسلام است، ولی برای ما ایجاد محذور کرده و با صلحی که انجام گرفته، در تضاد می‌باشد و خلاف مصلحت است. وقتی نامه شاه به دست او رسید، غم و غصه سراپای و جودش را فرا گرفت و او را در آستانه مرگ قرار داد.

۳.۱ - عمل به وصیت میرزا احمد

او یازده فرزندش به ویژه حاج شیخ عبدالعزیز، حاج شیخ حسین و صدیق العلماء را به حضور فراخواند و وصیت کرد که پس از وی، به نوبت رهبری مذهبی و سیاسی مردم منطقه را برعهده گیرند. و پس از چند روز، درحال سجده نماز صبح، به سوی ابدیت شتافت. مردم قفقاز با تجلیل فراوان، پیکر او را تشییع کردند و به خاک سپردند. بر مرقدش، بقعه‌ای ساختند که تا به امروز محل زیارت و راز و نیاز مردم آن سامان می‌باشد. پس از وی، فرزند ارشدش، شیخ عبدالعزیز، رهبری مبارزه را ـ همانند پدر ـ برعهده گرفت اما چون فشار دولت تزاری عرصه را بر او تنگ کرد، ناچار به همراه برادران و نزدیکان، لنکران را به سوی ایران ترک کرد. او نخست به مشهد و بعد به شیراز رفت، و به همین سبب، اکنون از نسل وی در این دو شهر افرادی وجود دارند. سکونت او در شیراز ، مصادف با حکومت فرهاد میرزای قاجار بود و او به شدت شیفته مقام معنوی و علمی شیخ عبدالعزیز شده بود. از سوی دیگر، دو برادر دیگرش، شیخ حسین و صدیق العلماء باهم به شهر ارومیه هجرت کردند و بعد به تهران آمدند و برای همیشه در این شهر ماندگار شدند. از متن یکی از نامه‌های شیخ حسین لنکرانی استفاده می‌شود که خاندان لنکرانی نسل اندر نسل، حدود چهارصد سال (چهار قرن) رهبری دینی، مذهبی و سیاسی مردم را برعهده داشتند.
[۴] علماورژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش، ص۳۸۲.



آیة الله شیخ حسین لنکرانی، دوران کودکی را در چنین خاندان علمی، معنوی و جهادی، پشت سرگذاشت. وی خواندن و نوشتن و بخشی از مقدمات علوم اسلامی را نزد پدر و بخشی دیگر را در محضر استادان حوزه علمیه تهران فرا گرفت و بعد به نجف اشرف هجرت کرد. وی در نجف تحصیلات خود را تا نیل به رتبه اجتهاد ادامه داد و سرانجام به تهران بازگشت و به ترویج فرهنگ اهل بیت علیهم‌السّلام و نشر تفکر جهاد و مبارزه برضد استبداد داخلی و استعمار خارجی پرداخت و در این کار، لحظه‌ای درنگ روا نداشت و در تامین استقلال کشور ایران سهیم شد.
[۵] اختران فروزان ریوطهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.

آیة الله لنکرانی، علاوه بر علوم معمول حوزه، در سایر علوم نیز اطلاعات لازم و کافی داشت و با زبان‌های انگلیسی، روسی و عربی نیز آشنا بود.
[۶] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۰.
اگرچه تاکنون استادان سطح عالی و خارج او برای ما معلوم نیست، اما در مقام و منزلت این اندیشمند توانا، همین بس که در طول اقامت او در تهران و کرج ، چندین بار از سوی استادان و مراجع بزرگ در قم ، به این مرکز بزرگ علمی دعوت شد تا با تدریس و افاضه علمی، اخلاقی و سیاسی خود، مایه امیدواری، نشاط و تحرک در حوزه باشدولی او در هر مرحله، به خاطر موانعی نتوانست به این درخواست پاسخ مثبت دهد و حوزه علمیه قم و طلاب و فضلای آن از محضر علمی او محروم ماندند.
[۷] برخی از گزارشات واسناد ساواک.


۴.۱ - سخنان سید عزالدین حسینی زنجانی

آیة الله، سید عزالدین حسینی زنجانی ، یکی از فقهای بزرگ که در ماجرای قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش. به همراه شخصیت‌های بزرگی، مانند شهید مطهری ، محمدتقی فلسفی و... با آیة الله لنکرانی در زندان هم سلول بودند و در آن جا با وی بحث‌های علمی و فقهی داشتند، در بخشی از خاطرات خود پیرامون مقام علمی و فقهی وی می‌گوید: «احاطه آقای لنکرانی به مباحث فقهی که مطرح می‌شد، خیلی خوب بود... و اصلا آن جا همه با او به عنوان یک مرجع رفتار می‌کردند».
[۸] تاریخ معاصر ایران، ش۲۱و۲۲، ص۱۰۸.



پدر شیخ حسین، از یاران و همفکران آیة الله شهید شیخ فضل الله نوری به شمار می‌آمد، و شیخ حسین نیز از همان دوران نوجوانی با این مرد بزرگ آشنا شد و در یکی از این رفت و آمدها، قرآنی را از شیخ شهید هدیه گرفت و از آن پس، شیفته و شیدای شخصیت انقلابی او شد. این تاثیرپذیری عامل مهمی در تکوین شخصیت وی بود و او را به یک مبارز خستگی ناپذیر در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی مبدل ساخت.
بنابراین شیخ حسین لنکرانی را باید از شاگردان مکتب انقلابی و مبارزاتی فضل الله نوری به حساب آورد او در طول زندگی، علاوه بر این که خود به سیره عملی شیخ شهید عمل می‌نمود، یاد و نام و شیوه مبارزات این استاد جهاد و مبارزه را در محافل و مجالس عمومی و خصوصی زنده نگه می‌داشت و به دیگران هم توصیه می‌کرد.


در سال ۱۲۹۸ ش. قرارداد ننگینی بین ایران و انگلستان در حال وقوع بود و قرار بود که این قرارداد توسط حسن وثوق، ( وثوق الدوله ) نخست وزیر وقت امضا شود. به موجب این قرارداد، ایران تحت الحمایه دولت انگلیس قرار می‌گرفت و در واقع مستعمره این کشور می‌شد.
در این هنگام، شیخ حسین به عنوان یک روحانی جوان (بیست ساله) و مبارز در برابر این خیانت تاریخی ایستاد. او نخست جهت روشنگری اذهان مردم، شب نامه‌هایی را در سطح گسترده‌ای پخش می‌کرد و با تشکیل اجتماعات و سخنرانی به افشای این سند خفت بار می‌پرداخت و بعد با تاسیس کمیته‌ای تحت عنوان «کمیته ضد قرارداد» یا «کمیته مجازات» به مخالفت صریح و سازمان یافته با این قرارداد برخاست و به دست اندرکاران این قرارداد هشدار داد که در صورت امضا و اجرای آن، توسط اعضای این کمیته، به سزای اعمال ننگین خود خواهند رسید. او در یک اقدام دیگر، به سراغ آنهایی که در این ماجرا، از وثوق الدوله حمایت می‌کردند، رفت و با آنها به بحث و گفت گو نشست تا آنان را از این کار باز دارد و تا حدودی هم در این راه موفق شد.
[۹] تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۳-۱۴، ص۲۹۴ـ۲۹۶.


۶.۱ - سخنان احمد علی سپهر

در آن مقطع، اگرچه به پیشنهاد و حمایت لنکرانی، رهبری این مبارزه بردوش آیة الله شهید سید حسن مدرس قرار گرفت، اما در این میان، از مبارزات این روحانی جوان در کنار مدرس نیز نباید غافل شد. احمد علی سپهر ، معروف به «مورخ الدوله» که از نزدیک شاهد فعالیت‌های شیخ حسین لنکرانی بوده، در خاطرات خود چنین می‌نویسد: «روز شنبه، نهم اوت ۱۹۱۹ میلادی (۱۲۹۷ هجری شمسی) قراردادی
[۱۰] خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۴.
بین ایران و انگلستان به امضا رسید. انتشار متن قرارداد، در تهران موجی از احساسات خشم آلود ملی را برانگیخت و به تدریج چنان درجه نفرت عامه بالا گرفت که سرانجام تمام طبقات را فراگرفت. امضا کنندگان آن سند نامیمون، نفرین ابدی و ناسزای زمانه هموطنان را برای خود خریدند که گفته‌اند: چه با فرخنده کشوری بنده شود و پاینده ملتی پراکنده شود. نخستین کسی که لوای مبارزه برافراشت، آقا شیخ حسین لنکرانی بود که از عنفوان جوانی به خدمت روحانیت و سیاست کمر بسته بود و از هیچ فرصتی در این راه غفلت نمی‌ورزید. او عده‌ای از دوستان را به منزل خویش دعوت کرد و قیام عمومی را طرح ریزی کرد. نگارنده در آغاز سخنرانی وی وارد شده، شنیدم که می‌گفت: من نمانم تا لفظ تحت الحمایه بر زبان رانم.
بیان ناطق چنان هیجان عمیقی تولید کرد که محصلی از میان مدعوین به پا خاست با آهنگ رسا و گیرا، ابیات احساسی از ادیب الممالک فراهانی خواند و شور و حرارت را به حدی رساند که اینک پس از گذشت قریب نیم قرن تو گویی در گوشم برآوای اوست..
[۱۱] خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۲.
جلسات در منزل آقا شیخ حسین لنکرانی متناوبا تشکیل می‌شد. . میزبان محترم اظهار داشت. من مصمم هستم امشب با دو مجتهد بزرگ ملاقات کنم. از حاج امام جمعه خوئی استدعا کنم دستور دهند مسجد ترکها، برای ایراد وعظ و خطابه، در اختیار آزادیخواهان قرار گیرد و از آقا سید حسن مدرس تمنا کنم رابطه شخصی خود را هم با وثوق الدوله قطع کنند و پیشوایی نهضت مخالفان قرارداد را بپذیرند..
[۱۲] خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳.
».

