تهافت الفلاسفه (دانشنامهجهاناسلام)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَهافُتُ الْفلاسفة، عنوانی مشترک برای کتابهایی در رد
فلسفه و نقد آرای فیلسوفان می باشد.
ابوحامد غزالی،
علاءالدین طوسی ، مصلح الدین مصطفی بن یوسف بن صالح بروسوی مشهور به
خواجه زاده و
قطب الدین راوندی (متوفی ۵۷۳) کتابهایی با این عنوان تألیف کرده اند. از کتاب راوندی تاکنون اطلاعی در دست نیست.
تهافت الفلاسفة
ابوحامد غزالی از مهمترین آثار اوست. وی این کتاب را در ۴۸۸/۱۰۹۵ نگاشته
و در تألیف آن از یحیی نحوی اسکندرانی ملقب به بطریق، مؤلف کتابی در رد آرای بُرُقْلُس، و کتاب دیگری در رد افلاطون و ارسطو متأثر بوده است.
تهافت الفلاسفة حاصل تعالیم مدارس نظامیه است که مخالفت با فلسفه در این مراکز جایگاه ویژه ای داشت و غزالی خود از استادان مشهور نظامیه بود. البته گفتنی است که مخالفت با فلسفه و فلاسفه در میان پیروان ادیان و نیز در جهان اسلام، ریشه ای عمیق دارد. در عالم اسلام بسیاری از متکلمان پیش از غزالی مخالفت خود را با ارسطو و اندیشه های فلسفی یونان ابراز داشته و آثاری در این باب نوشتهاند ولی هیچیک از آثاری که قبل و بعد از غزالی به این منظور نوشته شده ارزش کتاب او را ندارد.
غزالی با انگیزه های اعتقادی، و نه سیاسی، تهافت الفلاسفة را نگاشت و در آن از فلاسفه بشدت انتقاد کرد و آنان را به یاوه گویی و پریشانی اندیشه نسبت داد.
وی
محرک خود را انصراف گروهی اهل بدعت و هواپرست از وظایف اسلام و ترک تقید به
احکام عبادی و اِعراض آنان از دین و همچنین انکار خدا و قیامت توسط گروه قلیلی از کژاندیشان دانسته است. به نظر او
ریشه کفر این گروه مرعوب شدن آنان در مقابل حکمای یونانی، از جمله
سقراط و
افلاطون و ارسطو، است. این گروه برای اظهار برتری بر توده مردم، تشبه به یونانیان و تظاهر به کفر کردند و این را از نشانه های زیرکی و علم دانستند. به عقیده غزالی
بزرگان و رؤسای فلسفه با شرع، در امهات مسائل اتفاق نظر دارند و از انکار شرایع، که برخی جاهلان به آنان نسبت داده اند، بری هستند. بدین ترتیب او فیلسوفان محقق را از متفلسفان غیرمحقق امتیاز داده است و حملات او به
ارسطو و
فارابی و ابن سینا به این سبب بوده که ایشان را اهل تحقیق نمیدانسته است.
غزالی اصول و عقاید و دانش فلسفی را به دو قسم تقسیم میکند:
قسمی که با مبادی و اصول و عقاید دینی در تعارض نیست، مانند ریاضیات و هندسه و
منطق که علوم ثابتی هستند و در آنها اختلافی نیست، زیرا برای اثبات مسائل این علوم، براهین ریاضی و هندسی اقامه شده که مخالف عقل و قابل جحد و انکار نیست و کسی که مناظره در ابطال این مسائل را کاری دینی بپندارد، به دین جفا کرده است و زیان کسی که شرع را از روی جهل یاری میدهد بیش از کسی است که به روش معقول به آن طعنه میزند. در مسائل منطق هم اگر چه خطاهای نادری یافت میشود، تعارضی با دین وجود ندارد.
قسم دیگر از علوم فلسفی، علومی است که با شرع و اصلی از
اصول دین در تعارض است که شامل الاهیات و طبیعیات میشود.
