جبر و اختیار عقلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جبر و
اختیار، از مسائل مهم در
علم کلام و
فلسفه در باره
افعال انسان است.
لغت
جبر از
اضداد ، یعنی دارای معانی مقابل، است و به معانی مختلف به کار میرود، از جمله به معنای شکسته بستن، التیام یافتن
استخوان شکسته، نیکو حال گردانیدن یا نیکو حال شدن (
متعدی و
لازم )، به
ستم به کاری واداشتن،
علوّ و
بلندی ،
نیرو و
عظمت .
واژه جبر در
قرآن مجید به کار نرفته، اما
جبّار به عنوان اسمی از
اسماءاللّه به کار رفته است
و به احتمال بسیار به معنای بلندمرتبه و با عظمت است، چنانکه
طبرسی در
مجمع البیان نوشته که جبار، عظیم الشأن در
ملک و
سلطان است و سزاوار نیست جز خدای تعالی کسی با این
اطلاق بدان موصوف شود.
جبار همچنین به عنوان وصفی از اوصاف انسانها، در
قرآن به کار رفته که با معانی
سرکش ،
ستمکار و
زورگو مناسب است.
در
صحاح آمده که
جبر خلاف
قدر است.
ابوعبید قاسم بن سلّام (متوفی ۲۲۲ یا ۲۲۳ یا ۲۲۴)، متفنن در
علوم قرائت و
فقه و
عربیت و
اخبار ، گفته که
جبر به این معنی کلام مولد است (ابوعبید قاسم بن سلّام، ذیل «جبر»).
جبر از دیدگاه
اهل کلام ، تثبیت
قضا و قدر است؛ اِسناد فعل بنده به خداست؛
افراط در
تفویض امور به خدای تعالی است به گونه ای که انسان همچون جماد تصور میشود که از خود اراده و
اختیار ندارد
نفی فعل از عبد و اضافه آن به پروردگار است.
به گفته
شیخ مفید (متوفی ۴۱۳)،
متکلم امامی ،
جبر وا داشتن کسی بر عملی و ناگزیر ساختن او به آن کار، با استفاده از
قهر و
غلبه ، است و حقیقت جبر پدید آوردن فعل است به وسیله خلق بدون آنکه برای رد این فعل قدرتی داشته باشد یا بتواند از وجود آن فعل توسط خود جلوگیری کند.
به نظر
خواجه نصیرالدین طوسی ،
مجبور به کسی گفته میشود که فعل و عدم فعل او به خواست او نباشد بلکه به خواست غیر باشد یا بر وجهی دیگر باشد، چنانکه اگر بخواهد یا نخواهد فعل از او محقق و موجود شود.
امام خمینی خاستگاه جبر را این میداند که برخی از متکلمان برای تنزیه و تقدیس حق از
شرک در افعال و به دلیل ظواهر بسیاری از آیات و روایات مانند «لاحول ولا قوة الا بالله» معتقدند میان اشیاء رابطه علیت و معلولیت نیست و مبدا همه چیز خداوند است که از سایر اشیاء
سلب قدرت کرده و در نتیجه هیچ فعلی را منتسب به انسان نمیداند.
در نظریه جبر هیچکدام از وسایط وجودی در ایجاد موجودات دخالت ندارند؛ بلکه آثار هر چیزی بر اساس «عادة الله» جاری است و ذات مقدس حقتعالی مباشر تمام افعال مکلفان و آثار موجودات است.
اندیشه خلق افعال از جانب خداوند و جبر که حاکمان جائر در جامعه ترویج میگردند، پیامدهای ناگواری از جمله منزه نبودن خداوند از ظلم را به دنبال داشت و قائلان به این نظریه برای فرار از این نوع پیامد قائل به نظریه کسب شدند، به این بیان که خداوند خالق افعال بشر است و انسان کسبکننده کارهای خود است و قلمرو انسان غیر از قلمرو خداوند میباشد.
امام خمینی با بیان چند دلیل نظریه جبر را باطل میکند و در بیان برخی دلایل از قضیه کمال مطلق، و
قاعده الواحد بهعنوان حدّ وسط در چینش برهان بهره میگیرد و در برخی دیگر از تعلق و ربطی بودن برخی از اشیاء که از خصیصه ممکنات است، جهت حد وسط استفاده میکنند. قائلان به جبر برای تنزیه حق از نقائص و شرور به چنین عقیده روی آوردهاند، که خداوند مباشر همه افعال مکلفان و آثار موجودات است، درحالیکه تمامی نقایص و تحدیدها به ممکن برمیگردد، نه نقصان در
فاعلیت و
موجودیت و حقتعالی وجود صرف و کمال مطلق است و وجود ناقص از او صادر نمیشود، بلکه آنچه از ممکن و معلول به حقتعالی مرتبط است، وجود مطلق است که از ناحیه او صادر میشود و ممکن است وجود محدود و ناقص از آن ذات مقدس صادر شود پس جبر و نفی وسایط وجودی در سلسله موجودات امکان ندارد.