۶.۲ - شیخ حسین لنکرانی و ملک الشعرای بهار

پس از گذشت بیش از سی سال از این ماجرا هنگامی که در جریان نهضت ملی نفت شیخ حسین لنکرانی در باغ ناظم تهران با ملک الشعرای بهار (یکی از موافقان و حامیان قرارداد وثوق الدوله) در مجلسی دیدار کرد، شیخ از او خواست تا چند بیت از شعرهایش را بخواند و او خواندبعد شیخ گفت: اگر آن قرارداد لعنتی تصویب و اجرا می‌شد، الان معلوم نبود من و تو در کجا بودیم! الحمدلله این گونه نشد و ما همدیگر را دوباره زیارت کردیم.
[۱۳] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۹۸.



در دوران کودتای رضاخان، نهضت‌ها و قیام‌های میرزا کوچک خان جنگلی، کلنل محمدتقی خان پسیان و شیخ محمد خیابانی در شمال، خراسان و تبریز کاملا سرکوب گردید، روزنامه‌ها تعطیل و سایر آزادی خواهان دستگیر و زندانی شده بودند و بیش از یک سال بود که اختناق و خفقان فضای کشور را فرا گرفته بود. در چنین مقطعی، شیخ حسین لنکرانی در روز ۲۳/ ۱/ ۱۳۰۱ برابر نیمه شعبان ۱۳۴۰ با الهام از شعر فی الجبن عارو فی الاقبال مکرمه• • • والمرء بالجبن لاینجو من القدر
که بر شمشیر پیامبر صلی‌ الله‌ علیه‌ و ‌آله‌ و سلم نقش داشت، طی یک سخنرانی حماسی، به افشای قلدری‌های رضا خان پرداخت و جنایت‌های مخبرالسلطنه هدایت در تبریز و احمد قوام السلطنه در خراسان، در به شهادت رساندن خیابانی و پسیان را مورد اعتراض و انتقاد شدید قرار داد. لنکرانی در ردیف شخصیت‌هایی بود که در برابر جمهوری خواهی دروغین رضاخان ایستادند
[۱۴] تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۲، ص۴۸۴.
و آن را ترفند و دسیسه عوام فریبانه از سوی استعمار پیر انگلیس دانستند. وی پس از شکست این جمهوری استعماری و ساختگی، برای افشای ماهیت آن، اقدام به انتشار اعلامیه‌ای کرد.

۷.۱ - مطالب اعلامیه

عنوان این اعلامیه «برای قضاوت تاریخ انگلیس و ایران، لندن و تهران» بود. او در این بیانیه تاریخی، ضمن انتقاد شدید از سیاست‌های مداخله جویانه و استعماری انگلیس و عاملش رضاخان، برضد اسلام و ایران، از قانون اساسی به عنوان تنها حافظ استقلال و آزادی و مانع نفوذ ایادی بیگانه در کشور نام برد و درعین حال، ضعف‌ها و کمبودهای آن و عملکرد نادرست سلاطین قاجار را هم گوشزد نمود.
[۱۵] انقلاب اسلامی ودیدگاهها، ناصر باقری بیدهندی.



آیة الله لنکرانی در یک جبهه با استبداد و استعمار خارجی و داخلی در ایران مبارزه بی امان داشت و در جبهه دیگر، با مجاهدان انقلاب سال ۱۹۲۰م. عراق به رهبری آیة الله محمدمهدی خالصی و میرزا محمدتقی شیرازی بر ضد انگلیس همراه و همنوا بود. او در تاریخ ۱۰/ ۱۲/ ۱۳۰۱ ش. برابر با سیزدهم رجب ۱۳۴۱ ق. در روز ولایت امام علی علیه ‌السلام با صدور بیانیه کوبنده‌ای برضد نقشه‌های شوم دولت انگلیس در منطقه، به افشاگری و روشنگری پرداخت و دولت انگلستان را دشمن بشریت خواند که این اقدام انقلابی، سبب فحاشی روزنامه‌های وابسته به دولت نسبت به وی شد.

۸.۱ - روزنامه لوای بین النهرین

این عالم مجاهد، یکی از اعضای فعال جمعیتی بود که به خاطر حمایت از انقلاب عراق و آزادی حرمین شریفین و بین النهرین از دست بیگانگان تشکیل شد که مرکز آن هم مسجد شاه (امام خمینی فعلی) تهران بود. روزنامه «لوای بین النهرین»، ارگان این جمعیت به شمار می‌آمد که آیة الله لنکرانی در انتشار آن سهم بسزایی داشت اما چندی بعد به خاطر نواقصی که در آن پدید آمد، نتوانست شیخ را راضی کند و به تعطیلی گرایید.

۸.۲ - علت انتشار روزنامه

در این هنگام، شیخ در ادامه فعالیت‌های مطبوعاتی و به خاطر انجام وظیفه تاریخی و دینی خود، اقدام به راه اندازی روزنامه‌ای تحت عنوان « اتحاد اسلام » کرد. اولین شماره این روزنامه، در روز شنبه ۱۱/ ۲/ ۱۳۰۳ ش. برابر ۲۶ شوال ۱۳۴۲ ق. انتشار یافت. آیة الله لنکرانی در سرمقاله این شماره با عنوان «با این که مایل نبودم، چرا حاضر شدم» در علت انتشار آن چنین می‌نویسد:
«مجتمعین مسجد سلطانی (مسجدشاه) که در سال ۱۳۰۳
[۱۶] تاریخ جرایدومجلات ایران، محمدصدر هاشمی، ج۲، ص۴۶.
جمعی به عنوان نجات بین النهرین از مظالم انگلیسی‌ها در این جا مجتمع شده و از دولت جدا تقاضای کمک و همراهی می‌نمودند که برای استخلاص حرمین و بین النهرین جمع شده بودند، روزنامه لوای بین النهرین را تا شش شماره منتشر نموده، ولی چون روزنامه مذکور نتوانست از همه جهت مظهر افکار جمعیت باشد، لذا از طرف جمعیت تعطیل و چون نامه‌هایی دائر به انتشار روزنامه رسید که باید حتما روزنامه منتشر شود، من برخلاف نظر سابق خود حاضر شدم که جریده اتحاد اسلام را طبع و نشر نمایم... با این که میل نداشتم روزنامه نویس معرفی شوم ولی فعلا حاضر شده و چون سابقا یک ورقه به عنوان شماره اول جریده اتحاد اسلام منتشر شده و این شماره به منزله شماره دوم است مع ذلک در معنا این شماره اول اتحاد اسلام و شماره هفت لوای بین النهرین است».
[۱۷] تاریخ جراید ومجلات ایران، محمدصدر هاشمی، ج۱، ص۴۸.



آیة الله لنکرانی درپی فعالیت‌های ضد استعماری و انقلابی، از سوی رضاخان میرپنج چند بار تبعید شد. مرحله اول، در زمان رئیس الوزرایی رضاخان بود و او هنوز به سلطنت دست نیافته بود. در این زمان، وی به جرم مخالفت با جمهوری خواهی وی و برگزاری تظاهرات به حمایت از آیة الله سید حسن مدرس و شیخ محمد خالصی زاده و نیز انتشار مقالات تند در روزنامه اتحاد اسلام و تحریک مردم به قتل ماژور ایمبری، کنسول امریکا، در اواخر تیرماه ۱۳۰۳ ش. به همراه آیة الله سید رضا فیروزآبادی و سید محمدتقی هراتی به مدت هفت ماه به منطقه کلات نادری مشهد تبعید شد. در میان راه، حکم اعدام آیة الله لنکرانی از سوی رضاخان به اطلاع او می‌رسد و او با ارسال تلگرامی آتشین به رضاخان، وی را از عواقب شوم این کار برحذر می‌دارد و به دنبال آن، این حکم پس از چند روز لغو گردید.
[۱۸] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۳۱۰.
[۱۹] علماورژیم رضاشاه، ص۳۵۲.


