توشیح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
توشیح، یکی از اصطلاحات بلاغی و از جمله
صنایع بدیع لفظی میباشد. این واژه به معنی حمایل بستن و مجازاً به معنی زیور بستن است و در اصطلاح بیرون آوردنِ بیتی، یا قطعه شعری، نامی، لقبی، و یا جملهای که بیانگر معنایی باشد، از دل یک نوشته، یا یک سروده. بدینترتیب که نویسنده یا شاعر، ضمن نوشته یا سرودۀ خود، حروف یا کلماتی درج کند که چون آنها را از نوشته یا سروده جدا سازند، کلمه یا کلامی مستقل (اعم از
منثور یا
منظوم) پدید آید.
نظم یا نثری که در آن صنعت توشیح به کار گرفته میشود، به صفت موشَّح موصوف میگردد و از آن فیالمثل به رباعی موشح، قطعۀ موشح، و قصیدۀ موشح تعبیر میشود.
حروف یا کلمات مندرج در نظم یا نثرِ موشح را به ۳ شیوه مشخص میسازند: ۱. نوشتن با رنگ متفاوت؛ ۲. نوشتن با حروف متفاوت، یعنی با حروف ریزتر یا درشتتر؛ ۳. قرار دادن در جای خاص، مثلاً در اول، وسط یا آخر بیت یا مصراع.
از آنجا که حاصل کار یا بیرون آوردن کلمه است از
نظم و
نثر موشح، یا بیرون آوردن کلام، میتوان توشیح را از این بابت به دو گونه تقسیم کرد:
و آن چنان است که از ترکیب الفاظ مشخص شده در نظم یا نثرِ موشح، کلامی منظوم یا منثور به بار آید. چنانکه از به هم پیوستن کلمات مشخص شده در بیتِ «رسد واﻣـﻖ به عذرا عاقبت، خسرو به شیرین هم/ شود گر خَنجـری هر موی بدگویان و زوبین هم»
آیه «وَ اَمْرُهُمْ شَوری بَیْنَهُمْ»
حاصل میشود.
صاحب
المعجم در تبیین بیرون آوردن نظم از کلام منظوم میگوید: شاعر
شعر خود را در چند بخش، در اوزان مختلف، اما در یک مجموعۀ متحدالوزن (مثلاً در یک قصیده) میسراید و بـخـشهـای مختلف را ــ کـه هـریـک وزن ویـژهای دارد ــ بـه گونهای (مثلاً با رنگ یا حروف متفاوت) مشخص میسازد. نتیجه کار آن است که چون هر بخش را جداگانه بخوانند، گونهای شعر با وزنی دیگر شکل میگیرد؛ چنانکه
رشیدی سمرقندی، شاعر سدۀ ۶ق/۱۲م قصیدهای در بحر رَمَل به مطلعِ «ای کف راد تو در جود به از ابر بهار...» سروده است
که چون کلمات خاص مندرج در بخش اول آن قصیده را به هم بپیوندیم، یک رباعی پدید میآید و چون الفاظ ویژۀ مندرج در بخش دوم آن را جمع کنیم، قطعـهای ۵ بیتی در بحر هزج مسدس مسبغ حاصل میشود و سرانجام در پـی ترکیب کلمات موردنظر در بخش سوم یک قطعۀ دوبیتی بر وزنِ «مفعول مفاعلن فعولن» شکل میگیرد.
از اینگونه سروده به موشح محیّز تعبیر شده است. سبب این نامگذاری آن است که هر بخش را یک «حَیّز» تلقی کردهاند که با حیزهای (بخشهای) دیگر متفاوت است و نتیجه گرفتهاند که چون از هر حیّز که بخوانیم شعری با وزنی خاص پدید میآید، باید آن را «محیز» نامید.
در روزگار ما
ملکالشعراء بهار، از یک
مسمّط به مطلعِ «جمهوری ایران چو بود عزت احرار/ سردار سپه مایۀ حیثیت احرار» به همین شیوه غزلی سیاسی ـ انتقادی، که بیانگر مخالفت وی با جمهوری مورد حمایت سردار سپه است، استخراج کرده، به مطلعِ «جمهوری سردار سپه مایۀ ننگ است/ این صحبت اصلاح وطن نیست که جنگ است».