غزالی
غرض از نگارش این کتاب را بیان وجوه تناقض در اقوال فلاسفه در این دو علم میداند. بدین ترتیب او ریاضیات و منطق را به الاهیات و طبیعیات وابسته ندانسته و میان علوم و معارف نوعی تفکیک قائل شده است.
به گفته او
از بزرگترین حیله های فلاسفه این است که وقتی نظریات آنان مورد اشکال و انتقاد قرار میگیرد، می گویند: علوم الاهی از مشکلترین علوم است و راه یابی به آن مستلزم آموختن منطق و ریاضیات است، ازینرو پیروان آنان هر گاه با مشکلی روبرو میشوند، حسن ظن خود را به فلاسفه از دست نداده و با این توجیه که منطق و ریاضیات را نیاموخته اند، مشکل را به فهم خود نسبت میدهند.
به نظر غزالی
ریاضیات که در علم حساب و هندسه خلاصه میشود وابسته به الاهیات نیست و سخن کسانی که فهم الاهیات را متوقف بر ریاضیات میدانند بی اساس است. وی
نظر فلاسفه را در باره اهمیت آموختن منطق میپذیرد ولی معتقد است که منطق به فلاسفه اختصاص ندارد، بلکه منطق همان اصلی است که در فن کلام «کتاب النظر» یا «کتاب الجدل» و گاه «مدارک العقول» نامیده میشود و فلاسفه برای به وحشت انداختن دیگران آن را منطق نامیدهاند و چون کسی نام منطق را بشنود، گمان میکند که فنی غریب است که جز فلاسفه کسی از اصول آن آگاهی ندارد. همچنین به نظر او
حکما خود به مسائل و موازین منطقی وفادار نبودهاند و به همین دلیل مطالبی که ابراز داشتهاند مخدوش است.
غزالی برای اینکه فلسفه را سنجیده و دانسته نفی کند و بدون آگاهی از عمق افکار فلاسفه به نقد آرای آنان نپردازد و سخنانش را فلاسفه استهزا نکنند، بدون اینکه در محضر استادی حاضر شود، با جدیت تمام به بررسی و مطالعه آثار فلسفی پرداخت. البته از این نکته نباید غافل بود که غزالی
علم کلام را، که آمیخته با مسائل و اصطلاحات فلسفی است، نزد استادان زبردست آموخته و در این علم استادی چیره دست شده بود و مقصود او از مطالعه کتب فلسفه این بود که مطالب و مسائل فلسفی را از روی مآخذ اصلی جستجو کند و آنچه را که متکلمان نقل کرده اند، خود بررسی کند.
عده ای معتقدند که نتیجه مطالعات و بررسیهای فلسفی غزالی در کتاب مقاصدالفلاسفة انعکاس یافت و او این کتاب را به عنوان مقدمه تهافت الفلاسفة تألیف کرد.
غزالی، طبق سنّت تألیفی فلاسفه اسلامی تهافت الفلاسفة را در سه بخش الاهیات، طبیعیات و منطق تألیف کرد. وی در دو بخش اول به ذکر بیست مسئله پرداخت و بخش آخر کتاب را به منطق، که به منزله ابزاری برای دریافت مقصود کتاب است، اختصاص داد. به گفته خود او
علت این تقسیم بندی آن است که ممکن است عده ای در فهم کتاب، از قسم آخر بی نیاز باشند. نسخه متداول تهافت الفلاسفة تنها شامل طبیعیات و الاهیات است و قسم منطق بهطور جداگانه و با نام معیارالعلم به چاپ رسیده، ولی مباحث منطق به نص غزالی جزئی از کتاب تهافت است.
تهافت با چهار مقدمه آغاز میشود. مقدمه اول در این باب است که اقدم فلاسفه ارسطوست و فارابی و
ابن سینا از متفلسفانیاند که کلام ارسطو را ترجمه کرده اند؛ بنابراین، برای رد فلاسفه، رد اندیشه های این سرکردگانِ گمراهی کافی است.