۹.۱ - مرحله دوم تبعید

مرحله دوم تبعید وی در سال ۱۳۰۵ ش. رخ داد و این زمانی بود که شیخ، اسناد دولتی و محرمانه مربوط به آیة الله شیخ مهدی خالصی و شیخ محمد خالصی زاده را در روزنامه اتحاد اسلام افشا نمود و این موضوع، سبب درگیری او با رئیس کل نظمیه شد. رئیس نظمیه در تاریخ ۲۵/ ۲/ ۱۳۰۵ ش. طی گزارشی به محمدعلی فروغی ، رئیس الوزراء وقت، از او خواست که چون شیخ لنکرانی در تهران منشا اختلال در اذهان و امنیت عمومی می‌باشد، موارد فوق را با رضاشاه در میان گذارد تا در صورت موافقت وی، شیخ به خارج از کشور تبعید شود که در این مرحله آیة الله لنکرانی مدتی به منطقه ساوجبلاغ تبعید گردید.
[۲۰] علماورژیم رضاشاه، ص۳۸۰.


۹.۲ - مرحله سوم تبعید

مرحله سوم تبعید این عالم سلحشور، در پنج سال آخر سلطنت رضاخان انجام پذیرفت. شیخ حسین لنکرانی که برخوردهای ناجوانمردانه رضاخان را نسبت به آیة الله سید حسن مدرس مشاهده کرد، دیگر نتوانست در مقابل این همه ظلم و ستم، سکوت کند. از این رو، به عمق و گستره مبارزات خود برضد رضا خان افزود که منجر به تبعید چند ساله او به شهریار و زرند کرمان شد. آیة الله لنکرانی به ناچار در آن جا ملک حاج امین الضرب را اجاره کرد و به کار کشاورزی و زراعت مشغول شد. در این مدت، نامه‌هایی بین او و سید حسن مدرس که در خواف و کاشمر تبعید بود رد و بدل، می‌شد.

۹.۳ - شهادت آیة الله مدرس

ارتباط مکاتبه‌ای میان این دو شیر خروشان و اسیر در غل و زنجیر ادامه داشت تا این که آیة الله مدرس در سال دهم آذر ماه ۱۳۱۶ توسط ماموران رضاخان به شهادت رسید. یکی از یاران و همرزمان آیة الله لنکرانی می‌گوید: هر وقت به دیدارش در تبعید می‌رفتم، او این یک بیت شعر را می‌خواند و می‌گفت: این شعر حکایت زندگی من است:
یا برو با یزید بیعت کن• • • یا برو کنگور زراعت کن
[۲۱] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۳۱۱.


۹.۴ - اتمام تبعید و بازگشت به تهران

در شهریور ۱۳۲۰ ش. که دیگر تاریخ مصرف رضاخان میرپنج به پایان رسید، انگلیسی‌ها او را به طرز خفت باری از سلطنت کنار زدند و به جزیره موریس در آفریقا تبعید کردند. در این ایام، آیة الله لنکرانی هم از تبعید آزاد شد و به تهران بازگشت. رضاخان از اصالت خانوادگی و شخصیت علمی و سیاسی او به خوبی آگاه بود و با همه دشمنی‌ها و زندان و تبعیدها، به چشم احترام و عظمت به وی نگاه می‌کرد و در برابرش حقیر و خاضع بود. در جزیره موریس، وقتی فرزندانش (به غیر از محمدرضا) به دیدنش می‌رفتند، او سراغ آیة الله لنکرانی را گرفته و گفته بود: «آن دشمن باشرف من چه می‌کند».
[۲۲] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳-۱۴، ص۳۱۷.
در یک مقطع زمانی، آیة الله لنکرانی نقشه به هلاکت رسانیدن رضاخان را در نظر داشت که شهید مدرس از آن مانع شده بود.
[۲۳] علماورژیم رضاشاه، ص۳۷۹.



پس از فرار رضا خان که انگلیسی‌ها محمدرضا را بر سرکار گذاشتند، سعی می‌کردند جهت تسلط بیشتر بر اوضاع، مهره‌های وابسته به خود را بیشتر وارد میدان کنند و آنها را در جاهای کلیدی کشور جای دهند. از این رو، در آستانه انتخابات دوره چهاردهم مجلس، عامل کهنه کار خود، سید ضیاالدین طباطبایی را که در فلسطین اشغالی زیر نظر مستقیم آنها پرورش یافته بود، به ایران آوردند.
آیة الله لنکرانی که کاملا حاضر و ناظر اوضاع و شرایط ایران بود، اولین فردی شد که از این ترفند شیطانی پرده برداشت و چهره خیانت پیشه او را برای مردم افشا نمود. وی بعد از ظهر روز عید سعید فطر (۸/ ۷/ ۱۳۲۲ ش) مصادف با ورود سیدضیاالدین طباطبایی به ایران، میتینگ باشکوهی را در محله سنگلج تهران برگزار کرد. محل سخنرانی وی پشت بام منزل خودش بود. بعد از ماجرای شهریور ۱۳۲۰ ش. او تنها رجل سیاسی کشور بود که مبارزات خیابانی را برضد ایادی انگلستان در پایتخت به راه انداخت او در محله سنگلج، میدان بهارستان و خیابان‌های اطراف روی چهارپایه و یا در هر جای دیگر که مناسب می‌دید و فرصت می‌یافت، صحبت می‌کرد و به وظیفه دینی، اجتماعی و تاریخی خود به بهترین شکل عمل می‌نمود.
[۲۴] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳-۱۴، ص۳۲۲.


۱۰.۱ - سوغات فلسطین اشغالی

سید ضیاء شدیدا وابسته به دولت انگلستان بود و اعتقاد داشت که دولت انگلیس، بزرگترین قدرت دنیاست و ما اگر بخواهیم پیشرفت داشته باشیم، باید در کنار این دولت قرار بگیریم وابستگان به انگلیس او را از شهر یزد داوطلب نمایندگی کردند و به مجلس آوردند. این فرد چون در انتخابات یزد در مقابل داوطلبان حزب توده قرار داشت و رقیب آنها به شمار می‌رفت، کسی جرات مخالفت با او را به خود نمی‌دادزیرا متهم به طرفداری از توده ای‌ها می‌شد. آیة الله لنکرانی همه این اتهامات را به جان و دل خرید و با تلاش‌های پیگیر توانست نقشه‌های استعماری و ضد ایرانی سید ضیا را در مجلس مهار کند و با نطق‌های آتشین خود او را به انزوا و انعطاف وا دارد. وی می‌گفت: آن سیدی که سوغات فلسطین اشغالی است، ما به آن جا برش می‌گردانیم. آن سید فلسطینی که اکنون به نام نماینده به مجلس ایران آمده، ما او را برمی گردانیم.
[۲۵] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۳.
[۲۶] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۹.

افشاگری‌های مستدل و مستمر این روحانی مبارز، پیرامون نقش سیدضیاء در کودتای رضاخانی و زمینه سازی او در شکل گیری سلطنت خاندان پهلوی، تاثیر خوبی در جهت هدایت و روشنگری نسل جوان و تحصیل کرده آن روز بر جای گذاشت و مانع از دست یابی انگلیسی‌ها به مقاصد شوم خویش به دست سیدضیا شد. در آن ایام، روزنامه‌هایی مانند «قیام ایران»، «ستاره»، «نوبهار» و... ، با چاپ عکس از مجالس و سخنرانی‌های لنکرانی و انتشار اخبار آن در میان مردم، تاکید کردند که این اولین بار است که ما شاهد مبارزه یک روحانی بر بالای چهارپایه، برضد ایادی انگلستان هستیم و در ربع قرن اخیر، اجتماعاتی به بزرگی و باشکوهی آن انجام نگرفته است.
[۲۷] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۲.
[۲۸] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۹.



آیة الله لنکرانی در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی در تهران و اردبیل داوطلب شد. از حوزه انتخابیه تهران، نفر بیست و پنجم یا بیست و ششم شد و نتوانست به مجلس راه یابدزیرا تهران تنها ۱۲ نماینده نیاز داشت و در عین حال، از سلیمان میرزا، ملک الشعرای بهار و حسن تقی زاده بیشتر رای آورد.
[۲۹] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۲۷۵.
اما از حوزه انتخابیه اردبیل، آستارا، نمین و اجارود، آرای لازم را کسب کرد و به مجلس آمد. در این دوره، اغلب روحانیون و مذهبی‌های این مناطق، مانند مرجع تقلید وقت، آیة الله سید یونس اردبیلی ، با صدور بیانیه‌ای از وی حمایت کردند.
[۳۰] روزنامه «جودت»، دوشنبه ۱/ ۳/ ۱۳۲۳.
متن بیانیه آیة الله اردبیلی به شرح زیر است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، به عموم اهالی محترم اردبیل و توابع دامت توفیقاتهم معلوم است که اینجانب در تعیین شخصی، راجع به انتخابات بی طرف بوده، ولی این تلگرافات و مکاتب که از طرف آقایان محترم آن سامان راجع به تمایل به انتخاب جناب مستطاب، ثقة الاسلام آقای شیخ حسین لنکرانی دامت تاییداته، به وکالت ایشان از اردبیل و توابع رسیده، انشاء الله موجب نتایج حسنه خواهد بود. امید است آقای مشارالیه مؤید به تاییدات حق و قادر متعال بوده باشند. ۲۴ جمادی الاولی ۱۳۶۳ الاحقر یونس الموسوی.
[۳۱] تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۳-۱۴، ص۳۳۵.
[۳۲] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۰.
[۳۳] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ضمائم.


