جناحیه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جَناحیه، فرقهای از غالیان، پیروان عبداللّه
بن معاویة
بن عبداللّه
بن جعفربن ابی طالب هستند.
چون جدّ عبداللّه
بن معاویه ،
جعفر بن ابیطالب ، ملقب به
ذوالجناحین بوده است، این فرقه را جناحیه خواندهاند.
نام معاویه، منسوب به پدر عبداللّه، نیز برای این فرقه ذکر شده است.
درباره پیدایی این
فرقه اقوال متعددی مطرح شده است.
به نوشته عبدالقاهر بغدادی در الفرق بین الفرق،
وقتی مُغیریه، پیروان مغیره
بن سعید (از غالیان قرن دوم)، از وی تبرّی جستند و در طلب امام از کوفه به مدینه رفتند، در آنجا با
عبداللّه بن معاویه برخورد کردند.
عبداللّه با این ادعا که بعد از علی علیهالسلام، کسانی که از
صلب او هستند، شایسته امامتاند، آنان را به سوی خود دعوت کرد.
آنان نیز با او بیعت کردند و به کوفه بازگشتند؛
اما، برخی منابع دیگر
پیدایی جناحیه را با بروز اختلاف میان پیروان ابوهاشم عبداللّه
بن محمد
بن حنفیه پس از مرگ وی توضیح دادهاند.
پس از درگذشت ابوهاشم، گروهی از پیروانش قائل شدند که وی عبداللّه
بن معاویه را وصی و امام پس از خود معرفی کرده، اما چون عبداللّه در هنگام وفات وی کودک بوده، ابوهاشم این راز را به صالح
بن مدرک گفته است تا زمانی که عبداللّه بالغ شد راز را با وی در میان بگذارد.
گروهی دیگر، که حربیه خوانده میشوند، پیرو عبداللّه
بن عمرو
بن حرب کندی شدند که خود را امام نامید، اما وقتی علم و دیانتی را که شایسته امام بود در او ندیدند، برای یافتن
امام به مدینه رفتند و با عبداللّه
بن معاویه ملاقات کردند. او آنان را به سوی خود دعوت کرد و آنان نیز امامت وی را پذیرفتند.
قول دیگر آن است که عبداللّه
بن معاویه به
کوفه رفت و در آنجا جماعتی از کوفیان، که عقیده داشتند
بنیهاشم برای
خلافت سزاوارتر از
بنیامیهاند، او را به خروج بر
امویان تحریک کردند.
وی پس از خروج، در کوفه در سال ۱۲۷ ادعای امامت نمود و عدهای از مردم کوفه و
مدائن با او بیعت کردند.
با توجه به این اقوال، میتوان گفت پس از آنکه عبداللّه
بن معاویه، با ادعای
امامت، مردم را به سوی خویش دعوت کرد، گروههای مختلفی چون مغیریه و حربیه و افرادی از بنیهاشم (مانند ابوجعفر منصور سفاح و عیسی
بن علی) و بنیامیه
به او پیوستند.
جناحیه نصب
امام را از طریق وصایت میدانستند و معتقد بودند همان طور که امامت علی علیهالسلام با
وصیت پیامبر ثابت شده است، امامت عبداللّه
بن معاویه نیز با وصیت ابوهاشم ثابت میشود
).
آنان همچنین به حلول و
تناسخ معتقد بودند و میگفتند ارواح از بدنی به بدنی دیگر منتقل میشوند.
به گمان آنان
روح خدا در
آدم حلول کرد و از او به دیگر پیامبران رسید تا به حضرت رسول صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، سپس در علی و فرزندانش حسن و حسین علیهمالسلام و محمد
بن حنفیه و از محمد
بن حنفیه در فرزندش ابوهاشم و از او در عبداللّه
بن معاویه حلول کرد.
عبداللّه
بن معاویه نیز ادعای نبوت و در عین حال الوهیت میکرد.
همچنین جناحیه بر این باور بودند که ارواح یاران
پیامبر در تن ایشان جای گرفته است و ازاینرو نام آنها را بر خویش مینهادند
).
بر همین اساس، اعتقاد به فنا ناپذیری جهان، نفی معاد و
بهشت و
دوزخ اخروی، و منحصر دانستن ثواب و عقاب به زندگی دنیوی، از اعتقادات ایشان شمرده شده است.
آنان معتقد بودند که
آخرت همان آسمان است و کسانی که عمل صالح انجام دادهاند به آسمان میروند و زمین نیز برای بدکاران، جای عذاب است.
گفتهاند که آنان با تأویل آیه «لَیسَ عَلَیالَّذینَ امَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فیما طَعِمُوا.
»
محرّماتی، از قبیل گوشتِ مردار و شراب و زنا و لواط، را حلال شمردند و آیه مذکور را ناسخ آیه سوم سوره مائده دانستند.
همچنین وجوب
عبادات را ساقط و برای عبادات و محرّمات مصادیقی ذکر کردند، چنانکه گفتند عبادات (مثلاً نماز، روزه، حج) همان کسانی هستند که دوستی آنها واجب است (یعنی اهل بیت علی علیهالسلام) و محرّمات مذکور در قرآن، کنایه از قومی است که کینه و بغض داشتن به آنها واجب است
از دیگر اعتقادات آنان، همچون اکثر غالیان، این بود که هرکس امام را بشناسد، هر چه بخواهد میتواند انجام دهد و هرگونه تکلیف از او برداشته میشود و به کمال و بلوغ میرسد.
پیروان عبداللّه
بن معاویه این ادعای وی را که علم غیب میداند، باور داشتند.
پس از مرگ عبداللّه
بن معاویه، جناحیه به چند فرقه تقسیم شدند.