مقدمه دوم در این باره است که اختلاف میان فلاسفه و دیگر فرقهها گاه در لفظ است و گاه در اندیشههایی که با اصلی از اصول دین متعارض نیست، که غزالی در ابطال این دو قسم وارد نمیشود، اما گاه در اندیشههایی است که با اصول دین متعارض است و در این قسم است که باید فساد آرا و مذاهب فلاسفه آشکار شود.
مقدمه سوم در باره غرض از تألیف کتاب، یعنی بیان تهافت و تناقض آرا و اقوال فلاسفه است.
مقدمه چهارم در این باره است که علوم ریاضی و شعب آن متعلق به الاهیات نیست و منطق هم به فلسفه اختصاص ندارد.
پس از مقدمه، دو بخش الاهیات و طبیعیات، مشتمل بر بیست مسئله، قرار دارد. از میان بیست مسئله ای که غزالی در آنها به بیان تناقض مذهب فلاسفه پرداخته است، دو مسئله اول به عالَم و یازده مسئله به خدا و صفات او اختصاص دارد.
مسائلی که غزالی در باره آنها با فلاسفه نزاع دارد، عبارتاند از: ابطال مذهب فلاسفه در ازلیت و ابدیت عالَم؛ تلبیس آنان در صدور عالَم از مبدأ اول؛ عجز فلاسفه از اثبات صانع؛ ابطال مذهب آنان در نفی صفات الاهی؛ عجز آنان از اقامه دلیل بر وحدانیت خدا؛ ابطال قول آنان در نفی صفات زائد بر ذات و نفی ترکیب خداوند از اجزای عقلی و اینکه مبدأ نخستین، موجود بسیطِ بدون ماهیت است؛ عجز فلاسفه از قول به جسمانی نبودن خدا؛ بیان اینکه قول به قدم عالم مستلزم نفی صانع و علت است؛ علم خدا به ذات و غیر ذات و ابطال سخن آنان در نفی علم خدا به جزئیات؛ بحث در باره برخی اقوال در باب افلاک و نفوس فلکی، از جمله ارادی بودن حرکت افلاک و ابطال سخن آنان در علم افلاک به جزئیات و غرض از حرکت دَوْری آنها؛ عجز فلاسفه از اثبات اینکه نفس انسان جوهر قائم به ذات است و نیز تجرد و بقای آن و ابطال مذهب آنان در انکار بعث اجساد؛ ابطال سخن آنان در استحاله فرق عادات.
غزالی
معتقد است که آرای فلاسفه در مورد سه مسئله (قدم زمانی عالَم و اینکه جواهر قدیم اند، انکار علم خدا به جزئیات، و انکار بازگشت اجساد و حشر آنها در روز قیامت) بر خلاف
دین اسلام و مستلزم نسبت کذب به پیامبران است و کسی که بر خلاف اسلام نظریه ای ابراز کند و
پیامبران را تکذیب نماید
کافر است. او
در مورد سایر مسائل هفده گانه، موضع ملایم و معتدل اتخاذ کرده و معتقد است که آنچه فلاسفه در این مسائل گفتهاند بسیار نزدیک به عقاید
معتزله یا سایر فِرَق است. حال اگر کسانی بر این عقیده باشند که سایر فِرَق اسلامی غیر از خودشان، اهل
بدعت بوده و محکوم به کفرند، باید فلاسفه را نیز به جهت ابراز اینگونه مباحث کافر بدانند، ولی اگر سایر فِرَق، اهل بدعت و
کفر شناخته نشوند فلاسفه نیز از این جهت تکفیر و محکوم نمیگردند.
صدرالدین شیرازی
مخالفت غزالی با فلاسفه و حکم به تکفیر آنان را از سه طریق توجیه کرده است. وی
معتقد است آنچه در تهافت الفلاسفة غزالی به عنوان تکفیر فیلسوفان آمده، یا از باب تقیه و ترس از علمای ظاهربین بوده است یا از باب در نظر گرفتن مصلحت دینی و حفظ عقاید مسلمانان، زیرا سخنان برخی از متفلسفان در میان مردم رواج یافته بوده و گفته میشده است کسی که فلسفه میداند، از
شریعت بی نیاز است؛ ازینرو، غزالی برای حفظ عقاید عامه، از فلاسفه بشدت انتقاد کرده است. توضیح دیگر ملاصدرا
این است که غزالی پیش از آنکه به حد کمال و بلوغ معرفت نایل شود، فلاسفه را تکفیر کرد، ولی پس از بررسی مسائل فلسفی و آگاهی از عمق و صحت سخن آنان، توبه کرد و اندیشه های خود را با آرای آنها هماهنگ ساخت.