۱۱.۱ - حمایت حزب توده به خاطر منافع

فضای تبلیغاتی در اردبیل و حومه طوری شد که سردمداران حزب توده، منافع حزبی و گروهی خود را در این دیدند که از داوطلبی آیة الله لنکرانی حمایت نمایند و به این تصمیم نیز عمل کردندولی هرگز نتوانستند در برابر این اقدام، کوچکترین امتیازی از این روحانی هوشیار بستانندچنان که یکی از دست اندرکاران مرکزی این حزب، در خاطرات خود چنین می‌نویسد: «در اردبیل ما عاقلانه تر عمل کردیم. کاندیدای ما یکی از ملیون، یعنی شیخ حسین لنکرانی بود. این که یک ملی را کاندیدا کردیم، خوب بود ولی باز عیب کار در آنجا بود که ما با این ملی، هیچ گونه قرار و مدار سیاسی نداشتیم
[۳۴] خاطرات اردشیر آوانسیان، ص۳۲۰.
».

۱۱.۲ - سوگند نمایندگی

آیة الله لنکرانی هنگام ادای سوگند نمایندگی، دفاع از قانون اساسی و رژیم مشروطه و حکومت را معلق به رعایت همه این موارد از سوی شخص شاه و تمام مجریان و دست اندرکاران کشوری و لشکری کرد و بدین وسیله، بر وجود لایه‌ها و ریشه‌های استبداد داخلی در کشور تاکید کرد.

۱۱.۳ - نقش تاریخی و ماندگار

او در طول دو سال نمایندگی خود، نقش تاریخی و ماندگاری از خود بر جای گذاشت نقشی که تحسین نسل‌های بعد را درپی خواهد داشت و در این بخش، به چند نمونه مهم آن بسنده می‌شود:
الف) تنها چند هفته از تصویب اعتبارنامه اش در مجلس گذشته بود، او طی نطقی افشاگرانه و حماسی، کارهای خلاف مصالح ملی و میهنی دکتر میلیسپو، مستشار آمریکایی و رئیس کل دارایی وقت را برملا ساخت و خواستار سلب اختیارات مالی و اعتباری وی شد. آیة الله لنکرانی به نطق در مجلس بسنده نکرد، بلکه در محافل و مجالس عمومی و خصوصی دیگر نیز این موضوع را پیگیری کرد تا این که مجلس، در روز ۱۸/ ۱۰/ ۱۳۲۳ ش. به سلب اختیارات این عنصر بیگانه رای مثبت داد.
ب) تلاش و اعتراض در رد پیشنهاد کمیسیون سه جانبه دولت‌های اشغالگر روس، انگلیس و آمریکا، مبنی بر به تعویق افتادن انتخابات دوره پانزدهم مجلس تا تخلیه نیروهای خارجی از کشور.
ج) جلوگیری از تجزیه ایران به مناطق سه گانه و نفوذی دولت‌های اشغالگر سه گانه و ارائه طرح و برنامه دقیق، جهت پایان یافتن غائله آذربایجان .
[۳۵] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص۲۰-۲۳.


۱۱.۴ - ترفند قوام السلطنه

او در ادامه این فعالیت‌ها، چندین بار مورد بی مهری ایادی حکومت و در راس آن، قوام السلطنه (رئیس الوزرای وقت) واقع شد و سرانجام روز ۲۷/ ۵/ ۱۳۲۵ ش. برابر ماده پنج حکومت نظامی، به دستور وی و به همراه چند نفر دیگر از جمله برادرانش بازداشت، زندانی و تبعید گردید.
[۳۶] روزشمار تاریخ ایران، مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، ج۱، ص۳۹۵.
[۳۷] غائله آذربایجان، خان بابا بیائی، ص۵۷۰.

قوام السلطنه در سطح گسترده و با اتهامات واهی آیة الله لنکرانی را عامل حزب توده معرفی کرد. این ترفند، چون خیلی ماهرانه به کار رفت، بسیار مؤثر واقع شد و به موقعیت اجتماعی این فقیه مبارز ضربه زد به طوری که وقتی او از تبعید بازگشت و در انتخابات دوره شانزدهم شرکت نمود، دیگر نتوانست رای لازم را کسب کند از این رو، به شدت عرصه بر وی تنگ شد و سرانجام از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی کنار زده شد.


آیة الله لنکرانی در نهضت ملی شدن نفت، اگرچه به خاطر محذوراتی، مانند انتساب به حزب توده، نتوانست به طور آشکار وارد میدان مبارزه شود، اما وی هرگز در این نهضت، بی تفاوت نماند و در پشت صحنه به صورت مستمر و فعال به نفع این نهضت تلاش کرد. افراد مؤثر و شاخص در این ماجرا، مانند دکتر حسین مکی و ابوالحسن حائری زاده را به حضور می‌طلبید و یا خودش به سراغشان می‌رفت و به آنها رهنمود می‌داد. در این نهضت، ایادی حزب توده معتقد بودند و اصرار می‌کردند که فقط نفت جنوب ملی شود و نفت شمال همچنان به وضع سابق باشدولی لنکرانی با همه اینها به بحث نشست و ستیز آغازید. همچنین با مخالفین دیگر این نهضت، مانند قائم مقام الملک نیز غفلت نکرد و به منزلش رفت و با او صحبت کرد تا وی و همفکرانش را از مخالفت با این نهضت ملی باز دارد.
[۳۸] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۶۰-۲۶۴.


۱۲.۱ - ارتباطی صمیمی با آیة الله کاشانی

آیة الله لنکرانی با آیة الله سید ابوالقاسم کاشانی ارتباطی صمیمی داشت و تلاش‌های ضد استعماری و ضد استبدادی او را چه در دوره‌های چهاردهم و پانزدهم و چه در دوره‌های شانزدهم و هفدهم مجلس شورای ملی، کاملا تایید می‌کرد. او اعتقاد داشت که آیة الله کاشانی مردی شجاع و مبارزی سیاسی ـ مذهبی است.
[۳۹] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۵۰.
در مراسم استقبال و بازگشت آیة الله کاشانی از تبعید، اغلب شعارهای آن روز، شعار «خدا، شاه و میهن» بود و اصلا کسی جرات نمی‌کرد به غیر این شعاری بدهدولی آیة الله لنکرانی و همراهان، با شعار «خدا، استقلال و آزادی»، در این مراسم پرشکوه حضور یافتند که این موضوع در آن مقطع، جرات و جسارت زیادی می‌طلبید.
[۴۰] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۰۹.
[۴۱] تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۱.



آیة الله لنکرانی با شهید نواب صفوی ، بنیانگذار فدائیان اسلام ارتباط داشت و شهید نواب هم احترام ویژه‌ای برای او قائل بود. در ایام نخست وزیری دکتر مصدق و به زندان افتادن نواب در سال ۱۳۳۰ش. آیة الله لنکرانی برای آزادی او خیلی تلاش کرد و سرانجام به توصیه شیخ و سایر بزرگان، مصدق، شهید نواب را پس از ۳ ماه حبس از زندان آزاد کرد. این عالم مبارز، بعضی مواقع، رهنمودهایی را به فدائیان اسلام ارائه می‌کرد و آنها نیز استقبال می‌کردند.

۱۳.۱ - حمله به حسین علاء

در جریان پیمان سنتو در بغداد پاییز ۱۳۳۴ ش. که حسین علاء ، نخست وزیر وقت، می‌خواست برای امضای این پیمان ننگین به بغداد برود، یکی از اعضای فداییان اسلام به نام مظفر علی ذوالقدر ، در مسجد شاه (امام خمینی) او را مورد حمله قرارداداین عمل، درپی رهنمودهای شیخ حسین لنکرانی بود. او بارها به فداییان اسلام گفته بود: «آقا یک کسی بروددست اینها را قطع بکندچرا قطعش نمی‌کنند؟ نگذارند این آقا (نخست وزیر) بلند شود برود بغدادپیمان بغداد دیگر چی هست»؟
[۴۲] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۸۳-۲۸۴.


۱۳.۲ - ترور رزم آرا

او بر طبق اعتقادات خود فتوا می‌داد و به شخص شهید نواب صفوی اعتقاد داشت و معتقد بود هر زمانی که حرکت ملت به بن بست رسید و رفع موانع رشد و شکوفایی جامعه از هیچ راه مسالمت آمیزی ساخته نبود و یا افراد به هیچ نصیحت، اخطار، هشدار و اتمام حجتی پایبند نبودند، در این هنگام، می‌توان مانع را به طور قهرآمیز از سر راه برداشت چنانکه پس از ترور رزم آرا در زمان نخست وزیری حسین علاء آقای لنکرانی طی مصاحبه‌ای از این اقدام فداییان حمایت کرد و گفت: اسلام ترور را تجویز نمی‌کند «الاسلام قید الفتک» (اسلام مانع ترور است این جمله معروف مسلم بن عقیل است به کسانی که از وی خواسته بودند ابن زیاد حاکم کوفه را در منزل هانی بن عروة به طور غافلگیرانه به قتل برساند.) ولی نتیجه این عمل، به سود ملت بوده است.
[۴۳] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۹۱.