به اعتقاد امام خمینی هر وجودی جهت فاعلیت و منشا آثار بودن را دارد و اگر این صفت را بتوان از آن
سلب کرد، باید
سلب این صفت در همه مراتب حتی مرتبه واجب هم ممکن باشد زیرا ذاتی وجود است. بنابراین با استناد فاعلیت به موجودات، اعتقاد به جبر باطل خواهد بود.
جبر در
اصطلاح اهل
فلسفه ، که میتوان آن را
جبر تکوینی یا موجَبیّت نیز نامید، با
ضرورت و
اصل علیت و عدم تخلف معلول از
علت تامه ارتباط تام دارد، یعنی امکانی در عالم نیست و انسان نیز، مانند سایر کائنات، در افعال و اعمال و حرکات و سکنات خود، از جمله اعمال و افعالِ به
اصطلاح اختیاری ، محکوم
ضرورت و تحت تأثیر عوامل و علل داخلی و خارجی است و چون آن عوامل تحقق یابند، به اقتضا و ایجاب آنها، صدور اعمال و افعال از انسان واجب و ضروری میگردند و در نهایت میتوان گفت که جبر همان ضرورت، و
اختیار عدم ضرورت افعال انسان در نظام کل هستی است که به علم اعلی '،
فلسفه کلی و
حکمت متعالی مرتبط است.
اختیار،
مشتق است از «خار»، به معنای
نیکو و
گزیده و صاحب
خیر گردید.
«خار الشی ء» یعنی آن چیز را برگزید.
اختیار به معنای برگزیدن، به خواست خود
دل به چیزی نهادن و
برتری دادن چیزی به امور دیگر است.
بنا بر نوشته
راغب اصفهانی ،
اختیار، طلب
خیر و انجام دادن
کار خیر است.
بنا بر قولی در عرف
اهل کلام ،
اختیار به معنای عملی است که بدون
اکراه از انسان سر زند.
مختار، صاحب
اختیار، گزیننده و گزیده است.
به عبارت دیگر، مختار از
الفاظ مشترک است؛ هم به کسی گفته میشود که آنچه را
خیر میداند انجام میدهد (
اسم فاعل از اِختارَ)، هم به فعلی گفته میشود که از روی
اختیار انجام پذیرد (
اسم مفعول از اِختارَ) یعنی هم در سیاق فاعل به کار میرود هم در سیاق مفعول.
بنا به نوشته
خواجه نصیرالدین طوسی (نصیرالدین طوسی، ذیل «
خیر»)، در
اصطلاح متکلمان به کسی مختار میگویند که اگر بخواهد، فعلی را انجام میدهد و اگر نخواهد، انجام نمیدهد.
لفظ
اختیار در
قرآن به کار نرفته ولی «إختار»،
«إخترتک»،
«یختار»،
«إخترناهم»،
«یتخیّرون»
و «تخیّرون»
به کار رفته است.
موضوع بحث و محل نزاع در مسئله
جبر و اختیار ، افعال ارادی
بندگان (مانند
خوردن ،
خوابیدن ،
سخن گفتن) است، نه
امور تکوینی (مانند کوتاهی و بلندی قد)، نه افعال طبیعی بدن انسان (همچون
جریان خون و
ضربان قلب ، و حرکات پلک
چشم ) و نه
افعال اضطراری (مانند حرکت دست مرتعش و سقوط بدون
اراده و
اختیار شخص از مکانی بلند)؛ زیرا این افعال و امور، بنا بر اتفاق آرای متنازعانِ در این مسئله، از
اختیار و اراده انسان خارج و تابع قوانین طبیعی یا اراده ازلی خداوندی است.
مسئله جبر و
اختیار، به معنای دینی و کلامی، با مسائل اراده ،
استطاعت ،
قدرت ،
علم خداوند به
افعال بندگان ، مخصوصاً خلق افعال و
قضا و
قدر و
طلب و
اراده ، پیوندی تنگاتنگ دارد.