غزالی در تهافت الفلاسفة بیشتر به نقد و بررسی سخنان فارابی و ابن سینا پرداخته است.
مهمترین منبع تنظیم و تدوین بحثهای تهافت، کتاب شفا ی ابن سینا بوده است. البته او از منابع دیگری از جمله النجاة، الاشارات والتنبیهات و رسالة اضحویة ابن سینا و همچنین آراء اهل المدینة الفاضلة و السیاسة المدنیة فارابی نیز استفاده کرده است (یانسنس، ص ۱، ۱۰ـ۱۱).
غزالی به ارائه راه حل صحیح مسائل نمیپردازد، بلکه به نقد و ابطال آرای فلاسفه نظر دارد و حتی در تقریر اصل آرای آنان نیز تنها به قدر حاجت تفصیل میدهد؛ ازینرو، نقدهای او بیشتر خطابی و جدلی است.
به گفته خود غزالی
وی در نقد سخن فلاسفه موضع معیّن و مسلک خاصی ندارد، بلکه از هر طریق ممکنی به نقض آرای آنان میپردازد، خواه این نقض مبتنی بر مبانی فکری معتزله باشد خواه
اشاعره یا کرامیه یا هر مسلک و مشرب دیگر؛ زیرا بر خلاف فلاسفه که به اصول دین تعرض میکنند، اختلاف سایر فرق با او در جزئیات است. البته در برخی موارد نیز اختلاف او با فلاسفه تنها در ادله است و نه مدعا، و مقصود او نشان دادن ضعف دلایل آنان است. تهافت الفلاسفة اگر چه نقد فلسفه بوده و از جهت غایت و غرض کتابی ضد فلسفه شناخته شده، به نظر برخی، از جهت موضوع و محتوا در زمره کتب فلسفی است (محمدبن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، چاپ سلیمان دنیا، قاهره (۱۹۸۷)، ص ۱۸ـ۲۴؛.
تهافت الفلاسفة غزالی را نمیتوان مرجعی برای شناخت آرای خاص او به حساب آورد، زیرا وی در دهه آخر عمر خود دو کتاب با عنوان المضنونُ بِهِ عَلی ' غَیرِ اهله، والمسائل المضنون بهاعلی غیراهلها تألیف کرد که محتوای آنها دالّ بر این است که او به آرای فلسفه نو افلاطونی اقبال کرده است. وی در این دو اثر، آن دسته از آرای فلسفی را که نمیخواسته به گوش عامه مردم برسد، بیان داشته و صراحتاً قائل به قدم عالم شده و علم خدا به جزئیات را نفی کرده است. مباحث این دو کتاب فلسفی کاملاً با مطالب مقاصدالفلاسفة مطابقت دارد و در واقع بر گرفته ای از مبحث الاهیات و طبیعیات همان کتاب است. غزالی در این دو اثر مباحث طبیعیات و الاهیات مقاصدالفلاسفة را به عنوان آرای خاص خود بازگو کرده است.
تهافت الفلاسفة بارها در
مصر،
بیروت و
هند به چاپ رسیده است. از جمله در ۱۹۲۷ با تحقیق و مقدمه موریس بویژ در بیروت منتشر شد. این کتاب یا بخشهایی از آن به زبانهای انگلیسی،
عبری ، فرانسه، اسپانیایی، آلمانی، اردو و فارسی ترجمه شده است.
همچنین دومینکوس گوندیسالینوس، یکی از مترجمان مشهور قرن ششم/ دوازدهم، تهافت الفلاسفة را به لاتینی ترجمه کرده است.
تهافت الفلاسفة در تمدن اسلامی تأثیر بسیاری گذاشت.