۱۳.۳ - حمله به احمد کسروی

در دوره نمایندگی مجلس، وقتی عده‌ای از بازاریان تهران از احمد کسروی به وی شکایت کردند، وی گفت: آقایان! فکرش را نکنیدما ترتیبش را می‌دهیم و ان شاءالله مسئله حل می‌شود. آیة الله لنکرانی پیش از همه، خود با کسروی وارد بحث و گفت گو شدولی انحراف وی به گونه‌ای بود که نصیحت و بحث، بی فایده بود. او می‌گفت: یک روز از صبح تا غروب در منزلم با کسروی بحث و گفت گو کردم و راه را از همه طرف بر او بستم به گونه‌ای که خود بارها اعتراف به اشتباه کردآنگاه از او خواستم برگردد و برای نجات کسانی که به وسیله القائات او گمراه شده بودند، صریحا به خطای خود اعتراف کندولی او به زبان ترکی گفت: دیگر از من گذشته است.
از این جهت من هم تصمیم آخر را درباره او گرفتم.
[۴۴] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۹۰.
وقتی در مرحله اول، برادران امامی ـ سید حسن و سید علی ـ و جواد ساعت ساز، به کسروی حمله کردند و مشکلاتی برای آنها به وجود آمد، آیة الله لنکرانی خیلی تلاش کرد و سرانجام موجب آزادی آنها شد.
[۴۵] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۸۴-۲۹۱.
[۴۶] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۲.



آشنایی آیة الله لنکرانی با امام خمینی ، از سال‌های ۱۳۲۳ ش. و در هنگام تالیف کتاب « کشف اسرار » آغاز شده بود. شیخ مجاهد، چون این کتاب را مطالعه کرد، به عمق تعصب دینی، شجاعت، شهامت، دقت نظر و سایر ویژگی‌ها و جامعیت مؤلف آن پی برد و برای دیدار با وی تلاش کرد تا این که معلوم شد که این سید، داماد دوست دیرینه‌اش، آیة الله حاج میرزا محمد ثقفی ، یکی از علمای سرشناس تهران است. شیخ که ارتباط صمیمی با آقای ثقفی داشت، یک روز در حضور وی، تمایل خود را برای دیدار با امام مطرح کرد. روزی آقای ثقفی به شیخ خبر داد که مؤلف کتاب ـ کشف اسرار ـ به تهران آمده در منزلش می‌باشد. شیخ مجاهد شتابان خود را به آن جا رساند و پس از ورود به اطاق، می‌بیند که یک سید روحانی و باوقار، تنها نشسته است از وی سراغ حاج آقا روح الله را می‌گیرد و او جواب می‌دهد که خودم هستم. و از این زمان، ارتباط او با امام آغاز و هر روز بیش از روز دیگر، عمیق تر و صمیمی تر شد. این ارتباط در مدت کوتاهی، به رفت و آمد خانوادگی منتهی گردید.
آیة الله لنکرانی با این که از نظر سنی حدود دوازده سال از امام بزرگتر بود و چندین سال سابقه مبارزاتی داشت، ولی به شدت تحت تاثیر شخصیت علمی، اخلاقی و انقلابی امام قرار داشت و شیفته او بود. در طول دوران ستمشاهی و همچنین پس از پیروزی انقلاب ، خیلی‌ها تلاش کردند تا از عشق و علاقه او نسبت به حضرت امام بکاهنداما وی تنها با این جمله کوتاه که «اگر آسمان هم زمین بیاید، من به ایمان این سید بزرگ ایمان دارم»
[۴۷] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۷۱.
آنها را به جای خود می‌نشاند.

۱۴.۱ - پیغامی برای امام خمینی

حضرت امام نیز نسبت به وی به دیده احترام و عظمت می‌نگریست و از افکار و اندیشه‌های سیاسی او بهره می‌برد. پس از تبعید امام به ترکیه و نجف نیز این ارتباط همچنان استمرار پیدا کرد. در یکی از گزارش‌های ساواک چنین آمده است: «شیخ حسین لنکرانی در یک مذاکره خصوصی به شیخ حسین (راستی) کاشانی اظهار نموده است: هر موقع به مکه مسافرت نمودی ] و به نجف رفتی [، از طرف من این شعر را برای (امام)خمینی بخوانید:
من‌ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم• • • تو می‌روی به سلامت، سلام ما برسانش
و اضافه نمود: «به آقای خمینی بگویید با اوضاع و احوال فعلی به ایران نیاید و اصرار نمود جمله را تفسیر نکنید و عین عبارت را بگویید. نظریه منبع: ... امکان دارد رمزی در بین باشد».
[۴۸] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۱۲۴.


۱۴.۲ - حریق مسجدالاقصی

در سال ۱۳۴۸ ش. که رژیم غاصب اسرائیل مسجدالاقصی را به آتش کشید، حضرت امام طی بیانیه‌ای این جنایت را محکوم کرد و اعلام کرد مادامی که این رژیم بر سرکار است، نباید مسجدالاقصی تعمیر شود و محل حریق به عنوان سند جنایت اسرائیل به همان صورت باید باقی باشد.
[۴۹] صحیفه امام، ج۲، ص۲۵۱.
متاسفانه از سوی دیگر، برخی افراد در حوزه ـ که وابسته به دارالتبلیغ اسلامی بودند ـ در مقابل این تفکر قرار گرفته، برای بازسازی این مسجد، اقدام به جمع آوری کمک مالی از مردم کردند و رژیم شاه نیز از این اقدام حمایت کرد. در این میان، آیة الله لنکرانی از تفکر حضرت امام حمایت کرد. در گزارش ساواک در این باره آمده است: «... شیخ حسین لنکرانی ادامه داد: من (امام)خمینی را بالاتر از مرجع می‌دانم. او ولی امر است بعد راجع به مسجد الاقصی صحبت شدلنکرانی اظهار داشت: به نظر من در موقعیت فعلی نباید این مسجد تعمیر شود. این کار، خیانت به (امام) خمینی است. باید پس از پس گرفتن اورشلیم از یهود، با بهترین وضعی تعمیر شود..
[۵۰] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۱۹۷.
».
گزارش دیگری آمده است: «... لنکرانی همچنین اظهار نمود که علماء و مردم را پیش من بفرست تا به آنها ثابت کنم که باید (امام) خمینی مرجع تقلید باشد
[۵۱] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۵۹.
».

۱۴.۳ - خاطرات محتشمی پور

آقای سید علی اکبر محتشمی پور در خاطرات خود می‌نویسد: «در سال ۱۳۴۸ چون عازم نجف بودم به همراه آقا عزیزالله ریخته گر، به منزل آقای لنکرانی رفتیم او یکی از علمای سیاستمدار و به اصطلاح بعضی پیر سیاست بود و در آن وقت شاید بیش از هفتاد سال سن داشت. او در یک اتاق کوچک روی تخت بستری بود. این اولین باری بود که من ایشان را از نزدیک می‌دیدم. راجع به خصوصیات او زیاد شنیده بودم ولی تا آن شب گفتگو و ملاقاتی با ایشان نداشتم. شیخ شروع به سخن کرد. ابتدا مدتی در اوصاف و کمالات و شخصیت حضرت امام گفت و از معظم له بسیار تعریف و تمجید نمود و اظهار کرد: آقای خمینی مقامش بعد از ائمه معصومین علیهم‌السّلام قرار دارد و تالی تلو معصوم است. سپس اضافه کرد: جمله «السلام علیک یا بن رسول الله» را فقط به ائمه معصومین می‌گویند ولی وقتی به نجف رسیدی و با ایشان ملاقات کردی در ابتدای ورود بگو: السلام علیک یابن رسول الله و بعد از آن سلام مرا خدمت ایشان ابلاغ کن و پیام مرا به عرض ایشان برسان.
[۵۲] خاطرات حجةالاسلام والمسلمین محتشمی، ص۱۱۰.



از مجموع اسناد و گزارش‌های ساواک به وضوح پیداست که به خاطر مبارزات بی امان آیة الله لنکرانی با رژیم ستمشاهی، از همان سال‌های آغازین سلطنت محمدرضا شاه ، رفت و آمد و فعالیت‌های وی به وسیله ماموران امنیتی ساواک، همواره زیر ذره بین مراقبت قرار داشته، اغلب مذاکرات و اظهارات وی در منزل و جاهای دیگر ضبط و گزارش شده است. او از همان روزهای نخستین انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، در همه عرصه‌ها مانند ماجرای انجمن‌های ایالتی و ولایتی، رفراندوم و انقلاب سفید شاه و... ـ حضوری حماسی و مستمر پیدا کرد. وی در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ ش. به اتهام تحریک مردم، دستگیر و روانه زندان شد. آیة الله لنکرانی در این مرحله، مدتی با اندیشمندانی مانند شهید آیة الله مطهری هم سلول بود و این متفکر توانا را به شدت تحت تاثیر شخصیت اخلاقی، عرفانی و انقلابی خود قرار داد.
[۵۳] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۹۰و۱۰۹.


