تضاد (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تضاد، دو امر وجودی غیر
متضایف که در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد با یکدیگر جمع نمیشوند.
تضاد از آرایههای ادبی است و به معنی آوردن دو کلمه با معنی متضاد است در سخن برای روشنگری، زیبایی ولطافت آن. تضاد قدرت تداعی دارد و از این رو سبب تلاش ذهنی میشود.
دو تعریف برای واژه تضاد ذکر شده است:
تعریف اول: متقدمین از علمای
فلسفه تضاد را "دو امر وجودی غیر
متضایف که در محل واحد، زمان واحد و از جهت واحد با یکدیگر جمع نمیشوند" تعریف نمودهاند.
لازمه این تعریف این میشود که:
اولا: وقوع تضاد، علاوه بر اعراض، در جواهر هم ممکن میشود.
ثانیا: طرفین تضاد، میتواند از دو تا هم بیشتر شود.
تعریف دوم: حکمای مشائی به خاطر ایرادات تعریف اول، تضاد را این چنین تعریف نمودهاند:
" متضادان، دو امر وجودی غیر متضایف هستند که پی درپی بر یک موضوع وارد میشوند، تحت یک
جنس قریب واقع میشوند و میان آنها، نهایت خلاف و جدایی است".
نتیجه این تعریف هم این میشود که:
اولا: تضاد، مختص به دو نوع اخیر از اعراض که تحت یک جنس قریب هستند، میشود.
ثانیا: وقوع تضاد، بین بیش از دو طرف ممتنع است.
مقصود از تضاد آن نیست که دو
مفهوم ، یک مفهوم نمیشود و بر یکدیگر صدق نمیکنند. زیرا هر مفهومی با مفهوم دیگر، چنین رابطهای را دارد پس همه مفاهیم باید با یکدیگر متضاد باشند. همچنین مقصود این نیست که دو نوع تام، با یک وجود، موجود نمیشوند. زیرا هیچ گاه، دو نوع تام، بر یکدیگر صدق نمیکنند. بلکه تضاد در جائی است که دو امر وجودی به گونهای باشند که هر کدام با ماهیتش، دیگری را طرد کند و از اجتماع با آن گریزان باشد.
الف) عدهای گفتهاند وقوع تضاد در اجناس (
جوهر ) ممکن است. چون
خیر و
شر که دارای معنای جنس هستند، با یکدیگر متضاد هستند.
جواب این نقض این است که:
اولا: خیر و شر، جنس نیستند.
ثانیا:
تقابل میان آنها از نوع عدم و ملکه است چون خیر، کمال وجودی و شر عدم کمال است.
ثالثا: دو مفهوم مذکور، از نسخ ماهیات نیستند تا
نوع و جنس و... باشند بلکه خیر و شر، به لحاظ واقع و مصداقشان،
عدم و ملکه هستند و مفهوم آنها، ماهوی نیست و در
قیاس با طبیعت
انسان و موافقت و منافرت با طبع او، تصویر میشوند.
ب) گفته شده که؛ چون
مقولات عشر با یکدیگر قابل جمع هستند و از طرف دیگر اموری که تحت اجناس متوسط قرار دارند هم با یکدیگر جمع میشوند پس میان اجناس عالی و متوسط،، تضاد راه ندارد و چون اموری که تحت جنس قریب هستند نیز با هم از نظر جنس واحد هستند، پی تضاد حقیقی میان فصلهای این متضادین است و فصل هم تحت جنس قرار نمیگیرد.
در حالی که طبق تعریف تضاد، متضادین باید تحت
جنس قریب باشند. (والا؛ اولا، دیگر نوع میشود. ثانیا آن فصل محتاج به فصل دیگری میشود.)
جواب این اشکال این است که:
فصل دو نوع متضاد، همانند آن دو نوع، در تحت جنس قریب قرار دارند. زیرا جنس،
عرض عام و مقسم نسبت به فصل است و جنس و فصل، در خارج به لحاظ ایجاد و جعل، دارای و جور یگانه و واحدی هستند.
الف) تضاد فقط بین دو طرف محقق میشود، چون تضاد از اقسام تقابل است و تقابل هم نسبت است و نسبت فقط میان دو طرف قرار میگیرد.
ب) چون در تضاد، نهایت خلاف معتبر ا ست، دو شی متضاد، پی درپی بر یک موضوع وارد میشوند چه، میان آنها یک واسطه باشد چه چند واسطه. موضوع ضدین هم پذیرای آنهاست چه پی درپی بر آن وارد شوند، چه یکی از آنها، لازمه وجودی موضوع باشد مثل سفیدی برای
برف .
ج) موضوعی که ضدین بر آن عارض میشود، باید واحد شخصی باشد نه واحد عمومی، زیرا وجود ضدیت در دو موضوع محال نیست. اگر چه آن دو در
نوع با
جنس ، متحد باشند.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تضاد».