چنانکه در نیمه دوم سده ششم متکلمی عارف، به نام شمس الدین محمدبن عبدالملک دیلمی، و شاگرد او تاج الدین محمود اشنوی تحت تأثیر غزالی، آثاری تألیف کردند و در آنها به نکوهش فلاسفه پرداختند. همچنین در همان دوران، فلسفه ستیزی امری سیاسی شد و بدین ترتیب گروهی که به تدریس
علوم عقلی اهتمام داشتند، در تنگنا و مورد اذیت و آزار قرار گرفتند.
در نیمه نخست سده هفتم نیز
شهاب الدین سهروردی به دستور الناصرلدین اللّه عباسی (۵۷۵ ـ۶۲۲) با انگیزه دینی ـ سیاسی به ستیز با فلسفه و فلاسفه پرداخت و کتابی با نام رشف النصائح الایمانیة فی کشف الفضائح الیونانیة تألیف کرد.
غزالی همچنین بر متفکران یهودی و نصرانی تأثیر گذاشت؛ از جمله یهودا هِلَوی (ابوالحسن اللاوی؛ متوفی ۵۳۶/ ۱۱۴۱) همانند غزالی ردیه ای بر فلاسفه به نام کتاب الخزاری نوشت. همچنین حَسْدای کرسکا (متوفی ۸۶۴/ ۱۴۶۰) از تهافت غزالی بهره و الهام گرفت. ریموند مارتین (متوفی ۶۸۴/ ۱۲۸۵)، که حلقه رابطی میان
مسیحیت اروپا و غزالی بوده، در اثری به نام تیغ ایمان تمام براهین غزالی را در تهافت توأم با براهین خود نقل کرده است. توماس آکوئینی (متوفی ۶۷۳/۱۲۷۴) متکلم و فیلسوف برجسته مسیحی، نیکولا اوترکور (متوفی ح۷۵۱/ ۱۳۵۰) متکلم فرانسوی، بلزپاسکال (متوفی ۱۰۷۳/ ۱۶۶۲) فیلسوف و ریاضیدان و عالم فرانسوی نیز متأثر از غزالی بوده اند.
پس از تهافت غزالی، دو کتاب دیگر با عناوین تهافت الفلاسفة یا الذخیرة فی المحاکمة بین الغزالی والحکماء اثر علاءالدین
طوسی و تهافت الفلاسفة اثر خواجه زاده نوشته شده است. این دو کتاب در زمان سلطان محمد عثمانی، فاتح قسطنطنیه، و در اواخر قرن نهم هجری تألیف شده اند.
طوسی و خواجه زاده پیشتر، از حمایتهای سلطان مراد، پدر سلطان محمدفاتح، نیز برخوردار بودند و مسئولیت تدریس در مدارس قسطنطنیه به ایشان واگذار شده بود و به چنان جایگاه بلندی دست یافته بودند که خود سلطان محمد فاتح هم برای درس خواندن در جلسات ایشان حاضر میشد.
سلطان محمدبن مراد به آنان دستور داد پس از بررسی تهافت غزالی، رساله های جداگانه ای به سبک آن بنویسند. ظاهراً خواجه زاده پس از چهار ماه و
طوسی پس از شش ماه موفق به اتمام کار خود شدند. سلطان محمد فاتح دستور داد به هر یک ده هزار
درهم داده شود، ولی در حق خواجه زاده عنایت بیشتری شد و علاوه بر آن، خلعتی گرانبها نیز به وی تقدیم گردید.
کتاب
طوسی شرح تهافت غزالی است. گفتنی است که
آقابزرگ طهرانی در
الذریعه کتابی با عنوان تهافت الفلاسفه به خواجه نصیرالدین
طوسی نسبت داده است. از این کتاب با عنوان شرح تهافت الفلاسفه یاد شده، اما به نظر میرسد این انتساب اشتباه ناشی از خلط میان نام علاءالدین
طوسی و نصیرالدین
طوسی باشد.
تهافت الفلاسفة علاءالدین
طوسی بر خلاف گفته بروکلمان (بروکلمان، ج ۲، ص ۲۷۹) نزاع میان غزالی و ابن رشد نیست، زیرا در آن ذکری از ابن رشد به میان نیامده است.