و آن چنان است که چون حروف خاصی را که نویسنده یا شاعر در کلام خود درج کرده، و به گونهای مشخص ساخته است، جمع آوریم و به هم بپیوندیم کلمهای خاص، چون لقب، اسم و... پدید میآید، چنانکه از جمع و پیوند حروف اول ۴ مصراع رباعیِ «ﻣﻌشوق دلم به تیر اندوه بخست/ ﺣیران شدم و کسم نمیگیرد دست» ﻣسکین تن من ز بار محنت شده پست/ دست غم دوست، پای صبرم بشکست»،
یعنی حروف «م»، «ح»، «م» و «د» کلمۀ «محمد» شکل میگیرد. اینگونه توشیح از آغاز، یعنی از سدۀ ۵ تا ۷ق مورد توجه بلاغتنگاران به
زبان فارسی قرار داشته،
و در سدههای بعد تا روزگار ما، غالباً با استشهاد به رباعیِ یاد شده، در آثار بلاغی تشخّصی ویژه یافته است.
صاحب
بدایع الافکار از گونههای مختلف صنعت توشیح سخن گفته، و منحصر کردن اقسام این صنعت را در شماری مشخص روا ندانسته است.
از آنجا که توشیح اساساً صنعتی است که از سر تکلف و به قصد قدرتنمایی
به کار میرود، شکلهای نگارش آن نیز مقتدرانه و متکلفانه بوده است. بر این بنیاد، قطعه شعری را که دارای صنعت توشیح است، یعنی قطعۀ «موشَّح» را به گونهای مینویسند که از آن شکلی خاص پدید آید و موشح را به صفتِ برآمده از آن شکل موصوف میسازند. این شکلها عبارتاند از:
۱. شکل درخت (شَجَر)، که موشح نوشته شده بدین صورت را «موشح مشجَّر» یا به تخفیف «مُشجَّر» مینامند؛
۲. شکل پرنده (طَیْر)، که موشح نوشته شده بدین شکل را «مُطَیَّر» میخوانند؛
۳. شکلی از اشکال هندسی، مثلاً شکل دایره یا گره، که موشح نوشته شده به صورت دایره را «مُدوّر»، و موشح نوشته شده به صورت گره را «مُعَقَّد» نام مینهند؛
۴. شکل حیوان، که موشح نوشته شده بدین صورت را به «مجسّم» و «مصوّر» موسوم میسازند.
غیر از این شکلها، شمس قیس
از شکلی دیگر سخن میگوید: سخت متکلفانه، که بر آن نامی نمینهد، اما میتوان آن را در هیئت شخصی بیسر، در حالت ایستاده و دو دست در بغل کرده، تخیّل کرد. در اشکال مختلف توشیح، کلمات یا تعبیراتی که از جمع کردن آنها، بیتی یا عبارتی به بار میآید، در تقاطع خطوطی نوشته میشود که از ترسیم کردن آنها شکلی خاص حاصل میگردد.
در کتب بلاغی تألیف شده به
زبان عربی، توشیح در ۳ معنا به کار میرود که یکی از آن سه با عنوان تلویح، با توشیح در زبان و ادب فارسی هماهنگ و همانند است و در بلاغت عربی از آن به توشیح هم تعبیر میشود.
دو گونۀ دیگر، عبارتاند از:
۱. تشریع، که از آن به توشیح و ذوقافیتین (ه م) نیز تعبیر میگردد، همان صنعتِ بدیعی ذوقافیتین است و جز در نام شباهتی با توشیح در ادب فارسی ندارد.
