جمیله بنت عبدالله بن ابی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جمیله، دختر
عبدالله بن ابی منافق و از زنان صحابی است که پس از شهادت
حنظله ـ غسیل الملائکه ـ همسر
ثابت بن قیس شد.
براساس نوشته برخی مفسران، در پی نارضایتی
جمیله از
زندگی با ثابت و اصرار شوهر بر
طلاق ندادن وی، و با شکایت بردن
جمیله نزد
پیامبر صلی الله علیه وآله، بخشی از آیه ۲۲۹
بقره نازل و
جمیله با بخشیدن مهریه اش که باغی بود، از او جدا شد و این نخستین
طلاق خلعی بود که در
اسلام واقع گردید.
•الطلاق مرتان فامساک بمعروف او تسریح باحسان ولا یحل لکم ان تاخذوا مما آتیتموهن شیئا الا ان یخافا الا یقیما حدود الله فان خفتم الا یقیما حدود الله فلا جناح علیهما فیما افتدت به تلک حدود الله فلا تعتدوها ومن یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون (طلاق (رجعى) دو بار است پس از آن يا (بايد زن را) به خوبى نگاه داشتن يا به شايستگى آزاد كردن و براى شما روا نيست كه از آنچه به آنان داده ايد چيزى بازستانيد مگر آنكه (طرفين) در به پا داشتن
حدود خدا بيمناك باشند پس اگر بيم داريد كه آن دو حدود خدا را برپاى نمى دارند در آنچه كه (زن براى آزاد كردن خود)
فدیه دهد گناهى بر ايشان نيست اين است حدود احكام الهى پس از آن تجاوز مكنيد و كسانى كه از حدود
احکام الهی تجاوز كنند آنان همان ستمكارانند)
«کلمه (مره) به معناى یک دفعه است، پس کلمه (مرتان) به معناى دو
دفعه است، و از ماده مرور گرفته شده، تا
دلالت کند بر یک عمل، همچنانکه کلمات (دفعه) و (کره) و (نزله) هم معناى آنرا مى دهند، و بر وزن آن نیز هستند و هم از نظر اعتبار نظیر آن مىباشند.
و کلمه (تسریح) در
اصل به معناى رها کردن در چریدن است، از
اصطلاح (سرحت الابل
شتر را رها کردم، تا برود و از میوه درخت سرخ بخورد) گرفته شده، و درخت سرخ داراى بارى است که تنها شتران آن را مىخورند، و در آیه شریفه، به عنوان
استعاره در رها شدن
زن مطلقه استعمال شده، البته رها شدنى که شوهر نتواند رجوع کند، بلکه او را ترک بگوید، تا عدهاش سر آید که به زودى جزئیاتش مىآید...»
«
طلاق، (طلاقى كه رجوع و بازگشت دارد،) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه،) بايد به طور شايسته
همسر خود را نگاهدارى كند (و آشتى نمايد)، يا با نيكى او را رها سازد. و براى شما
حلال نيست كه چيزى از آنچه به آنها دادهايد، پس بگيريد؛ مگر اين كه دو همسر، بترسند كه
حدود الهی را بر پا ندارند. اگر بترسيد كه حدود الهى را رعايت نكنند، مانعى براى آنها نيست كه زن،
فدیه و عوضى بپردازد (و طلاق بگيرد). اينها حدود و مرزهاى الهى است؛ از آن، تجاوز نكنيد! و هر كس از آن تجاوز كند،
ستمگر است.»
«توضیح اینکه : مقید شدن (امساک) و (تسریح) به قید معروف و هم به قید
احسان، همه براى این است که این دو عمل (یعنى نگه داشتن زن و رها کردن او) به نحوى صورت بگیرد که موجب
فساد حکم شرع نشود، با این تفاوت که شارع در فرض رها کردن زن، نخواسته است به صرف معروف بودن آن اکتفا کند، بلکه خواسته است علاوه بر معروف بودن، احسان هم بوده باشد، ساده تر بگویم در فرض نگهدارى زن همین مقدار کافى است که نگه دارى به شکل معروفش باشد یعنى منظور مرد از رجوع به زن،
اذیت و آزار او نباشد، همچنانکه در
آیات بعد فرموده : ((و لا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا)) ولى در مورد رها کردن زن، معروف بودن شکل آن کافى نیست، چون ممکن است مرد به همسرش بگوید به شرطى تو را طلاق مىدهم و آزادت مىکنم که فلان مقدار از مهریهاى که از من گرفتهاى برگردانى، او هم راضى شود، و این شکل طلاق دادن چه بسا مىشود که از نظر افکار عمومى طلاق معروفى باشد، و کسى آن را منکر و ناپسند نداند، پس قید معروف به تنهائى کافى نبود و به همین جهت در اینجا قید دیگرى آورد، و
حکم را مقید به احسان کرد.
و اگر در این آیه، این قید زائد را آورد، و در آیه بعدى نیاورد، براى این بود که مىخواست دنبال آیه مورد بحث بفرماید: (و لا یحل لکم ان تاخذوا مما آتیتموهن شیئا) تا با تشریع این حکم ضرر
زنان را جبران کرده باشد، براى اینکه طلاق به ضرر زن است و یکى از مزایاى زندگى زن را که همان
زندگی زناشوئی است از او سلب مىکند،
اسلام خواست تا زنان از دو سو
خسارت نبینند، و اگر در آیه مورد بحث فرموده بود: (او تسریح بمعروف و لا یحل لکم ...)، این نکته فوت مىشد.»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «جمیله بنت عبدالله بن ابی».