طوسی و خواجه زاده در کتابهای خود همان موضوعاتی را که غزالی مطرح کرده بود، بررسی کردند، تنها برخی از مباحث را مفصّلتر توضیح دادند، علاوه بر این نظر محققان بعد از غزالی را نیز به آنها اضافه نمودند.
طوسی در مقدمه کتاب
بیان کرده که مسائل الاهیات از «عَویصات» است و عقل آدمی نمیتواند در ادراک این امور مستقل باشد. فلاسفه در الاهیات به تعمق پرداخته و کوشیدهاند با نظر و استدلال به حقایق این امور دست یابند، ولی چون عقل بشر از درک آنها ناتوان است به گمراهی افتاده و با یکدیگر به مخالفت بر خاسته اند. به گفته
طوسی خداوند به مقتضای حکمت بالغه خود قوای انسانی را به گونه ای آفریده که همه مراتب آثار بر آنها مترتب نمیگردد.
طوسی عقل را با سایر قوای نفس قیاس میکند و میگوید همچنانکه قوه باصره از رؤیت همه دیدنیها ناتوان است عقل نیز نمیتواند حقایق همه اشیا و احوال آنها را بخصوص در امور الاهی به گونه ای قطعی ادراک کند، اما فلاسفه مدعیاند که حقایق الاهی را بهطور قطعی ادراک میکنند، در حالی که از درک حقیقت جسم، که در برابر چشم آنها قرار دارد، ناتوان اند. فلاسفه در باره حقیقت جسم و نیز در باب حقیقت نفس نتوانستهاند به اتفاق نظر دست یابند و وقتی انسان از طریق عقل نمیتواند به حقیقت ذات خود دست یابد، به طریق اولی از درک اسرار احوال صانع و عظمت پروردگار ناتوان خواهد بود. وی
در الاهیات، وهم را همواره مزاحم عقل دانسته است، به طوری که احکام عقل با احکام وهم مشتبه میشوند و تنها راه نجات مراجعه و تمسک به احکام خداوند است.
طوسی
همچنین وجوه اختلاف فلاسفه با ارباب شرایع را به سه قسم تقسیم میکند: قسم اول که اختلاف آنان به اصطلاحات و نامگذاریها باز میگردد، قسم دوم احکامی که با ظواهر شرع مخالف است ولی فلاسفه دلایل قطعی برای اثبات این احکام دارند و در نصوص شرع دلیل قطعی بر خلاف حکم آنان یافت نمیشود و ظاهر شرع در این موارد تأویل پذیر است. وی در این کتاب از آن دو قسم بحث نمیکند. اما قسم سوم، که غرض اصلی از تألیف کتاب، یعنی رد فلاسفه، نیز همین بخش است، مواردی است که حکم فلاسفه با حکم شریعت مخالف است و دلایل قطعی نیز برای آن احکام ندارند. این احکام دو وجه اند: یا احکامی هستند که قبول آنها به کفر منجر میشود، زیرا با احکام قطعی و ثابت شرع در تعارض اند، مثل حکم به قِدَم عالم و نفی معاد جسمانی؛ یا احکامیاند که به کفر منجر نمیشود، زیرا ادله شرع در مخالفت با حکم آنان نیز قطعی نبوده و تأویل پذیر است.
طوسی در تهافت الفلاسفة خود، بر خلاف غزالی، به فلاسفه حمله نکرده است.
او
معتقد است که مقصودش از طرح مباحثی در باره فلاسفه ابطال آرای آنان نیست.
وی آرا و احکام فلاسفه را به چند دسته تقسیم میکند: ۱) احکامی که قطعاً صحیح است، مثل
معاد روحانی و اقوی و اشرف بودن لذت عقلانی نسبت به لذت جسمانی؛ ۲) احکامی که به ظن قریب به یقین صحیح اند، مانند تجرد نفس؛ ۳) احکامی که به آنها
ظن وجود دارد، مانند اینکه نفس در حدوث با بدنِ متعلق به آن مقارنت دارد؛ ۴) احکامی که در باره آنها تردید هست بدون رجحان یکی از طرفین حکم، مانند وجود نفوس مجرد برای افلاک؛ ۵) احکامی که نسبت به آنها جزم به بطلان وجود دارد ولی قبول آنها مستلزم کفر نیست، مثل اثبات علیت بین ممکنات؛ ۶) احکامی که قبول آنها مستلزم کفر است.