۱۵.۱ - ارتباط با روحانیون انقلابی

او با روحانیون انقلابی، مانند آیة الله شهید سعیدی، ارتباط مستمر و جلسه هفتگی داشت. شهید سعیدی نیز به توصیه و تاکید امام خمینی ملزم شده بود که وجود شیخ را مغتنم شمارد و از محضرش استفاده کند.
[۵۴] شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۱۰.
وقتی شهید سعیدی در تاریخ ۲۰/ ۳/ ۱۳۴۹ ش. توسط رژیم به طرز فجیعی به شهادت رسید، آیة الله لنکرانی بسیار افسرده خاطر و متاثر شد. او برای بزرگداشت مراسم آن روحانی شهید در تهران و قم کوشید و در جهت تجلیل از مقام والای دوست مذکور، اعلامیه‌هایی پخش کرد
[۵۵] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۳۰۴.
به طوری که ساواک وقتی از موضوع آگاه شداول به وی اخطار کرد و بعد احساس خطر جدی نمود و در واکنش به آن، اقدام به تنظیم اعلامیه‌ای تحت عنوان «دین و عوامفریبی» علیه او کرد. این اعلامیه که با امضای جعلی «جمعی از روحانیون تهران» منتشر گردید، این عالم مجاهد را کمونیست و توده‌ای معرفی کرد.


مردان بزرگ، در طول تاریخ، همیشه آماج تهمت‌ها، حسادت‌ها و سخنان ناروا قرار می‌گرفتند. آیة الله لنکرانی هم از این امر مستثنا نشد و همانگونه که گذشت، چون در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی، حزب توده بنا به مصلحت حزبی خود، او را برای نامزدی نمایندگی در مجلس معرفی کرد و از سوی دیگر وی با سید ضیاءالدین طباطبایی که رقیب توده ای‌ها در یزد بود، مخالف بود، این عوامل موجب شد تا سردمداران حکومت ستمشاهی و ایادی سفارت انگلیس در تهران این شخصیت بزرگ دین و سیاست را عامل حزب توده و جاسوس کمونیست‌ها در ایران معرفی کنند و بدین ترتیب، به وجهه سیاسی و اجتماعی او لطمه جبران ناپذیری وارد ساختند و این عالم پرتلاش را از صحنه‌های سیاسی و اجتماعی کنار زدندچنان که در سال ۱۳۴۹ ش درپی شهادت آیة الله سعیدی، چون دوباره تحرک او را مشاهده کردند، مجددا ساواک از این اتهام واهی بهره گرفت و با تنظیم متنی به نام «جمعی از روحانیون تهران» و پخش آن در سطح گسترده، شخصیت اجتماعی و سیاسی او را هدف قرار دادند.

۱۶.۱ - شناخت آیة الله لنکرانی در زندان

این ترفند شیطانی در دهه سی به قدری حساب شده انجام گرفت که فضای حوزه‌های علمیه و اذهان روحانیون را هم تحت تاثیر خود قرار دادبه طوری که حتی شخصیت‌هایی مانند آیة الله شهید مطهری هم نسبت به شیخ بدبین شدند تا این که در ماجرای قیام ۱۵ خرداد، وقتی آن شهید بزرگ با آیة الله لنکرانی مدتی در زندان هم بند شد، از نقشه شوم دشمنان آگاه و سخت مرید شیخ گردید، شهید مطهری پس از آزادی از زندان به دوستانش گفت: یکی از برکات این زندان، این بود که ما آقای حاج شیخ حسین لنکرانی را شناختیم. اول فکر می‌کردیم او آدمی بی دین و کمونیست است چون قبلا کاندیدای حزب توده بودولی در زندان متوجه شدیم که او خیلی آدم متعبد، متدین و فهمیده‌ای است.
[۵۶] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۰۹.



آیة الله لنکرانی برجستگی‌های اخلاقی فراوانی داشت که هر کدام به تنهایی می‌تواند در سرنوشت نسل‌های امروز و فردای ما تاثیر گذار باشد و آنان را در رسیدن به مراتب عالی انسان کامل یاری کند. در این بخش، به چند نمونه مهم از این ویژگی‌ها بسنده می‌شود:

۱۷.۱ - ذوب در تشیع

او با تمام وجود به مکتب تشیع عشق می‌ورزید و به آن افتخار می‌کرد. اعتقادش این بود که مکتب تشیع، مکتب عشق و محبت می‌باشد و سراپا تحرک و پویایی است و تنها عشق و پویایی باقی و ماندگار خواهد بود. شیخ لنکرانی همه چیز را برای اعتلای ایران می‌خواست چون ایران را برای تشیع می‌دانست و به همین دلیل در دفاع از این سرزمین پرگهر، سر از پا نمی‌شناخت و از همه چیزش می‌گذشت.

۱۷.۲ - ایران و تشیع در نگاه شیخ

در نگاه او، سرزمین ایران به منزله ظرف و تشیع به مثابه مظروف آن قلمداد می‌شد. او ظرف را برای حفظ مظروف آن می‌خواست و معتقد بود که اگر مظروف بریزد، ظرف، خالی، ارزشی ندارد و با از میان رفتن تشیع، استقلال و اتحاد این کشور از هم خواهد پاشید و به همین سبب، یکی از مهم‌ترین ملاک‌های وی در دوستی و دشمنی (تولی و تبری) با افراد و همکاری یا مخالفت با آنان، ایمان و دلبستگی و یا عناد و بیگانگی آنها به مذهب اهل بیت علیهم‌السّلام بود. رمز مبارزه و ستیز او با کشورهای بیگانه و ایادی داخلی آنها در ایران نیز به همین امر برمی گردد. او این کشورها را دشمن درجه یک شیعه و تشیع می‌دانست زیرا آنها شیعه و تشیع را بزرگترین مانع منافع خود در ایران و منطقه به شمار می‌آوردند.

۱۷.۳ - عاشق اهل بیت علیهم‌السّلام

او واقعا عاشق و شیدای اهل بیت علیهم‌السّلام و ائمه معصومین علیهم‌السّلام بود و در ایام شهادت و رحلت آن بزرگان، همانند مادران فرزند مرده گریه می‌کرد. یکی از روحانیون تهران می‌گوید:
«روز عاشورا در منزل حاج سلطان لنکرانی، مجلس روضه برقرار بود. آیة الله لنکرانی از من خواست در آن جا به منبر بروم برایم مقدور نبود و عذر آوردم. او خیلی اصرار کرد دست به محاسنش کشید و گفت: آخر من شیعه پیرمرد هستم و می‌دانی دلم چه می‌خواهد دوست دارم از آن نوحه‌های سوزناک آذری برایم بخوانی... قبول کردم و رفتم. قبل از من، بعضی آقایان صحبت کرده بودند. شیخ گفت: این حرف‌ها مال امروز نیست اینها به چه درد می‌خورد؟ امروز، روز عاشورا و روز عزای امام حسین علیه ‌السلام است، برخاستم به منبر بروم دوباره تکرار و تاکید تو را به جان حسین بن علی از شعرهای ترکی برایمان بخوان. روضه را به زبان آذری آغاز کردم. هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود، دیدم اشک از چشمان این مرد سرازیر است به طوری که نزدیک بود بی اختیار شود. روضه را تعدیل و متوقف کردم قدری آرام گرفت دوباره خواست ادامه بدهم، امتثال امر نمودم و در نهایت دعا کردم و نشستم. شیخ گفت: فلانی! امروز به من احسان کردی. این جور حال پیدا کردن، کمتر به دست می‌آید.
[۵۷] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۸.
[۵۸] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۹.


۱۷.۴ - ثبات و پایداری

آیة الله لنکرانی از شخصیت‌های نادری بود که نزدیک به یک قرن، در مبارزه با بیگانگان، همچنان ثبات و استواری خود را حفظ کرد. او در سخت‌ترین و دشوارترین شرایط دوران ستمشاهی استقامت کرد و دیگران را نیز توصیه به استقامت نمود. آیة الله سید عزالدین حسینی زنجانی، یکی از علمای مبارز، که در قیام پانزده خرداد به همراه هفتاد تن از شخصیت‌های حوزوی در زندان به سر می‌برد، می‌گوید:
«وضعیت زندان خیلی تاریک و دهشتناک بود، از طرفی اخباری که از بیرون می‌رسید، نگرانی‌ها را دو چندان می‌کردبه طور کلی، فضای غم انگیزی بر جمع تحمیل شده بود تا این که شیخی بلندقد و رشید وارد شد. او مثل ما، قبا و اینها برتن نداشت. یک لباده مانندی پوشیده بود که تا پایین زانوهایش نمی‌رسید. من او را نشناختم و خیال کردم آقای قاضی عسگر است. از مرحوم فلسفی پرسیدم: این مرد کیست؟ بالحن خاصی گفت: این آقای لنکرانی است، همه به احترامش بلند شدند. آمد و با متانت و وقار نشست... سپس نگاهی به اطراف و آقایان انداخت دید که قیافه‌ها درهم و گرفته است ناگهان با لحنی ویژه گفت: آقایان را ملول می‌بینم! فرمایش مولی را داشته باشید «لاتکونوا للدهر عونا علی انفسکم روزگار را برضد خود کمک نکنید و با چیزهای پیش آمده، اوقاتتان را تلخ نسازید! طلبه و سکوت؟! بعد کتاب فقهی « خلاف » شیخ طوسی را که همراه داشت، بیرون آورد و یک فرع فقهی مطرح نمود آنگاه بحث طلبگی در میان آقایان شروع شد و فضای زندان دگرگون گردیدهمه فراموش کردند که در زندان هستند. ایشان خیلی به افراد دلداری می‌دادند و اصلا پهلوان این مقامات بودند.»
[۵۹] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۹.