در متون کلامی، آنجا که از تعلق علم و اراده و قدرت خداوند به افعال بندگان و خلق افعال سخن به میان میآید، این مسئله مطرح میشود که آیا در افعال بندگان، علم و اراده و قدرت خداوند مؤثر است وقدرت انسان در آن تأثیری ندارد و در واقع خداوند خالق و فاعل افعال انسانهاست یا نه ؟ کسانی که
علم و اراده و قدرت خداوند را در افعال بندگان مؤثر، و خلق (پدید آوردن) را از اخص اوصاف او میدانند و نسبت خلق را به انسان به هیچ وجهی روا نمیدارند، به
جبر قائل میشوند.
در مقابل اینان، کسانی که در انسان به اراده و قدرت مؤثر در ایجاد و انجام فعل
عقیده دارند و او را خالق و فاعل افعالش میشناسند، به
اختیار قائل اند.
در عین حال، باید توجه داشت که عقیده به جبر بیش از همه با عقیده به
قضا و قدر محتوم پیوند دارد.
عقیده به قَدَر، به معنای مزبور، مستلزم
سلب اختیار و رفع مسئولیت از انسان است، چنانکه در متون کلامی اغلب تحت عنوان «الکلام فی القدر» مسئله جبر و
اختیار مطرح میشود.
ابوالحسن اشعری (متوفی ۳۲۴)
و
ابن حزم ظاهری (متوفی ۴۵۶)
ذیل این عنوان در باره جبر و
اختیار و قائلان به آنها به تفصیل سخن گفته اند.
ابن قیّم جوزیّه (متوفی ۷۵۱) کتاب خود را
شفاءالعلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل نامیده و در باب هفدهم آن
از کسب و جبر سخن رانده است.
خواجه نصیرالدین طوسی ،
لاهیجی
و دیگران این مسئله را ذیل مبحث قضا و قدر مطرح ساخته اند.
به نظر نگارنده، حل مسئله جبر و
اختیار، برخلاف مشهور، آسان است.
از نظر دینی و کلامی، نظریه
اختیار و
آزادی مرجَّح است و از دید فلسفی، عقیده به
جبر و
اضطرار مسلّم است ولو آن را اسماً یا اصطلاحاً نوعی
اختیار بنامند.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) آقابزرگ طهرانی، الذریعه.
(۳) ابن بابویه، التوحید، نجف ۱۳۸۶/۱۹۶۶.
(۴) ابن حزم، الفِصَل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵) ابن سینا، التعلیقات، چاپ عبدالرحمان بدوی، قم ۱۴۰۴.
(۶) ابن سینا، الشفاء، الهیات، ج ۱، چاپ ابراهیم مدکور، جورج شحاته قنواتی، و سعید زاید، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۴۰۴ش.
(۷) ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت ۱۳۹۴/ ۱۹۷۴.
(۸) ابن عربی، الفتوحات المکیه، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۹) ابن عربی، کتاب انشاء الدوائر، چاپ نیبرگ، لیدن ۱۳۳۶.
(۱۰) ابن قیّم جوزیّه، شفاءالعلیل فی مسائل القضاء و القدر و الحکمه و التعلیل، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۱) ابن ماجه، سنن ابن ماجه، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۲) محمد ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، قاهره (۱۹۷۶).
(۱۳) احمدبن عبداللّه ابونعیم، حلیه الاولیاء و طبقات الاصفیاء، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۱۴) محمدبن احمد ازهری، تهذیب اللغه، ج ۱۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (بی تا).
(۱۵) شهفوربن طاهر اسفراینی، التبصیر فی الدین، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۶) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب اللمع فی الرد علی اهل الزیغ و البدع، چاپ حموده غرابه، مصر ۱۹۵۵.
(۱۷) علی بن اسماعیل اشعری، مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ۱۳۶۹ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۰ ـ۱۹۵۴.
(۱۸) عبدالملک بن عبداللّه امام الحرمین، کتاب الارشاد الی قواطع الادله فی اصول الاعتقاد، چاپ محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر ۱۳۶۹/ ۱۹۵۰.
(۱۹) میثم بن علی بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، قم ۱۳۹۸.
(۲۰) عبدالرحمان بدوی، مذاهب الاسلامیین، ج ۱، بیروت ۱۹۸۳.
(۲۱) محمدبن محمد بزدوی، کتاب اصول الدین، چاپ هانس پیترلینس، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
(۲۲) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره: مکتبه محمدعلی صبیح و اولاده، (بی تا).
(۲۳) احمدبن حسن بیاضی، اشارات المرام من عبارات الامام، (قاهره) ۱۳۶۸/۱۹۴۹.
(۲۴) محمدبن عیسی ترمذی، الجامع الکبیر، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۹۹۸.
(۲۵) مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ۱۳۷۱ ش.