طوسی در تهافت خود
دقیقاً به همان مسائل بیست گانه تهافت الفلاسفة غزالی پرداخته، فقط در مبحث دهم به جای بحث از عجز فلاسفه در اقامه دلیل بر وجود صانع برای عالم، بحث از حقیقت علم را مطرح کرده است. به عقیده او
میان دو مسئله وجود صانع برای عالم و استدلال بر وجود صانع که قبلاً ذکر شده، تفاوت چندانی وجود ندارد و مطلوب در هر دو موضع از حیث معنی یکی است؛ ازینرو، طرح یکی از دو مسئله را کافی دانسته است.
طوسی بیان میکند که با روش غزالی نه به صورت تقلیدی بلکه به اقتضای تحقیق محض، یا به اقتضای آنچه شرط مناظره و بحث است، موافق است. وی در برخی موارد
سخن غزالی را نقد کرده و به اشتباهات او توجه نموده و گاه مطالبی آورده که غزالی متعرض آن نشده است.
طوسی علاوه بر عدم تبعیت از افکار غزالی، گاه آرای متأخران، از جمله امام
فخر رازی و
خواجه نصیر طوسی و
قطب الدین رازی و میرسید شریف جرجانی، را مطرح و رد کرده است.
غرض از تألیف تهافت الفلاسفة را ابطال قواعد طبیعی و الاهی فلاسفه دانسته تا بدین وسیله مدعیان فلسفه خوار و ذلیل شوند و اهل حق و یقین عظمت و بزرگی یابند. وی در مقدمه کتاب خود
از متکلمان به عنوان بزرگان ملت و دانشمندان امت یاد کرده، زیرا آنان تمام لغزشهای فلاسفه را، اعم از اینکه مخالف دین بودهاند یا نه، مشخص کرده اند. وی
همچنین در ستایش غزالی میگوید او کسی است که در میان متکلمان راه زیبایی را آغاز کرد و در ابطال قول فلاسفه رساله ای ابتکاری پدیدآورد. وی در بسیاری از موارد
از غزالی انتقاد کرده، در حالی که در مقدمه کتابش
نوشته است که فقط به موارد سهو قلم او اشاره خواهد کرد و خطاهای او را سهوی و گذرا میداند نه عمدی و پایدار. به نظر او
در برخی موارد نزاع غزالی با فیلسوفان لفظی است نه مبطل عقاید آنان.
خواجه زاده بر بیست مسئله غزالی دو فصل افزوده و کتاب خود را به ۲۲ فصل تقسیم کرده است.
فصل اول در ابطال این سخن فلاسفه که مبدأ اول موجَب بالذات است و نه فاعل مختار، و فصلی دیگر در ابطال این قول آنان که واحد حقیقی فاعل و قابل برای شی ء واحد نیست. خواجه زاده به جای مسئله سوم تهافت غزالی ــ یعنی بحث در باب تلبیس فلاسفه وقتی که میگویند خدا صانع عالم و عالم صنع اوست ــ فصلی در ابطال قاعده «الواحدالحقیقی لایصدر عنه الا الواحد» آورده و به جای فصل دهم، فصلی را در ابطال قول فلاسفه در کیفیت صدور عالم از مبدأ واحد آورده است. در این فصول مطلب تازه ای وجود ندارد و تمامی آنچه را غزالی مطرح کرده، خواجه زاده به سیاق دیگری نوشته است، البته بدون آنکه فلاسفه را تکفیر کند یا اقوال آنان را به
حق و
باطل دسته بندی نماید. مهمترین نکته در تهافت خواجه زاده و
طوسی آن است که آنان نه اسمی از ابن رشد به میان آوردهاند و نه اشاره ای به تهافت التهافت وی کرده اند.