۱۷.۴.۱ - دعای ثبات و صبر

آیة الله لنکرانی برای ثبات قدم و مقاومت افراد در زندگی و مبارزه، ارزش زیادی قائل بود و هروقت می‌خواست برای خود و دیگران دعا کند، بر ثبات قدم او در زندگی سیاسی، اجتماعی، دینی و فرهنگی تکیه می‌کرد و دعای «یاالله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک» و نیز آیه «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» را همواره تکرار می‌کرد و به دیگران نیز خواندن آن را توصیه می‌کرد.
[۶۰] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۳.


۱۷.۵ - دفاع از مرزهای عقیدتی و جغرافیایی

آیة الله لنکرانی، در هر دو جبهه اعتقادی و نظامی، بارها غیرت دینی خود را به نمایش گذاشت. در دوران ستمشاهی، وقتی باخبر شد که در کتاب‌های درسی (تعلیمات دینی) عربستان سعودی ، مطالبی خلاف واقع در مدح یزید بن معاویه برای دانش آموزان نوشته شده از شدت تعصب دینی، آزرده خاطر شد به طوری که شبها نمی‌توانست بخوابد و همواره در تکاپو و چاره اندیشی بود تا این که علامه سید مرتضی عسکری را به حضور طلبید و او مقاله‌ای در رد آن مطالب تحریف آمیز از کتابهای اهل سنت تهیه و برای وزارت فرهنگ عربستان ارسال کرد. این اقدام، مؤثر واقع شد و آن مطالب از برنامه درسی تعلیمات دینی عربستان حذف گردید.
[۶۱] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۲۰.


۱۷.۵.۱ - دفاع مقدس

در طول هشت سال دفاع مقدس با این که بیش از صد سال داشت و وضع جسمی و مزاجی و کهولت سنی امانش را گرفته بود، اما از نظر روحی خود را یک سرباز و بسیجی جوان و در خط مقدم جبهه می‌دانست و همیشه نگران سرنوشت جنگ بود. گاهی طی ارسال نامه‌هایی به مسؤولین دفاع مقدس، توصیه‌ها و رهنمودهایی به آنان می‌داد که محتوای هر کدام نشان از آگاهی او به برخی فنون نظامی و جنگ تبلیغاتی و از همه مهمتر، حکایت از دردمندی و غیرت دینی این فقیه فداکار دارد.
[۶۲] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۹۲-۹۳.
وقتی شهر خرمشهر آزاد شد، درحالی که بسیار خوشحال بود، نامه‌ای به سرهنگ سلیمی (وزیر دفاع وقت) نگاشت و در آن تاکید کرد: بایستی عملیات به طور زنجیره‌ای و گسترده دنبال شود و هرگز نباید فرصت نفس کشیدن را به دشمن متجاوز داد و اخطار کرد که اگر لحظه‌ای سستی و غفلت شود، دیگر به هیچ وجه طعم پیروزی را نخواهیم چشید.
[۶۳] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۹۰.


۱۷.۶ - عزت نفس

او در دوران مبارزات سیاسی پس از قیام ۱۵ خرداد، از نظر مالی در شرایط بسیار دشواری قرار گرفت به طوری که تمام ملک و خانه اش در گرو بانک و طلب کاران بود و نیاز شدیدی به کمک مالی پیدا کردبا این حال، هرگز حاضر به پذیرش کمک مالی افرادی که در مسیر نهضت امام خمینی نبودند، نشد و در پاسخ به یکی از آن افراد، شعر زیر را نوشت:
[۶۴] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۰۲.
[۶۵] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۳۲.

به حسن خلق توان کرد، صید اهل نظر• • • به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را

۱۷.۷ - تاکید بر استقلال مالی

آیة الله لنکرانی در کنار فعالیت‌های مبارزاتی و حوزوی، به کار باغداری، کشاورزی و دامداری نیز علاقه زیادی داشت و به همین سبب، در این موارد از اطلاعات و تجربه‌های خوبی بهره مند بود. او همه این امور را به خاطر تامین هزینه زندگی و استقلال مالی دنبال می‌کرد و اعتقادش بر این بود که روحانی نباید از نظر مالی به مردم نیازمند باشدزیرا در این صورت به نوعی تحت تاثیر قرار گرفته، نمی‌تواند نقش دینی و اجتماعی خود را به خوبی ایفا نماید. وی می‌گفت: روحانی یا باید تحقیق کندبنویسد یا درس بدهد و از این راه امرار معاش کند یا کشاورزی و باغداری و... انجام بدهد. به همین خاطر نیز او در آغاز دوران رضاخانی، مدتی مسئولیت سردفتری ازدواج و طلاق را برعهده داشت.
[۶۶] علماورژیم رضاشاه، ص۳۸۰.


۱۷.۸ - کارشناس زراعت و دامداری

این روحانی پرتلاش در امر موکاری صاحب نظر بود و می‌گفت: موکاری باید به شیوه «ترانسفورماتور کاری» باشد.
[۶۷] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۵۵.
در مورد درخت کاری، اعتقادش این بود که باید بیشتر درخت عرعر و اقاقیا بکارندچون اینها هوا را تصفیه می‌کنند و در عین حال، آب بسیار کمی نیاز دارند و علاوه بر این، اقاقیا برای زنبورداران هم ماده بسیار مناسبی می‌باشدچون گل سفید و معطری دارد که در بهار شکفته می‌شود. آیة الله لنکرانی در امر زراعت، صیفی کاری، پیوند انواع درختان میوه کارشناس بود و اغلب خود پیوند می‌زد. همچنین اطلاعات او در مورد دامداری و مرغداری تحسین برانگیز بود.
او در منزل خود در کنار رودخانه کرج (محل فعلی دبیرستان دهخدا)، رودخانه را سدبندی می‌کرد و جلوی سیلاب را می‌بست و از همین لایه‌ها استفاده بهینه می‌کرد. وی می‌گفت: آقا راه مناسب برای تامین هزینه زندگی این است اگر می‌خواهید آدم باشید، باید اثر وجودی مثبت داشته باشید.
[۶۸] تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۵۶.





۱۸.۱ - هشدار به خطر اباحی گری

«در تمام طول تاریخ بشری، بی قید و بندها، با شدت و ضعف، در تمام اقطار عالم در مقام معارضه و مبارزه با خداپرستان بوده و هستند و اینها همان اباحیینی هستند که احیانا تعبیر به الحاد و ملاحده هم می‌شده‌اند و به اشکال مختلف، عرض وجود کرده و می‌کنند. من پانزده خرداد ۴۲ را حق دارم به قیام ملی خالص عدالتخواهی اسلامی تعبیر کنم که (قبل از آن) همین اباحیین با جعل دو لغت متضاد «مستبد و مشروطه» شروع به ایجاد تفرقه کرده و ملت شریف متحد ایران را تحت این دو عنوان، به جان هم انداختند که خیلی ساده و طبیعی و بی پیرایه رو به پیشرفت بود».
[۶۹] خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۸-۹.


۱۸.۲ - امید به آینده

«دولت شکست خورده «قرارداد رژی» و بعدا تو دهنی خورده «قرارداد وثوق الدوله‌اش» می‌خواهد با دست عوامل فرسوده ورشکسته‌اش، نقش خود را در مشروطه تجدید کند و این بار از همکاری دولت امریکا که به غیر از پول و طلا هیچ چیز دیگر ندارد، بهره مند شوداما استعمارگران غرب و شرق و شرق و غرب غافلند که نه زمان راکد مانده و نه ملت هامثل این که آنها کور خوانده و گیج شده‌اند و نمی‌دانند که در میان تکرار تجربه‌های تلخ مکرر خود، درحال غرقند. بلی همه آنها می‌روند و ملل ضعیف عالم برای خودشان بر روی اقتضائات، زندگی نوین مستقل صالحی، ایجاد خواهند کرد و از استعمارگران به غیر از جنایات حیوانی، چیزی باقی نخواهد ماند.»
[۷۰] خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۲۱-۲۲.