برخی از پیروان عبداللّه
بن معاویه معتقد بودند که او نمرده است و در کوهی در اصفهان به سر میبرد و باز خواهد گشت تا رهبری بنیهاشم را برعهده گیرد.
عدهای میگفتند او همان مهدی منتظر است که امور مردم را اصلاح و زمین را پر از عدل خواهد کرد (
دستهای از ایشان معتقد بودند که عبداللّه
بن معاویه وفات یافته و کسی را نیز به جانشینی خود برنگزیده است (
).
از جمله فِرقی که از جناحیه منشعب شدند،
اسحاقیه بودند که از اسحاق
بن زید
بن حارث (از یاران عبداللّه
بن معاویه) پیروی میکردند.
بنا بر گزارش فخررازی (متوفی ۶۰۶)،
این فرقه دست کم تا اواخر قرن ششم در حلب و برخی نواحی شام حضور داشتند.
ایشان را نیز اهل اباحت و اسقاط تکالیف دانستهاند.
همچنین گفتهاند که آنان حضرت علی علیهالسلام را در
نبوت شریک رسول اکرم میدانستند.
این فرقه با فرقهای به نام
شریکیه که چنین اعتقادی داشتهاند تطبیق داده شده است.
از دیگر اعتقادات آنان این بود که نبوت تا
روز قیامت متصل و همیشگی است و هر کس علم
اهل بیت را داشته باشد،
نبی است.
چنانکه در الملل و النحل شهرستانی
آمده است که این فرقه با نُصَیریه در بسیاری از مسائل هم عقیده بودند.
از جمله این عقاید، حلول است که برای تأیید آن به متمثل شدن جبرئیل یا ظهور شیطان یا جنّ به صورت بشر متوسل میشدند و آن را مؤید ظهور امر روحانی در جسم میخواندند.
ایشان قائل به ظهور حق در
حضرت علی علیهالسلام و اولادش بودند و تفاوتی بین پیامبر اکرم و حضرت علی قائل نبودند، مگر اینکه پیامبر اکرم سابق است و حضرت علی لاحق، مانند دو نوری که یکی بر دیگری پیشی گرفته باشد.
این فرقه را نباید با سه فرقه دیگر، که آنها نیز اسحاقیه نامیده میشوند، اشتباه کرد: اسحاقیه از فرق کیسانیه که منسوباند به اسحاق
بن عمرو
اسحاقیه از فروع فرقه عَلیائیه/ عَلبائیه که پیروان ابویعقوب اسحاق
بن محمد
بن احمد
بن اَبان نخعی، معروف به
احمر (متوفی ۲۸۶)، هستند
اسحاقیه از فروع فرقه کرامیه، که پیروان عبداللّه
بن محمد
بن کرّاماند.
فرقه غالی دیگری که از جناحیه منشعب شده،
حارثیه است.
در باره پیدایی این فرقه گفته شده که بعد از مرگ عبداللّه
بن معاویه، برخی اصحاب او از یکی از یارانش، یعنی عبداللّه
بن حارث، پیروی کردند که اهل مدائن بود و از زنادقه شمرده میشد.
او و پیروانش قائل به تناسخ، اظلّه یا صور ظلّی (اعتقاد به وجود سایه و ظلّ در عالم مجردات) و دَوْر بودند
).
وی این عقاید را به جابر
بن عبداللّه انصاری (صحابی پیامبر) و جابر
بن یزید جعفی (از اصحاب امام محمدباقر و امام جعفر صادق) نسبت میداد (
.
عبداللّه
بن حارث جزو هفت تنی است که امام صادق علیهالسلام آنها را لعن کرده و کذاب نامیده است.
شهرستانی
حارثیه را همان فرقه اسحاقیه منسوب به اسحاق
بن زید
بن حارث انصاری دانسته است.
این فرقه را با
حارثیهای که از فروع خوارج و منسوب به
حارث اِباضیاند
نباید اشتباه کرد.
شهرستانی
و نوبختی (
) نوشتهاند که دو فرقه خرّمدینان و مزدکیان از این فرقه پدید آمدهاند.
(۱) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضلابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا (.
(۲) ابن جوزی، تلبیس ابلیس، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۳) ابن کثیر، البدایة و النهایة، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۴) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، چاپ کاظم مظفر، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵، چاپ افستقم ۱۴۰۵.
(۵) محمد
بن عبیداللّه ابوالمعالی، بیانالادیان، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران ۱۳۷۶ ش.
(۶) سعد
بن عبداللّه اشعری، کتاب المقالاتو الفرق، چاپ محمدجواد مشکور، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۷) علی
بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۸) عباس اقبالآشتیانی، خاندان نوبختی، تهران ۱۳۱۱ ش.
(۹) عبدالقاهر
بن طاهر بغدادی، الفرق بینالفرق، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت: دارالمعرفة،) بیتا (.
(۱۰) احمد
بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۱) تستری.
(۱۲) علی
بن محمد جرجانی، التعریفات، چاپ عبدالرحمان عمیره، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۳) سمعانی.
(۱۴) محمد
بن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت) بیتا).
(۱۵) محمد
بن عمر فخررازی، اعتقادات فرق المسلمین و المشرکین، چاپ عبدالرؤوف سعد و مصطفی هواری، قاهره ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۱۶) عبداللّه مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، چاپ سنگی نجف ۱۳۴۹ـ۱۳۵۲.
(۱۷) نشوان
بن سعید
حمیری، الحورالعین، چاپ کمال مصطفی، چاپ افست تهران ۱۹۷۲.
(۱۸) حسن
بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جناحیه»، شماره۴۹۱۷.