________________________________________
منابع :
(۱) آقابزرگ طهرانی.
(۲) غلامحسین ابراهیمی دینانی، دفتر عقل و آیت عشق، ج ۱، تهران ۱۳۸۰ ش.
(۳) غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، تهران ۱۳۷۶ـ۱۳۷۹ ش.
(۴) غلامحسین ابراهیمی دینانی، منطق و معرفت در نظر غزالی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۵) عبدالرحمان بدوی، مؤلفات الغزالی، کویت ۱۹۷۷.
(۶) علی بن زید بیهقی، تتمة صوان الحکمة، چاپ رفیق العجم، بیروت ۱۹۹۴.
(۷) نصراللّه پورجوادی، «آثار ' المضنون ` غزالی در مجموعه فلسفی مراغه»، معارف، دوره ۱۸، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۸۰).
(۸) سیمون حایک، تَعَرَّبت و تغرّبت، أو، نقل الحضارة العربیّة الی الغرب، لبنان ۱۹۸۷.
(۹) مصطفی خواجه زاده، تهافت الفلاسفة، در هامش محمدبن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، مصر ۱۳۱۹.
(۱۰) محمد خوانساری، «موقف غزالی در برابر فلسفه و منطق»، معارف، دوره ۱، ش ۳ (آذر ـ اسفند ۱۳۶۳).
(۱۱) عبدالحسین زرین کوب، دفتر ایام: مجموعه گفتارها، اندیشهها و جستجوها، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۲) عبدالحسین زرین کوب، فرار از مدرسه: در باره زندگی و اندیشه ابوحامد غزالی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۳) رضا سعادت، نزاع میان دین و فلسفه: نقد متکلمان بر آراء فلاسفه مسلمان، از غزالی و ابن رشد تا
طوسی و خواجه زاده، ترجمه عبداللّه غلامرضا کاشی، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۱۴) محمدسعید شیخ، مطالعات تطبیقی در فلسفه اسلامی، ترجمه مصطفی محقق داماد، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۱۵) محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی، المبدأ والمعاد، چاپ جلال الدین آشتیانی، تهران ۱۳۵۴ ش.
(۱۶) احمدبن مصطفی طاشکوپری زاده، الشقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵.
(۱۷) علی بن محمد
طوسی، تهافت الفلاسفة.
(۱۸) چاپ رضا سعادت، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۱.
(۱۹) محمدبن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، چاپ موریس بویژ، بیروت ۱۹۲۷.
(۲۰) محمدبن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، چاپ سلیمان دنیا، قاهره (۱۹۸۷).
(۲۱) محمدبن محمد غزالی، تهافت الفلاسفة، چاپ ماجد فخری، بیروت ۱۹۹۰ الف.
(۲۲) محمدبن محمد غزالی، معیارالعلم فی المنطق، چاپ احمد شمس الدین، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰ ب.
(۲۳) محمدبن محمد غزالی، مقدمة تهافت الفلاسفة، المسماة مقاصد الفلاسفة، همان، چاپ سلیمان دنیا، قاهره ۱۹۶۱.
(۲۴) محمدبن محمد غزالی، المنقذ من الضّلال، چاپ محمد محمدجابر، بیروت.
(۲۵) حنا فاخوری و خلیل جرّ، تاریخ الفلسفة العربیة، بیروت ۱۹۹۳.
(۲۶) محسن کدیور و محمد نوری، مأخذشناسی علوم عقلی: منابع چاپی علوم عقلی از ابتداء تا ۱۳۷۵، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۲۷) نجیب مایل هروی، سایه به سایه: دفتر مقالهها و رساله های عرفانی، ادبی و کتاب شناختی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۸) حسین نصر، «غزالی حکیم معاند فلسفه»، ایران نامه، سال ۴، ش ۴ (تابستان ۱۳۶۵).
(۲۹) جلال الدین همائی، غزالی نامه، تهران (۱۳۴۲ ش).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تهافت الفلاسفة»، شماره۴۰۹۷.