۱۸.۳ - خواسته مردم ایران

«ایران، حکومت اسلامی می‌خواهدیعنی همان چیزی را می‌خواهد که در مقدمه قیامش تحت عنوان تقاضای عدالتخانه می‌خواسته است. همان عدالتخانه کش داده شده به طرف مشروطه اول و منتهی به مشروطه دوم. بلی، ایرانی حکومت اسلامی می‌خواهد و همان را می‌خواسته و می‌خواهد که ایران شیعه، همیشه خواستار آن هست و بس. ایرانی نمی‌خواهد گرفتار تکرار تجربه شود. او از مکائد و دسایس عمال استعمارگران که خود را با نام آزادیخواهی جازده‌اند، به خوبی آگاه شده و دوباره گول نمی‌خورد. او به آلت فعل‌ها میدان مداخله نمی‌دهد. او با فکری بازتر و از روی دقت همین که درک کرد که تحت رهبری اصولی و اساسی روحانیت بی پیرایه مستقل شیعه قرار گرفته، عملا با قیامی عمومی بی نظیر نشان داده و می‌دهد که چون رهبری بر روی آرزوهای مستمر همیشگی اوست، از ته دل به چنان قیام عمومی بی مانندی، بلی بی مانند و خیلی هم بی مانند دست زده که همه و همه جا را متحیر ساخته. شیعه هروقت که خود را در جاده مستقیم دیده، سر از تن نمی‌شناسدجان و مال و خانمان و همه چیزش را با خرمی و نشاط فدا می‌کند. مگر نمی‌بینید، شیعه اصیل، شیعه معتقد، شیعه دست پرورده خاندان محمدی صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ، مادامی که در جاده مقصود است، از پا نمی‌نشیند و امروز (در نظام جمهوری اسلامی)همان جاده مقدس (صراط مستقیم) را دیده و می‌بینیم که چه می‌کند! آری، این است نمونه‌ای از متابعت از ثقلین قرآن و عترت ».
[۷۱] خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۱۲-۱۱.



آیة الله شیخ حسین لنکرانی پس از نزدیک به یک قرن تلاش و مبارزه بی امان با استعمار خارجی و استبداد داخلی و خدمت به مردم، دیگر روزهای آخر زندگی را پشت سر می‌گذاشت که ناگهان با رحلت جانگداز حضرت امام خمینی مواجه شد. این مصیبت، سخت بر وی گران آمد. او می‌گفت: وقتی دعای «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف خمینی را نگه دار» را می‌شنوم، از ته دلم آمین می‌گویم.
[۷۲] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۷۰.
بنابراین، دنیای بی خمینی برایش هیچ لذتی نداشت و گویا از خدای متعال درخواست مرگ نمود تا هرچه زودتر به مرادش خمینی بت شکن ملحق شود.

۱۹.۱ - پیام به رهبر معظم انقلاب

با این که در بستر بیماری بود و پیری و فرسودگی امانش نمی‌داد، از وظیفه سیاسی، اجتماعی و انقلابی خود غفلت نکرد و در تاریخ ۱۸/ ۳/ ۱۳۶۸ ش. قلم به دست گرفت و به عنوان تسلیت به این مصیبت بزرگ و تبریک به انتخاب رهبر جدید، پیام‌هایی خطاب به آیة الله پسندیده ، آیة الله خامنه‌ای و حاج سید احمدآقا نوشت. متن پیام این فقیه سترگ، به رهبر معظم انقلاب به شرح زیر است: بسم الله الرحمن الرحیم
جناب مستطاب، آیة الله سید علی خامنه‌ای سلام علیکم! با عرض تسلیت به مناسبت این واقعه خیلی بزرگ و دردناک و اظهار رضایت از مصلحت اندیشی فقهای معظم خبرگان و به خصوص از تسریع آن حضرات در اتخاذ تصمیم به انتخاب جناب عالی به منظور جبران و پرکردن خلا حاصل از فقدان حضرت آیة الله خمینی رضوان الله علیه، موجب امیدواری زیاد شد که عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت ـ بس شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت از خداوند منان مسئلت دارم که در این مقام خیلی مهم و حساس، جناب عالی را یاری دهد تا منشا خیر و صلاح فراوان باشید. با تقدیم احترامات فائقه، شیخ حسین لنکرانی ۱۸/ ۳/ ۶۸ ش.
[۷۳] تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۱۰۰.

او در آخرین لحظات عمر، وقتی به وظیفه تاریخی خود عمل نمود، احساس آرامش کرد و در شب پنجشنبه ۱۸/ ۳/ ۱۳۶۸ ش. چشمانش را فروبست و مانند مرادش امام خمینی، با دلی آرام و قلبی مطمئن به ملکوت اعلی پیوست. پیکر نحیف این عالم نستوه، با حضور مردم و علمای اعلام از تهران و قم از مقابل منزلش در محله گلوبندک تهران به سمت شهر ری، حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه ‌السلام تشییع گردید و در جوار آن حضرت، جنب مقبره فقیه مبارز، حاج ملا علی کنی به خاک سپرده شد.
[۷۴] اختران فروزان ری وتهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.



۱. اختران فروزان ری وطهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.
۲. یادنامهوزندگی حاج شیخ حسین لنکرانی، علی ابوالحسنی (منذر)، ص۹.
۳. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص۱۲.
۴. علماورژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش، ص۳۸۲.
۵. اختران فروزان ریوطهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.
۶. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۰.
۷. برخی از گزارشات واسناد ساواک.
۸. تاریخ معاصر ایران، ش۲۱و۲۲، ص۱۰۸.
۹. تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۳-۱۴، ص۲۹۴ـ۲۹۶.
۱۰. خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۴.
۱۱. خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۲.
۱۲. خاطرات سیاسی رجال ایران، علی جانزاده، ج۱، ص۱۲۲-۱۲۳.
۱۳. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۹۸.
۱۴. تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج۲، ص۴۸۴.
۱۵. انقلاب اسلامی ودیدگاهها، ناصر باقری بیدهندی.
۱۶. تاریخ جرایدومجلات ایران، محمدصدر هاشمی، ج۲، ص۴۶.
۱۷. تاریخ جراید ومجلات ایران، محمدصدر هاشمی، ج۱، ص۴۸.
۱۸. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۳۱۰.
۱۹. علماورژیم رضاشاه، ص۳۵۲.
۲۰. علماورژیم رضاشاه، ص۳۸۰.
۲۱. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۳۱۱.
۲۲. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳-۱۴، ص۳۱۷.
۲۳. علماورژیم رضاشاه، ص۳۷۹.
۲۴. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳-۱۴، ص۳۲۲.
۲۵. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۳.
۲۶. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۹.
۲۷. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۲.
۲۸. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۹.
۲۹. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۲۷۵.
۳۰. روزنامه «جودت»، دوشنبه ۱/ ۳/ ۱۳۲۳.
۳۱. تاریخ معاصر ایران، شماره ۱۳-۱۴، ص۳۳۵.
۳۲. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۰.
۳۳. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ضمائم.
۳۴. خاطرات اردشیر آوانسیان، ص۳۲۰.
۳۵. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، مقدمه، ص۲۰-۲۳.
۳۶. روزشمار تاریخ ایران، مشروطه تا انقلاب اسلامی، باقر عاقلی، ج۱، ص۳۹۵.
۳۷. غائله آذربایجان، خان بابا بیائی، ص۵۷۰.
۳۸. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۶۰-۲۶۴.
۳۹. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۵۰.
۴۰. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۰۹.
۴۱. تاریخ معاصر ایران، ش۱۳و۱۴، ص۳۲۱.
۴۲. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۸۳-۲۸۴.
۴۳. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۹۱.
۴۴. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۹۰.
۴۵. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۲۸۴-۲۹۱.
۴۶. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۲.
۴۷. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۷۱.
۴۸. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۱۲۴.
۴۹. صحیفه امام، ج۲، ص۲۵۱.
۵۰. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۱۹۷.
۵۱. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۵۹.
۵۲. خاطرات حجةالاسلام والمسلمین محتشمی، ص۱۱۰.
۵۳. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۹۰و۱۰۹.
۵۴. شیخ حسین لنکرانی به روایت اسناد ساواک، ص۲۱۰.
۵۵. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۷و۱۸، ص۳۰۴.
۵۶. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۰۹.
۵۷. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۸.
۵۸. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۹.
۵۹. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۹.
۶۰. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۳.
۶۱. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۲۰.
۶۲. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۹۲-۹۳.
۶۳. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۹۰.
۶۴. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۱و۲۲، ص۱۰۲.
۶۵. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۳۲.
۶۶. علماورژیم رضاشاه، ص۳۸۰.
۶۷. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۵۵.
۶۸. تاریخ معاصر ایران، ش ۱۳و۱۴، ص۲۵۶.
۶۹. خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۸-۹.
۷۰. خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۲۱-۲۲.
۷۱. خاطرات مستر همفر در کشورهای اسلامی، ص۱۲-۱۱.
۷۲. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۷۰.
۷۳. تاریخ معاصر ایران، ش ۲۳، ص۱۰۰.
۷۴. اختران فروزان ری وتهران، محمد شریف رازی، ص۱۰۵.



سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«حسین لنکرانی».    




جعبه ابزار