توشیح، در معنای صنعتی که بر بنیاد آن اول بیت بر آخر بیت دلالت کند. بدین ترتیب که لفظی در مصراع اول بیاورند که موجب انتخاب قافیهای مناسب با آن در مصراع دوم گردد و همین تناسب زمینهساز دلالت اول بیت بر آخر بیت گردد؛ مثل لفظ «ناقص» در بیت
متنبّی که موجب انتخاب قافیۀ «کامل» شده است: «وَ اِذا اَتَتْکَ مَذَمّتی مِنْ ناقصٍ/ فَهِیَ الشَّهادَةُ لی بِاَنّی کامِلُ»
و تعبیر «بر + قرار» در سخن سعدی که انتخاب قافیۀ «برقرار» را در پی داشته است: «آنچه دیدی برقرار خود نمانْد/ وین چه بینی هم نمانَد برقرار».
این صنعت را که یادآور صنعت
ارصاد و
تسهیم (نک : ذیل، همین مقاله) است،
باید گونهای دیگر از صنعت توشیح بهشمار آورد
یا آنسان که در درّۀ نجفی آمده است، بر این صنعت نام توشیح نهاد
و توشیح در معنای متداول آن را «موشح» خواند.
توشیح در لغت به معنای حمایل درافکندن و آراستن است
و در اصطلاح
علم بدیع آن است که معنای آغاز سخن بر لفظ پایانیِ آن (= قافیه) دلالت کند، مانند این آیه شریفه: «اِنَّ اللّٰهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نوحاً و آلَ اِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمینَ»
که از «اصطفاء (برگزیدنِ)»
آدم،
نوح،
آل ابراهیم و
آل عمران، «العالمین (جهانیان)» دریافت میگردد، زیرا همۀ آنان از جنس عالمیناند.
در کتابهای
علم بلاغت این فن عناوین گوناگون یافته که رایجترین آنها علاوه بر توشیح، ارصاد و تسهیم است.
ابنمعتز آنرا ذیل «رد اَعجاز الکلام علی ما تقدّمها» بیان داشته است.
قدامة بن جعفر (د ۳۳۷ق) توشیح را از انواع هماهنگـی قافیه با معنـای بیت دانسته، میگـوید: توشیح بـه آن معنا است که آغـاز یک بیت از یک قصیـده، بر قافیۀ آن بیـت دلالت کند
و جز توشیح نام دیگری به این فن نداده است.
ابوهلال عسکری (د ۳۹۵ق) این نامگذاری را مناسب نمیداند و معقتد است اگر این فن تبیین نامیده شود، به معنی نزدیکتر است.
ابنرشیق (د۴۵۶ق) این فـن را به ۳ نـوع تقسیم کرده است: نوع اول شبیه مقابله است، مانند مقابلۀ «مفیت» با «نفوس» و «مفید» با «مال» در شعر جَنوب خواهر عمرو بن ذی کلب؛ نوع دوم همان است که معنای آغاز بیت بر قافیه دلالت کند که بهترین نوع است؛ و نـوع سوم به
تصدیر (= ارصاد) شباهت دارد. وی اشاره مـیکند که قدامه میـان این نـوع و نوع دوم تفاوتـی قائل نشـده است.
ابنابیاصبع (د ۶۵۴ ق) به تفاوت میان توشیح و تصدیر اشاره کرده، میگوید: دلالت توشیح، معنوی، اما دلالت تصدیر، لفظی است، مانند «... فَما کانَ اللّٰهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لٰکِنْ کانوا اَنْفُسَهُمْ یَظلِمونَ»
که لفظ «یظلم» در آغاز آیه بر «یظلمون» دلالت دارد.
وی همچنین تفاوتهای میان توشیح و
تسهیم را برمیشمرد.
نمونههایی که ابوهلال عسکری در باب توشیح آورده، نشان میدهد که او نیز مانند قدامه تفاوتی میان ارصاد و توشیح قائل نیست؛ با این همه، در توضیح فن توشیح دلالت معنوی بر قافیه را از دلالت لفظی بازشناخته است.
صفدی در بابی با عنوان «المفاضلة بین التسمیتین الارصاد و التوشیح»، عنوان ارصاد را شایستهتر میداند.