(۲۶) محمد اعلی بن علی تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، بیروت: دارصادر، (بی تا).
(۲۷) علی بن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش.
(۲۸) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح فی اللغه و العلوم، چاپ ندیم مرعشلی و اسامه مرعشلی، بیروت ۱۹۷۴.
(۲۹) محسن جهانگیری، «قدریان نخستین»، معارف، دوره ۵، ش ۱ (فروردین ـ تیر ۱۳۶۷).
(۳۰) سمیح دغیم، موسوعه مصطلحات علم الکلام الاسلامی، بیروت ۱۹۹۸.
(۳۱) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت (بی تا).
(۳۲) هادی بن مهدی سبزواری، شرح المنظومه، چاپ حسن حسن زاده آملی، تهران ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲.
(۳۳) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر ۱۳۷۸/ ۱۹۵۹.
(۳۴) محمد پادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۵) حسن شافعی، المدخل الی دراسه علم الکلام، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۳۶) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ محمد سیدکیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۳۷) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، تهران ۱۳۳۷ ش، چاپ افست قم (بی تا).
(۳۸) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری، منتهی الارب فی لغه العرب، چاپ سنگی تهران ۱۲۹۷ـ ۱۲۹۸، چاپ افست ۱۳۷۷.
(۳۹) محمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی به قلم مرتضی مطهری، تهران ۱۳۶۸ـ ۱۳۷۰ ش.
(۴۰) طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۴۱) محمودبن علی عزالدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، چاپ جلال الدین همایی، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۴۲) حسن عطوان، الفرق الاسلامیه فی بلاد الشام فی العصرالاموی، (بیروت) ۱۹۸۶.
(۴۳) حسین بن یوسف علامه حلّی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، تهران ۱۳۳۸ ش.
(۴۴) حسین بن یوسف علامه حلّی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
(۴۵) حسین بن یوسف علامه حلّی، نهج الحق وکشف الصدق، بیروت ۱۹۸۲.
(۴۶) محمدبن محمد فارابی، فصوص الحکم، چاپ محمدحسن آل یاسین، بغداد ۱۳۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۵.
(۴۷) محمدبن عمر فخررازی، المطالب العالیه من العلم الالهی، چاپ احمد حجازی سقا، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷.
(۴۸) عبدالهادی فضلی، خلاصه علم الکلام، بیروت ۱۴۱۴/ ۱۹۹۳.
(۴۹) قاضی عبدالجباربن احمد، شرح الاصول الخمسه، چاپ عبدالکریم عثمان، قاهره ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۵۰) قاضی عبدالجباربن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، چاپ فؤاد سید، تونس (بی تا).
(۵۱) محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، چاپ عبداللّه نعمه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۵۲) عبدالرزاق بن علی لاهیجی، گوهرمراد، چاپ سنگی تهران ۱۲۷۷.
(۵۳) محمدبن محمد ماتریدی، کتاب التوحید، چاپ فتح اللّه خلیف، بیروت ۱۹۷۰.
(۵۴) محمدبن محمد ماتریدی، کتاب شرح الفقه الاکبر، حیدرآباد دکن ۱۳۶۵.
(۵۵) مجلسی، بحارالانوار.
(۵۶) اسماعیل بن محمد مستملی، شرح التعرف لمذهب التصوف، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۶۶ ش.
(۵۷) مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۵۸) محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات فی المذاهب والمختارات، ویلیها رساله شرح عقائد الصدوق، او، تصحیح الاعتقاد، چاپ عباسقلی ص وجدی (واعظ چرندابی)، تبریز ۱۳۳۰ ش.
(۵۹) محمدباقربن محمد میرداماد، القبسات، حاشیه: الایقاظات، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۴.
(۶۰) میمون بن محمد نسفی، تبصرة الادله فی اصول الدین علی طریقه الامام ابی منصور الماتریدی، چاپ کلود سلامه، دمشق ۱۹۹۰ـ۱۹۹۳.
(۶۱) علی سامی نشار، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره (۱۹۹۵ـ۱۹۹۶).
(۶۲) محمدبن محمدنصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، چاپ محمدجواد حسینی جلالی، (قم) ۱۴۰۷.
(۶۳) محمدبن محمدنصیرالدین طوسی، رساله جبر و
اختیار، در دو رساله فلسفی در بیان اراده انسان، تهران: نشر علوم اسلامی، ۱۳۶۳ش.
(۶۴) عبداللّه بن اسعد یافعی، کتاب مرهم العلل المعضله فی الرد علی ائمة المعتزله، چاپ محمود نصار، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جبر و اختیار»، شماره۴۴۷۱. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.