ابنمنقذ تعریفی کاملاً متفاوت از توشیح ارائه کرده، میگوید: توشیح بیان یک معنا با عبارتی نیکوست، گرچه آن عبارت طولانیتر از معنا باشد.
برخی نیز گفتهاند: توشیح ساخت قصیده بر دو بحر و دو قافیه است که خواندن آن براساس هر قافیه صحیح باشد.
این تعریف توسط دیگر بلاغیون، تشریع یا ذوقافیتین خوانده شده است.
در اصطلاح شعری توشیح نوعی خاص از قصیده است که در سدۀ ۳ق در
اندلس به وجود آمد (نک : ه د، موشحات).
(۱) آق اولی، عبدالحسین، دررالادب، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۲) بهار، محمدتقی، دیوان، تهران، ۱۳۷۱ش.
(۳) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، قم، کتابفروشی کتبی نجفی.
(۴) تفتازانی، مسعود، المطول، قم، مکتبةالداوری.
(۵) تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۶) حسینی نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۷) خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۲م.
(۸) رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به کوشش احمد آتش، استانبول، ۱۹۴۹م.
(۹) رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدائق، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۱۰) رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۱۱) رشید وطواط، محمد، حدایق السحر فی دقایق الشعر، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۰۸ش.
(۱۲) سعدی، کلیات، به کوشش محمدتقی فروغی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۳) شمسالعلماء گرکانی، محمدحسین، ابدعالبدایع، تهران، ۱۳۲۸ق.
(۱۴) شمسالعلماء گرکانی، محمدحسین، قطوف الربیع، تهران، ۱۳۲۸ق.
(۱۵) شمس قیس رازی، محمد، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۶) شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۷) صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۱۸) قرآن مجید.
(۱۹) کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۲۰) مازندرانی، محمدهادی، انوارالبلاغه، به کوشش محمدعلی غلامی، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۲۱) متنبی، احمد، دیوان، بیروت، دارالجیل.
(۲۲) معزی، نجفقلی، درۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۳) هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، شیراز، ۱۳۵۵ش.
(۲۴) همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۵) ابناثیر، نصرالله، المثل السائر، به کوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، ۱۳۸۱ق/۱۹۶۲م.
(۲۶) ابنحجۀ حموی، ابوبکر، خزانة الادب، دمشق، ۱۳۰۴ق.
(۲۷) ابنرشیق، حسن، العمدة، به کوشش محمد قرقزان، بیروت، دارالمعرفه.
(۲۸) ابنسنان خفاجی،
عبدالله، سر الفصاحة، به کوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م.
(۲۹) ابنابیاصبع، عبدالعظیم، تحریر التحبیر، قاهره، ۱۳۸۳ق.
(۳۰) ابن
معتز،
عبدالله، البدیع، به کوشش کراچکوفسکی، بغداد، ۱۳۹۹ق/۱۹۷۹م.
(۳۱) ابنمنقذ، اسامه، البدیع فی البدیع، به کوشش
عبدالله علی مهنا، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
(۳۲) ابوهلال عسکری، حسن، کتاب الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
(۳۳) نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.
(۳۴) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۳۵) سیوطی، معترک الاقران، به کوشش احمد شمسالدین، بیروت، ۱۴۰۸ق/۱۹۸۸م.
(۳۶) صفدی، خلیل، نصرة الثائر علی المثل السائر، قاهره، ۱۳۹۱ق.
(۳۷) علوی، مظفر، نضر الاغریض فی نصرة القریض، به کوشش نُهی عارف حسن، دمشق، ۱۳۹۶ق/۱۹۷۶م.
(۳۸) علوی یمنی، یحیی، الطراز، قاهره، ۱۳۳۲ق/۱۹۱۴م.
(۳۹) قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به کوشش کمال مصطفی، بغداد، ۱۹۶۳م.
(۴۰) Lane, EW, Arabic-English Lexicon, Beirut, ۱۹۸۰؛
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «توشیح»، شماره۶۱۷۷.